مشکلِ ایران آزادیِ بیان نیست، آزادیِ خَران است!
👤حسین صارمی
☑️ @AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
گر تو باشی، میتوان صد سال بی جان زیستن! بی تو گر صد جان بُوَد، یک لحظه نتوان زیستن...💔✨ #مسیح_کاش
باران هم اگر میشدی🌧
در بین هزاران قطره
تو را
با جام بلورینی میگرفتم💫
میترسیدم
چرا که خاک
هر آنچه را که بگیرد
پس نمی دهد....🥀🕊
#جمال_ثریا
#شهید_احمد_مشلب💛🌿
#هر_روز_با_یک_عکس
✅ @AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#رمان_مسافر_عاشق❤️ #قسمت_چهـلوچهارم بعـد از صـبحانہ از پشـت میز بلنـد میشوے و وسایل را باهم جـمع م
#رمان_مسافر_عاشق❤️
#قسمت_چهلوپـنجم
دوازده ثانیہ...
دوازده خاطــره...
دوازده اتــفاق...
هر روزش یڪرنگ...
هر ثانیہ اش پر شده بود از نـفس هاے پاکت کہ مـرا مهمان با تو بودن کرده بود!
چہ زیبـا زندگے من در کنارت زینت بخشیـده شد...!
قلمم را روی کاغذ میگذارم و نوشتہ ام را مرور میکنـم...دستـم را زیر چانہ ام میگذارم و خـط بہ خـط را دور میزنم
وقتے از آخرین کلمہ هم میگذرم نفس عمیقے میکـشم
با حــرف پایانے ام دفـترچہ ام را میبندم و دوباره در قفسہ ام جایش میدهم
تابــستان۹۵
از پـشت پنجره بہ حیاط خانمان نگاه میکنم...آفتاب پر نور روے شاخہ هاے درخـت انار حیاطمان برق انداختہ است
آب باقے مانده ے توے حوضچہ ے آبی رنگ ڪنار باغچہ امان هم همـــراه شاخہ ها میدرخـشند...
آفتاب بہ همہ ے آنها روشنایی میبخـشد!عجـــب مخلوق بخــشنده اے...
بہ در سفیـد رنگ حیاطمان خـیره میشوم...هربار کہ از بیــن چارچوبـش میگذرے پشـت همین پنجره ها مدام منتـظر میمانم تا قفـل آهنے اش بچــرخد و تو از پشـت در دوباره وارد خانہ امان شوے!
انـتظار خنده داریســت مگر نہ؟!
البتہ دیگـر اسمـش را انتظار نمی گذارم
خـطابش میکنـم دیوانگے!جـنون!
بہ هـر حال کہ تو در این داستان اسـتاد بہ آتش کشیدن لیلی ات شده ای و من هم مجــنونے برای مجنون!
* * * * * *
_غــــذام ســـــوخت...!
مے خنــدے و در را میبندی و وارد اتاق میشـوی هراسان بہ سمـت آشپزخانه میروم و قرمہ سبـزے سوختہ ام را از روے اجاق گاز بر میدارم...
آنقـــدر با عجلہ کہ حتے فراموش میکنم دسـتمالے براے برداشتن دیگ بردارم دســتم میسوزد و دیگ از دستم بہ زمین مے افــتد
و تمــام خورشت سبزے ام روے سرامیک هاے آشپـزخانه پخـش میشود
با صداے جیغ و افتادن غـذا بہ سمت آشـپزخانہ می آیی و میگویی : چیشده؟؟؟؟
✍نـویسنده : خادم الشهــــــــ💚ـــــدا
#ادامه_دارد...
@AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#رمان_مسافر_عاشق❤️ #قسمت_چهلوپـنجم دوازده ثانیہ... دوازده خاطــره... دوازده اتــفاق... هر روزش یڪر
#رمان_مسافر_عاشق❤️
#قسمت_چهلوشـشم
با هل قاشقے بر میدارم و خـورشت را از زمین داخل دیگ میریزم
دسـتانم قرمز میشوند بہ سمتم میدوے و دسـتم را میگیرے و با نگرانے میپرسے : سـوختے؟
مشغول کارم میشوم قاشق بزرگے میگیرے و مقـدار باقی مانده از غذا را هم از روے زمین داخل ظرفی میریزی و میگویی : تو برو من تمیز میکنم
با اعتـراض میگویم : نـــــہ...من تمیز میکنم دیگہ چیہ...برو لباستو عوض کن خودم مرتبش میکنم
اخم میکنے و با جدیت میگویی : گفتم نمی خواد
_آخہ...تازه...از سرڪار...
_مــریم جان بلند شو برو خانومم برو
_عہ محــمد...کجـا برم؟
همانطور کہ مشغول پاڪ کردن زمین بودے پاسخ میدهے : برو آماده شو
بی پاسـخ با تعجـب بہ چهره ات نگاه می کنم
کلافہ میگویی : هنــوز نشستہ اے کہ...
از جایم بلند میشوم و مانتو و روسرے ام را میپوشم
چادرم را سرم میگذارم و دوباره بہ پیشت می آیم...
تمام آشپزخانہ را پاک کرده اے و روے سرامیک هارا دستمـال کشیدے
دسـتت را میشورے و بہ سمـت اتاقمان میروے
✍نـویسنده : خادم الشهـــــ💚ــــــدا
#ادامه_دارد...
@AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#رمان_مسافر_عاشق❤️ #قسمت_چهلوشـشم با هل قاشقے بر میدارم و خـورشت را از زمین داخل دیگ میریزم دسـتان
#رمان_مسافر_عاشق❤️
#قسمت_چهلوهـفتم
لباست را عوض میکنے و با هم بہ سمـت رستورانے کہ قرار است مهمانم کنے میرویم
_ببخشیـد عزیزم...من قرار بود مهمونـت کنم ولے حالا تو منو داری مهمون میکنے...
_از ایـن حرفا نداشتیـما...!
ماشین را روشـن میکنے و حرکت میکنے
* * * * * *
صـندلے را کنار میزنم و پـشت میز مینشینم
بہ دور و برم نگاه میکنم...دکوراسیون رستوران یک فضای سنتے و چوبے بود... خیلے شیڪ!
همـانطور کہ حواسم بہ دور و برم گرم بود دسـتت را روے دستانم میگذاری و میگویی : خوشـت اومد؟!
چشـمانم بہ علامت تایید باز و بستہ میکنم و میگویم : ولے از قورمہ سبزیم نمیگذرم...
با تعجـب میگویی : چہ ربطے بہ من داره خوبہ خودت ریختے...!
_ آره دیگہ حواسم بہ تو پرت شد غذام سوخت!
دستت را بالا مے آورے و میگویی : چشـم تسلیمم!
میـخندم و با مهـربانے نگاهت میکنم
آقاے جوانے با لباسے تر و تمیز بہ پـیشمان مے آید و مـنو غذا را بہ سمـتمان میگیرد و میگوید : چے مـیل دارین؟!
نگاهے بہ لیـست غذاها مے اندازی و یکے را انتخـاب می کنے من هم همـان را سفارش میدهم
دوباره بہ دور و برم نگـاه میکنم
متوجہ سنگینے نگاهت میـشوم کہ بہ صورتم زل زده اے
رویم را بر میگـردانم و میگـویم : چرا اینجـورے نگام میکنے؟
مکثے میکنے و دستت را بہ موهایت میکشے و میگویی : هیـچی...
چند دقیقہ بـعد همان آقاے جوان غذاهاے سفارش داده شده امان را مے آورد و روے میز میگذارد
تشـکر میکنی و میـرود
قاشق و چـنگالم را از روے میز بر میدارم و شروع بہ خوردن میکـنیم
* * * * * *
بـعد از خـوردن غذایــمان حـساب سفارشاتمان را میـپردازے و بہ سـمت خانہ حرکت میکنیم
بہ ساعت نگاه میکنم نیم ساعت مانده بہ چهار بعـد از ظـهر
این یعنے چند ساعـت دیگـر روز دوازدهم هم تمـام میـشود و دو روز میـماند تا رفتنـت...
✍نـویسنده : خادم الشهــــــــ💚ـــــــدا
#ادامه_دارد...
@AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#رمان_مسافر_عاشق❤️ #قسمت_چهلوهـفتم لباست را عوض میکنے و با هم بہ سمـت رستورانے کہ قرار است مهمانم
#رمان_مسافر_عاشق❤️
#قسمت_چهلوهـشتم
روز دوازدهم هـم تمـام شد و امـروز سیزدهمیـن روز از بودنت کنار مـن است... راستـش را بخواهے این اولیـن بارے اسـت کہ اینطور بہ تاریـخ رفتنـت حساسم
شاید دفعہ ے قـبل هنـوز نبـودنـت را چنـدان نچیده بودم و ایـنبار خـبر دارم کہ نباشے چہ میـشوم...
شایـد هم اینـبار...نہ نہ چیزے نیـست همـان استـرس نبودت اسـت نہ چیز دیگر!
وقتـے بروے و بیایی تمـام میـشود...
مـثل دفعہ ے قبل!
برایت این دو روز آخـر را مرخـصے نـوشتہ اند تا #پـس_فـردا کہ میروے پـیش خانواده ات باشے
خانواده ے سہ نفـره ات...
روز سیزدهم هـم مـثل روز دوازدهم گـذشـت با ســرعتے آرام امـا فوق العاده سـریع! اصـلا شبیہ دفتـر ادبیات هر چہ آرایہ دارد را خلاصہ ڪرده ای در خودت...ایـن پارادوکس گذر زمـان هم بخـاطر وجـود توست!
اگــر نباشے همـین ثانیہ هاے تنـد هم آنقدر ڪند میشـود کہ تا بیایی هـزاران بار پـیر میـشوم
چـشمـانم را باز مـیکنم نـور تیـز خـورشـید از پـشت پنجـره پلک هایم را تاب میـدهد طـبق همـیشہ
بہ تـقویم نگـاه میـکنم #روز_چهاردهم
آرام خـوابیده اے دلم نمی آید بیدارت کنم
یا شاید هم حـوصلہ اش را ندارم از ناراحـتے درد معده ام حـس میکنم...ملافہ ام را کـنار میزنم و از روے تخـت بلند میـشوم
سـاعت حـرکت فردایـت مشـخص نشـده پس از همــین امـروز باید وسایـلت را آماده کنم...
اے خـدا...چـطور میـتوانم دسـت بہ چیـز هایی بزنم کہ حتے نگاه کـردن بہ آنها قلبـم را بہ درد می آورد...
✍نــویسنـده : خادم الشهــــــــ💚ــــــدا
#ادامه_دارد...
@AhmadMashlab1995
نماز لیلةالدفن برای حضرت آیتالله مصباح یزدی فراموش نشود...🥀
#نشر_حداکثری♻️
☑️ @AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
⬆معـرفے شهیـد⬆ 💫شهیـد امین سربندی💫 ✨جـزء شهـداے نـاجـا✨ 🌴ولادت⇦21مرداد سـال1376🌿 🌴محـل ولادت⇦شازند🌿
⬆معـرفے شهیـد⬆
💫شهیـد علیاکبر معصومینژاد💫
✨جـزء شهـداے نـاجـا✨
🌴ولادت⇦12شهریور سـال1363🌿
🌴محـل ولادت⇦اراک🌿
🌴شهـادت⇦20خرداد سـال1397🌿
🌴محـل شهـادت⇦میرجاوه🌿
🌴نحـوه شهـادت⇦وی از مرزبانان نیروی انتظامی بود که در حین اجرای کمین بر اثر درگیری با قاچاقچیان موادمخدر و اصابت تیر اشرار به فیض عظیم شهادت نائل می گردد🥀🕊
نویسنــ✍🏻ــده:بانوےمحجبـه
کپےبـدوننـامنـویسنـدهحـرام🚫
ـــــــــــــــ|••🦋🌿••|ـــــــــــــــ
『 @AhmadMashlab1995 』
بعد از خبر شروع دوبارهٔ غنی سازی ۲۰درصد، خبر اومد یه کشتی کرهجنوبی هم تو خلیج فارس توقیف کردیم که به خاطر این بوده که کره جنوبی پولای مارو بلوکه کرده!
حسن روحانی رفته به ما نگفتید؟
☑️ @AhmadMashlab1995
کره جنوبی : پول هایتان را نمیدهیم و حتا بخاطر نگهداری، از شما سود میگیریم
ایران: باشه 😏
☑️ @AhmadMashlab1995
یادمان باشد که ما خون داده ایم
یک بیابان مرد #مجــنون داده ایم✌
یادمان باشد پیام آفتاب
دست نااهلان نیافتد #انقلاب✊
🌸🍃 @ahmadmashlab1995💞
••♥️🌱••
دست شهید پیش خدا رد نمےشود
باید دعا ڪنیم ڪہ ما را دعا ڪند
#طرح_گرافیکی💕✨
#شهید_احمد_مشلب🌸🌷
#ارسالی🌺
☑️ @AhmadMashlab1995
ز همه دست کشیدم
که تو باشی همه ام...
#السلامعلیکیااباعبداللهالحسین 💔
#صلےاللهعلیڪیااباعبدالله
#اللهمالرزقناحرم
#ما_ملت_امام_حسینیم
🌸🍃 @ahmadmashlab1995💞
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
ز چشـم خـود گلہ داࢪم نہ تـو اے گـل نرگـس...🥀✨ #یاایهاالعزیز🌱🌸 | #اللهـمعجـللولیـڪالفـرجـــ| ✅ @
مـژدھاےدلکھمسیحـا
نفسےمےآیــد...💝
#یاایهاالعزیز🌱🌸
| #اللهـمعجـللولیـڪالفـرجـــ|
✅ @Ahmadmashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#نماز_شب📿 هیچ وقت ندیدم نماز شب شهید سلیمانی قطع شود. آنهم نه نماز شبی عادی، نماز شبهای او همیشه
#یڪروایتعاشقانہ💍
اگہ یہ وقت مهمون داشتیم👨👩👧👦
ونزدیڪ ترین مغازه بہ خونہ
بستہ بود
جاے دیگہ نمےرفت براے خرید
مےگفت این بنده خدا
بہ گردنِما حق داره
حق همسایہ رو باید بجا بیاریم
و از ایشون وسیلہ بخریم...
چون نزدیڪ منزل ما هستن
بعد از شهادتش هروقت بخوام
براے نذرے چیزے بخرم
نگاه میکنم و نزدیکترین
مغازه رو بہ مزارِ شُهدا انتخاب میکنم
کہ حقِ همسایگـیِ
همسرمو بہ جا بیارم...🥀
#شهید_سیاهکالی_مُرادی🌸🌿
راوے: #همسر_شهید🌱
#هر_روز_با_یک_شهید🌼☘
✅ @AhmadMashlab1995
مابچهانقلابیهایادگࢪفتیم،
دنیاجایآࢪزوکࢪدننیست!
جایبهدستآوࢪدنه!
#شهادتمالبچهـانقلابیهاست🌿🚶🏿♂️
☑️ @AhmadMashlab1995
تو این کشور
همه مشکلات تقصیر
تحریم و مردمه ☝️
مسئولان هم حقوق میگیرن که این دو دلیل رو بهمون یادآوری کنن😏👌
🌸🍃 @ahmadmashlab1995💞
در خبرها آمد که؛
کره جنوبی؛ زیردریایی نظامی به سمت ایران گسیل داده + نعناء و پیاز داغ مکفی
اما در فارغ از فیلم و سریال های کره ای؛ این معاون وزیر خارجه کره جنوبیه که امروز برای رایزنی به سمت ایران میاد...
#نفتکش_کره_جنوبی ، #نفتکش_کره_ای
👤 محمد حسین پیریائی
🌸🍃 @ahmadmashlab1995💞
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
📚خاطرات شهید مدافع حرم #شهید_احمد_مشلب راوی:سیده سلام بدرالدین(مادر شهید) #خبر_فراق قسمت دوم: وقتی پ
📚 خاطرات شهید مدافع حرم #شهید_احمد_مشلب
راوی:سیده سلام بدرالدین(مادر شهید)
#نحوهی_شهادت
به گفته دوستانش شب آخر ظرف غذای همرزمانش را شست، نماز شب خواند و بعد از یک راهپیمایی طولانی در منطقه صوامِع در اِدلِب که بسیار حساس و استراتژی بود، مورد حمله تکفیریان قرارگرفتند . درگیری بسیار شدید بود و در یک لحظه #احمد از ناحیه سر و پا به شدت مجروح شدہ و در اثر شدت جراحت به شهادت رسید .
#احمد شهادت را با همه ی شیرینی و حلاوتش چشید، باهمه ی لذتش درک کرد و آن را در آغوش کشید . او از سوریه به آسمان پل زد ...
دنیا را به اهلش وا گذاشت و بال در بال ملائک به شوق دیدار حضرت اباعبداللہ علیه السلام ، حضرت ابوفاضل علیه السلام،حضرت زینب سلام اللہ علیها، و دوستان شهیدش به سوی حضرت حق پر کشید و روزی در رکاب امام زمان عجل اللہ تعالی فرجه الشریف با سپاهی ازشهیدان خواهد آمد و انتقام سیلی مادرش را خواهد گرفت...
✍ماه علقمه
#ملاقات_در_ملکوت
#خاطرات
#شهیداحمدمشلب
#نویسنده_مهدی_گودرزی
#کپی_فقط_با_ذکر_لینک
@AhmadMashlab1995
▪️کره جنوبی،آمریکا رو انداخته جلو که #نفتکش_کره_جنوبی رو پس بگیره
این عکسو بهشون نشون بدید
اخرین بار که آمریکایی ها اومدن خلیج فارس:))
💬 Mostafa
🌸🍃 @ahmadmashlab1995💞