🌹🕊🌹🕊
🕊🌹🕊
🌹🕊
🕊
#لات_های_بهشتی
#مهیار_مهرام١
از دبستان تا آخر دبیرستان با هم بودیم. سه تا رفیق که از هم جدا نمےشدیم... درس خواندن و تفریحمان با هم بود.
البته #مهیار از همه باهوش تر بود، کمتر درس مےخواند و بالاترین نمره را مےگرفت... از همه ما هم #پولدارتر بود.
سال ۱۳۵۲ بود و بعد از گرفتن دیپلم، پدر مهیار، او را به انگلیس فرستاد و در رشته هوافضا مشغول تحصیل شد...
سال ۵۶ که مهیار به ایران بازگشت دیدیم #معتاد شده...
بعد از انقلاب زمانی که آیت الله خلخالی با معتادان مواد مخدر برخورد مےکرد، مهیار دستگیر و زندانی شد. در زندان مسابقه ای بین معتادهایی که ترک کرده بودند برگزار شد و نفرات اول آن آزاد شدند و مهیار هم #آزاد شد...
در این فاصله من در جبهه مریوان مشغول فعالیت بودم...
روزی به دیدن مهیار رفتم و گفتم:
" مےخواهم به جبهه بروم میایی"؟
او که توی حال خودش نبود گفت باشه...
خانواده مهیار از او قطع امید کرده بودند و مےخواستند به هر بهانه از دست او راحت شوند!! آنها هم از خدایشان بود مهیار جلوی چشمشان نباشد...
صبح روز بعد، به خانه مهیار رفتم.. یک ساعتی طول کشید که از دستشویی بیرون بیاید!!! حسابی خودش را ساخت...
پدرش یک شیشه آب سیاه به من داد و گفت:
"این شیره سوخته تریاک است. هر روز سه بار به او بده تا ترک کند.... البته این چهاردهمین باره که مےخواد ترک کنه"....
وقتی راه افتادیم با خودم گفتم عجب اشتباهی کردم!!! اینطوری آبروی خودمو مےبرم...
به مهیار گفتم:
"الکی هم شده باید کنار من دولا راست شوی و مثلا نماز بخوونی"!!
مےدانستم با آن خانواده بی بند و باری که او دارد نماز خواندن بلد نیست...
شب رسیدیم به یکی از مقرها و مهیار هم حسابی خمار بود. ایستادیم به نماز...
بعد از نماز به من گفت:
"ببین! نمازت اشتباه بود. تو یه بار دولا شدی اما دو بار سرت را روی زمین گذاشتی"!!!
فهمیدم او اصلا اعمال نماز را بلد نیست!!!
فردای آن روز رفتیم مقر مریوان، به همه هم مےگفتم رفیقم مریضه!!!
و تا یک هفته او را جا به جا مےکردم تا کسی از مشکلش باخبر نشود
از آن روز تا نماز مےخواندم مےپرسید:
"توی نماز چی میگی؟ بین نمازات چه دعایی میخونی"؟؟
روز هفتم مهیار گفت:
"من دیگه ترک کردم! دیگه خماری ندارم"
پدرش گفته بود وقتی ترک کنه اشتهاش زیاد مےشه و به خوراک مےافته... من هم چند تا کارتن تن ماهی و روغن زیتون گرفتم و مهیار بود که ... حسابی مےخورد!!!
مهیار را به یکی از مقرهای کوهستانی بردم که چند متر برفـــ نشسته بود و شرایط بسیار سختی داشت.
#ادامه_دارد...
#کپی_باذکرمنبع
@AHMADMASHLAB1995