eitaa logo
شهید احمد مشلب
118 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
465 ویدیو
10 فایل
#کپےباذکـرصلوات تأسیس:6شہـریور 1400 ★هم زیبـا بود★هم پولــدار★نفر۷ تکنولوژےاطلاعات😍 تولد: ۹شهـریور ۱۳۷۴ شہادت:۱۰اسفنـد۱۳۹۴ Гاهل کشور لبنان معروف به شہید BMW سوار|لقب جهادے( غـ❤ـریب طوس) حذف لوگو از عکس ها،ادیت و...❌ آیدی کانال شهید احمد مشلب در روبیکا👇
مشاهده در ایتا
دانلود
نام کتاب: بابا مهدی (خاطراتی از شهید مدافع حرم مهدی قاضی‌خانی) پدید آورنده: حسین سلمان‌زاده، علی غیوران تعداد صفحات: ۱۲۰ سال انتشار: ۱۳۹۵ برشی از متن کتاب: «بابا» اولین واژه‌ای است که تمام کودکانِ تازه زبان باز کرده به زبان می‌آورند. صدایش می‌کنند و آغوشش را می‌طلبند تا در امن‌ترین نقطۀ جهان آرام بگیرند. حالا «بابا» چند وقتی است برای «محمدمتین»، «نهال» و «محمدیاسین» قاب شده است روی دیوار، تا هنگام دل‌تنگی بغلش کنند. سنگ شده است روی زمین تا هفته‌ای سه بار با دست‌های کوچک‌شان مزارش را بشویند. خاطره شده است در ذهن‌های‌شان، تا شب‌ها خوابش را ببینند. و زخم شده است روی دل‌های‌شان تا بهانه‌اش را بگیرند. و مردان شبیهش را دوست داشته باشند! آری «بابا مهـدی» چمدانش را بست و رفت تا حق پدری را نه‌تنها برای فرزندانش، بلکه برای همه فرزندان اسلام تمام کند. •|صلوات بفرست رفیق|• ╔ ♡"‌❄️⃟🌨"♡════╗‌ ┇@AhmadMashlab2020 ╚════♡"‌❄️⃟🌨" ♡ ★نامـ ادمین ←
نام کتاب: بابا مهدی (خاطراتی از شهید مدافع حرم مهدی قاضی‌خانی) پدید آورنده: حسین سلمان‌زاده، علی غیوران تعداد صفحات: ۱۲۰ سال انتشار: ۱۳۹۵ برشی از متن کتاب: «بابا» اولین واژه‌ای است که تمام کودکانِ تازه زبان باز کرده به زبان می‌آورند. صدایش می‌کنند و آغوشش را می‌طلبند تا در امن‌ترین نقطۀ جهان آرام بگیرند. حالا «بابا» چند وقتی است برای «محمدمتین»، «نهال» و «محمدیاسین» قاب شده است روی دیوار، تا هنگام دل‌تنگی بغلش کنند. سنگ شده است روی زمین تا هفته‌ای سه بار با دست‌های کوچک‌شان مزارش را بشویند. خاطره شده است در ذهن‌های‌شان، تا شب‌ها خوابش را ببینند. و زخم شده است روی دل‌های‌شان تا بهانه‌اش را بگیرند. و مردان شبیهش را دوست داشته باشند! آری «بابا مهـدی» چمدانش را بست و رفت تا حق پدری را نه‌تنها برای فرزندانش، بلکه برای همه فرزندان اسلام تمام کند. •|صلوات بفرست رفیق|• ╔ ♡"‌❄️⃟🌨"♡════╗‌ ┇@AhmadMashlab2020 https://eitaa.com/joinchat/2373058695C93f4727287 ╚════♡"‌❄️⃟🌨" ♡ ★نامـ ادمین ←
🌾📚🌾🌾📚🌾🌾📚🌾🌾📚🌾 معرفی کتاب تویی که نمی‌شناختمت تویی که نمی‌شناختمت نوشته مهدی خدادادی از مجموعه ستارگان اصناف و بازار نشر فاتحان است که به زندگی و خاطرات 🕊🌷شهیدحاج صادق عبدالله‌زاده از شهدای اصناف و بازار تهران می‌پردازد. این کتاب برای علاقه‌مندان به سرگذشت و زندگی‌نامه شهدای هشت سال دفاع مقدس نوشته شده است •|صلوات بفرست رفیق|• ╔ ✾" 🍁 "✾ ════╗   @AhmadMashlab2020ا https://eitaa.com/joinchat/2373058695C93f4727287 ╚════ ✾" 🍁 " ✾ ✦نام ادمین:
🍃📘🍃📗🍃📕🍃📕🍃📗🍃📘 📕کتاب خاک های نرم کوشک ✏خاطرات اوستا عبدالحسین برونسی به نقل از خانواده و همرزمان شهید. 🕊🌷🕊🌷 این کتاب شرح حال انسانی وارسته است که قبل از انقلاب در روستای گلبوی کدکن از توابع تربت حیدریه به کار سخت و طاقت‏ فرسای بنایی مشغول بود و در کنار آن به خواندن دروس حوزوی نیز روی آورده بود 🌷🌷🌷 تا اینکه بعدها به علت شدت یافتن مبارزات او زندانی و مورد شکنجه‏ های وحشیانه ساواک قرار گرفت. 🍃🍀🍃 با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران زمینه‏ های لازم برای رشد او مهیا شد چنان لیاقتی از خود نشان داد که زبان‏زد همگان شد و نامش حتی در محافل خبری استکبار جهانی نیز راه یافت. 🌱☘🌱 رمز رستگاری شهید برونسی عبودیت و بندگی بی‏ قید و شرط او در مقابل حق و حقیقت بوده است. ✅✅ 📚📚📚 🍃🌺🍃 •|صلوات بفرست رفیق|• ╔ ✾" 🍁 "✾ ════╗ @AhmadMashlab2020ا https://eitaa.com/joinchat/2373058695C93f4727287 ╚════ ✾" 🍁 " ✾ ✦نام ادمین:
کتاب آقازاده مقاومت خلاصه کتاب: خط جهاد مقاومت با انگیزه ای مضاعف ادامه خواهد یافت و پیروزی قطعی در انتظار مجاهدان این راه مبارک است آرزو داشت روزی واژه شهید نامش را در آغوش بگیرد، او می دانست که شهید فراتر از مرز پیشوند و واژه هاست، کار و تلاشش جهادی، سخنانش الهی و هدفش آسمانی بود. •|صلوات بفرست رفیق|• ╔ ✾" 🍁 "✾ ════╗ @AhmadMashlab2020ا https://eitaa.com/joinchat/2373058695C93f4727287 ╚════ ✾" 🍁 " ✾ ✦نام ادمین:
📗سید عزیز این کتاب حاصل ساعت ها گفت وگوی اختصاصی “حمید داودآبادی” با دبیرکل حزب الله لبنان در سال 1377 است که در آن سید حسن نصرالله، زوایای ناگفته ی زندگی خود را بازگو کرده است. بسیاری از خاطرات و گفته های منتشر شده در این کتاب، برای اولین بار است که ذکر می شوند. پیاده کردن نوارهای ضبط شده از سید حسن نصرالله و ترجمه متون از عربی به فارسی بر عهده علی رضا موحدی بوده است. برشی از کتاب: « پدر و مادرم با ورود من به حوزه موافق نبودند..... تلاش من برای راضی کردن پدر و مادرم به نتیجه نرسید و آنها تن به طلبگی من نمی دادند و من مجبور شدم نقشه ای بکشم . به آنان گفتم : در لبنان شغل چندانی وجود ندارد و اوضاع خوب نیست . اگر این جا بمانم جنبش امل مرا برای جنگ می برد ؛ ولی اگر به نجف بروم در دبیرستان درس می خوانم و در کنارآن هم درس طلبگی می خوانم و بعد از تمام کردن دبیرستان به دانشگاه بغداد می شوم و در دوره دکتری متخصص می شوم . و این شد که پدر و مادرم با رفتن من به عراق موافقت کردند.» •|صلوات بفرست رفیق|• ╔ ✾" 🍁 "✾ ════╗ @AhmadMashlab2020 https://eitaa.com/joinchat/2373058695C93f4727287 ╚════ ✾" 🍁 " ✾ ✦نام ادمین:
💎💎💎 💎💎 💎 📔 : عمامه های خاکی 📌گذری بر خاطرات زندگی ده طلبه شهید🕊🌷 بخشی از کتاب به دنبال سخنرانی‌های انقلابی سیدکاظم قریشی در خرداد ۴۳، شهربانی خمین او را ممنوع المنبر کرد📛 . در پی اجرای این حکم، همهٔ وعاظ و اهل منبر شهر، ساعت ۱۰ صبح روز ۳۰ خرداد ۱۳۴۳ و به دعوت آیت‌الله سیّد مرتضی پسندیده، برادر امام خمینی رحمت الله علیه، در خانه او اجتماع کردند تا درباره چگونگی مقابله با این تصمیم شهربانی خمین تصمیم بگیرند؛ آنان تصمیم گرفتند تا روشن شدن تکلیف، تمامی مجالس روضه خوانی تعطیل شود و هیچ واعظی به منبر نرود. این تصمیم بعدازظهر همان روز، توسط شیخ علی اکبر مسعودی، سیدکاظم قریشی و شیخ صادق آل طاهر در جلسات مختلف روضه خوانی به مردم ابلاغ و مجالس تعطیل شد •|صلوات بفرست رفیق|• ╔ ✾" 🍁 "✾ ════╗   @AhmadMashlab2020 https://eitaa.com/joinchat/2373058695C93f4727287 ╚════ ✾" 🍁 " ✾ ✦نام ادمین: 💎 💎💎 💎💎💎
°: ✅ 📚 آن بیست و سه نفر  ✍🏻 نویسنده : احمد یوسف زاده 🥝 نشر : سوره مهر 📖 ۴۰۸ صفحه 🏞 خاطرات بیست و سه نوجوان است که توسط ارتش بعث، در عملیات بیت المقدس به اسارت درآمدند ⛓ و دیکتاتور عراق 👹 سعی داشت از این نوجوانان برای ایجاد جنگ روانی علیه ایران استفاده کند.😏👊🏻 🌸⭐️ بخشی از کتاب : همۀ راه ها، به جز راهی 🛣 که به اسارت ختم می شد، یکی بعد از دیگری بسته شده بود 😥. تن دادن به اسارت آخرین راهی است که یک جنگجو به آن می اندیشد. اما وقتی خشاب هایت خالی باشد و تانک های دشمن محاصره ات کرده باشند و پیاده نظام آن‌ها لولۀ تفنگش 🔫 را به سویت نشانه رفته باشد، تن دادن به اسارت اولین فکری است که مثل طوفان 🌪 توی مغزت می پیچد و دیوانه ات می کند...☄ •|صلوات بفرست رفیق|• ╔ ♡"‌❄️⃟🌨"♡════╗‌ ┇@AhmadMashlab2020 https://eitaa.com/joinchat/2373058695C93f4727287 ╚════♡"‌❄️⃟🌨" ♡ ★نامـ ادمین ←
📚 : منتصر 🌷🕊شهیدمحمد حسین جونی یکی از شهدای جوان حزب الله لبنان است که در 26 سالگی به درجه رفیع شعادت نائل شد. 🌷شهید جونی تحصیلکرده بود و برای دکترا از یکی از دانشگاه های انگلستان پذیرش گرفته بود. ایشان زندگی خوبی از نظر مادی داشت. ازدواج کرده بود و صاحب دختری شده بود. شهید جونی در دانشگاه آمریکایی لبنان، مسئول مرکز بسیج تربیتی بود و دانشجویان زیادی را به این مرکز جذب کرده بود....... ماجد، یوسف سرشار ‌ ‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ❲‌ ‌‌•|صلوات بفرست رفیق| ╔ ✾" 🍁 "✾ ════╗   @AhmadMashlab2020 https://eitaa.com/joinchat/2373058695C93f4727287 ╚════ ✾" 🍁 " ✾ ✦نام ادمین: ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
°: ✅ 🌨⚡️ 🌹🕊 سردار شهید علی چیت سازیان 📚 گلستان یازدهم (خاطرات زهرا پناهی روا، همسر شهید) ✍🏻 نویسنده: بهناز ضرابی زاده 🏡 نشر: سوره مهر 📖 ۲۶۸ صفحه 🌙 نویسنده در این کتاب با قلمی روان از خاطرات همسر شهید بعد از شهادت علی آقا می گوید. از فرزندش که بعد از پدرش به دنیا آمد. از خصوصیات اخلاقی و سبک زندگی و زندگی خود با این شهید بزرگوار و خاطرات مستند و وضع حال روحی همسر شهید و ازدواج کوتاه مدت اما پربارش می گوید.🍃 🌸 قطعهٔ کوتاه کتاب داشتیم از جلو بیمارستانِ بوعلی می گذشتیم، گفتم: «علی آقا! تا چند ماه دیگه بچّه مون اینجا به دنیا میاد.» 😳 با تعجب پرسید: «اینجا؟!» گفتم: «خُب، آخه اینجا بیمارستان خصوصیه، بهترین بیمارستان همدانه.»😎 علی سرعت ماشین را کم کرد و 💢 گفت: «نه، ما به بیمارستانی میریم که مستضعفین اونجا میرن✋🏻. اینجا مال پولداراست. همه کس وُسعش نمی رسه بیاد اینجا.»... 🍉 تا گفتم حالم خوب نیست، ماشین گرفت و به بیمارستان «فاطمیه» که بیمارستانی دولتی بود، رفتیم. همین که وارد بیمارستان 🏩 شدیم، خبر مثل بمب همه‌ جا صدا کرد:.. •|صلوات بفرست رفیق|• ╔ ♡"‌❄️⃟🌨"♡════╗‌ ┇@AhmadMashlab2020 https://eitaa.com/joinchat/2373058695C93f4727287 ╚════♡"‌❄️⃟🌨" ♡ ★نامـ ادمین ←