#خاطره_بازی_باعکسها:📷
دلنوشته های رامی وهبی دوست صمیمی شهید احمد مشلب :
یادت میاد داداش؟؟❤
این روز رو به خاطر میاری؟؟❤
روزی که عکس گرفتیم شوخی کردیم و خندیدیم
و من حواسم به این دقیقه ها نبود كه برادرم که الان در این لحظه کنارمه قرار نیست تا همیشه کنارم بمونه و فقط در عكسها ميتونيم كنار هم باشيم💔
#شهیداحمد_مشلب
#غريب_طوس
#رفاقتی
#برادرانه
#رامی_وهبی_دوست_شهید
❤️کانال رسمی شهید احمد مشلب❤️
👇👇👇
@AHMADMASHLAB1995
May 11
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊 🕊 #لات_های_بهشتی #امر_به_معروف۱ خبر دادند در یکی از باغهای بیرون شهر، برخی طاغوتےها مر
🌹🕊🌹🕊
🕊🌹🕊
🌹🕊
🕊
#لات_های_بهشتی
#امر_به_معروف۲
فرداشب که به مسجد رفتم بعد از نماز، یکی از بچه ها آمد پیشم و گفت:
"آقایی خیلی وقته منتظر شماست اما ظاهرش به بچه های بسیج نمےخوره"!
رفتم بیرون و با تعجب دیدم همون جوون دیروزیه... اطراف رو نگاه کردم ببینم چند نفرن!!! اما دیدم تنهاست...
سلام کردم و گفتم اینجا چکار میکنی؟
گفت:
"مگه نگفتی با هم رفیقیم؟ از صحبتای دیروز شما خوشم اومد. اومدم چند تا سوال بپرسم".
رفتیم توی اتاق بسیج. او مےپرسید و من هر چی به عقل ناقصم مےرسید! جواب مےدادم.
از #حجاب، #شراب، #ارتباط با نامحرم و .... پرسید.
جواب های من برایش جالب بود. انگار که اولین باره این حرف هارو مےشنوه!
فردا شب زودتر از وقت نماز آمد و گفت:
"یک کتاب آموزش نماز خواندم".
و در کنار من ایستاد و نماز جماعت خواندیم.
دوباره او را به منزلشان رساندم و مادر و خواهرش را دَم درِ خانه دیدم. همانطور که خودش گفته بود اصلا در قید و بند حجاب نبودند.
کم کم رفت و آمدش به مسجد زیاد شد و با بچه های مسجد رفیق شده بود.
برای پاسخ به سوالاتش او را به یکی از دوستان روحانےام معرفی کردم...
یک شب که او را به خانه شان رساندم گفتم:
"منو حلال کن! خدا بخواد یه مدتی نیستم".
گفت:
"کجا؟ ما تازه با هم رفیق شدیم"...
گفتم:
"فردا دارم میرم جبهه".
یک باره جا خورد. کمی فکر کرد و گفت:
"منم مےتونم با شما بیام"؟
خندیدمو گفتم:
"پسر جون! پدر و مادرت که نمےذارن بیای جبهه ...."!!!
پرید وسط حرفمو گفت:
"راضی کردن اونا با من! فردا کجا بیام؟ چی با خودم بیارم"؟
روز بعد با هم رفتیم جبهه و بعد از یکی دو هفته، در عملیات #فتح_المبین به شهادت رسید.
او وقتی که خدا را شناخت، با صداقت و راستی به همان سمت رفت.
#پایان
#لاتهای_بهشتی_ادامه_دارد
@AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#طرح_گرافیکی الحسین.(ع).یجمعنا باتصویر #شهیداحمدمشلب 🔴طراحی شده توسط کانال شهید 🔹مناسب برای چاپ ر
کوله پشتی.jpg
10.37M
#طرح_گرافیکی
🔴طراحی شده توسط کانال شهید
🔹مناسب برای چاپ روی کوله پشتی🎒
فایل باکیفیت جهت چاپ📇
👇
format:jpG
╭─┅═❄️💐❄️═┅─╮
@AhmadMashlab1995
╰─┅═❄️💐❄️═┅─╯
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
°•|🌿🌹 #سلام_بر_شهدا ▫️هر بار که میخندی پاره میشود بند دلـــم ▫️خندههای تو رحم و مروت سرشان نمی
💔
بی حسرت از جهان نرود
هیچ کس به در
الاّ شهیدعشق
به تیر از کمانِ دوست...
#شهید_احمد_مشلب
#هر_روز_با_یک_عکس
@AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#داستانک ◀️ رستوران ▶️ 💎 شخصی تعریف میکرد: توی رستوران نشسته بودم که یک دفعه یه مرد که با تلفن
#داستانک
◀️خیر و حکمت خداوند▶️
خانوادهای چادر نشین در بیابان زندگی میکردند. روزی روباهی، خروسشان را خورد و آنها محزون شدند، پس از چند روز، سگ آنها مُرد، باز آنها ناراحت شدند. طولی نکشید که گرگی الاغ آنها را هم درید.
روزی صبح از خواب بیدار شدند، دیدند همهی چادر نشین های اطراف، اموالشان به غارت رفته و خودشان اسیر شدهاند و در آن بیابان، تنها آنها سالم ماندهاند
مرد دنیا دیدهای گفت: راز این اتفاق، این است که چادرنشینانِ دیگر، به خاطر سر و صدای سگ و خروس و الاغهایشان در سیاهیِ شب شناخته شدهاند و به اسارت در آمدهاند. پس خیر ما در هلاک شدن سگ و خروس و الاغ بود.
💠 در تمام مشکلات و حوادث زندگی صبر پیشه کنیم و به خدا اعتماد کنیم ....
--------------------
@AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
🍃🌹 ♻️ #خاطرات_شهدا ﷽ ═══✼✨🌺✨✼═══ ▫️ﺣﺴﺎﺳﯿﺖ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﻪ ﺑﻮﯼ ﮐﺒﺎﺏ... ﺣﺎﻟﺶ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺪ ﻣﯽ ﺷﺪ! ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﮐﺮﺩﯾ
#شهید_حمید_عارف
خدايا #خجالت مےكشم كه در روز قيامت سرور شهيدان #بدنش پاره پاره باشد و من سالم باشم
و از #همین یک جمله
سِرّ بدن تکه تکه شده اش را فهمیدند
#لا_یومک_یومک_یا_اباعبدالله
#شهید_حمید_عارف
#هر_روز_با_یک_شهید
@AHMADMASHLAB1995
نریمان پناهی_مرهم.mp3
8.59M
📀نماهنگ زیبای اربعین به نام #مرهم
🎤با صدای #نریمان_پناهی
#مرهم واسه چشم ترم میخوام
حال دلم بده #حرم میخوام
حال #دلم خیلی بده...
جا موندم از #قافله بازم...
#کربوبلایِ تو شده تو این روزا همه نیازم...
چاره ندارم ميدونم باید بسوزم و بسازم...
#جانم_حسين❤️
#پیشنهاد_ویژه_دانلود
#جامونده_های_اربعین_گوش_بدن
#اختصاصی_کانال
@AHMADMASHLAB1995
May 11