پلیس خوب، پلیس بد | مثلث مسموم نگارِ جوان
از اینکه چنین تحلیلی را مبتنی بر شواهد و قراین، درست میدانم، ناخرسندم، اما متأسفانه واقعیت دارد و #حقوق_معنوی_مخاطب مهمتر است.
و اما بعد…
رخنهها، زمانی نمود جدی پیدا میکنند که #رامبد_جوان و #نگار_جواهریان تصمیم میگیرند فرزندشان را در کانادا بهدنیا بیاورند. از سه سال پیش، بسیاری از مردم با سلایق و عقاید مختلف، همگی رامبد را متهم کردند به #رفتار_دوگانه.
لب کلام اعتراضات این است که «تویی که مدام در برنامهات دم از استفاده از محصولات ایرانی میزنی و مدام تظاهر میکنی که زندگی در ایران را افتخار میدانی، غلط میکنی به ریش ملت بخندی و خودت همزمان با پولگرفتن از صداوسیما و شرکتها و بسیاری نهادهای حاکمیتی به فکر این هستی که بچهات در ایران به دنیا نیاید و اقامت کانادا را در بدو تولد بهدست بیاورد.»
این نقدها بسیار منطقی و بهجا مطرح شدند ولی گمان نمیشد که این اتصالات خارجی -که به بهانه تولد «نوردخت جوان» در کانادا ایجاد شده- تا این حد مؤثر و بیشفعالانه بتواند فعالیتهای هنری پدر و مخصوص مادر نوردخت را تحت تأثیر قرار دهد.
هرکس فعالیت حرفهای در زیستبوم فرهنگ و هنر ایران داشته باشد، میداند کافی است یک اثر شبیه مجموعه #خاتون نگار جواهریان، یا شبیه فیلمسینمایی #مجبوریم نگار جواهریان، یا شبیه #نمایش_مخاطب نگار جواهریان، طی یک دهه از فعالیتهایش باشد، کل عمر حرفهایاش را به خطر میاندازد و ممکن است دیگر هرگز امکان درخشش و فعالیت جدی برای او از جانب نهادهای فرهنگی و هنری کشور ایجاد نشود اما چه میشود که یک بازیگر به نام نگار جواهریان میتواند هر سه گونه سریال ضد ایرانی (خاتون)، فیلم ضد ایرانی (مجبوریم) و تئاتر ضد ایرانی (مخاطب) را در کارنامهاش داشته باشد، آن هم در حالی که هر سه اثر در بازهای کمتر از یک سال به مخاطب عرضه شده است، بدون هیچ مشکلی، میتواند به فعالیتهایش ادامه دهد و هر روز، بیش از دیروز، مورد توجه رسانهها قرار بگیرد و تبلیغ شود.
ماجرا خیلی واضح است؛
یک زن بازیگر در مسئلهدارترین آثار هنری نقش محوری دارد و شوهرش در مهمترین نهاد فرهنگی جمهوری اسلامی ایران -که صداوسیماست- در بهترین ساعت و با بیشترین تعداد مخاطب، قدرتنمایی میکند.
کسانی که رامبد را کامل بشناسند، میدانند که با بسیاری نهادها و رجال خاص -که ممکن است حتی بسیاری نیروهای انقلابی با آن کیفیت با آنها ارتباط نداشته باشند- به بهترین شکل ارتباط دارد و از رانتهایی استفاده میکند که اکثر قریب به اتفاق مردم از آن بیخبرند.
هیچکس نمیتواند تصور کند که طی این هشت سال (از تابستان ۱۳۹۳) تا امروز، درآمد مستقیم و غیرمستقیم رامبد از خندوانه، چه عددی بوده.
برای مردم باورش سخت است که فردی، درآمدی میلیاردی در ماه داشته باشد از قِبَل خندوانه و اینستاگرامی که با خندوانه متولد شد و شرکتی که بعد چند سال از شروع خندوانه آن را به راه انداخت، باز هم به کمک خندوانه و قراردادهای عجیب و غریبی که با خندانندهها امضا میشده و آنها به واسطه آن موظف میشدهاند خدمات مالی و کاری خاصی به رامبد ارائه دهند، آن هم خارج از چارچوب خندوانه؛ چرا؟ چون رامبد اجازه داده در خندوانه حاضر شوند.
یعنی اتفاقات عجیبی رخ میداد در خندوانه که بعید است بازرگانی صداوسیما، اجازه میداد مجری و برنامهساز دیگری، آن را در برنامهاش پیش ببرد.
رامبد، در جمهوری اسلامی ایران پول درو میکند و نگار، به رسالتی میپردازد که مقابل گفتمان فرهنگی و هنری جمهوری اسلامی ایران است.
در واقع، رامبد کسی است که خود را متظاهرانه همراه و معتقد به نظام جلوه میدهد و همسرش، آزادانه و رها، تقابلش با نظام را نشان میدهد و اگر هم مشکلی پیدا کند و لکه سیاهی در کارنامه نگار پیدا شود، رامبد از روابط خاصش استفاده کرده و زنش را اصطلاحاً سفید میکند و بعدش دیگر انگار نه انگار که نگار، نقش اول فیلم، سریال یا تئاتری بوده که به ازای هر موردش، بسیاری تحلیلگران، منتقدان، رسانهها و نهادهای جبهه فرهنگی انقلاب، خونشان به جوش آمده است.
اگر همین آثار را شخص دیگری ایفای نقش میکرد، حاکمیت موضعی به او پیدا میکرد، شبیه موضع بهحق و درستی که با نماد فمینیزم و کینه علیه اسلام و نظام بازیگران سینمای ایران یعنی #ترانه_علیدوستی دارد.
نگار، «ترانه ثانی» است با این تفاوت که شوهری دارد مثل رامبد که به اشتباه، درون گفتمان تعریف میشود.
چه روزی معلوم خواهد شد امثال اینها، چه ارتباط و خط و ربطی با سفارتها داشتهاند؟
احسان رستگار
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
🇮🇷 | @Sepah_Qodds | 🇮🇷