سپر آتش دوزخ
أَبِی ره قَالَ حَدَّثَنِی سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ أَبِی أَیُّوبَ عَنِ الصَّبَّاحِ بْنِ سَیَابَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: أَ لَا أُعَلِّمُکَ شَیْئاً یَقِی اللَّهُ بِهِ وَجْهَکَ مِنْ حَرِّ جَهَنَّمَ قَالَ قُلْتُ بَلَی قَالَ قُلْ بَعْدَ الْفَجْرِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ مِائَةَ مَرَّةٍ یَقِی اللَّهُ بِهِ وَجْهَکَ مِنْ حَرِّ جَهَنَّمَ. (ثواب الأعمال، ص۱۸۳)
صبّاح بن سَیابة از امام صادق ع روایت کرد که فرمود: به تو چیزی نیاموزم که روی تو را از حرارت دوزخ نگاهدارد؟ عرض کردم: بله. فرمود: بعد از نماز صبح صد بار بگو: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ» که خدا روی تو را با آن از حرارت دوزخ حفظ میکند.
@Al_Meerath
میراث امامان
📗 امام سجاد (ع) در نوشتهٔ ابوالعباس مبرّد ابوالعباس محمد بن یزید مبرّد (د. ۲۸۵ق) -صاحب الکامل في ال
📗 امام سجاد (ع) در الکامل في اللغة والأدب
ابوالعباس مبرد (د. 285ق) در بحث «النجباء من أولاد السراري» مینویسد:
ويروى عن رجل من قريش -لم يسمّ لنا- قال: كنت أجالس سعيد بن المسيّب، فقال لي يوماً: من أخوالك؟ فقلت: أمي فتاةٌ، فكأنّي نقصت في عينه، فأمهلت حتى دخل عليه سالم بن عبد الله بن عمر الخطاب رضي الله عنه، فلما خرج من عنده قلت: ياعمّ! من هذا؟ فقال: يا سبحان الله! أتجهل مثل هذا من قومك! هذا سالم بن عبد الله بن عمر، قلت: فمن أمه؟ قال: فتاةٌ، قال: ثم أتاه لقاسم بن محمد بن أبي بكر الصديق رضي الله عنده، فجلس عنده ثم نهض، فقلت: ياعمّ من هذا؟ فقال: أتجهل من أهلك مثله! ما أعجب هذا! هذا القاسم بن محمد بن أبي بكر الصّديق، قلت: فمن أمه؟ قال: فتاةٌ، فأمهلت شيئاً حتى جاءه عليّ بن الحسين بن علي بن أبي طالب رضي الله عنه، فسلّم عليه ثم نهض، فقلت: ياعمّ، من هذا؟ قال: هذا الذي لا يسع مسلماً أن يجهله! [1] هذا عليّ بن الحسين بن علي بن أبي طالب، قلت: فمن أمه؟ قال: فتاةٌ، قال، قلت يا عم! رأيتني نقصت في عينك لمّا علمت أني لأم ولد، أفما لي في هؤلاء إسوةٌ! قال: فجللت في عينه جداً.
وكانت أمّ عليّ بن الحسين "سلافة" من ولد يزدجرد، معروفة النّسب، وكانت من خيرات النّساء.
ويروى أنه قيل لعليّ بن الحسين رحمه الله: إنك من أبر الناس، ولست تأكل مع أمك في صفحة؟ فقال: أكره أن تسبق يدي إلى ما قد سبقت عينها فأكون قد عققتها [2].
وكان يقال له: ابن الخيرتين لقول رسول الله صلى الله عليه وسلم: "لله من عباده خيرتان، فخيرته من العرب قريشٌ، ومن العجم فارس"[3] (الکامل في اللغة والأدب، ج2، 90-91).
وی همچنین در جای دیگر نقل کرده:
وقد قيل لعليّ بن الحسين وكان بَيِّنَ الفضلِ رضي الله عنه: ما بالك إذا سافرت كتمت نسبك أهل الرفقة? فقال: أكره أن آخذ برسول الله صلى الله عليه وسلم وما لا أعطي مثله [4] (الکامل في اللغة والأدب، ج2، ص103).
1. عبارت «هذا الذي لا یسع مسلماً أن یجهله: این شخصی است که نشناختن او، جایز نیست برای هیچ مسلمانی» که به سعید بن مسیب نسبت داده شده، ممکن است به امامت و وجوب معرفت علی بن الحسین (ع) اشاره داشته باشد.
2. این نقل را مبرد در جای دیگری از الکامل (ج1، ص191، بر علي بن الحسین بأمه) و در الفاضل، ص103 نیز آورده است.
3. این نقل را مبرد در الفاضل نیز آورده است: «وكان يقال لعلىّ بن الحسين: ذو الخيرتين، لأنّ أمّه كانت ابنة يزدجرد، وتأويل ذلك أنّ رسول الله صلى الله عليه وسلم قال: إن لله عز وجل من خلقه خيرتين: من العرب قريش، ومن العجم فارس» (الفاضل، ص106). «ابن الخیرتین» که در نسخۀ الکامل آمده از «ذو الخیرتین» معنای روشنتری دارد؛ چنانکه کلینی (د. 329ق) که بیش از نیمقرن بعد از مبرد از دنیا رفته «ابن الخیرتین» را آورده است (الکافي، ج1، ص467؛ نیز: نثر الدر، ج1، ص232).
4. این نقل را مبرد در الفاضل، ص104 نیز آورده است.
@Al_Meerath
عدالت بورزید
أَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ غَالِبِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ رَوْحٍ ابْنِ أُخْتِ الْمُعَلَّى عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْدِلُوا فَإِنَّكُمْ تَعِيبُونَ عَلَى قَوْمٍ لَا يَعْدِلُونَ. (الكافي، ج۲، ص۱۴۷)
از روح بن عبد الرحیم، خواهرزاده و شریک معلی بن خنیس از امام صادق (ع) روایت شده است که فرمود: از خدا پروا کنید و عدالت ورزید؛ زیرا شما بر قومی که عدالت نمیورزند عیب میگیرید.
-----
یعنی شما شیعیان اهل بیت (ع) که خلفای جور و پیروانشان را به ستمگری نکوهش میکنید، شایسته است خود به عدالت پایبند و از ستم دور باشید؛ چنان که در روایت دیگر آمده است: ان أَشَدَّ النَّاسِ حَسْرَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَنْ وَصَفَ عَدْلًا ثُمَّ خَالَفَهُ إِلَى غَيْرِه (قرب الإسناد، ص۳۳).
@Al_Meerath
از مردم بیگاری نکشید؛ پولش را من میدهم!
از ذریح بن محمد بن یزید المحاربی روایت است که امام صادق (ع) فرمود:
در خانه بودم؛ ناگهان سواره نظام و نیروهای امنیتی خانه را محاصره کردند و از دیوارها به داخل خانه ریختند. خانواده و اطرافیانم [از ترس] پراکنده شدند [و مرا تنها گذاشتند]. [چون مریض بودم و میبایست مرا با محمل ببرند] مأموران، به بیگاری کشیدن از مردم اقدام کردند [تا مجبورشان کنند بدون مزد مرا ببرند] گفتم: از مردم بیگاری نکشید؛ بلکه عدهای را اجیر کنید و من پرداخت مزدشان را از مال خود تضمین میکنم. پس مرا بر محملی نشاندند و در حالی که دور تا دورم را محاصره کرده بودند، بردند. یکی از خویشانم آمد و گفت: برای تو مشکلی نیست؛ فقط [حاکم مدینه] میخواهد از تو درباره «یحیی بن زید» پرسوجو کند. وقتی مرا بر او [حاکم مدینه] وارد کردند؛ گفت: اگر میدانستیم در چنین وضعیت [جسمی] قرار داری؛ به دنبالت نمیفرستادیم. فقط میخواهیم دربارهی یحیی بن زید از تو پرس و جو کنیم. گفتم: از زمانی که از این جا رفته، او را ندیدهام [و اطّلاعی ندارم]. [حاکم مدینه] گفت: او را برگردانید. پس مرا به خانه برگرداندند.
جعفر، عن ذريح، عن أبي عبد الله عليه السلام، قال: كنت في منزلي، فما شعرت إلا بالخيل و الشرطة قد أحاطوا بالدار، قال: فتسوروا عليّ، قال: فتطاير أهلي و من عندي، قال: فأخذوا يتسخرون الناس، قلت: لا تسخروهم و استأجروا علي في مالي، قال: فحملوني في محمل و أحاطوا بي، فأتاني آت من أهلي فقال: إنه ليس عليك بأس، إنما يسألك عن يحيى بن زيد، قال: فلما أدخلوني عليه، قال: لو شعرنا أنك بهذه المنزلة، ما بعثنا إليك، إنما أردنا أن نسألك عن يحيى بن زيد، فقلت: ما لي به عهد قد خرج من هاهنا قال: ردوه، فردوني. (کتاب محمد بن المثنی الحضرمی-الأصول الستة عشر، ص۲۶۵- نشر دارالحدیث)
------
۱. ظاهراً «ما لی به عهد قد خرج من هاهنا»، تصحیف «ما لی به عهد مذ (منذ) خرج من هاهنا» است که با سیاق لفظ سازگارتر است. هر چند دقیقاً نمیدانیم این بازجویی در چه زمانی صورت گرفته است؛ ولی احتمال دارد پس از گریختن یحیی از عراق، این عملیات صورت گرفته باشد. ظاهراً یحیی بن زید (پسرعموی امام) پیش از قیام زید تحت تعقیب نبوده و پس از قیام زید و شهادتش نیز از کوفه به سوی خراسان گریخته و به مدینه نیامده است؛ بنابراین به احتمال زیاد معنای جمله این است که از زمانی که یحیی بن زید از مدینه بیرون رفته، دیگر ملاقاتش نکردهام و اطّلاعی از او ندارم.
۲. از ظاهر روایت برمیآید که امام در آن زمان بیمار بوده و میبایست ایشان را با محمل ببرند. در روایت تصریح نشده که امام را پیش چه کسی بردند؛ ولی از سیاق برمیآید که ایشان را نزد حاکم یا یکی از نزیکانش برده باشند. هر چند داستان به صورت خلاصه و مجمل بیان شده؛ ولی آن چه در ترجمه ذکر شد، نزدیکترین و درستترین برداشت به نظر میرسد.
۳. بیگاری کشیدن از مسلمانان، یکی از ناپسندترین ستمها و گناهان است که پیامبر (ص) حتّی در هنگام وفات خود بر اجتناب از آن تأکید کردند. روایت بالا نشاندهندهی شدّت حساسیّت امام صادق (ع) در این باره است؛ تا جایی که حتّی حاضر نشد، برای بردن او به نزد حاکم، مردم را به بیگاری بکشند و پرداخت مزد را از جیب خود تضمین کرد؛ با این که اساساً ربطی به ایشان نداشت و گناهش بر گردن حاکم و عمّالش بود. این داستان در عین حال که پستی و لئامت حکومت را به خوبی نشان میدهد؛ از کرامت نفس، دلسوزی و تقوای بینظیر امام صادق (ع) نیز حکایت میکند.
#حدیث
https://alasar.blog.ir/1398/12/25/taskhir
@Al_Meerath
🌹 فقهای اصحاب امام باقر و امام صادق ع
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَمَّا حَضَرَتْ أَبِي ع الْوَفَاةُ قَالَ يَا جَعْفَرُ أُوصِيكَ بِأَصْحَابِي خَيْراً قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ وَ اللَّهِ لَأَدَعَنَّهُمْ وَ الرَّجُلُ مِنْهُمْ يَكُونُ فِي الْمِصْرِ فَلَا يَسْأَلُ أَحَداً. (الكافي ط - الإسلامية، ج1، ص306)
روایت است از حضرت ابو عبد الله صادق (ع) که فرمود: چون پدرم به حال احتضار افتاد به من گفت: «اى جعفر! تو را به نیکی درباره اصحابم وصیت میکنم». گفتم: فدایت شوم. به خدا سوگند، چنان (دانشی) را برایشان به ودیعه گذارم كه مردی از ایشان در شهر مسائلش را از دیگری نپرسد (یعنی به فقه و دانش ديگران محتاج نباشد).
در روایات زیر نمونهای از این صحابیان مشترک این دو امام همام ع یاد شدهاند:
- حَدَّثَنِي حَمْدَوَيْهِ بْنُ نُصَيْرٍ، قَالَ حَدَّثَنِي يَعْقُوبُ بْنُ يَزِيدَ وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْخَطَّابِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ، عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عَبْدِ الْحَمِيدِ وَ غَيْرِهِ، قَالُوا قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع) رَحِمَ اللَّهُ زُرَارَةَ بْنَ أَعْيَنَ لَوْ لَا زُرَارَةُ بْنُ أَعْيَنَ لَوْ لَا زُرَارَةُ وَ نُظَرَاؤُهُ لَانْدَرَسَتْ أَحَادِيثُ أَبِي (ع) (کشی، ص136، ح217).
از امام صادق ع: اگر زراره و امثال او نبودند، احادیث پدرم از میان میرفت.
- حَدَّثَنِي حَمْدَوَيْهِ بْنُ نُصَيْرٍ، قَالَ حَدَّثَنَا يَعْقُوبُ بْنُ يَزِيدَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ، عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ، قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) يَقُولُ بَشِّرِ الْمُخْبِتِينَ بِالْجَنَّةِ بُرَيْدُ بْنُ مُعَاوِيَةَ الْعِجْلِيُّ وَ أَبُو بَصِيرٍ لَيْثُ بْنُ الْبَخْتَرِيِّ الْمُرَادِيُّ وَ مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمٍ وَ زُرَارَةُ، أَرْبَعَةٌ نُجَبَاءُ أُمَنَاءُ اللَّهِ عَلَى حَلَالِهِ وَ حَرَامِهِ، لَوْ لَا هَؤُلَاءِ انْقَطَعَتْ آثَارُ النُّبُوَّةِ وَ انْدَرَسَتْ (کشی، ص170، ح286).
@Al_Meerath
📗 علم ویژۀ امام صادق علیه السلام
وذكر أيضا عن أبي عبد الله عليه السلام أنه قال: سلوني قبل أن تفقدوني؛ فإنكم إن فقدتموني لم تجدوا أحدا يحدثكم مثل حديثي حتى يقوم صاحب السيف
نقل شده از امام صادق (ع) که فرمود: از من بپرسید پیش از آنکه مرا از دست دهید؛ زیرا اگر مرا از دست دادید، هیچکسی را نمییابید که مانند حدیثِ مرا برایتان نقل کند، تا آنکه صاحب شمشیر برخیزد (الأصول الستة عشر، کتاب جعفر بن محمد بن شریح الحضرمي، أخبار عبد الله بن طلحة النهدي، ص242).
حدثنا ابن سعيد، قال: حدثنا عبد الله بن إبراهيم بن قتيبة، حدثنا محمد بن حماد بن زيد الحارثي، حدثنا عمرو بن ثابت، قال: رأيت جعفر بن محمد واقفا عند الجمرة العظمى، وهو يقول سلوني سلوني.
ابن عدی (د. 365ق) از ابن عقده (د. 332ق) نقل میکند به اسناد او از عمرو بن ثابت (د. 172ق) که گفت: جعفر بن محمد (ع) را دیدم که نزدم جمرۀ عظمی (جمرۀ عقبه در مِنیٰ) ایستاده بود و میفرمود: از من بپرسید! از من بپرسید! (الکامل لابن عدي، ج2، ص358؛ مشابه: تهذیب الکمال، ج5، ص78-79).
وقال أيضا: حدثنا إسماعيل بن إسحاق الراشدي، عن يحيى بن سالم، عن صالح بن أبي الأسود، قال: سمعت جعفر ابن محمد، يقول: سلوني قبل أن تفقدوني، فإنه لا يحدثكم أحد بعدي بمثل حديثي.
یوسف بن عبد الرحمن مزّی (د. 742ق) از ابن عقده نقل میکند به اسنادش از صالح بن ابیالاسود که گفت: از جعفر بن محمد (ع) شنیدم که میگفت: از من بپرسید پیش از آنکه مرا از دست دهید؛ زیرا هیچکسی پس از من مانند حدیث مرا برایتان نقل نمیکند (تهذیب الکمال، ج5، ص79).
أخبرني العدل أبو الحسن علي بن محمّد كتابة، قال: أخبرنا الشريف أبو محمّد قريش بن سبيع بن مهنّا بن سبيع العبيدلي، قال: أخبرنا الشيخ أبو الفتح محمّد بن سلمان البطّي، قال: أخبرنا الشيخان النقيبان أبو الفضل أحمد بن الحسن بن حبرون، و أبو طاهر أحمد بن الحسن الباقلاني، قالا: أخبرنا أبو علي الحسن بن أحمد بن ابراهيم بن شاذان قال: أخبرنا الشريف أبو محمّد الحسن بن محمّد بن يحيى بن الحسن النسّابة صاحب كتاب النسب، قال: أخبرني جدّي يحيى بن الحسن بن جعفر الحجّة، قال: كتب اليّ عبّاد بن يعقوب يخبرني عن يحيى بن سالم، عن صالح بن أبي الأسود، سمعت جعفر بن محمّد عليهما السّلام يقول: سلوني قبل أن تفقدوني، فانّه لا يحدّثكم أحد بعدي مثلي حتّى يقوم صاحبكم.
ابن طقطقی (د. 709ق) به اسنادش از صالح بن ابیالاسود نقل میکند که گفت: از جعفر بن محمد (ع) شنیدم که میفرمود: از من بپرسید پیش از آنکه مرا از دست دهید؛ زیرا هیچکسی پس از من مانند من برای شما حدیث نگوید تا آنکه صاحبِ شما برخیزد (الأصيلي في أنساب الطالبين، ص149؛ مشابه: شرح الأخبار، ج3، ص292-293).
این سخن امام صادق (ع) از این جهت نیز مورد اهمیت است که یادآور سخن مشهور امیرالمؤمنین (ع) است و چنین تداعی میکند که ایشان در میان بنی هاشم، جایگاهِ علمیِ علی بن ابیطالب (ع) را دارند. در این خصوص، قابلتوجه است که از برخی چون سعید بن مسیّب (مصنف ابن أبي شیبة، ج13، ص457؛ فضائل الصحابة، ج2، ص802؛ معجم الصحابة للبغوي، ج4، ص82؛ الفقیه والمتفقه، ج2، ص352) و ابن شبرمه (المعجم لابن الأعرابي، ج3، ص945؛ شرح الأخبار، ج2، ص311؛ شواهد التنزیل، ج1، ص50؛ شرح نهج البلاغة، ج7، ص46) نقل شده که هیچیک از اصحاب پیامبر خدا (ص) به جز علی بن ابیطالب (ع) نمیگفت: «سلوني».
@Al_Meerath
⚜ فقیهترینِ مردم در نگاه ابوحنیفه (د. 150ق) بنیانگذار مکتب فقهی حنفی
حدثنا ابن سعيد، حدثنا جعفر بن محمد بن حسين بن حازم، قال: حدثنا إبراهيم بن محمد الرماني أبو نجيح، قال: سمعت حسن بن زياد يقول: سمعت أبا حنيفة وسئل من أفقه من رأيت فقال ما رأيت أحدا أفقه من جعفر بن محمد لما أقدمه المنصور الحيرة بعث إلي، فقال، يا أبا حنيفة إن الناس قد فتنوا بجعفر بن محمد فهيء له من مسائلك تلك الصعاب فقال فهيأت له أربعين مسألة ثم بعث إلي أبو جعفر فأتيته بالحيرة فدخلت عليه وجعفر جالس عن يمينه فلما بصرت بهما دخلني لجعفر من الهيبة ما لم يدخلني لأبي جعفر فسلمت وأذن لي أبو جعفر فجلست ثم التفت إلى جعفر، فقال، يا أبا عبد الله تعرف هذا؟ قال: نعم هذا أبو حنيفة ثم أتبعها قد أتانا ثم قال يا أبا حنيفة هات من مسائلك سل أبا عبد الله فابتدأت أسأله قال فكان يقول في المسألة أنتم تقولون فيها كذا وكذا وأهل المدينة يقولون كذا ونحن نقول كذا فربما تابعنا، وربما تابع أهل المدينة، وربما خالفنا جميعا حتى أتيت على أربعين مسألة ما أخرج منها مسألة ثم قال أبو حنيفة أليس قد روينا أن أعلم الناس أعلمهم باختلاف الناس (الکامل لابن عدي، ج2، ص358؛ مشابه: مناقب أبي حنیفة للخوارزمي، ط دار الکتاب العربي، ص148؛ مناقب آل أبي طالب، ج4، ص255، به نقل از مسند أبي حنیفة؛ جامع مسانید الإمام الأعظم، ج1، ص222-223؛ تهذیب الکمال، ج5، ص79).
نقل شده از حسن بن زیاد [لؤلؤی (د.204ق)؛ صاحب ابوحنیفه و قاضی کوفه] که گفت: شنیدم از ابوحنیفه که از او پرسیده شد که "فقیهترین مردم کیست؟"، ابوحنیفه گفت: فقیهتر از جعفر بن محمد (ع) ندیدم. چون منصور [عباسی] او را به حِیره آورد، [کسی را] به دنبال من فرستاد و گفت: «ای اباحنیفه! مردم مفتونِ جعفر بن محمد شدهاند! پرسشهای دشوارت را برای او آماده کن!». ابوحنیفه گفت: چهل پرسش برای جعفر بن محمد (ع) آماده کردم. سپس ابوجعفر [منصور عباسی] به دنبال من فرستاد و نزد او در حیره رفتم و بر او وارد شدم. جعفر (ع) هم سمت راستِ منصور نشسته بود. چون نگاهم به منصور و جعفر (ع) افتاد، آنچنان هیبت جعفر (ع) مرا گرفت که چنان هیبتی از ابوجعفر [منصور] مرا نمیگرفت. سلام کردم و ابوجعفر [منصور] به من اجازۀ نشستن داد. نشستم و روی به جعفر (ع) کردم. [منصور به جعفر (ع)] گفت: «ای اباعبدالله! این شخص را میشناسی؟». [جعفر (ع)] فرمود: «آری. ابوحنیفه است». در ادامه فرمود: «نزد ما آمده بود». سپس [منصور] گفت: «ای اباحنیفه! پرسشهایت را بیاور و از ابوعبدالله بپرس!». شروع به پرسیدن کردم. جعفر بن محمد (ع) در پاسخ به هر پرسش میگفت: «شما [اهل عراق] چنینوچنان میگویید و اهل مدینه چنین میگویند و ما [اهل بیت] چنین میگوییم». جعفر (ع) گاه با نظر ما همراه میشد و گاه با نظر اهل مدینه همراه میشد و گاه با هر دوی ما مخالفت میکرد، تا آنکه من چهل پرسش را مطرح کردم و او یک پرسش را هم بیپاسخ نگذاشت. ابوحنیفه پس از بیان این حکایت گفت: «مگر برای ما نقل نشده که داناترین مردم، داناترینِ ایشان به اختلاف مردم است؟![1]».
1. از سعید بن جبیر (د. 95ق) نقل شده است: «أعلم الناس أعلمهم بالاختلاف» (العلل ومعرفة الرجال لأحمد، ج3، ص66).
@Al_Meerath
جعفر بن محمد (ع)؛ از سلالۀ پیامبران
حدثنا أحمد بن محمد بن سعيد، حدثنا جعفر بن محمد بن هشام، حدثنا محمد بن حفص بن راشد، حدثنا أبي عن عمرو بن أبي المقدام قال: كنت إذا نظرت إلى جعفر بن محمد علمت أنه من سلالة النبيين.
ابن عدی از ابن عقده به اسنادش از عمرو بن ثابت (د. 172ق) نقل کرده که گفته است: «چون به جعفر بن محمد (ع) مینگریستم، میفهمیدم که او از نسل پیامبران (ع) است» (الکامل لابن عدي، ج2، ص357-358).
این نقل را ابونعیم اصبهانی (د. 430ق) نیز از علی بن محمود بن محمود بن مالک از ابن عقده آورده است (حلیة الأولیاء، ج3، ص193).
@Al_Meerath
🔅 فتوای جعفر بن محمد (ع)
زرارة بن اعین از مهمترین راویان امام باقر (ع) و امام صادق (ع) است. وی در کتب اربعه بیش از دو هزار حدیث دارد و او و محمد بن مسلم پرروایتترین راویان امام باقر (ع) هستند. همچنین گفته شده که شش تن از اصحاب صادقَین (ع) هستند که شیعه نسبت به فقه ایشان فروتن و فرمانبردار است و فقیهترین این شش نفر، زراره است (رجال الکشي، ص238). در گزارشی در رجال کشی نقل شده که فقه امام صادق (ع) چه تأثیر زیادی بر این فقیه برجسته داشته است:
حدثني محمد بن مسعود، قال حدثني علي بن محمد القمي، قال حدثني محمد بن أحمد، عن عبد الله بن أحمد الرازي، عن بكر بن صالح، عن ابن أبي عمير، عن هشام بن سالم، عن زرارة، قال أسمع و الله بالحرف من جعفر بن محمد (ع) من الفتيا فأزداد به إيمانا.
نقل شده از زراره (ره) که گفت: به خدا که یک جمله از فتوای جعفر بن محمد (ع) را میشنوم. پس بر ایمانم افزوده میشود (رجال الکشي، ص133).
#زراره
@Al_Meerath
تا خدا امام حق را برانگیزد
«[حدثنا] أحمد بن عليّ قال: حدثنا الحسن بن علي قال: أخبرنا علي قال: أخبرنا محمد بن فضيل عن السري بن إسماعيل عن الشعبي: عن سفيان بن أبي الليل أنّه أتى حسنا بالمدينة ... قال: ... أبشر يا سفيان فإنّ الدنيا ستسع على البرّ و الفاجر حتّى يبعث اللّه إمام الحقّ من آل محمد.» (محمد بن سلیمان الکوفی، مناقب الإمام أمير المؤمنين علي بن أبي طالب(ع)، ج2، ص128-129)
از سفیان بن اللیل الهمدانی از امام حسن مجتبی (ع) روایت شده است که فرمود: ای سفیان مژده باد تو را که [نعمت] دنیا برای نیکوکار و بدکار فراخ خواهد بود تا زمانی که خداوند امام حقّ از آل محمد (ص) را برانگیزد.
اسناد دیگر: مقاتل الطالبيين، ص75-76؛ فرائد السمطین، ج2، ص78-79؛ شرح نهج البلاغة، ج16، ص44-45؛ التشريف بالمنن في التعريف بالفتن، ص228-229
---------
یعنی تا ظهور قائم (عج) بدکاران نیز از نعمت و دولت دنیا بهرهمند خواهند بود؛ ولی پس از آن دنیا بر بدکاران تنگ خواهد شد. این جمله برای آرام کردن سفیان در اعتراض به صلح با معاویه است.
@Al_Meerath
نگاهی به زندگانی حضرت فاطمه بنت موسی (ع)
حضرت فاطمه بنت موسی (ع) -خواهر امام رضا (ع)- از شخصیتهای برجستۀ اهل بیت (ع) است. ایشان که در قم مدفون است، از معدود امامزادههایی است که روایت صحیح در فضیلت زیارت ایشان وارد شده است: سعد بن سعد اشعری از امام رضا (ع) نقل کرده که ایشان دربارۀ زیارت فاطمه بنت موسی (ع) فرمودهاند: «من زارها فله الجنة» (کامل الزیارات، ص324؛ ثواب الأعمال، ص98؛ عیون أخبار الرضا، ج2، ص267). همچنین از امام جواد (ع) نقل شده است: «من زار عمتي بقم فله الجنة» (کامل الزیارات، ص324). همچنین قابل توجه است که گزارش شده دختر امام جواد (ع) نخستین کسی بود که قبهای بر قبر ایشان بنا کرد. تنها گزارش کهن دردسترسی که ماجرای سفر فاطمه بنت موسی (ع) را به تفصیل آورده، تاریخ قم حسن بن محمد قمی اشعری (زنده در 378ق) است که ترجمۀ قرن نهمی آن در دسترس است:
ديگر از سادات حسينيّه از فرزندان موسى بن جعفر عليهما السّلام كه بقم آمدند فاطمه بود دختر موسى بن جعفر عليهما السلام، چنين گويند بعضى از مشايخ قم كه چون امام على بن موسى الرّضا عليهما السّلام را از مدينه بيرون كردند تا بمرو رود از براى عقد بيعت بولايت عهد براى او فى سنة مأتين خواهر او فاطمه بنت موسى بن جعفر عليهم السّلام در سنه احدى و مأتين بطلب او بيرون آمد چون بساوه رسيد بيمار شد پرسيد كه ميان من و ميان شهر قم چه قدر مسافتست او را گفتند كه ده فرسخست خادم خود را بفرمود تا او را بردارد و بقم برد خادم او را بقم آورد و در سراى موسى بن خزرج بن سعد اشعرى فرمود آمد و نزول كرد و روايت صحيح و درست آنست كه چون خبر بآل سعد رسيد همه اتفاق كردند كه قصد ستى فاطمه كنند و ازو درخواه نمايند كه بقم آيد از ميانه ايشان موسى بن خزرج تنها هم در آن شب بيرون آمد و چون بشرف ملازمت ستى فاطمه رسيد زمام ناقه او بگرفت و بجانب شهر بكشيد و بسراى خود او را فرود آورد و هفده روز در حيات بود چون او را وفات رسيد بعد از تغسيل و تكفين و نماز موسى بن خزرج در زمينى كه او را ببابلان بود آنجا كه امروز روضه مقدسه اوست دفن كرد و بر سر تربت او بورياها سايه ساخته بودند تا آنگاه كه زينب دختر محمد بن على الرضا عليهم السلام اين قبه بر سر تربت او بنا نهاد.
و روايت كرد مرا حسين بن على بن حسين بن موسى بن بابويه از محمد بن حسن بن احمد بن الوليد كه او را روايت كردند كه چون فاطمه را وفات رسيد و بعد از غسل و تكفين او را بمقبره بابلان بر كنار سردابى كه از براى او ترتيب كرده بودند حاضر آوردند آل سعد با يك ديگر خلاف كردند در باب آنك كه سزاوار آنست كه در سرداب رود و فاطمه را بر زمين بنهد و دفن كند پس از آن اتفاق كردند بر آنك خادمى بغايت پير از آن يكى ازيشان قادر نام را حاضر گردانند تا فاطمه را در گور نهد و كسيرا بطلب او بفرستادند در ميان اين گفتگوى از جانب رمله دو سوار بر آمدند دهن بر بسته و روى بدين مردم نهادند چون بنزديك جنازه فاطمه رسيدند از اسب فرود آمدند و بر فاطمه نماز گزاردند و در سرداب رفتند و فاطمه را دفن كردند پس از گور بيرون آمدند و بر نشستند و برفتند و هيچكس را معلوم نشد كه آن دو سوار كه بودند و محرابى كه فاطمه عليها السلام نماز كرده است در خانه از سراى موسى بن خزرج تا باكنون ظاهرست
(تاریخ قم، ط 1361ش، ص213-214).
تقریباً اطلاعات دیگری از زندگانی حضرت فاطمه بنت موسی (ع) در دست نیست. میدانیم که تاریخ ولادت و وفات ایشان جعل متأخر است و ظاهراً جاعل آن شیخ جواد عبدالعظیمی بوده است (نگر: https://t.me/zecra/200). در ادامه به نمونهای از اطلاعات نامعتبری که دربارۀ ایشان شایع است پرداخته میشود:
@Al_Meerath
فاطمه بنت موسی (ع)؛ راوی احادیث؟
جناب فاطمه بنت موسی (ع) دختر امام و خواهر امام بودهاند و طبیعی است که احادیثی سماع کرده باشند و احیاناً برای برخی نقل کرده باشند. سخن در اینجا در خصوص احادیث رسیده به ماست. سه حدیث از ایشان نقل شده است:
... علي بن محمد بن جعفر الأهوازي مولى الرشيد حدثنا بكر بن أحمد البصري حدثتنا فاطمة بنت علي بن موسى الرضي حدثتني فاطمة وزينب وأم كلثوم بنات موسى بن جعفر قلن حدثتنا فاطمة بنت جعفر بن محمد الصادق قالت حدثتني فاطمة بنت محمد بن علي حدثتني فاطمة بنت علي بن الحسين حدثتني فاطمة وسكينة ابنتا الحسين بن علي عن أم كلثوم بنت فاطمة بنت رسول الله ص عن فاطمة بنت رسول الله ص قالت: أنسيتم قول رسول الله ص يوم غدير خم من كنت مولاه فعلي مولاه وقوله عليه السلام لعلي أنت مني بمنزلة هارون من موسى عليهما السلام
(نزهة الحفاظ، ص101-102؛ فوائد ابن منده، ج2، ص396؛ مناقب علي لابن الجوزي، ص14).
علي بن محمد بن جعفر الأهوازي، قال: حدثني بكير ابن أحنف، قال: حدثتنا فاطمة بنت علي بن موسى الرضا عليه السلام، قالت: حدثتني فاطمة و زينب و أم كلثوم بنات موسى بن جعفر عليه السلام، قلن: حدثتنا فاطمة بنت جعفر بن محمد عليه السلام، قالت: حدثتني فاطمة بنت محمد بن علي عليه السلام، قالت: حدثتني فاطمة بنت علي بن الحسين عليه السلام، قالت: حدثتني فاطمة و سكينة ابنتا الحسين بن علي عليه السلام، عن أم كلثوم بنت علي عليه السلام، عن فاطمة بنت رسول الله صلى الله عليه و آله ، قالت: سمعت رسول الله صلى الله عليه و آله يقول: لما أسري بي إلى السماء دخلت الجنة، فإذا أنا بقصر من درة بيضاء مجوفة...
(المسلسلات لابن الرازي، ص275).
اللؤلؤة المثنية في الآثار المعنعنة المروية: روى السيد محمد الغماري الشافعي في كتابه: عن فاطمة بنت الحسين الرضوي عن فاطمة بنت محمد الرضوي عن فاطمة بنت إبراهيم الرضوي عن فاطمة بنت الحسن الرضوي عن فاطمة بنت محمد الموسوي عن فاطمة بنت عبد الله العلوي عن فاطمة بنت الحسن الحسيني عن فاطمة بنت أبي هاشم الحسيني عن فاطمة بنت محمد بن احمد بن موسى المبرقع عن فاطمة بنت أحمد بن موسى المبرقع عن فاطمة بنت موسى المبرقع عن فاطمة بنت الامام أبي الحسن الرضا عليه السلام عن فاطمة بنت موسى بن جعفر عليهما السلام عن فاطمة بنت الصادق جعفر بن محمد عليهما السلام عن فاطمة بنت الباقر محمد بن علي عليهما السلام عن فاطمة بنت السجاد علي بن الحسين زين العابدين عليه السلام عن فاطمة بنت أبي عبد الله الحسين عليه السلام عن زينب بنت أمير المؤمنين عليه السلام عن فاطمة بنت رسول الله صلى الله عليه و آله، قالت: قال رسول الله صلى الله عليه و آله: «ألا من مات على حب آل محمد مات شهيدا»
(عوالم العلوم، ج21، ص354، استدراکات؛ نیز در: آثار الحجة، ص8-9، به نقل از مرعشی نجفی از کتاب سید محمد غماری شافعی).
این سه حدیث هیچکدام نمیتواند اصیل باشد. در هر سه حدیث راویِ از فاطمه بنت موسی (ع)، فاطمه دختر امام رضا (ع) دانسته شده؛ در حالی که امام رضا (ع) چنین دختری نداشتند و تنها فرزندشان امام جواد (ع) بودهاند. در مقالهای با نام «علی بن محمد ابن عنبسه و روایات منسوب به امام رضا (ع)» (در دست انتشار) به تفصیل نشان داده شده که مسئولیت دو حدیث نخست به احتمال زیاد با علی بن محمد ابن عنبسه است.
@Al_Meerath
زیارتنامه فاطمه بنت موسی (ع)؛ از تألیف عالمان
محمدباقر مجلسی در بحار الأنوار نقل میکند:
أقول رأيت في بعض كتب الزيارات حدث علي بن إبراهيم عن أبيه عن سعد عن علي بن موسى الرضا ع قال قال: يا سعد عندكم لنا قبر قلت جعلت فداك قبر فاطمة بنت موسى ع قال نعم من زارها عارفا بحقها فله الجنة فإذا أتيت القبر فقم عند رأسها مستقبل القبلة و كبر أربعا و ثلاثين تكبيرة و سبح ثلاثا و ثلاثين تسبيحة و احمد الله ثلاثا و ثلاثين تحميدة ثم قل السلام على آدم صفوة الله السلام على نوح نبي الله السلام على إبراهيم خليل الله السلام على موسى كليم الله السلام على عيسى روح الله السلام عليك يا رسول الله السلام عليك يا خير خلق الله السلام عليك يا صفي الله السلام عليك يا محمد بن عبد الله خاتم النبيين السلام عليك يا أمير المؤمنين علي بن أبي طالب وصي رسول الله السلام عليك يا فاطمة سيدة نساء العالمين السلام عليكما يا سبطي نبي الرحمة و سيدي شباب أهل الجنة السلام عليك يا علي بن الحسين سيد العابدين و قرة عين الناظرين السلام عليك يا محمد بن علي باقر العلم بعد النبي السلام عليك يا جعفر بن محمد الصادق البار الأمين السلام عليك يا موسى بن جعفر الطاهر الطهر السلام عليك يا علي بن موسى الرضا المرتضى السلام عليك يا محمد بن علي التقي السلام عليك يا علي بن محمد النقي الناصح الأمين السلام عليك يا حسن بن علي السلام على الوصي من بعده اللهم صل على نورك و سراجك و ولي وليك و وصي وصيك و حجتك على خلقك السلام عليك يا بنت رسول الله السلام عليك يا بنت فاطمة و خديجة السلام عليك يا بنت أمير المؤمنين السلام عليك يا بنت الحسن و الحسين السلام عليك يا بنت ولي الله السلام عليك يا أخت ولي الله السلام عليك يا عمة ولي الله السلام عليك يا بنت موسى بن جعفر و رحمة الله و بركاته السلام عليك عرف الله بيننا و بينكم في الجنة و حشرنا في زمرتكم و أوردنا حوض نبيكم و سقانا بكأس جدكم من يد علي بن أبي طالب صلوات الله عليكم أسأل الله أن يرينا فيكم السرور و الفرج و أن يجمعنا و إياكم في زمرة جدكم محمد ص و أن لا يسلبنا معرفتكم إنه ولي قدير أتقرب إلى الله بحبكم و البراءة من أعدائكم و التسليم إلى الله راضيا به غير منكر و لا مستكبر و على يقين ما أتى به محمد و به راض نطلب بذلك وجهك يا سيدي اللهم و رضاك و الدار الآخرة يا فاطمة اشفعي لي في الجنة فإن لك عند الله شأنا من الشأن اللهم إني أسألك أن تختم لي بالسعادة فلا تسلب مني ما أنا فيه و لا حول و لا قوة إلا بالله العلي العظيم اللهم استجب لنا و تقبله بكرمك و عزتك و برحمتك و عافيتك و صلى الله على محمد و آله أجمعين و سلم تسليما يا أرحم الراحمين
(بحار الأنوار، ج99، ص265-267).
این زیارت در مصدر ناشناختۀ مجلسی (بعض کتب الزیارات) در ادامۀ حدیث سعد آمده، ولی روشن نیست که مقصود نویسندۀ آن این بوده باشد که این زیارت بخشی از حدیث سعد است. مجلسی خود در تحفة الزائر میگوید: «مؤلف گوید که محتمل است که زیارت از تتمه حدیث نباشد و از تألیف علما بوده باشد» (تحفة الزائر، ص666). به نظر میرسد همین احتمال درست باشد؛ چه حدیث سعد پیشتر در کامل الزیارات و ثواب الأعمال و عیون أخبار الرضا آمده و در آن چنین تتمهای نیست؛ به ویژه ابن قولویه اهتمام به ذکر زیارات داشته و خود قمی بوده و بعید است این بخش مهم را از روایت حذف کند.
قابل توجه است که در ابتدای این حدیث گفته شده که امام رضا (ع) به سعد گفتند: «یا سعد عندکم لنا قبر؟» و سعد پاسخ داد: «جعلت فداك قبر فاطمة بنت موسی». این مقدمه هم در حدیث ابن قولویه و حدیث شیخ صدوق نیامده و در آن صرفاً آمده است: «سعد بن سعد عن أبي الحسن الرضا ع قال: سألته عن زيارة فاطمة بنت موسى (بن جعفر) ع فقال من زارها فله الجنة». به عبارتی در حدیث اصلی سعد خود پرسیده و امام آغاز نکردهاند. مشابه نقل بعض کتب الزیارات در قرن ششم در کتاب نقض عبدالجلیل رازی، ص212 آمده است: «یا سعد عندکم لنا قبر؟ فقلت له: نعم جعلت فداك عندنا قبر فاطمة بنت موسی بن جعفر...». طرفه اینکه در نقل رازی هم زیارتنامهای در ادامۀ حدیث نیامده است.
در این زیارت خطاب به امام جواد، امام هادی، و امام حسن عسکری (ع) سلام داده میشود. این بخش نیز نمیتواند متعلّق به روزگار امام رضا (ع) باشد. گفتنی است زیارت دیگری برای فاطمه بنت موسی (ع) در أنوار المشعشعین، ج1، ص493-494 ذکر شده که آن هم از تألیف علما است و مأثور نیست.
@Al_Meerath
چند نقل ساختگی دربارهٔ فاطمه بنت موسی (ع)
📕 فداها أبوها!
علیاکبر مهدیپور از شیخ محمود انصاری قمی (د. 1377ش) از سید نصرالله مستنبط (د. 1364ش) از کتاب کشف اللآلي ابن عرندس نقل میکند:
روزی جمعی از شیعیان وارد مدینه شدند و تعدادی پرسش در نامهای نوشته، به خاندان امامت بردند. حضرت موسی بن جعفر (ع) در سفر بود و امام رضا (ع) نیز در مدینه نبود. هنگامی که آن گروه از مدینه قصد عزیمت داشتند، از اینکه خدمت امام (ع) نرسیده بودند و با دست خالی به وطن خود برمیگشتند بسیار اندوهگین بودند. حضرت معصومه (س) که در آن ایام هنوز به سنّ بلوغ نرسیده بود، از مشاهدۀ غم و اندوه آنان متأثر شد و لذا پاسخ پرسشهای آنان را نوشت و به آنها عنایت کرد. شیعیان مدینه را با سرور و شادی ترک کردند. در بیرون مدینه با امام کاظم (ع) مواجه شدند. هنگامی که داستان خود را گفتند و دستخط حضرت معصومه (س) را ارائه دادند، امام (ع) شادی و ابتهاج خود را با این جمله بیان فرمودند: «فداها أبوها»
(زندگانی کریمۀ اهل بیت، ص171-172).
این نقل در مصدر متقدمی یافت نشد. کتابی به نام کشف اللآلي برای ابن عرندس هم تاکنون چاپ نشده و حتی در سامانۀ فهرستگان نسخ خطی و الذریعة نیز یافت نشد است. نقل شده که سید محمدرضا بن ابیالقاسم حسینی استرآبادی (د. 1346ق) از کشف اللآلي ابن عرندس نقل کرده است (موسوعة طبقات الفقهاء، ج9، ص113).
همچنین محمدحسن میرجهانی (د. 1371ش) گفته که در نجف در کتابخانۀ شخصی شیخ محمد سماوی مخطوطی را دیده و سماوی گفته که آن کشف اللآلي شیخ صالح بن عبدالوهاب ابن عرندس است و سماوی کتاب را به دست او داده و او در آن حدیث لولاك را به صورت مسند ملاحظه کرده است (جنة العاصمة، ص283).
آقای شبیری زنجانی در ردّ این ادعای آقای میرجهانی میگوید: «حدیث لولاك که در الجنة العاصمة ذکر شده است، جعلی است. مرحوم میرجهانی... طریقی از ابن عرندس نقل میکند که مجعولبودن آن روشن است. در آن طریق ابن عرندس از کسی نقل میکند که مدّتها بعد از او متولد شده است».
آقای شبیری در ادامه نقل میکند که سماوی کسی را به مخزن کتابخانهاش که در آن کتابهای نادر و مخطوطههای زیادی بود، راه نمیداد و مثلاً از آقای فیروزآبادی وثیقهای گرفته بود تا کتابی چاپی -نه خطی- را به او بدهد آن هم بدین صورت که فیروزآبادی در بیرونی بنشیند و سماوی کتاب را به او بدهد. همچنین ایشان نقل میکند از مرحوم سید عبدالعزیز طباطبایی: «امکان نداشت که آشیخ محمد سماوی کسی را به کتابخانهاش راه بدهد، مستحیل بود!» (جرعهای از دریا، ج2، ص685-686).
قابل توجه است که خود شیخ محمد سماوی شرح حال ابن عرندس را در الطلیعة من شعراء الشیعة، ج1، ص420 آورده، اما اشارهای به کتاب کشف اللآلي نکرده است. همچنین سید حسن صدر (د. 1354ق)، شیخ عبدالحسین امینی ( د. 1390ق)، سید محسن امین (د. 1403ق) که ابن عرندس را ترجمه کردهاند (تکملة أمل الآمل، ج3، ص176؛ موسوعة الغدیر، ج7، ص24؛ أعیان الشیعة، ج7، ص375)، اشارهای به محدّثبودن او و نوشتن کتابی به نام کشف اللآلي نکردهاند.
در مجموع روشن نیست که واقعاً کتابی در نجف به ابن عرندس منسوب بوده و احیاناً به آن نقلهایی بسته میشده یا از اساس چنین کتابی نبوده و چند نقلی به آن نسبت داده شده است.
@Al_Meerath
📕 من زار فاطمة بقم فقد زار الحسین!
شیخ محمد بن سلیمان تنکابنی (د. 1302ق) نقل میکند:
في عیون أخبار الرضا (ع): رواه الشیخ الصدوق أعلی الله مقامه، عن الرضا (ع) أنه قال: «من زار فاطمة بقم فکما زار الحسین بکربلاء» أو «فقد زار الحسین» والتردد مني لا من الراوي
(الرسالة الفاطمیة، ت عزیزپوریان، ص48).
از تردّدی که تنکابنی در لفظ حدیث دارد روشن است که مصدر پیشرویش نیست و از حافظه نقل میکند. این متن در عیون أخبار الرضا -و نه هیچ کتاب متقدّم دیگری- نیامده است.
جالب توجه است که ذبیح الله محلاتی (د. 1406ق) نیز نقل کرده است: «در كامل الزياره است كه حضرت رضا عليه السلام فرمود من زار المعصومة بقم كمن زارنى هركس خواهرم معصومه را در قم زيارت بنمايد همان فضل و ثواب را دارد كه مرا زيارت كرده است» (ریاحین الشریعة، ج5، ص35). این نقل نیز در کامل الزیارات نیست.
در عیون أخبار الرضا در «باب ما جاء عن الرضا في ثواب زیارة فاطمة بنت موسی بن جعفر ع بقمّ» تنها همین نقل سعد بن سعد آمده است: «سألت أبا الحسن الرضا ع عن زيارة فاطمة بنت موسى بن جعفر ع فقال من زارها فله الجنة» (عیون أخبار الرضا، ج2، ص267).
شیخ صدوق در باب «ثواب من زار قبر فاطمة بنت موسى بن جعفر ع بقم» در ثواب الأعمال، ص98 نیز تنها همین حدیث صحیح را آورده است. ابن قولویه نیز در کامل الزیارات در باب «فضل زيارة فاطمة بنت موسى بن جعفر ص بقم» همین روایت سعد بن سعد را آورده، سپس روایتی از امام جواد (ع) نقل میکند: «من زار قبر عمتي بقم فله الجنة» (کامل الزیارات، ص324).
📕 لو کان فاطمة رجلاً کان أحق مني بالإمامة!
اخیراً در برخی از کانالهای غلوگرا شایع شده که به نقلی استناد میکنند که میگوید اگر فاطمۀ معصومه (س) مرد بود، از امام رضا (ع) به امامت شایستهتر بود! کهنترین منبعی که برای این نقل شنیع یافت شد، نقل شیخ محمد بن سلیمان تنکابنی (د. 1302ق) است:
وقد سمعتُ أفواهاً أن الرضا (ع) قال: «لو کانت فاطمة رجلاً کان أحقّ مني بالإمامة». وإني لم أعثر علی ذلك في کتب الأصحاب وقد تصفّحت کتاب عیون أخبار الرضا (ع) فلم أعثر علیه أصلاً
(الرسالة الفاطمیة، ص48-49).
خود تنکابنی تصریح میکند که این نقل را صرفاً شنیده و در هیچ کتابی آن را نیافته است. افزون بر اینکه این نقل در هیچکتاب متقدّمی نیامده و نمیتواند اصیل باشد، مضمون زشتی هم دارد؛ زیرا کسی را بر امامی که طاعتش واجب است و علم کتاب به او داده شده و با روح القدس تسدید شده و نزدیکترین بنده به خداست، تفضیل داده است.
@Al_Meerath
هدایت شده از میراث امامان
🌹هرچند والدینت بر مذهب حق نباشند...
🔹وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً (البقرة: 83)
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُعَمَّرِ بْنِ خَلَّادٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع أَدْعُو لِوَالِدَيَّ إِذَا كَانَا لَا يَعْرِفَانِ الْحَقَّ قَالَ ادْعُ لَهُمَا وَ تَصَدَّقْ عَنْهُمَا وَ إِنْ كَانَا حَيَّيْنِ لَا يَعْرِفَانِ الْحَقَّ فَدَارِهِمَا فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ إِنَّ اللَّهَ بَعَثَنِي بِالرَّحْمَةِ لَا بِالْعُقُوقِ. (الكافي، ج2، ص159)
معمّر بن خلّاد گويد: به امام رضا عليه السلام گفتم: اگر پدر و مادرم حقّ [یعنی مذهب شیعه و امامت اهل بیت] را نمىشناختهاند آنان را دعا كنم؟ حضرت فرمود: براى آنان دعا كن و از طرف آنان صدقه بده و اگر زندهاند و حقّ را نمىشناسند، با آنان مدارا كن؛ زیرا رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: خداوند مرا به رحمت بر انگيخته است، نه عقوق.
#حسن_معاشرت #والدین
@Al_Meerath
📗 گزارشی از حرکت امام رضا علیه السلام به مرو و نماز عید ایشان در مرو
علی بن ابراهیم از یاسر خادم و ریان بن صلت نقل میکند: پس از مرگ امین و به تسلط مأمون عباسی بر خلافت، مأمون نامهای به ابوالحسن رضا (ع) نوشت و ایشان را به خراسان فراخواند؛ ابوالحسن (ع) بهانههایی آورد، اما مأمون باز نامهنگاری میکرد تا آنجا که ابوالحسن (ع) دانست که چارهای ندارد و مأمون دستبردار نیست. ابوالحسن (ع) حرکت کرد؛ در این زمان ابوجعفر [محمد بن علی جواد] (ع) هفت ساله بود. مأمون به او نوشته بود که از راه جَبَل [همدان و نهاوند و طبرستان] و قم نیاید بلکه از راه بصره و اهواز و فارس بیاید. پس از رسیدن ابوالحسن (ع) به خراسان، مأمون به ایشان گفت که حکومت و خلافت را در دست بگیرد، اما ابوالحسن (ع) خودداری کرد. مأمون گفت: پس ولیعهد بشوید. ابوالحسن (ع) فرمود: با شرایطی میپذیریم. مأمون گفت: هرچه میخواهی طلب کن. ابوالحسن الرضا (ع) نوشت که من به این شرط ولیعهدی را میپذیرم که امر و نهی نکنم و فتوا ندهم و قضاوت نکنم و کسی را نگمارم و کسی را برکنار نکنم و چیزی را که برپاست دگرگون نکنم و مرا از همۀ این کارها معاف بداری. مأمون همۀ این شرایط را پذیرفت.
[علی بن ابراهیم] گفت: یاسر خادم برایم نقل کرد که چون عید فرارسید و مأمون کسی را نزد ابوالحسن الرضا (ع) فرستاد که از او بخواهد که سوار شود و در نماز عید [به عنوان امام جماعت] حاضر شود و نماز بخواند و خطبه بگوید. ابوالحسن الرضا (ع) نزد مأمون فرستاد: دانستی شرایطی را که برای ولایتعهدی میان من و تو بود! مأمون نزد ابوالحسن (ع) فرستاد: از این کار تنها میخواهم که دلها مردم مطمئن شود و برتری تو را بشناسند. به اصرار خویش ادامه داد تا آنکه ابوالحسن (ع) فرمود: ای فرمانروای مؤمنان! اگر مرا از این کار معاف بداری، نزدم محبوبتر است، اما اگر مرا معاف نداری، [برای نماز] بیرون میروم؛ همانگونه که پیامبر خدا (ص) و امیرالمؤمنین (ع) بیرون رفت. مأمون گفت: هرگونه که میخواهی برو! مأمون فرمان داد به فرماندهان و مردم که صبح زود به خانۀ ابوالحسن الرضا (ع) بروند.
[علی بن ابراهیم] گفت: یاسر خادم برایم نقل کرد که مردان و زنان و کودکان در راهها و بر بامها منتظر ابوالحسن (ع) نشسته بودند. فرماندهان و لشکریان نیز بر درب خانۀ ابوالحسن (ع) جمع شده بودند. همین که خورشید طلوع کرد، ابوالحسن (ع) برخاست و غسل کرد و عمامهای سفید بر سر بست که یکسوی آن را روی سینه و سوی دیگر را میان دو شانهاش انداخت و پایین جامهاش را [تا نیمۀ ساق پایش] بالا زد. سپس ابوالحسن (ع) به همۀ موالیاش فرمود: همانکاری را کنید که کردم. سپس عصایی به دست گرفت و بیرون رفت و ما [موالیِ او] پیش رویش بیرون آمدیم در حالی که او پابرهنه بود و جامهاش را تا نیمۀساقش بالا زده بود. چون به راه افتاد و ما هم پیش رویش راه افتادیم سرش را به آسمان بالا کرد و چهار بار تکبیر گفت. ما احساس کردیم که آسمان و دیوارها پاسخ او را میدهند. فرماندهان و مردم درب خانه آماده بودند و سلاح به همراه داشتند و با نیکوترین لباسهایش خود را آراسته بودند. چون ما و ابوالحسن الرضا (ع) را با این حال دیدند، ابوالحسن (ع) توقّف کوتاهی در آستانۀ درب خانه کرد و فرمود: «الله أكبر الله أكبر الله أكبر الله أكبر على ما هدانا الله أكبر على ما رزقنا من بهيمة الأنعام والحمد لله على ما أبلانا نَرفعُ بها أصواتَنا».
یاسر خادم گفت: شهر مرو با گریه و ناله و فریاد به لرزه درآمد، هنگامی که به ابوالحسن (ع) نگریستند و فرماندهان از مرکبهایشان پایین آمدند و کفشهایشان را انداختند، هنگامی که دیدند ابوالحسن (ع) پابرهنه است. ابوالحسن (ع) راه میرفت و در هر ده گام میایستاد و سه بار تکبیر میگفت.
یاسر خادم گفت: احساس میکردیم که آسمان و زمین و کوهها جواب تکبیرهای ابوالحسن (ع) را میدهند. شهر مرو یکپارچه ناله و گریه شده بود. خبر ابوالحسن (ع) به مأمون رسید. فضل بن سهل ذو الرئاستین به او گفت: ای فرمانروای مؤمنان! اگر رضا (ع) با این شیوه به مصلّی برسد، مردم فریب او را میخورند. نظرم آن است که از او بخواهی که بازگردد. مأمون نزد ابوالحسن (ع) فرستاد و از او بازگشت را خواست. ابوالحسن (ع) کفش خویش را خواست و آن را پوشید و سوار شد و بازگشت (الکافي، ج1، ص488-490).
@Al_Meerath
حدثنا أحمد بن زياد بن جعفر الهمداني رضي الله عنه قال حدثنا علي بن إبراهيم بن هاشم عن أبيه عن ياسر الخادم قال قال علي بن موسى الرضا ع: لَا تُشَدُّ الرِّحَالُ إِلَى شَيْءٍ مِنَ الْقُبُورِ إِلَّا إِلَى قُبُورِنَا أَلَا وَإِنِّي مَقْتُولٌ بِالسَّمِّ ظُلْماً وَمَدْفُونٌ فِي مَوْضِعِ غُرْبَةٍ فَمَنْ شَدَّ رَحْلَهُ إِلَى زِيَارَتِي اسْتُجِيبَ دُعَاؤُهُ وَغُفِرَ لَهُ ذُنُوبُهُ (عیون أخبار الرضا، ج2، ص254؛ الخصال، ج1، ص143).
نقل شده از علی بن موسی الرضا (ع) که فرمود: بار سفر به سوی هیچ قبری بسته نمیشود، مگر به سوی قبور ما! آگان باش که من به ستم با سَم کشته میشوم و در دیار غربت به خاک سپرده میشوم. پس هرکس بار سفر برای زیارت من ببندد، دعایش اجابت میشود و گناهانش آمرزیده میشود.
@Al_Meerath
⚜ مادر گرامی امام رضا صلوات الله علیه
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ أَحْمَرَ قَالَ: قَالَ لِي أَبُو الْحَسَنِ الْأَوَّلُ هَلْ عَلِمْتَ أَحَداً مِنْ أَهْلِ الْمَغْرِبِ قَدِمَ قُلْتُ لَا قَالَ بَلَى قَدْ قَدِمَ رَجُلٌ فَانْطَلِقْ بِنَا فَرَكِبَ وَ رَكِبْتُ مَعَهُ حَتَّى انْتَهَيْنَا إِلَى الرَّجُلِ فَإِذَا رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَعَهُ رَقِيقٌ فَقُلْتُ لَهُ اعْرِضْ عَلَيْنَا فَعَرَضَ عَلَيْنَا سَبْعَ جَوَارٍ كُلَّ ذَلِكَ يَقُولُ أَبُو الْحَسَنِ ع لَا حَاجَةَ لِي فِيهَا ثُمَّ قَالَ اعْرِضْ عَلَيْنَا فَقَالَ مَا عِنْدِي إِلَّا جَارِيَةٌ مَرِيضَةٌ فَقَالَ لَهُ مَا عَلَيْكَ أَنْ تَعْرِضَهَا فَأَبَى عَلَيْهِ فَانْصَرَفَ ثُمَّ أَرْسَلَنِي مِنَ الْغَدِ فَقَالَ قُلْ لَهُ كَمْ كَانَ غَايَتُكَ فِيهَا فَإِذَا قَالَ كَذَا وَ كَذَا فَقُلْ قَدْ أَخَذْتُهَا فَأَتَيْتُهُ فَقَالَ مَا كُنْتُ أُرِيدُ أَنْ أَنْقُصَهَا مِنْ كَذَا وَ كَذَا فَقُلْتُ قَدْ أَخَذْتُهَا فَقَالَ هِيَ لَكَ وَ لَكِنْ أَخْبِرْنِي مَنِ الرَّجُلُ الَّذِي كَانَ مَعَكَ بِالْأَمْسِ فَقُلْتُ رَجُلٌ مِنْ بَنِي هَاشِمٍ قَالَ مِنْ أَيِّ بَنِي هَاشِمٍ فَقُلْتُ مَا عِنْدِي أَكْثَرُ مِنْ هَذَا فَقَالَ أُخْبِرُكَ عَنْ هَذِهِ الْوَصِيفَةِ إِنِّي اشْتَرَيْتُهَا مِنْ أَقْصَى الْمَغْرِبِ فَلَقِيَتْنِي امْرَأَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ فَقَالَتْ مَا هَذِهِ الْوَصِيفَةُ مَعَكَ قُلْتُ اشْتَرَيْتُهَا لِنَفْسِي فَقَالَتْ مَا يَكُونُ يَنْبَغِي أَنْ تَكُونَ هَذِهِ عِنْدَ مِثْلِكَ إِنَّ هَذِهِ الْجَارِيَةَ يَنْبَغِي أَنْ تَكُونَ عِنْدَ خَيْرِ أَهْلِ الْأَرْضِ فَلَا تَلْبَثُ عِنْدَهُ إِلَّا قَلِيلًا حَتَّى تَلِدَ مِنْهُ غُلَاماً مَا يُولَدُ بِشَرْقِ الْأَرْضِ وَ لَا غَرْبِهَا مِثْلُهُ قَالَ فَأَتَيْتُهُ بِهَا فَلَمْ تَلْبَثْ عِنْدَهُ إِلَّا قَلِيلًا حَتَّى وَلَدَتِ الرِّضَا ع (الکافي، ج1، ص486-487؛ مشابه: عیون أخبار الرضا، ج1، ص17؛ الاختصاص، ص197؛ الإرشاد، ج2، ص254؛ دلائل الإمامة، ص348).
نقل شده از هشام بن احمر که گفت: ابوالحسن اول [موسی بن جعفر] (ع) روزی به من فرمود: آیا شنیدهای که کسی از سرزمین مغرب به شهر ما آمده باشد؟ گفتم: نه. ابوالحسن (ع) فرمود: چرا؛ کسی آمده است؛ بیا با هم برویم. ابوالحسن موسی بن جعفر (ع) سوار شد و من هم سوار شدم و رفتیم به نزد کسی که از سرزمین مغرب آمده بود و چند کنیز با خود آورده بود. به او گفتم که کنیزهای خود را نشان بده. هفت کنیز به ما نشان داد که ابوالحسن (ع) دربارهٔ هرکدام گفت آن را نمیخواهم. سپس فرمود: [باز هم] نشان بده. آن مرد گفت: تنها یک کنیز دیگر دارم که بیمار است. ابوالحسن (ع) فرمود: چه اشکالی دارد که او را نشان دهی؟ آن مرد ابا کرد و ابوالحسن (ع) برگشت. روز بعد ابوالحسن (ع) مرا فرستاد و فرمود: به او بگو که نهایتاً چه مبلغی بابت آن کنیز بیمار میخواهی؟ وقتی گفت فلان مبلغ، بگو او را گرفتم. نزد او رفتم و گفت: از فلان مبلغ کمتر نمیفروشم. گفتم باشد، من او را گرفتم. فروشنده گفت: باشد او برای تو، اما به من بگو آن کسی که دیروز همراه تو بود، کیست؟ گفتم: مردی از بنیهاشم. گفت: از کدام بنیهاشم؟ گفتم بیش از این پاسخی ندارم. گفت: از این خدمتکار به تو خبر دهم: او را از دوردست مغرب خریدم؛ زنی از اهل کتاب مرا دید و گفت داستان این کنیز چیست؟ گفتم که او را برای خود خریدهام. آن زن گفت: شایسته نیست چون تویی صاحب این کنیز باشد؛ این کنیز شایستۀ برترین اهل زمین است که پس از اندکی که نزد او باشد پسری از او زاده شود که در شرق و غرب عالم همتایی ندارد. [هشام بن احمر] گفت: کنیز را به حضور ابوالحسن موسی بن جعفر (ع) آوردم و مدتی بعد [علی بن موسی] الرضا (ع) از او زاده شد.
@Al_Meerath
میراث امامان
فضل زیارت امام رضا (ع) و اشعاری در مدح ایشان در کتاب السفینة الجامعة نوشتۀ حاکم جشمی (د. 494ق) (انتش
🌷فضل زیارت امام رضا علیهالسلام (2)
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى الْعَطَّارُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَيُّوبَ بْنِ نُوحٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى ع يَقُولُ مَنْ زَارَ قَبْرَ أَبِي ع بِطُوسَ غَفَرَ اللهُ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ مَا تَأَخَّرَ فَإِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ نُصِبَ لَهُ مِنْبَرٌ بِحِذَاءِ مِنْبَرِ رَسُولِ اللهِ ص حَتَّى يَفْرُغَ اللهُ مِنْ حِسَابِ عِبَادِهِ.
ايوب بن نوح گويد از ابو جعفر محمد بن على بن موسى (ع) شنيدم میفرمود هر كه قبر پدرم را در طوس زيارت كند خدا گناهان دور و نزدیکش را بيامرزد و چون روز قيامت شود براى او منبرى برابر رسول خدا (ص) بگذارند تا خدا از حساب بندگانش فارغ شود.
📚 الأمالي (للصدوق)، ص121 به طریق معتبر؛ الكافي ط - الإسلامية، ج4، ص585؛ كامل الزيارات، ص304 به طریق دیگر.
حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ هِشَامٍ الْمُكَتِّبُ وَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ مَاجِيلَوَيْهِ وَ أَحْمَدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ وَ الْحُسَيْنُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ [بْنِ] تَاتَانَةَ وَ عَلِيُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقُ رَضِيَ اللهُ عَنْهُمْ قَالُوا حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الصَّقْرِ بْنِ دُلَفَ قَالَ سَمِعْتُ سَيِّدِي عَلِيَّ بْنَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الرِّضَا ع يَقُولُ مَنْ كَانَتْ لَهُ إِلَى اللهِ حَاجَةٌ فَلْيَزُرْ قَبْرَ جَدِّيَ الرِّضَا ع بِطُوسَ وَ هُوَ عَلَى غُسْلٍ وَ لْيُصَلِّ عِنْدَ رَأْسِهِ رَكْعَتَيْنِ وَ لْيَسْأَلِ اللهَ حَاجَتَهُ فِي قُنُوتِهِ فَإِنَّهُ يَسْتَجِيبُ لَهُ مَا لَمْ يَسْأَلْ فِي مَأْثَمٍ أَوْ قَطِيعَةِ رَحِمٍ وَ إِنَّ مَوْضِعَ قَبْرِهِ لَبُقْعَةٌ مِنْ بِقَاعِ الْجَنَّةِ لَا يَزُورُهَا مُؤْمِنٌ إِلَّا أَعْتَقَهُ اللهُ مِنَ النَّارِ وَ أَحَلَّهُ إِلَى دَارِ الْقَرَارِ.
از صقر بن ابیدلف گوید از امام هادی عليه السلام شنیدم:
كسی كه از خدا حاجتی میخواهد، قبر جدم (حضرت) رضا عليه السلام را در طوس زيارت كند، در حالی كه غسل نموده باشد و سپس بالای سر آن حضرت دو ركعت نماز گزارد و در قنوت آن از خدای تعالی حاجت خود را بخواهد. در اين صورت است كه دعايش مستجاب میشود، مادام كه گناه يا بريدن از خويشاوندی را درخواست نكرده باشد. همانا جايگاه قبر او قطعهای از بهشت است كه هيچ مؤمنی آن را زيارت نمیكند، مگر اين كه خدای تعالی او را از آتش (دوزخ) رهايی میبخشد و به سرای آرامش (بهشت) وارد میسازد.
📚 عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج2، ص262؛ الأمالی، ص588
@Al_Meerath
میراث امامان
امام هادی علیه السلام و داستان زینبِ کذّابه ابن حجر عسقلانی مینویسد: زينب الكذابة. قال المسعودي:
📙 امام حسن عسکری (ع) در میان درندگان
عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا قَالَ: سُلِّمَ أَبُو مُحَمَّدٍ ع إِلَى نِحْرِيرٍ فَكَانَ يُضَيِّقُ عَلَيْهِ وَ يُؤْذِيهِ قَالَ فَقَالَتْ لَهُ امْرَأَتُهُ وَيْلَكَ اتَّقِ اللَّهَ لَا تَدْرِي مَنْ فِي مَنْزِلِكَ وَ عَرَّفَتْهُ صَلَاحَهُ وَ قَالَتْ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكَ مِنْهُ فَقَالَ لَأَرْمِيَنَّهُ بَيْنَ السِّبَاعِ ثُمَّ فَعَلَ ذَلِكَ بِهِ فَرُئِيَ ع قَائِماً يُصَلِّي وَ هِيَ حَوْلَهُ (الکافي، ج1، ص513، باب مولد أبي محمد الحسن بن علي).
علی بن محمد علان کلینی نقل میکند از یکی از شیعیان که گفت: ابومحمد [حسن بن علی عسکری] (ع) به دست نِحریر [از نزدیکان خلیفۀ عباسی] سپرده شد. او بر ابومحمد (ع) تنگ میگرفت و ایشان را آزار میداد. همسر نحریر به او گفت: «وای بر تو! نمیدانی چه کسی در منزل توست!». آن زن نیکی و پارسایی ابومحمد (ع) را برای نحریر بیان کرد و گفت: «از جانب او نسبت به تو ترس دارم». نحریر گفت: «او را در میان درندگان میاندازم». نحریر آن کار را کرد. دیده شد که ابومحمد (ع) به نماز ایستاده است و درندگان پیرامون او بودند.
@Al_Meerath
طبری و تفاسير شيعه؛ برخی روابط تفسيری شيعه و سنی در دوران کهن با تأکيد خاص بر التبيان شيخ طوسی
✍ مرتضی کریمینیا
چکیده
تفسیر طبری از جملهی تفاسیر مهم جهان اسلام است. طبری در این اثر از روایات تفسیری شیعه بسیار اندک بهره میجوید؛ همچنان که نخستین مفسران شیعهی همعصر وی نیز ـــ چون عیاشی، قمی و فرات کوفی ـــ توجهی به نقل روایات غیر شیعی ندارند. بااینحال، به نظر میرسد که این تفسیر علاوه بر اثرگذاری مستقیم بر دیگر تفاسیر عامهی مسلمانان، از اواخر سدهی 4ق با تفاسیر شیعی نیز پیوندهایی یافته است؛ اینگونه که یک سده پس از طبری، مفسران شیعه در بغداد اندکاندک به تفسیر وی توجه کردهاند و با نگارش تفسیر التبیان شیخ طوسی (د 460ق)، میزان توجه و نقل اقوال تفسیری اهل سنت با تکیه بر تفسیر طبری به اوج خود رسیده است. در مطالعهی پیش رو بنا ست همین روند را بازشناسیم. بدین منظور، کوشش خواهد شد که نخست منابع، مضامین و روایات شیعی را در تفسیر طبری بررسی کنیم و آن گاه در ادامه، به تأثیر مستقیم یا غیر مستقیم طبری در ورود مضامین و روایات اهل سنت (یعنی اقوال صحابه و تابعین) به تفاسیر شیعه با نگارش تفسیر التبیان به دست شیخ طوسی در میانهی سدهی 5ق بپردازیم.
متن کامل مقاله
@Al_Meerath
نگاهی به روایات شهادت امام جواد علیه السلام
✍️ امیرحسن خوروش
دربارۀ کیفیت درگذشت امامان (ع)، در روایت محمد بن موسی بن متوکل از علی بن ابراهیم از پدرش از ابوصلت هروی از امام رضا (ع) آمده است: «والله ما منا إلا مقتول شهيد» (أمالي الصدوق، ص63؛ عیون أخبار الرضا، ج2، ص256). در نقلی از حسین بن روح نوبختی نیز آمده که «النبي والأئمة ع ما ماتوا إلا بالسیف أو السمّ وقد ذكر عن الرضا ع أنه سمّ وكذلك ولده وولد ولده» (الغیبة للطوسي، ص388).
در خصوص امام جواد (ع) شیخ صدوق در مقام برشمردن اعتقادات امامیه میگوید: «أبو جعفر محمد بن علي عليهما السلام قتله المعتصم بالسم» (اعتقادات الإمامیة، ص98). همچنین ابوالحسن مسعودی در این باره میگوید: «وقيل: إن أم الفضل بنت المأمون لما قدمت معه من المدينة إلى المعتصم سمته» (مروج الذهب، ج3، ص464). در سر السلسلة العلویة (ص72) نیز آمده است: «أبوجعفر محمّد بن علي التقي عليهما السلام... زوّجه المأمون ابنته أمّ الفضل ولم تلد له، سقاه المعتصم السمّ، ويقال: هي سقته بأمر المعتصم»؛ روایات مربوط به شهادت حضرت در منابع متقدم از این قرار است:
روایت نخست: مسمومشدن به امر معتصم
عیاشی از زرقان صاحب ابن ابیداود از ابن ابیداود نقل میکند که نزد معتصم عباسی دزدی آورده شد و در خصوص اینکه چه مقدار از دستش باید بریده شود فقهاء حاضر اختلاف کردند. معتصم به امام جواد (ع) اصرار کرد که در این باره نظرشان را بگویند. امام هم با اشاره به آیۀ شریفۀ «وأن المساجد لله» فرمودند: «وما کان لله لم یقطع». معتصم هم بر اساس نظر امام، حکم کرد. ابن ابی داود چند روز بعد معتصم را سرزنش کرد که چرا در چنین مجلسی، نظر فقهاء را کنار نهاده و به نظر کسی بخشی از امّت به امامت او قائلند، حکم رانده است. معتصم ترتیبی میدهد تا امام به مجلسی دعوت شوند و طعامی مسموم به امام خورانده میشود (تفسیر العیاشي، ج1، ص319-320).
چند نکته در خصوص این گزارش:
1) ظاهراً مراد از ابن ابیداود در این نقل، احمد بن ابیدُواد است که قاضی القضاة در روزگار معتصم و واثق عباسی بوده است (المؤتلف والمختلف للدارقطني، ج2، ص965). ابن خلکان دربارۀ ارتباط ویژۀ معتصم و ابن ابی دواد میگوید: «ولما ولي المعتصم الخلافة جعل ابن أبي دواد قاضي القضاة، وعزل يحيى بن أكثم، وخص به أحمد حتى كان لا يفعل فعلاً باطناً ولا ظاهراً إلا برأيه» (وفیات الأعیان، ج1، ص84).
2) در خصوص استناد مروی از امام جواد (ع) به آیه اشکالی نیست؛ چه در روایت حماد بن عیسی از امام صادق (ع) نیز نقل شده است: «سبعة منها فرض يسجد عليها، وهي التي ذكرها الله في كتابه، فقال: "وأن المساجد لله فلا تدعوا مع الله أحدا" وهي: الجبهة، والكفان، والركبتان، والإبهامان؛ ووضع الأنف على الأرض سنة» (الکافي، ط دار الحدیث، ج6، ص144؛ تهذیب الأحکام، ج2، ص82). گفتنی است طبرسی فراز استناد امام جواد (ع) به آیه را در تفسیر خویش بازتاب داده است (مجمع البیان، ج10، ص560).
3) گزارشی در مناقب ابن شهر آشوب آمده که در آن سخن از مجبورشدن امام به نوشیدن شربتی هست و در آن از احمد بن ابیدواد نیز نام برده شده است: «ولما بويع المعتصم جعل يتفقد أحواله فكتب إلى عبد الملك الزيات أن ينفذ إليه التقي وأم الفضل فأنفذ ابن الزيات علي بن يقطين إليه فتجهز وخرج إلى بغداد فأكرمه وعظمه وأنفذ أشناس بالتحف إليه وإلى أم الفضل ثم أنفذ إليه شراب حماض الأترج تحت ختمه على يدي أشناس وقال إن أمير المؤمنين ذاقه قبل أحمد بن أبي داود وسعد بن الخصيب وجماعة من المعروفين ويأمرك أن تشرب منها بماء الثلج وصنع في الحال فقال اشربها بالليل قال إنها ينفع باردا وقد ذاب الثلج وأصر على ذلك فشربها عالما بفعلهم» (مناقب آل أبي طالب، ج4، ص384). با اینکه مصدر این گزارش معلوم نیست، با توجّه به تعابیرش ظاهراً باید مستقل از روایت عیاشی باشد و میتواند مؤید آن به شمار آید.
لازم به ذکر است در نقل ابن شهر آشوب، مراد از «عبد الملك الزیات» ظاهراً باید محمد بن عبد الملك الزیات باشد که وزیر معتصم و واثق عباسی بود (تاریخ بغداد، ج3، ص593). حکایتی نیز نقل شده است در خصوص دستگیری یکی از مرتبطین امام جواد (ع) توسط او (الکافي، ج2، ص584). «أشناس» نیز میتواند اشناس ترکی (د. 252ق) باشد که در جنگی مقدّم الجیش معتصم بوده است (تاریخ الإسلام، ج6، ص54). ذکر علی بن یقطین در این گزارش ممکن است حاصل خلط باشد؛ چه وی در سال 182ق فوت کرده است.
@Al_Meerath
روایت دوم: خبردادن امام رضا (ع) از شهادت امام جواد (ع)
در إثبات الوصیة روایتی مرسل از امام رضا (ع) نقل شده که حضرت در شب ولادت امام جواد (ع)، ضمن بیان فضائلی از امام جواد (ع) دربارۀ ایشان گفتهاند: «بأبي وأمي شهيد يبكي له وعليه أهل السماء يقتل غيظاً، ويغضب الله جلّ وعزّ على قاتله، فلا يلبث إلّا يسيراً حتّى يعجّل الله به الى عذابه الأليم وعقابه الشديد» (إثبات الوصیة، ت الکثیري، ص360).
در إثبات الوصیة پس از این گزارش روایتی دربارۀ امام جواد (ع) از امام رضا (ع) به این سند نقل شده است: «وروی عبد الرحمن بن محمّد عن کلثم بن عمران قال قلت للرضا…». در مقابل، در عیون المعجزات گزارش مرسل إثبات الوصیة از امام رضا (ع) در خصوص شهادت فرزندشان در میان روایت کلثم بن عمران نقل شده است. ظاهراً در یکی از این دو کتاب -یا نسخ یکی از این دو کتاب- خلطی صورت گرفته است. به هر حال این گزارش دلالت روشنی بر شهادت امام جواد (ع) دارد اما سند واضحی ندارد. گفتنی است در عیون المعجزات به جای «یقتل غیظاً»، «یقتل غصباً» آمده است.
دربارهٔ إثبات الوصیة منسوب به مسعودی باید توجه داشت که این کتاب، مطابق دیدگاه برخی محققان، کتاب الأوصیاء شلمغانی است (نگر: إثبات الوصیة، ت الکثیري، مقدمة حول مؤلف إثبات الوصیة).
روایت سوم: شهادت به دست ام الفضل با انگور مسموم
در إثبات الوصیة همچنین در گزارشی آمده که امام جواد علیه السلام به همراه ام الفضل به عراق رفتند. در همان زمان معتصم عباسی و جعفر بن المأمون (دربارهٔ وی نگر: الوافي بالوفیات، ج11، ص86) در صدد قتل امام بودند و جعفر از طریق ام الفضل به مقصود شوم خویش رسید:
فقال جعفر لأخته أم الفضل وكانت لأمه وأبيه في ذلك؛ لأنه وقف على انحرافها عنه وغيرتها عليه؛ لتفضيله أم أبي الحسن ابنه عليها مع شدّة محبّتها له ولأنها لم ترزق منه ولداً. فأجابت أخاها جعفراً و جعلوا سمّاً في شيء من عنب رازقي وكان يعجبه العنب الرازقي. فلما أكل منه ندمت وجعلت تبكي. فقال لها: ما بكاؤك؟ والله ليضربنك الله بفقر لا ينجي وبلاء لا ينستر. فبليت بعلة في أغمض المواضع من جوارحها صارت ناصوراً ينتقض عليها في كل وقت. فأنفقت مالها وجميع ملكها على تلك العلة حتى احتاجت الى رفد الناس. ويروى ان الناسور كان في فرجها. وتردّى جعفر بن المأمون في بئر فأُخرج ميّتاً وكان سكران (إثبات الوصیة، ص374-375). همین گزارش در عیون المعجزات نیز آمده، با این تفاوت که در آن سخنی از جعفر بن مأمون نیست و این معتصم است که ام الفضل را به این کار تحریک میکند (عیون المعجزات، ص129).
روایت چهارم: شهادت به دست ام الفضل با حولهای مسموم
نویسندۀ دلائل الإمامة ابتدا روایتی مشابه نقل شلمغانی در خصوص شهادت امام به دست ام الفضل ارائه میکند و پس از آن نقل دیگری میآورد: «ويقال: إنها سمته بمنديل يمسح به عند الملامسة، فلما أحس بذلك قال لها: أبلاك الله بداء لا دواء له. فوقعت الأكلة في فرجها، فكانت تنكشف للطبيب، ينظرون إليها، ويشيرون عليها بالدواء، فلا ينفع ذلك شيئا، حتى ماتت في علتها» (دلائل الإمامة، ص395). ابن شهر آشوب نیز نقلی مشابه این نقلِ دلائل آورده است (مناقب آل أبي طالب، ج4، ص391).
گفتنی است نقل شده که از همان ابتدای ازدواج امام با ام الفضل، برخی احتمال میدادند که امام به دست نزدیکان ام الفضل مسموم شوند (الکافي، ج2، ص592، ح6).
گزارشهای شیخ صدوق، مسعودی، شلمغانی، ابن شهرآشوب، نویسندۀ دلائل الإمامة، و ابن عبد الوهاب در مسمومیت امام جواد (ع) به دست برخی از عباسیان اشتراک دارند. بیشتر این گزارشها بر نقش معتصم عباسی و احیاناً ام الفضل بنت مأمون تأکید میکنند. گفتنی است که سن اندک امام در هنگام وفات (25 سال) نیز مؤید این است که ایشان به مرگ طبیعی از دنیا نرفتهاند؛ به ویژه که در مصادر عامه و امامیه که به بیان وفات امام پرداختهاند، بیماریای برای امام ذکر نشده که آن بیماری منجر به وفات شود.
بر این اساس، اصل مسمومشدن حضرت ازسوی بنیعباس مستندات قابل توجهی دارد. اما با اختلاف روایات، چگونگی مسمومیت نیازمند تحقیق بیشتر است.
@Al_Meerath
آیا پیکر امام جواد (ع) سه روز زیر آفتاب ماند؟
✍️ امیرحسن خوروش
در دوران معاصر بر فراز منابر مشهور شده است که پس از درگذشت امام جواد (ع) پیکر مطهّرشان تا سه روز به خاک سپرده نشد و همسرشان، ام الفضل، آن پیکر را از فراز بام بر زمین افکند.
این روایت در هیچ منبع متقدّمی یافت نمیشود و نخستین منابع یافتشدۀ آن مربوط به سدۀ دوازدهم هجری و پس از آن است. به عنوان نمونه، در جنات الخلود (پایان نگارش: 1127ق) آمده است: «گویند نعش مقدس آن حضرت را بعد از شهادت بامر معتصم ملعون از بام بزیرانداختند و قدغن شد کسی نزد او نرود تا چند روز بدان نهج افتاده بود و بوی مشک و زعفران از نعش مبارک آن حضرت ساطع میشد معتصم دید که این معجزه باعث تفضح او است گفت دفنش کردند و بقولی شیعیان اجتماع نموده نعش شریفش را برداشتند» (چاپ سنگی جنات الخلود، ص37). همچنین در أنوار الشهادة نوشتۀ حسن بن علی یزدی (۱۲۹۷ق) گفته شده است که ام الفضل، همسر امام جواد (ع)، پیکر ایشان را سه روز بر فراز بام گذاشت و مرغها، بالهایشان را برای پیکر امام، سایهبان کرده بودند (أنوار الشهادة، ص414). در این کتاب همچنین نقل دیگری آمده است: «آن ملعونه امر کرد که بدن منور را از بالای قصر انداختند به سمت طرق و شوارع عام و خلق عبور مینمودند و سؤال مینمودند که این جسد کیست که در کنار راه گذاشته است. میگفتند: جسد امام رافضیها است و تا سه روز به آن حال بود» (أنوار الشهادة، ص414-415).
🔺در نقد این گزارش متأخر که احتمالاً برگرفته از داستان دفن نشدن شهدای کربلا و نیز حکایت شهادت مسلم بن عقیل (ع) و امام کاظم (ع) است، میتوان به چند نکته توجه کرد:
1- مسمومشدن امام جواد (ع) به دست بنی عباس آنچنان مخفی صورت گرفته است که اگرچه قرائن تاریخی آن را تأیید میکند (نگر: حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ص480-482)، روایاتی که ماجرای مسمومشدن امام را شرح دهند، در میان منابع کهنی که به دست ما رسیده، تنها در آثاری چون تفسیر مرحوم عیاشی (ج1، ص320)، إثبات الوصیة یا همان کتاب الأوصیاء شلمغانی (ص227)، دلائل الإمامة (ص395)، و عیون المعجزات (ص129) آمده است تا جایی که نزد شیخ مفید خبری پیرامون مسمومشدن امام جواد (ع) ثابت نشده است (الإرشاد، ج2، ص295). این در حالی است که اگر پیکر امام از بام به پایین انداخته و در معبر عمومی رها میشد، دستداشتن بنی عباس در شهادت ایشان ظاهر میگشت و لازم میبود که منابع شیعی و سنی در کشتهشدن امام اختلافی نکنند.
2- در منابع تاریخی، نمودهای بسیاری از احترام -هرچند ظاهری- حاکمان عباسی به امام جواد (ع) دیده میشود. امام جواد (ع) داماد مأمون عباسی بودهاند (المحبر، ص62؛ تاریخ الطبري، ط دار التراث، ج8، ص566؛ مروج الذهب، ج3، ص441؛ عیون أخبار الرضا، ج2، ص147؛ مقاتل الطالبیین، ص456؛ الإرشاد، ج2، ص281؛ جمهرة أنساب العرب، ص24) و چون ایشان پس از شهادت امام رضا (ع) بر مأمون وارد شدند، مأمون ایشان را اکرام کرد و مال فراوانی به ایشان داد (تاریخ الإسلام للذهبي، ت بشار، ج5، ص245). همچنین گفته شده است که امام جواد (ع) در آخرین حضورشان در بغداد مهمان معتصم عباسی بودند (تاریخ بغداد، ج3، ص265). پرواضح است که با شأن اجتماعی امام جواد (ع) در نزد عموم مردم و نسبشان به پیامبر خدا (ص) و با این احترام ظاهریای که در میان خاندان عباسی داشتند، هرچند که این خاندان در خفا قصد کشتن امام را داشته باشند، بسیار بعید است در ملأعام اینگونه به پیکر مطهّر امام توهین و جسارت کنند.
3- در گزارشی که در آن ام الفضل، همسر امام، قاتل ایشان دانسته میشود، گفته شده است که او پس از مسمومکردن امام و پیش از جانسپردنشان از کار خود پشیمان شد و گریست (إثبات الوصیة، ص227؛ دلائل الإمامة، ص395). با توجّه به این گزارش بعید به نظر میرسد ام الفضل که همسر جوانش (امام جواد) را با اغوای دیگران مسموم کرده است و بعد از کارش پیشمان گشته، پس از درگذشت همسر جوانش مبادرت به هتک حرمت پیکر ایشان بکند و سه روز از دفن آن امتناع کند و در آخر نیز بخواهد که آن پیکر را از فراز بام به زمین بیاندازند!
4- در صورت پذیرش گزارشهایی که درگذشت امام جواد (ع) را به وسیلۀ سمّی میداند که برخی از عباسیها به آن حضرت داده بودند، باید گفت که این شیوۀ بهقتلرساندن، برای آن بوده است که خاندان عباسی دربارۀ درگذشت امام متّهم نشوند. از این رو، پایین انداختن پیکر امام از بام، به کلّی غرض این خاندان از قتل امام را نقض میکند و همگان از رخداد این فاجعه مطّلع میشوند.
@Al_Meerath