شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
⬆️معرفی شهید⬆️ 😍شهید نوید صفری😍 😍جزء شهدای مدافع حرم😍 🍁ولادت:16تیر سال1365🌷 🍁محل ولادت:تهران🌷 🍁شهادت
⬆️معرفی شهید⬆️
😍شهید سعید علیزاده😍
😍جزء شهدای مدافع حرم😍
🍁ولادت:12اردیبهشت سال1368🌷
🍁محل ولادت:دامغان🌷
🍁شهادت:12بهمن سال1394🌷
🍁محل شهادت:سوریه🌷
🍁نحوه شهادت:در درگیری با تروریست های داعشی به فیض عظیم شهادت نائل آمد😔😔
✍🏻نویسنده:بانوےمحجبـه
کپی بدون نام نویسنده🚫
ㄟ(ツ)ㄏ↧ʝσɨŋ↧
♡:) @AhmadMashlab1995∞♡
•~✍🏻♥️~•
#منبرمجازی✨
امامحسنجانمونفرمودند💚:
هرکهخدارابندگیکند،خداوندهمهاشیارا بندهیاومیکند.😌🌱
{منبع:تنبیهالخواطر،ج۲،ص۱۰۸📜}
ــــــــــــــــــــــــ|••🦋🌿••|ــــــــــــــــــــــ
『 @AHMADMASHLAB1995』
💚مـــــاه رحمت،
🌸سفرهاش گسترده شد
💚زنده از فيضش
🌸جهــــــــان مـــرده شد
💚آسمان پرگشته
🌸از شــــــــادی و شـــور
💚آمده از لطف حق
🌸ميــــــلاد نـــــــور
💛ولادت با سعادت کريم اهل بيت،💛
💛امام حسن مجتبی(ع) مبارک باد💛
✾◉⃟◉_____________________
💛⃤ @AhmadMashlab1995
🌵🍃🌵🍃🌵🍃
طی حملات اخیر داعش به سامرا تعدادی از رزمندگان مقاومت حشدالشعبی عراق به دست تروریستهای تکفیری به شهادت رسیدند. «شهید علی بشیری» یکی از این شهداست. پیکر مطهر این جوان شهید عراقی پس از شهادت نیز لبخند بر لب دارد که نشاندهنده ی کرامات این شهدای عزیز هستند.تصویر لبخند بر لبان این شهید به قابی ماندگار از شهدای مدافع حرم سامرا تبدیل شده است.
شهید مدافع حرم علی بشیری
🌷🌵🌷🌵🌷
❤️@AhmadMashlab1995❤️
1_3634050.mp3
4.15M
💠جزء پانزدهم قرآن کریم💠
به روش تحدیر
با صدای استاد #معتز_آقائی
🌷التماس دعا🌷
┈┈••✾❀🌙❀✾••┈┈
@AhmadMashlab1995
┈┈••✾❀🌙❀✾••┈┈
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
دیر یا زود فـرقی ندارد لایق شهادت که باشی هـر زمان ڪہ باشد خریدارت میشوند... #شهید_احمد_مشلب🍃✨ #هر
#شهیدانهـ🎈
بایداعتراف کنم که
عکسـ نگاهتـ
عکسـ لبخندتـ:))✨
جاماندن رابدجوربه🕊
رخ مامےکشد...🥀
#شهید_احمد_مشلب🍃✨
#رامی_وهبی #دوست_شهید
#هر_روز_با_یک_عکس
@AHMADMASHLAB1995
+🙂↓
و سَیظِلَّ مڪانَھ فارِغاً
و فِراغَھُ اَجمَل الحاضِرین...!
جایش خالے خواهد ماند!
و جاي خالےِ او،
از همھ ي آنهایے ڪھ هستند
زیباتر است...^^
🥀| @AhmadMashlab1995
🌵🍃🌵🍃🌵🍃
فرمانده شهید: حسن جمالزاده
تاریخ شهادت: 1364/11/21
فاو
این شهید والامقام در شب اول عملیات والفجر 8 زخمی و توسط دشمن به سنگر کشیده شد و پس از شکنجه های فراوان توسط مزدوران بعثی عراقی به شهادت رسیده است.
#اسارت
#شهادت
#دوست_شهید
❤️@AhmadMashlab1995❤️
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
👆👆👆 #عكس_باز_شود 🕊افلاکیان خاکی... "یک روز به همراه احمد در خانه خودشان ویدئویی می دیدیم که در آن
👆👆👆
#عكس_باز_شود
🕊افلاکیان خاکی...
"به ماشین مدل بالایش که داشتن آن آرزوی هر کسی است خیلی رسیدگی می کرد. به تیپ و قیافه اش هم همینطور یه روز از او پرسیدم..."
ادامه در عکس بالا👆👆👆
#خاطرات_شهید_احمد_مشلب
برگرفته از 📚کتاب ملاقات در ملکوت
#قسمت7⃣
@AhmadMashlab1995
هدایت شده از پویش مردمی قرائت دعاهای سفارش شده توسط آقا
🌠☫﷽☫🌠
بی توجهی یا کم توجهی به توصیه رهبر حکیم انقلاب...
⁉️چرا به توصیه حضرت آقا توجه کافی نمی کنیم⁉️
🥀 هر کس به حاج قاسم سلیمانی ارادت داره دقت کنه...
حاج قاسم سلیمانی می گفت:
در جنگ ۳۳ روزه لبنان و اسرائیل، آقا(رهبری) گفتن به بچههای حزب الله لبنان بگو دعای جوشن صغیر بخونن.
از رادیو و تلویزیون حزب الله و منارههای مساجد و حتی کلیساهای ضاحیه جنوب، راه به راه، این دعا هر روز پخش می شد و در نهایت، حزب الله بر اسرائیل پیروز شد!
🤲🏻 در مملکت خودمون بعد از توصیه آقا به خواندن دعای هفتم صحیفه سجادیه برای برطرف شدن بیماری #کرونا چه اتفاقی افتاد⁉️چرا پیام آقا تبدیل به پویش نشد⁉️
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃
┗╯\╲
#حتما_بخوانید
#دعای_هفتم_صحیفه_سجادیه
#نشر_حداکثری
فتــ🇺🇸ـنـــ🇬🇧ــ️ـه
#کرونا_را_شکست_میدهیم به یاری خدا
پویش مردمی قرائت دعای هفتم صحیفه سجادیه
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
امام مهربانم.... مهر تــو همان کیمیایی است.... که روزگار مرا ، قیمتی می کند! من، به اعتبار محبت
آقا خودت...💚
برای ظهورت دعا بخوان....💔
#یاایهاالعزیز🌴
❤️اَللّٰهُمَعَجْللوَلِیِّکَاَلفَرَج❤️
@AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#ڪلام_شهید: هیچ وقت دیـن خـدا رو دستــور خـدا رو وظایـف شـرعیـتون رو بـاهیچ چـیزی معاملـہ نکنید.
🌷🌱❤️
رفـاقـت و دوسـتی
رابطه آقای بهشتی بافرزندانشان خیلی
عاطفی و دوستانـہ و رفاقت آمیز بـود
و صرفاً پدرانه نبود.😍
یکبار خود من ازایشان شنیدم که درباره
رابطہ خود و فرزندشان میگفتند مـن و
آقا محمد رضا بـا هم رفیق هستیم.🤝
📚 کتاب سیره شهید دکتر بهشتی ص77
#هر_روز_با_یک_شهید🍀
@AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#پای_درس_ولایت🔥 🌙| زندگی امام حسن (ع) 🔻 گاهی شهید شدن آسان تر از زنده ماندن است! ✅ @AhmadMashlab19
#پای_درس_ولایت🔥
امـام خامنـہاے💕:
اگر بخواهیم در یڪ جمله ماه رمضان
را تعریف کنیم، بـایـد عـرض ڪنیم مـاه
فرصتهـاسٺ.👌
فرصتهای فراوانی در این ماه در برابر
مـن و شماست. اگر از ایـن فرصتهـا
بتوانیم درست استفـاده کنیم، یڪ
ذخیره عظیـم و بسیار ارزشمندی در اختیار مـا خواهد بود.🌸🌿
🌷🌱
✅ @AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#حدیث_معنوی🌸 🔅امام صادق عليه السلام: 🔺گرانى نرخ، اخلاق را بد مى كند، امانتدارى را از بين مى برد و
#حدیث_معنوی🌸
🔅امام حسن عليه السلام:
🔺هرگاه ديدى كسى با آبروى مردم بازى مى كند، سعى كن كه تو را نشناسد؛ زيرا آبروى آشنايانش كمترين ارزش را نزد او دارد
📚ميزان الحكمه جلد6 صفحه200
#Masaf
@AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
⬆️معرفی شهید⬆️ 😍شهید سعید علیزاده😍 😍جزء شهدای مدافع حرم😍 🍁ولادت:12اردیبهشت سال1368🌷 🍁محل ولادت:دامغا
⬆️معرفی شهید⬆️
😍شهید سجاد زبرجدی😍
😍جزء شهدای مدافع حرم😍
🍁ولادت:19بهمن سال1370🌷
🍁محل ولادت:______🌷
🍁شهادت:7مهر سال1395🌷
🍁محل شهادت:سوریه🌷
🍁نحوه شهادت:در درگیری با تروریست های داعشی به فیض عظیم شهادت نائل آمد😔😔
✍🏻نویسنده:بانوےمحجبـه
کپی بدون نام نویسنده🚫
ㄟ(ツ)ㄏ↧ʝσɨŋ↧
♡:) @AhmadMashlab1995∞♡
📅 دعای روز شانزدهم ماه مبارک رمضان
🔅بسم الله الرّحمن الرّحیم
اللهمّ وَفّقْنی فیهِ لِموافَقَةِ الأبْرارِ وجَنّبْنی فیهِ مُرافَقَةِ الأشْرارِ وأوِنی فیهِ بِرَحْمَتِكَ الى دارِ القَرارِبالهِیّتَكِ یا إلَهَ العالَمین
🔸خدایا در این روز مرا بر موافقت نیکان موفق بدار
و از رفاقت اشرار دور گردان
و مرا در بهشت دارالقرار به رحمتت منزل ده
به حق الهیتت ای خدای عالمیان
#Masaf
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
@AhmadMashlab1995
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
ڪاش #نفسمون میذاشت
یه جورے زندگے مےکردیم
که سال دیگه همین موقع
به مادرامون میگفتن.....❣
+ مادر شهـید.. :)🕊
ــــــــــــــــــــــــ|••🦋🌿••|ــــــــــــــــــــــ
『 @AHMADMASHLAB1995』
🌷🌱
یکے از ڪارهـایی کهـ هـر
روز بـهـ انجـامش مبـادرت میکرد؛
خواندن #زیـارت_عاشـورا بود👌
و استمـرار همیـن زیـارت عاشورا ها
بهانــهی #شهـادتــش شـد🕊
#مدافعحـرم_لبـنـانی
#شهید_احـمـد_مشلب🌷
🌷🌱
┄┅┅✿❀💚❀✿┅┅┄
@AhmadMashlab1995
┄┅┅✿❀💚❀✿┅┅┄
1_3634165.mp3
3.95M
💠جزء شانزهم قرآن کریم💠
به روش تحدیر
با صدای استاد #معتز_آقائی
🌷التماس دعا🌷
┈┈••✾❀🌙❀✾••┈┈
@AhmadMashlab1995
┈┈••✾❀🌙❀✾••┈┈
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_ششم حالا من هم در کشاکش پاک احساسش، در عالم #عشقم انقلابی به پا شده و می
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_هفتم
اعتراض عباس قلبم را آتش زد و نفس زنعمو را از شدت گریه بند آورد. زهرا با هر دو دست مقابل صورتش را گرفته بود و باز صدای گریهاش بهوضوح شنیده میشد.
زینب کوچکترین دخترِ عمو بود و شیرینزبان ترینشان که چند قدمی جلو آمد و با گریه به حیدر التماس کرد :«داداش تو رو خدا نرو! اگه تو بری، ما خیلی تنها میشیم!» و طوری معصومانه تمنا میکرد که شکیباییام از دست رفت و اشک از چشمانم فواره زد.
حیدر حال همه را میدید و زندگی فاطمه در خطر بود که با صدایی بلند رو به عباس نهیب زد :«نمیبینی این زن و دخترا چه وضعی دارن؟ چرا دلشون رو بیشتر خالی میکنی؟ من زنده باشم و خواهرم اسیر #داعشیها بشه؟» و عمو به رفتنش راضی بود که پدرانه التماسش کرد :«پس اگه میخوای بری، زودتر برو بابا!»
انگار حیدر منتظر همین رخصت بود که اول دست عمو را بوسید، سپس زنعمو را همانطور که روی زمین نشسته بود، در آغوش کشید. سر و صورت خیس از اشکش را میبوسید و با مهربانی دلداریاش میداد :«مامان غصه نخور! انشاءالله تا فردا با فاطمه و بچههاش برمیگردم!»
حالا نوبت زینب و زهرا بود که مظلومانه در آغوشش گریه کنند و قول بگیرند تا زودتر با فاطمه برگردد.
عباس قدمی جلو آمد و با حالتی مصمم رو به حیدر کرد :«منم باهات میام.» و حیدر نگران ما هم بود که آمرانه پاسخ داد :«بابا دست تنهاس، تو اینجا بمونی بهتره.»
نمیتوانستم رفتنش را ببینم که زیر آواری از گریه، قدمهایم را روی زمین کشیدم و به اتاق برگشتم. کنج اتاق در خودم فرو رفته و در دریای اشک دست و پا میزدم که تا عروسیمان فقط سه روز مانده و دامادم به جای حجله به #قتلگاه میرفت.
تا میتوانستم سرم را در حلقه دستانم فرو میبردم تا کسی گریهام را نشنود که گرمای دستان مهربانش را روی شانههایم حس کردم.
سرم را بالا آوردم، اما نفسم بالا نمیآمد تا حرفی بزنم. با هر دو دستش شکوفههای اشک را از صورتم چید و عاشقانه تمنا کرد :«قربون اشکات بشم عزیزدلم! خیلی زود برمیگردم! #تلعفر تا #آمرلی سه چهار ساعت بیشتر راه نیس، قول میدم تا فردا برگردم!»
شیشه بغض در گلویم شکسته و صدای زخمیام بریده بالا میآمد :«تو رو خدا مواظب خودت باش...» و دیگر نتوانستم حرفی بزنم که با چشم خودم میدیدم جانم میرود.
مردمک چشمانش از نگرانی برای فاطمه میلرزید و میخواست اضطرابش را پنهان کند که به رویم خندید و #عاشقانه نجوا کرد :«تا برگردم دلم برا دیدنت یهذره میشه! فردا همین موقع پیشتم!» و دیگر فرصتی نداشت که با نگاهی که از صورتم دل نمیکَند، از کنارم بلند شد.
همین که از اتاق بیرون رفت، دلم طوری شکست که سراسیمه دنبالش دویدم و دیدم کنار حیاط وضو میگیرد. حالا جلاد جدایی به جانم افتاده و به خدا التماس میکردم حیدر چند لحظه بیشتر کنارم بماند.
به اتاق که آمد صورت زیبایش از طراوت #وضو میدرخشید و همین ماه درخشان صورتش، بیتابترم میکرد. با هر رکوع و سجودش دلم را با خودش میبرد و نمیدانستم با این دل چگونه او را راهی #مقتل تلعفر کنم که دوباره گریهام گرفت.
نماز مغرب و عشاء را بهسرعت و بدون مستحبات تمام کرد، با دستپاچگی اشکهایم را پاک کردم تا پای رفتنش نلرزد و هنوز قلب نگاهش پیش چشمانم بود که مرا به خدا سپرد و رفت.
صدای اتومبیلش را که شنیدم، پابرهنه تا روی ایوان دویدم و آخرین سهمم از دیدارش، نور چراغ اتومبیلش بود که در تاریکی شب گم شد و دلم را با خودش برد.
ظاهراً گمان کرده بود علت وحشتم هنگام ورودش به خانه هم خبر سقوط #موصل بوده که دیگر پیگیر موضوع نشد و خبر نداشت آن نانجیب دوباره به جانم افتاده است.
شاید اگر میماند برایش میگفتم تا اینبار طوری عدنان را ادب کند که دیگر مزاحم #ناموسش نشود. اما رفت تا من در ترس تنهایی و تعرض دوباره عدنان، غصه نبودن حیدر و دلشوره بازگشتش را یک تنه تحمل کنم و از همه بدتر وحشت اسارت فاطمه به دست داعشیها بود.
با رفتن حیدر دیگر جانی به تنم نمانده بود و نماز مغربم را با گریهای که دست از سر چشمانم برنمیداشت، به سختی خواندم.
میان نماز پرده گوشم هر لحظه از مویههای مظلومانه زنعمو و دخترعموها میلرزید و ناگهان صدای عمو را شنیدم که به عباس دستور داد :«برو زن و بچهات رو بیار اینجا، از امشب همه باید کنار هم باشیم.» و خبری که دلم را خالی کرد :«فرمانداری اعلام کرده داعش داره میاد سمت آمرلی!»
کشتن مردان و به #اسارت بردن زنان، تنها معنی داعش برای من بود و سقوط آمرلی یعنی همین که قامتم شکست و کنار دیوار روی زمین زانو زدم...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: فاطمه ولی نژاد
@AhmadMashlab1995