هدایت شده از میراث امامان
تصریح یکی از سادات حسنی به مسمومشدن امام رضا (ع) توسط مأمون در نامهاش به مأمون
عبد الله بن موسى بن عبد الله بن الحسن بن الحسن ابن علي بن أبي طالب عليهم السلام و أمه أم سلمة بنت محمد بن طلحة بن عبد الرحمن بن أبي بكر... و كان عبد الله توارى في أيام المأمون، فكتب إليه بعد وفاة الرضا يدعوه إلى الظهور ليجعله مكانه و يبايع له، و اعتد عليه بعفوه عمن عفا من أهله، و ما أشبه هذا من القول: فأجابه عبد الله برسالة طويلة يقول فيها: فبأي شيء تغرني؟ ما فعلته بأبي الحسن- صلوات الله عليه- بالعنب الذي أطعمته إيّاه فقتلته. و اللّه ما يقعدني عن ذلك خوف من الموت و لا كراهة له، و لكن لا أجد لي فسحة في تسليطك على نفسي، و لولا ذلك لأتيتك حتى تريحني من هذه الدنيا الكدرة... و هي رسالة طويلة قد أتينا بها في الكتاب الكبير.
و أخبرني جعفر بن محمد الوراق الكوفي، قال: حدثني عبد الله بن علي بن عبيد الله العلوي الحسيني، عن أبيه، قال: كتب المأمون إلى عبد الله بن موسى و هو متوار منه يعطيه الأمان، و يضمن له أن يوليه العهد بعده، كما فعل بعلي بن موسى، و يقول: ما ظننت أن أحدا من آل أبي طالب يخافني بعد ما عملته بالرضا، و بعث الكتاب إليه. فكتب إليه عبد الله بن موسى: وصل كتابك و فهمته، تختلني فيه عن نفسي ختل القانص، و تحتال على حيلة المغتال القاصد لسفك دمي. و عجبت من بذلك العهد و ولايته لي بعدك، كأنك تظن أنه لم يبلغني ما فعلته بالرضا، ففي أي شيء ظننت أني أرغب من ذلك؟ أفي الملك الذي قد غرتك نضرته و حلاوته؟ فو الله لأن أقذف و أنا حيّ في نار تتأجج أحب إليّ من أن ألي أمرا بين المسلمين أو أشرب شربة من غير حلها مع عطش شديد قاتل. أم في العنب المسموم الذي قتلت به الرضا؟ أم ظننت أن الاستتار قد أملّني و ضاق به صدري، فو الله إني لدلك، و لقد مللت الحياة و أبغضت الدنيا، و لو وسعني في ديني أن أضع يدي في يدك حتى تبلغ من قبلي مرادك لفعلت ذلك، و لكن الله قد حظر على المخاطرة بدمي، وليتك قدرت عليّ من غير أن أبذل نفسي لك فقتلتني، و لقيت الله- عزّ و جلّ- بدمي، و لقيته قتيلا مظلوما، فاسترحت من هذه الدنيا... (مقاتل الطالبیین، 498-500).
@Al_Meerath
زیارت قبر امام رضا (ع) توسط ابن حبّان بستی (د. 354ق) -رجالی و محدّث برجستهٔ عامه-:
و ما حلت بی شده فی وقت مقامی بطوس فزرت قبر علی بن موسى الرضا -صلوات الله على جده وعلیه- ودعوت الله إزالتها إلا واستجیب لی وزالت عنی تلک الشده، وهذا شیء جربته مراراً فوجدته کذلک، أماتنا الله على محبه المصطفى وأهل بیته، صلى الله علیه وعلیهم أجمعین. (الثقات، ج8، ص457)
زمانی که مقیم طوس بودم، مشکلی برایم پیش نمیآمد که در پسِ آن، قبر علی بن موسی الرضا -صلوات خدا بر جدش و بر او باد- را زیارت کنم و از خداوند رفع آن مشکل را بخواهم، مگر اینکه دعایم اجابت میشد و آن مشکل رفع میشد. این رخدادی است که بارها آن را تجربه کردم و همین اتفاق افتاده است. خداوند ما را بر محبت مصطفی و خاندانش بمیراند.
همچنین ابن حبان در دو کتابش به مسومشدن امام رضا (ع) توسط مأمون عباسی تصریح میکند:
ومات علي بن موسى الرضا بطوس من شربة سقاه إياها المأمون فمات من ساعته وذلك في يوم السبت آخر يوم سنة ثلاث ومائتين (الثقات، ج8، ص456-457).
ومات علي بن موسى الرضا بطوس يوم السبت آخر يوم من سنة ثلاث ومائتين وقد سم من ماء الرمان وأسقى قلبه المأمون (المجروحین، ج2، ص107).
@Al_Meerath
📗 تاریخ خلیفة بن خیاط، ط دار القلم، ص471
تاریخ خلیفة بن خیاط از کهنترین منابعی است که از امام رضا (ع) نام برده و امروزه به دست ما رسیده است. خلیفة بن خیاط (د. 240ق) که خود کمتر از 40 سال پس از امام رضا (ع) از دنیا رفته، درگذشتِ امام رضا (ع) را در سال 203ق میآورد و تاریخ درگذشتِ ایشان را روز آخر صفر میداند.
@Al_Meerath
کنیۀ امام رضا (ع)؛ ابوالحسن یا ابوبکر؟ (در دو فرسته)
میدانیم که کنیۀ امام کاظم (ع)، «ابوالحسن» بوده است. در گزارشی از علی بن یقطین نقل شده که امام کاظم (ع) دربارۀ علی بن موسی (ع) فرمود: «نحلتُه کنیتي: کنیۀ خویش را به او دادم» (الکافي، ج1، ص311، 313؛ عیون أخبار الرضا، ج1، ص21، 22). مطابق این نقل، خود امام کاظم (ع) کنیۀ «ابوالحسن» را برای امام رضا (ع) برگزیده بوده است. در کتب امامیه کنیۀ «ابوالحسن» فراوان برای امام رضا (ع) به کار رفته، تا جایی که در عیون أخبار الرضا بیش از 200 مرتبه این کنیه در اسناد و متون گزارشهای متفاوت برای امام رضا (ع) به کار رفته است (البته بسیاری از منابع عیون، عامّی است).
در منابع عامه نیز بسیار کنیۀ «ابوالحسن» برای امام رضا (ع) به کار رفته است؛ از جمله: «علي بن موسى الرضا... أبو الحسن من سادات أهل البيت وعقلائهم وجلة الهاشميين ونبلائهم» (الثقات لابن حبّان، ج8، ص456)، «فقال: يا غلام، أحضر أبا الحسن علي بن موسى» (الفرج بعد الشدة، ج4، ص227)، «أما رضا، فهو علي بن موسى بن جعفر بن محمد العلوي الحسيني أبو الحسن الرضا» (المؤتلف والمختلف للدارقطني، ج2، ص1115)، و «الرضا بكسر الراء وفتح الضاد المعجمة، هذا لقب أبى الحسن علي بن موسى بن جعفر» (الأنساب للسمعاني، ج6، ص139).
در این میان، در گزارشی گفته شده که کنیۀ امام رضا (ع)، «ابوبکر» بوده است:
قال أبو الفرج: حدثني الحسن بن علي الخفاف، قال: حدثنا عيسى بن مهران، قال: حدثنا أبو الصلت الهروي، قال: سألني المأمون يوما عن مسألة فقلت: قال فيها أبو بكر كذا وكذا. فقال: من أبو بكر؟ أبو بكرنا أو أبو بكر العامة؟. قلت: أبو بكرنا. قال عيسى: قلت لأبي الصلت: من أبو بكركم؟ فقال: علي بن موسى الرضا، كان يكنى بها
(مقاتل الطالبیین، ص453-454).
ابوالفرج اصفهانی نقل میکند از حسن بن علی خفاف از عیسی بن مهران از ابوالصلت هروی که گفت: مأمون روزی از من دربارۀ مسئلهای پرسش کرد. گفتم: ابوبکر چنین و چنان میگوید. گفت: ابوبکر کیست؟ ابوبکرِ ما یا ابوبکرِ عامّه/عموم؟ گفتم: ابوبکرِ ما. عیسی [بن مهران] گفت: به ابوالصلت گفتم: ابوبکرِ شما کیست؟ گفت: علی بن موسی الرضا؛ کنیهاش چنین بود.
میدانیم که امام رضا (ع) فرزندی به نام «بکر» نداشته و نام «علی» هم با کنیۀ «ابوالحسن» تناسب دارد، نه «ابوبکر». حال سؤال پیش میآید که پس چرا در این گزارش کنیۀ «ابوبکر» برای امام رضا (ع) به کار نرفته است. با توجه به اینکه ظاهراً تنها در این گزارش این کنیه برای امام استفاده شده و با توجه به اینکه در خود گزارش به ابوبکر بن ابیقحافة (أبو بکر العامة) اشاره شده، ممکن است این گزارش در این صدد باشد که کنیۀ امام رضا (ع) را مطابق با شهرت خلیفۀ نخست بداند و فضایی تقریبی ایجاد کند. در خصوص این نقل باید به چند نکته توجه کرد:
1. ظاهراً این متن شکل گرفته تا این کنیه را نشان دهد و هدف دیگری ندارد: «فقال: من أبو بکر؟... قلت لأبي الصلت: من أبو بکرکم؟». اینکه یک گزارش صرفاً در راستای بیان یک کنیه باشد، امر غریبی است. معمولاً نام و کنیۀ افراد، مشهور است و در ضمن گزارشها و گفتگوها و مدخل افراد در کتب آنها را میتوان یافت، اما دربارۀ شخصیتی به شهرت امام رضا (ع) توقّع نمیرود که گزارشی باشد که فقط تمام هویت و هدفش بیان این باشد که ایشان فلان کنیه را داشت. قابل توجه است که برای کنیۀ «ابوالحسن» گزارشی یافت نمیشود که تمام مطلبی که آن گزارش متکفّل بیانِ آن است، همین باشد که امام رضا (ع) مکنّی به «ابوالحسن» بوده است. حتی نقلی که بالاتر از علی بن یقطین گذشت هم درصدد بیان وصایت امام رضا (ع) بود و به صرف بیان این کنیه بسنده نکرد. این نکته نشان میدهد که کنیۀ «ابوالحسن» برای امام رضا (ع) از پیش مسلَّم بوده و نیازمند اثبات نبوده، برخلاف کنیۀ «ابوبکر».
@Al_Meerath
2. در پایان این گزارش آمده است: «کان یکنَّی بها». یعنی کنیۀ «ابوبکر» برای امام رضا (ع) صرفاً یک کنیۀ خاص نبوده که میان ابوالصلت و مأمون به کار رود. بلکه کنیۀ شایعی برای ایشان بوده است. با وجود چنین ادعایی، توقع میرود که اثری از این کنیه در دیگر نقلها باقی بماند؛ حال آنکه مسئول گزارش خود مفروض گرفته که این کنیه برای حضرت شناختهشده نیست: «قلت لأبي الصلت: من أبو بکرکم؟». در دیگر آثار کهن هم اثری از کاربرد این کنیه برای امام رضا (ع) یافت نشد.
3. در سند این گزارش، عیسی بن مهران واقع شده که خود خصم صحابه بوده؛ چنانکه خطیب بغدادی گفته است:
كان عيسى بن مهران المستعطف من شياطين الرافضة ومردتهم ، ووقع إليَّ كتابٌ من تصنيفه في الطعن على الصحابة وتضليلهم وإكفارهم وتفسيقهم، فوالله لقد قف شعري عند نظري فيه... ودلني ذلك على عمى بصيرة واضعه ، وخبث سريرة جامعه، وخيبة سعي طالبه، واحتقاب وزر كاتبه فَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا كَتَبَتْ أَيْدِيهِمْ وَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا يَكْسِبُونَ وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ
(تاریخ بغداد، ج12، ص495-496).
بر این اساس انتساب این گزارش توسط حسن بن علی خفاف به عیسی بن مهران میتواند سویۀ جدلی داشته باشد؛ بدین صورت که ادعا شود که فلان رافضی که خود شدید اللحن بود نسبت به صحابه، نقل کرده که امام الرافضة کنیهاش مطابق با شهرت خلیفۀ نخست بوده است.
4. حسن بن علی خفّاف که راوی این گزارش است و آن را به عیسی بن مهران منسوب کرده خود گزارشی دیگر از ابوالصلت هروی دربارۀ امام رضا (ع) نقل میکند که فضای تصنّعی آن آشکار است و در راستای تقریب میان امام رضا (ع) و مأمون عباسی برساخته شده است:
أخبرنا أبو الفرج قال: حدثنا الحسن بن علي الخفاف، قال: حدثنا أبو الصلت الهروي، قال: دخل المأمون إلى الرضا يعوده فوجده يجود بنفسه فبكى وقال: أعزز عليّ يا أخي بأن أعيش ليومك، وقد كان في بقائك أمل، وأغلظ عليّ من ذلك وأشد أن الناس يقولون: إني سقيتك سما، وأنا إلى الله من ذلك بريء. فقال له الرضا: صدقت يا أمير المؤمنين، أنت والله بريء...
(مقاتل الطالبیین، ص460).
در این نقل آمده که مأمون از اینکه امام رضا (ع) در حالت احتضار بودند، بیتابی میکرد و به امام گفت که بر او سخت است که مردم میگویند که او به ایشان سم داده و امام هم تأیید کردند که او به ایشان سم نداده است! این نقل فضایی ساختگی دارد؛ اگر مأمون واقعاً امام را مسموم کرده باشد، دیگر ابراز این سخن توسط او نزد امام و تأیید امام وجهی ندارد و طبیعتاً مأمون باید از چنین اتهامی سخن نگوید تا عامل انتشار آن نشود. اگر هم مأمون امام را مسموم نکرده باز تعبیر «صدقت یا أمیر المؤمنین» طبیعی نیست و امام و مأمون که خود میدانند که چنین اتفاقی از اساس نیافتاده و بحث بر سر این اتفاق و تصدیقشدن مأمون توسط امام بیوجه است. همچنین اصل اتهام مسمومشدن (درست یا غلط) طبیعتاً باید بعد از درگذشت امام شروع به انتشار پیدا کند؛ لذا واکشن مأمون و امام به این اتهام خیلی تصنّعی است.
در نهایت با توجه به اینکه این گزارش تمام هویت و هدفش در خدمت اثبات کنیهای برای امام رضا (ع) است که در منابع دیگر شناختهشده نیست و خود این گزارش از طرفی ناشناختگی آن را مفروض میگیرد و از طرف دیگر از شیوع آن میگوید و با توجه به اینکه انتساب این نقل به عیسی بن مهران میتواند سویۀ جدلی داشته باشد و در راستای تقریب بین اهل بیت (ع) و خلفاء باشد و با توجه به اینکه حسن بن علی خفاف که راوی این گزارش است خود نقل تصنّعی دیگری در راستای تقریب بین امام رضا (ع) و مأمون دارد، نمیتوان به این گزارش اعتماد کرد و احتمال وجود کنیۀ «ابوبکر» در کنار کنیۀ «ابوالحسن» را برای امام رضا (ع) مطرح کرد.
@Al_Meerath
افضلیت امام رضا علیه السلام در نگاه مأمون عباسی لعنة الله علیه
ذكر أن عيسى بن محمد بن أبي خالد، بينما هو فيما هو فيه من عرض أصحابه بعد منصرفه من عسكره إلى بغداد، إذ ورد عليه كتاب من الحسن بن سهل يعلمه أن أمير المؤمنين المأمون قد جعل علي بن موسى بن جعفر بن محمد ولي عهده من بعده، وذلك أنه نظر في بني العباس وبني علي، فلم يجد أحدا هو أفضل ولا أورع ولا أعلم منه (تاریخ الطبري، ج8، ص554).
محمد بن جریر طبری (د. 310ق) نقل میکند که نامهای از حسن بن سهل به عیسی بن محمد رسید که در آن آمده بود که مأمون عباسی، علی بن موسی (ع) را ولی عهد خود قرار داده؛ زیرا «مأمون در بنی عباس و بنی علی (ع) نظر کرد. پس نه افضل، نه با ورع تر، و نه اعلم از علی بن موسی (ع) نیافت».
أن المأمون وجه إلى جماعة من آل أبي طالب فحملهم إليه من المدينة، وفيهم علي بن موسى الرضا، فأخذ بهم على طريق البصرة حتى جاءوه بهم، وكان المتولي لإشخاصهم المعروف بالجلودي من أهل خراسان، فقدم بهم على المأمون فأنزلهم دارا، وأنزل علي بن موسى الرضا دارا. ووجه إلى الفضل بن سهل فأعلمه أنه يريد العقد له، وأمره بالاجتماع مع أخيه الحسن بن سهل على ذلك، ففعل واجتمعا بحضرته، فجعل الحسن يعظم ذلك عليه، ويعرفه ما في إخراج الأمر من أهله عليه. فقال له: إني عاهدت الله أن أخرجها إلى أفضل آل أبي طالب إن ظفرت بالمخلوع، وما أعلم أحدا أفضل من هذا الرجل (مقاتل الطالبیین، ص454).
ابوالفرج اصفهانی (د. 356ق) نقل کرده به اسنادش که مأمون عباسی گفت: با خدا عهد بستم که اگر بر خلیفۀ مخلوع [امین عباسی] پیروز شدم، خلافت را [از بنیعباس] بیرون ببرم و به برترین شخص در خاندان ابوطالب بسپارم! حال کسی را افضل از این شخص [= علی بن موسی] نمیشناسم!
#افضلیت
@Al_Meerath
اهل سنت حتی به مجعولات صحاح خود رحم نمی کنند
بغوی (د. ۵۱۶ق) مینویسد:
«أَخْبَرَنَا أَبُو سَعْدٍ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْعَبَّاسِ الْحُمَيْدِيُّ، أَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحَافِظُ، أَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَيْنُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَيُّوبَ الطُّوسِيُّ، أَنَا أَبُو حَاتِمٍ الرَّازِيُّ، نَا مُحَمَّدُ بْنُ كَثِيرٍ، أَنَا سُفْيَانُ هُوَ الثَّوْرِيُّ، نَا جَامِعُ بْنُ أَبِي رَاشِدٍ، نَا أَبُو يَعْلَى مُنْذِرٌ الثَّوْرِيُّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَنَفِيَّةِ، قَالَ: قُلْتُ لأَبِي: يَا أَبَتِ أَيُّ النَّاسِ خَيْرٌ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ؟ قَالَ: أَبُو بَكْرٍ، قُلْتُ ثُمَّ مَنْ؟ قَالَ: عُمَرُ، وَخَشِيتُ أَنْ أَقُولَ: ثُمَّ مَنْ، فَيَقُولُ: كَذَا، فَقُلْتُ: ثُمَّ أَنْتَ، فَقَالَ: مَا أَنَا إِلا رَجُلٌ مِنَ الْمُسْلِمِينَ. هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحٌ أَخْرَجَهُ مُحَمَّدٌ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ كَثِيرٍ» (شرح السنة للبغوي ۱۴/ ۸۱).
چنان که میبینیم حدیث با عبارت «فیقول: کذا» سانسور شده است. جورقانی (د. ۵۴۳ق) و مؤید بن محمد طوسی (د. ۶۱۷) هم حدیث را به همین شکل نقل کردهاند (الأباطيل والمناكير، ۱/ ۳۲۰؛ الأربعون للطوسي، ص۷۴) که البته سند همه یکی است و به حاکم نیشابوری (د. ۴۰۵ق) میرسد.
همین حدیث در منابع دیگر اهل سنت از محمد بن کثیر بدون سانسور روایت شده و به جای «کذا»، «عثمان» آمده است (صحيح البخاري، ط السلطانية، ۵/ ۷؛ سنن أبي داود ۴/ ۲۰۶ ت محيي الدين عبد الحميد).
جالب است که که اهل سنت حتی به حدیثی که خود برای انکار فضائل امیرالمؤمنین علی علیه السلام و اثبات برتری ابوبکر و عمر جعل کرده و آن را در صحاح خود آوردهاند رحم نکرده و به سانسور آن دست زدهاند!
این حدیث ساختگی، بدبینی محمد بن حنفیه به عثمان را مسلّم گرفته است و ظاهراً برای همین در طبقات بعدی اهل سنت همین مقدار را هم تحمل نکرده و به سانسور آن دست زدهاند.
از سوی دیگر جالب است که بخاری (د. ۲۵۶ق) چنین کذب صریحی را که با بدیهیاتِ تاریخ در تضاد است به عنوان حدیث صحیح السند در جامع خود آورده است!
#اهل_سنت
#تحریف
@Al_Meerath
تردید ندارم که پیامبر (ص) به علی (ع) وصیت کرد
عن معمر، عن قتادة، أن عليا قضى عن النبي ص أشياء بعد وفاته كان عامتها عدة. قال: حسبت أنه قال: خمسمائة ألف. فقال عبد الرزاق: يعني دراهم. قلنا لعبد الرزاق: (وكيف قضى النبي ص) [1] وأوصى إليه النبي ص بذلك؟ قال: نعم لا أشك أن النبي ص أوصى إلى علي، فلولا ذلك ما تركوه أن يقضي (مصنف عبد الرزاق، ج7، ص294).
عبدالرزاق صنعانی از معمر بن راشد از قتاده نقل کرده که علی (ع) اموالی را از طرف پیامبر (ص) پس از درگذشت پیامبر (ص) پرداخت کرد که بیشتر آنها وعدههای مالی پیامبر (ص) بود. گفت: گمان میکنم که گفت: پانصد هزار. عبدالرازق گفت: [پانصد هزار] درهم مقصود است. [اصحاب عبدالرزاق گویند:] به عبدالرزاق گفتیم: مگر پیامبر (ص) به علی (ع) در این باره وصیت کرده بود؟ [عبدالرزاق] گفت: آری! تردید ندارم که پیامبر (ص) به علی (ع) وصیت کرده بود؛ چه اگر وصیت نکرده بود، [ابوبکر و اصحابش] نمیگذاشتند که علی (ع) [دیون و وعدههای مالی پیامبر (ص) را] پرداخت کند.
1. سیوطی همین نقل را از مصنف عبدالرزاق آورده (جمع الجوامع، ط1426، ج24، ص71)، اما در نقل او عبارتِ «وکیف قضی النبي ص» نیامده است.
2. وصیت به علی (ع) در فرهنگ قرن اول این را میرساند که علی (ع) صاحب اختیار امور پیامبر (ص) پس از ایشان است و ولی امر نیز خواهد بود؛ لذا در نقلهای مختلفی از عائشه و دیگران تلاش شده وصیت پیامبر (ص) به علی (ع) تکذیب شود (الطبقات لابن سعد، ط الخانجي، ج2، ص228-229). در همین فضا عبدالرزاق تأکید میکند که اگر پیامبر (ص) به علی (ع) وصیت نکرده بود، هرگز اجازه نمیدادند که علی (ع) دیون و وعدههای پیامبر (ص) را از طرف ایشان پرداخت کند (نیز نگر: اوصیاء پیامبر و پرداخت دیون ایشان).
@Al_Meerath
هدایت شده از میراث امامان
🌺 مدارا و کرامت نبوی
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: دَخَلَ يَهُودِيٌّ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص وَ عَائِشَةُ عِنْدَهُ فَقَالَ السَّامُ عَلَيْكُمْ فَقَالَ- رَسُولُ اللَّهِ ص عَلَيْكُمْ ثُمَّ دَخَلَ آخَرُ فَقَالَ مِثْلَ ذَلِكَ فَرَدَّ عَلَيْهِ كَمَا رَدَّ عَلَى صَاحِبِهِ ثُمَّ دَخَلَ آخَرُ فَقَالَ مِثْلَ ذَلِكَ فَرَدَّ رَسُولُ اللَّهِ ص كَمَا رَدَّ عَلَى صَاحِبَيْهِ فَغَضِبَتْ عَائِشَةُ فَقَالَتْ عَلَيْكُمُ السَّامُ وَ الْغَضَبُ وَ اللَّعْنَةُ يَا مَعْشَرَ الْيَهُودِ يَا إِخْوَةَ الْقِرَدَةِ وَ الْخَنَازِيرِ فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ ص يَا عَائِشَةُ إِنَّ الْفُحْشَ لَوْ كَانَ مُمَثَّلًا لَكَانَ مِثَالَ سَوْءٍ إِنَّ الرِّفْقَ لَمْ يُوضَعْ عَلَى شَيْءٍ قَطُّ إِلَّا زَانَهُ وَ لَمْ يُرْفَعْ عَنْهُ قَطُّ إِلَّا شَانَهُ قَالَتْ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَ مَا سَمِعْتَ إِلَى قَوْلِهِمْ السَّامُ عَلَيْكُمْ فَقَالَ بَلَى أَ مَا سَمِعْتِ مَا رَدَدْتُ عَلَيْهِمْ قُلْتُ عَلَيْكُمْ فَإِذَا سَلَّمَ عَلَيْكُمْ مُسْلِمٌ فَقُولُوا سَلَامٌ عَلَيْكُمْ وَ إِذَا سَلَّمَ عَلَيْكُمْ كَافِرٌ فَقُولُوا عَلَيْك.
🔸 از امام باقر (ع) روایت است که فرمود: يهودىای بر رسول خدا (ص) وارد شد و عائشه هم در حضور آن حضرت بود، آن يهودى گفت: السام عليكم، و رسول خدا (ص) در پاسخش فرمود: عليكم. سپس ديگرى وارد شد و همچنين گفت و پیامبر همان جوابی را که به رفيقش داده بود، به او داد. باز هم سوّمى آمد و همين را گفت و رسول خدا هم همان جواب را داد، و عائشه خشمگين شد و گفت: سام و خشم و لعنت بر شماها باد اى گروه يهود، اى برادرانِ ميمونها و خوکها. پس رسول خدا (ص) به او فرمود:
اى عائشه اگر دشنام مجسم بود، تمثال زشتى میبود. به راستى، مدارا و رفق هرگز بر هيچ چيز نهاده نشده است، جز اينكه آن را آراسته و از چیزی برداشته نشده، جز اينكه آن را زشت ساخته است. گفت: يا رسول الله گوش نمىدهى كه مىگويند السام عليكم؟ فرمود: چرا تو نشنيدى من جواب دادم. گفتم: بر شما باد، پس هر گاه مسلمانى به شما سلام كرد در جوابش بگوئيد: سلامٌ عليكم، و اگر كافرى سلام كرد در جوابش بگوئيد: عليكم.
📚 الكافي ط - الإسلامية، ج2، ص648/ ح1 به سند صحیح.
نیز همین داستان به صورت مختصرتر: الجامع معمر بن راشد، ج10، ص392 از عایشه؛ موطأ مالك رواية يحيى ت عبد الباقي، ج2، ص960 از ابن عمر؛ صحيح البخاري ط السلطانية، ج8، ص12، 85.
برای نمونه شواهد فراز آخر نیز نک: وسائل الشيعة، ج12، ص77-80.
#حسن_معاشرت #مدارا
@Al_Meerath
🌸 نعمتِ هدایت
در بخشی از زیارت مضجع نبوی (صلی الله علیه وآله) خطاب به آن حضرت، از امام صادق چنین صادق (ع):
ستایش خدای را که به وسیلۀ تو، ما را از شرک و گمراهی نجات داد...
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ صَفْوَانَ وَ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
... أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ بَلَّغْتَ رِسَالاتِ رَبِّكَ وَ نَصَحْتَ لِأُمَّتِكَ وَ جَاهَدْتَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ عَبَدْتَ اللَّهَ مُخْلِصاً حَتَّى أَتَاكَ الْيَقِينُ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ أَدَّيْتَ الَّذِي عَلَيْكَ مِنَ الْحَقِّ وَ أَنَّكَ قَدْ رَؤُفْتَ بِالْمُؤْمِنِينَ وَ غَلُظْتَ عَلَى الْكَافِرِينَ فَبَلَغَ اللَّهُ بِكَ أَفْضَلَ شَرَفِ مَحَلِّ الْمُكْرَمِينَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي اسْتَنْقَذَنَا بِكَ مِنَ الشِّرْكِ وَ الضَّلَالَةِ اللَّهُمَّ فَاجْعَلْ صَلَوَاتِكَ وَ صَلَوَاتِ مَلَائِكَتِكَ الْمُقَرَّبِينَ وَ عِبَادِكَ الصَّالِحِينَ وَ أَنْبِيَائِكَ الْمُرْسَلِينَ وَ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِينَ وَ مَنْ سَبَّحَ لَكَ يَا رَبَّ الْعَالَمِينَ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ عَلَى مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَ رَسُولِكَ وَ نَبِيِّكَ وَ أَمِينِكَ وَ نَجِيِّكَ وَ حَبِيبِكَ وَ صَفِيِّكَ وَ خَاصَّتِكَ وَ صَفْوَتِكَ وَ خِيَرَتِكَ مِنْ خَلْقِك... (الكافي، ج4، ص551)
🌹سالروزِ میلاد رسولِ مهربانی و امام هدایت، بر جمیع مسلمین مبارک باد!
@Al_Meerath
⚜ شفاعت محمد صلی الله علیه وآله
عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي الْعَبَّاسِ الْمَكِّيِّ قَالَ: دَخَلَ مَوْلًى لِامْرَأَةِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ص عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ ع يُقَالُ لَهُ أَبُو أَيْمَنَ فَقَالَ يُغْرُونَ النَّاسَ فَيَقُولُونَ شَفَاعَةُ مُحَمَّدٍ ص قَالَ فَغَضِبَ أَبُو جَعْفَرٍ ع حَتَّى تَرَبَّدَ وَجْهُهُ ثُمَّ قَالَ وَيْحَكَ [أَوْ وَيْلَكَ] يَا أَبَا أَيْمَنَ أَ غَرَّكَ أَنْ عَفَّ بَطْنُكَ وَ فَرْجُكَ أَمَا وَ اللَّهِ إِنْ لَوْ قَدْ رَأَيْتَ أَفْزَاعَ يَوْمِ الْقِيَامَةِ لَقَدِ احْتَجْتَ إِلَى شَفَاعَةِ مُحَمَّدٍ ص وَيْلَكَ وَ هَلْ يَشْفَعُ إِلَّا لِمَنْ قَدْ وَجَبَتْ لَهُ النَّار (المحاسن، ج1، ص183).
احمد بن محمد بن خالد برقی از پدرش، از ابن ابی عمیر، از معاویة بن عمار، از ابوالعباس مکی نقل کرده که گفت: یکی از غلامان همسر علی بن الحسین (ع) که به او ابوایمن گفته میشد، به نزد امام باقر (ع) آمد. او گفت: مردم را فریب میدهند و میگویند شفاعت محمد (ص) [آنها را نجات میدهد]. امام باقر (ع) خشمگین شد بهطوریکه چهرهاش تغییر کرد، سپس فرمود: وای بر تو ای ابوایمن! آیا تو را این مغرور کرده که شکمت و شرمگاهت را پاک نگه داشتهای؟ به خدا قسم، اگر وحشتهای روز قیامت را ببینی، حتماً به شفاعت محمد (ص) نیاز پیدا میکنی. وای بر تو! آیا شفاعت میکند جز برای کسی که آتش [جهنم] بر او واجب شده باشد؟
#شفاعت
@Al_Meerath
💠 به وعدهٔ خویش وفا کردیم
الحسين بن محمد عن المعلى بن محمد عن بعض أصحابه عن أبي بصير قال: كان لي جار يتبع السلطان فأصاب مالا فأعد قيانا و كان يجمع الجميع إليه و يشرب المسكر و يؤذيني فشكوته إلى نفسه غير مرة فلم ينته فلما أن ألححت عليه فقال لي يا هذا أنا رجل مبتلى و أنت رجل معافى فلو عرضتني لصاحبك رجوت أن ينقذني الله بك فوقع ذلك له في قلبي فلما صرت إلى أبي عبد الله ع ذكرت له حاله فقال لي إذا رجعت إلى الكوفة سيأتيك فقل له يقول لك جعفر بن محمد دع ما أنت عليه و أضمن لك على الله الجنة فلما رجعت إلى الكوفة أتاني فيمن أتى فاحتبسته عندي حتى خلا منزلي ثم قلت له يا هذا إني ذكرتك لأبي عبد الله جعفر بن محمد الصادق ع فقال لي إذا رجعت إلى الكوفة سيأتيك فقل له يقول لك جعفر بن محمد دع ما أنت عليه و أضمن لك على الله الجنة قال فبكى ثم قال لي الله لقد قال لك أبو عبد الله هذا قال فحلفت له أنه قد قال لي ما قلت فقال لي حسبك و مضى فلما كان بعد أيام بعث إلي فدعاني و إذا هو خلف داره عريان فقال لي يا أبا بصير لا و الله ما بقي في منزلي شيء إلا و قد أخرجته و أنا كما ترى قال فمضيت إلى إخواننا فجمعت له ما كسوته به ثم لم تأت عليه أيام يسيرة حتى بعث إلي أني عليل فأتني فجعلت أختلف إليه و أعالجه حتى نزل به الموت فكنت عنده جالسا و هو يجود بنفسه فغشي عليه غشية ثم أفاق فقال لي يا أبا بصير قد وفى صاحبك لنا ثم قبض رحمة الله عليه فلما حججت أتيت أبا عبد الله ع فاستأذنت عليه فلما دخلت قال لي ابتداء من داخل البيت و إحدى رجلي في الصحن و الأخرى في دهليز داره يا أبا بصير قد وفينا لصاحبك (الکافي، ج1، ص474-475؛ مشابه: بصائر الدرجات، ج1، ص251؛ الکافي، ج5، ص106).
حسین بن محمد از معلی بن محمد از برخی از اصحابش روایت کرده که ابوبصیر گفت: همسایهای داشتم که از دنبالروان سلطان بود و مال زیادی به دست آورده بود. او خوانندههایی را آماده کرده بود و همه را به دور خود جمع میکرد، شراب مینوشید و مرا آزار میداد. چند بار از او پیش خودش شکایت کردم اما دست برنداشت. وقتی زیاد به او اعتراض کردم، به من گفت: ای مرد! من انسانی گرفتار [به این کارها] هستم و تو انسانی در عافیت [از این کارها]. اگر مرا به دوستت (امام صادق ع) معرفی کنی، امید دارم که خداوند به واسطه تو مرا نجات دهد. این سخن در دلم اثر کرد. هنگامی که به نزد ابوعبدالله [صادق] (ع) رسیدم، حال او را برای ایشان بازگو کردم. امام به من فرمود: وقتی به کوفه بازگشتی، او نزد تو خواهد آمد. به او بگو که جعفر بن محمد به او میگوید: آنچه را که بر آن هستی رها کن و من بهشت را برایت از جانب خدا تضمین میکنم. وقتی به کوفه بازگشتم، او همراه کسانی که به دیدنم آمدند، نزد من آمد. او را در خانهام نگه داشتم تا خانه خلوت شد. سپس به او گفتم: ای مرد! من تو را برای ابوعبدالله جعفر بن محمد صادق (ع) یاد کردم و ایشان فرمودند: وقتی به کوفه بازگشتی، او نزد تو خواهد آمد. به او بگو که جعفر بن محمد به تو میگوید: آنچه را که بر آن هستی رها کن و من بهشت را برایت از جانب خدا تضمین میکنم. او گریه کرد و به من گفت: به خدا قسم، آیا واقعاً ابوعبدالله (صادق) این را به تو گفت؟ قسم خوردم که آنچه را که گفتم، او به من گفته است. او به من گفت: همین کافی است و رفت. چند روز بعد نزد من فرستاد و مرا خواست. دیدم او در پشت خانهاش بدون لباس ایستاده است. او گفت: ای ابوبصیر! به خدا قسم، هیچ چیزی در خانهام باقی نمانده است. همه را بیرون ریختهام و در این حالتی هستم که میبینی. من به سراغ برادرانمان رفتم و برایش لباس جمع کردم. چند روز بعد، او به من پیغام داد که بیمار است و از من خواست به دیدنش بروم. من به ملاقاتش میرفتم و از او مراقبت میکردم تا اینکه مرگش فرا رسید. در کنارش نشسته بودم و او در حال جان دادن بود. غش کرد و سپس به هوش آمد و به من گفت: ای ابوبصیر! دوستت به وعدهاش وفا کرد. سپس از دنیا رفت. رحمت خدا بر او! به حج که رفتم، نزد ابوعبدالله (ع) رفتم و اجازه خواستم که بر ایشان وارد شوم. چون بر ایشان وارد شدم بدون اینکه من چیزی بگویم در حالی که یک پایم درون حیات خانه و پای دیگرم در دهلیز بود از داخل خانه به من فرمود: ای ابوبصیر! به وعدهای که با دوستت داشتیم، وفا کردیم!
@Al_Meerath
حدیث منزلت را مخفی کن و نقل نکن!
ويروي عن موسى الجهني قال جاءني عمرو بن قيس الملائي وسفيان الثوري فقالا لي لا تحدث بهذا الحديث بالكوفة أن النبي صلى الله عليه وسلم قال لعلي أنت منى بمنزلة هارون من موسى (الثقات للعجلي، ت البستوي، ج2، ص183).
ابوالحسن عجلی (د. 261ق) در الثقات گفته است: نقل شده از موسی جهنی (د. 144ق) که گفت: این حدیث را که در کوفه نقل نکن که پیامبر (ص) به علی (ع) فرمود: «تو نسبت به من در جایگاه هارون نسبت به موسی هستی».
حدثنا أحمد بن محمد بن سعيد، حدثنا حسين بن الحكم، حدثنا عبد الحميد بن عبد الرحمن الكسائي، قال: سمعت جعفر الأحمر يقول ذهب سفيان الثوري، وعمرو بن قيس الملائي إلى موسى الجهني فقالا إن الناس قد أفسدوا فاكتم هذا الحديث حديث فاطمة بنت علي أن النبي صلى الله عليه وسلم قال: لعلي أنت مني بمنزلة هارون من موسى؟ فقال: لا أكتمه، ولا يسألني أحد عنه إلا حدثته به فقال جعفر الأحمر سبحان الله كأنا أخوف على أمة محمد صلى الله عليه وسلم من محمد عليه السلام خطوهما في خطأهما (الکامل في ضعفاء الرجال، ج2، ص374-375).
ابن عدی (د. 365ق) نقل میکند از ابن عقده (د. 332ق) به سندش از جعفر بن زیاد احمر که گفت: «سفیان ثوری و عمرو بن قیس ملائی نزد موسی جهنی رفتند و گفتند: مردم فاسد شدهاند، پس این حدیث فاطمه بنت علی (ع) را پنهان کن که پیامبر (ص) به علی (ع) فرمود: "تو نسبت به من در جایگاه هارون نسبت به موسی هستی". موسی جهنی گفت: من این حدیث را پنهان نمیکنم و هیچ کس از من درباره آن نپرسد مگر اینکه آن را برایش روایت کنم». جعفر احمر گفت: «سبحان الله! گویی ما بیشتر از محمد (ص) بر امت او میترسیم!...».
___
1. حدیث موسی جهنی از فاطمه بنت علی (ع) در برخی از منابع کهن آمده است:
حدثنا عبد الله بن نمير، عن موسى الجهني، قال: حدثتني فاطمة ابنة علي، قالت: حدثتني أسماء ابنة عميس، قالت: سمعت رسول الله ص يقول لعلي: «أنت مني بمنزلة هارون من موسى إلا أنه ليس نبي بعدي» (مصنف ابن أبي شیبة، ت الحوت، ج6، ص366).
حدثنا يحيى بن سعيد، عن موسى الجهني، قال: دخلت علي فاطمة بنت علي، فقال لها رفيقي أبو مهل: كم لك؟ قالت: ستة وثمانون سنة، قال: ما سمعت من أبيك شيئا؟ قالت: حدثتني أسماء بنت عميس أن رسول الله ص قال لعلي: " أنت مني بمنزلة هارون من موسى، إلا أنه ليس بعدي نبي (مسند أحمد، ج45، ص14).
2. عمرو بن قیس ملائی (د. 146ق) از مشایخ سفیان ثوری (د. 160ق) در حدیث بوده است. از عبدالرزاق صنعانی نقل شده که گفته است: « كان سفيان إذا ذكر عمرو بن قيس، قال: حسبك به شيخا» (التاريخ الكبير للبخاري، ت الدباسي والنحال، ج7، ص454).
@Al_Meerath
📘 دربارهٔ حضرت فاطمه بنت موسی بن جعفر (علیهم السلام)
💠 نگاهی به زندگانی حضرت فاطمه بنت موسی (ع)
💠 فاطمه بنت موسی (ع)؛ راوی احادیث؟
💠 زیارتنامه فاطمه بنت موسی (ع)؛ از تألیف عالمان
💠 چند نقل ساختگی دربارهٔ فاطمه بنت موسی (ع)
💠 جعلیبودن تاریخ ولادت و وفات حضرت فاطمه بنت موسی (ع)
@Al_Meerath
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نگاهی به وضعیت تاریخی فیلم سینمایی «اُخت الرضا»
✍️ امیرحسن خوروش
فیلم سینمایی اُخت الرضا به کارگردانی سید مجتبی طباطبایی در سال ۱۴۰۲ش اکران شد که به زندگی حضرت فاطمه بنت موسی بن جعفر (ع) میپردازد. دربارۀ فیلمنامۀ این فیلم گفته شده است: «فیلمنامۀ “اخت الرضا” با بیش از ۴ سال پژوهش و با نظارت آیت الله احمد عابدی و عبدالرحیم حجتی و تحت اشراف محققان تاریخ اسلام و مشاوران متخصصِ این امر نوشته شده است و بعد از تحقیقات اولیه فیلمنامه تحت نظر آستان مقدس حضرت معصومه سلام الله علیها و با مشارکت عتبۀ حسینی به رشتۀ نگارش درآمده است». کارگردان دربارۀ فیلم گفته است: «این اثر یک مستند داکیودرام است و ما ادعایی نداریم که فیلم سینمایی ساختیم» و نیز گفته است: «ما سعی کردیم به مستندات تاریخی وفادار بمانیم و مورخان نگویند کار سند تاریخی نداشت کما اینکه بعد از اکران فیلم، تعدادی از علما و روحانیون به بنده گفتند چیزی که ما سالها در تاریخ خواندیم، شما به تصویر کشیدید». با توجه به ادعای نگارش این فیلمنامه بر پایۀ پژوهش تاریخی مناسب است نگاهی به وضعیت تاریخی این فیلم داشته باشیم:
متن نوشتار:
https://deraayaat.ir/okht-o-reza/
pte-journa-v16n61p117-fa.pdf
415K
عباسیان و چالش مشروعیت؛ سیمای علی بن عبدالله بن عباس در متون تاریخنگاری سدههای نخست قمری
✍️ محمد تقوی، سیداحمدرضا خضری، و علی بهرامیان
عباسیان برای کسب خلافت، با گروه های مختلف از جمله علویان همکاری داشتند، اما بعد از قدرت گرفتن، آنها را رقیب خود دیدند. قرابت خانوادگی با پیامبر (ص) یکی از دستاویزهای عباسیان برای اثبات شایستگی شان در کسب قدرت بود... به همین دلیل به تدوین و نقل اخبار تاریخی درباره نیاکانشان با هدف ارائه چهره مطلوبی از آنها اهتمام ورزیدند؛ از جمله تلاش کردند در تاریخ نگاری مربوط به خاندانشان، علی بن عبدالله بن عباس را فردی پرهیزکار و شایسته جانشینی برای پیامبر (ص) معرفی کنند. با توجه به ماهیت داستانی روایت های تاریخی، نگارندگان پژوهش حاضر با استفاده از شیوه های نقد فرم روایت... در پی پاسخ به این سؤال بوده است که روایت های مربوط به علی بن عبدالله تا چه اندازه ماهیت داستانی دارد و همسو با سیاست مشروعیت سازی عباسیان نقل شده است؟ ظاهراً رقابت های میان عباسیان با علویان، در برساخت روایت های مربوط به علی بن عبدالله نقش داشته و بیشتر روایت ها درباره او ماهیت تاریخی ندارد.
@Al_Meerath
◾️اگر تو حاضر بودی...
حدثنا حفص، عن جعفر، عن أبيه، قال: خرجت صفية وقد قبض النبي ص وهي تلمع بثوبها يعني تشير به وهي تقول: قد كان بعدك أنباء وهنبثة * لو كنت شاهدها لم تكثر الخطب (مصنف ابن أبي شيبة، ت الحوت، ج7، ص428؛ همین نقل از ابن نمیر از حفص: المعجم الکبیر، ج24، ص321).
ابن ابیشیبه نقل میکند از حفص بن غیاث از امام صادق (ع) از امام باقر (ع) که فرمود: صفیه [بنت عبدالمطلب؛ عمهٔ پیامبر (ص) و مادر زبیر بن عوام] پس از وفات پیامبر (ص) بیرون آمد، در حالی که لباس خود را تکان میداد -یعنی با آن اشاره میکرد- و میگفت: پس از تو حوادث و آشوبهایی رخ دادهاند، * اگر تو حاضر بودی، مصیبتها بسیار نمیشد.
ابوعثمان جاحظ بیت حاضر را از صفیه نقل میکند و پس از آن بیت دوم را چنین میآورد: «أنا فقدناك فقد الأرض وابلها * واختلّ قومك فاشهدهم فقد سغبوا» (البيان والتبيين، ج3، ص236).
@Al_Meerath
شاهدانی علیه دختر پیامبر (ص)
و عنهما، عن حنان بن سدير قال: سأل صدقة بن مسلم أبا عبد الله عليه السلام -و أنا عنده- فقال: من الشاهد على فاطمة بأنها لا ترث أباها؟ فقال: «شهدت عليها عائشة و حفصة و رجل من العرب يقال له: أوس بن الحدثان، من بني نضر. شهدوا عند أبي بكر بأن رسول الله صلى الله عليه و آله قال: لا أورث. فمنعوا فاطمة عليها السلام ميراثها من أبيها صلى الله عليه و آله» (قرب الإسناد، ص99؛ نیز نگر: الإیضاح، ص256؛ المسترشد، ص507؛ کتاب سلیم، ج2، ص694).
محمد بن عبدالحمید و عبدالصمد بن محمد نقل کردهاند که حنان بن سدیر گفت: صدقه بن مسلم از ابوعبدالله [صادق] (ع) -در حالی که من نزد او بودم- پرسید: چه کسانی شهادت دادند علیه فاطمه (س) که او از پدرش ارث نمیبرد؟ ابوعبدالله (ع) فرمود: «عایشه و حفصه و مردی از عرب به نام اوس بن حدثان -از بنینصر- شهادت دادند. آنان نزد ابوبکر شهادت دادند که رسول خدا (ص) فرموده است: از من ارث برده نمیشود. به همین سبب، فاطمه (س) را از ارث پدرش (ص) منع کردند».
@Al_Meerath
◼️ اگر چهل نفر داشتم...
نصر بن مزاحم (د. 212ق) مینویسد: «مُحَمَّدُ بْنُ عُبَيْدِ اَللَّهِ عَنِ اَلْجُرْجَانِيِّ قَالَ: فَبَقِيَ أَصْحَابُ عَلِيٍّ يَوْماً وَلَيْلَةً يَوْمَ اَلْفُرَاتِ بِلاَ مَاءٍ وَقَالَ رَجُلٌ مِنَ اَلسَّكُونِ مِنْ أَهْلِ اَلشَّامِ يُعْرَفُ بِالسَّلِيْلِ بْنِ عَمْرٍو:
يَا مُعَاوِيَةُ اِسْمَعِ اَلْيَوْمَ مَا يَقُولُ اَلسَّلِيلُ * إِنَّ قَوْلِي قَوْلٌ لَهُ تَأْوِيلُ
اِمْنَعِ اَلْمَاءَ مِنْ صِحَابِ عَلِيٍّ * أَنْ يَذُوقُوهُ وَ اَلذَّلِيلُ ذَلِيلُ
وَ اُقْتُلِ اَلْقَوْمَ مِثْلَ مَا قُتِلَ * اَلشَّيْخُ ظَمَأً وَ اَلْقِصَاصُ أَمْرٌ جَمِيلُ
فَوَ حَقِّ اَلَّذِي يُسَاقُ لَهُ اَلْبُدْنُ * هَدَايَا لِنَحْرِهَا تَأْجِيلُ
لَوْ عَلِيٌّ وَ صَحْبُهُ وَرَدُوا * اَلْمَاءَ لَمَا ذُقْتُمُوهُ حَتَّى تَقُولُوا:
قَدْ رَضِينَا بِمَا حَكَمْتُمْ عَلَيْنَا * بَعْدَ ذَاكَ اَلرِّضَا جِلاَدٌ ثَقِيلُ
فَامْنَعِ اَلْقَوْمَ مَاءَكُمْ لَيْسَ لِلْقَوْمِ * بَقَاءٌ وَ إِنْ يَكُنْ فَقَلِيلُ.
فَقَالَ مُعَاوِيَةُ اَلرَّأْيُ مَا تَقُولُ وَلَكِنْ عَمْرٌو لاَ يَدَعُنِي قَالَ عَمْرٌو خَلِّ بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ اَلْمَاءِ فَإِنَّ عَلِيّاً لَمْ يَكُنْ لِيَظْمَأَ وَأَنْتَ رَيَّانٌ وَفِي يَدِهِ أَعِنَّةُ اَلْخَيْلِ وَهُوَ يَنْظُرُ إِلَى اَلْفُرَاتِ حَتَّى يَشْرَبَ أَوْ يَمُوتَ وَأَنْتَ تَعْلَمُ أَنَّهُ اَلشُّجَاعُ اَلْمُطْرِقُ وَمَعَهُ أَهْلُ اَلْعِرَاقِ وَأَهْلُ اَلْحِجَازِ وَقَدْ سَمِعْتُهُ أَنَا وَ أَنْتَ وَهُوَ يَقُولُ: "لَوْ اِسْتَمْكَنْتُ مِنْ أَرْبَعِينَ رَجُلاً" فَذَكَرَ أَمْراً يَعْنِي لَوْ أَنَّ مَعِي أَرْبَعِينَ رَجُلاً يَوْمَ فُتِّشَ اَلْبَيْتُ يَعْنِي بَيْتَ فَاطِمَة» (وقعة صفین، ص162-163؛ مشابه: شرح نهج البلاغة، ج3، ص319).
در این گزارش آمده که اصحاب معاویه بر آب مسلّط شده بودند؛ در این میان، مردی شامی به معاویه پیشنهاد داد که اجازه ندهد علی (ع) به هیچ صورتی بر آب وارد شود که به نظر او، در این صورت، اصحاب علی (ع) اجازه نمیدهند که اصحاب معاویه از آن آب بچشند. پس از این پیشنهاد، عمرو بن عاص به معاویه میگوید که علی (ع) مرد شجاعی است و میجنگد تا به آب دستیابد و هماکنون لشکریانی از عراق و حجاز همراه او هستند؛ در حالی که پیشتر گفته بود: «اگر چهل نفر داشتم، ...». این سخن در صدد این است که نشان دهد که علی (ع) پیشتر عزم داشت که اگر چهل نفر همراهش باشند، حقّش را بگیرد؛ حال که این همه لشکر از حجاز و عراق همراه دارد، بیتردید ساکت نخواهد نشد و قتال خواهد کرد. حال سؤال پیش میآید که این سخن علی (ع) ناظر به چه امری بوده است. در ادامه در پاسخ به این سؤال آمده که علی (ع) این سخن را در خصوص آن روزی که خانۀ فاطمه (سلام الله علیها) تفتیش شد و علی (ع) آرزو داشت که چهل نفر همراه او بود تا از آن فاجعه جلوگیری میکرد.
این نقل از علی (ع) در مصادری دیگری هم آمده که فضای آن را روشنتر میکند. در کتاب سلیم پس از گزارش هجوم به خانۀ حضرت فاطمه سلام الله علیها و بیرونکشاندن امیرالمؤمنین (ع) با طنابی که به گردن ایشان بسته بودند و صدماتی که به صدیقۀ طاهره وارد کردند، آمده است: «فَانْتَهَوْا بِعَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ إِلَى أَبِي بَكْرٍ، وهُوَ يَقُولُ: أَمَا واللّٰهِ لَوْ وَقَعَ سَيْفِي فِي يَدِي لَعَلِمْتُمْ أَنَّكُمْ لَنْ تَصِلُوا إِلَى هَذَا أَبَداً، أَمَا واللّٰهِ مَا أَلُومُ نَفْسِي فِي جِهَادِكُمْ، ولَوْ كُنْتُ اِسْتَمْكَنْتُ مِنَ الأَرْبَعِينَ رَجُلاً لَفَرَّقْتُ جَمَاعَتَكُمْ، ولَكِنْ لَعَنَ اَللهُ أَقْوَاماً بَايَعُونِي ثُمَّ خَذَلُونِي» (کتاب سلیم، 1407ق، ص39-40).
ابن ابی الحدید معتزلی نیز از نامهای مشهور از معاویه به علی (ع) یاد میکند که در آن به رفتن شبانۀ امیرالمؤمنین، صدیقۀ طاهره، و حسنین (ع) به خانۀ برخی از صحابه جهت مقابله با حکومت غاصبانۀ ابوبکر اشاره شده و در ضمن آن، از این سخن علی (ع) هم یاد شده است: «ومن كتاب معاوية المشهور إلى علي ع وأعهدك أمس تحمل قعيدة بيتك ليلا على حمار ويداك في يدي ابنيك الحسن والحسين يوم بويع أبو بكر الصديق فلم تدع أحدا من أهل بدر والسوابق إلا دعوتهم إلى نفسك ومشيت إليهم بامرأتك وأدليت إليهم بابنيك واستنصرتهم على صاحب رسول الله فلم يجبك منهم إلا أربعة أو خمسة ولعمري لو كنت محقا لأجابوك ولكنك ادعيت باطلا وقلت ما لا تعرف ورمت ما لا يدرك ومهما نسيت فلا أنسى قولك لأبي سفيان لما حركك وهيجك لو وجدت أربعين ذوي عزم منهم لناهضت القوم فما يوم المسلمين منك بواحد ولا بغيك على الخلفاء بطريف ولا مستبدع» (شرح نهج البلاغة، ج2، ص47).
@Al_Meerath
◾️یاریخواهی دخت پیامبر (ص) برای امیرالمؤمنین (ع)
روى أبو بكر أحمد بن عبد العزيز الجوهري في كتاب السقيفة قال أخبرني أحمد بن إسحاق قال حدثنا أحمد بن سيار قال حدثنا سعيد بن كثير بن عفير الأنصاري أن النبي ص لما قبض اجتمعت الأنصار في سقيفة بني ساعدة... [1]
و قال أحمد بن عبد العزيز الجوهري أيضا حدثنا أحمد و قال حدثنا ابن عفير قال حدثنا أبو عوف [صح: عون] عبد الله بن عبد الرحمن [2] عن أبي جعفر محمد بن علي رضي الله عنهما أن عليا حمل فاطمة على حمار و سار بها ليلا إلى بيوت الأنصار يسألهم النصرة و تسألهم فاطمة الانتصار له فكانوا يقولون يا بنت رسول الله قد مضت بيعتنا لهذا الرجل لو كان ابن عمك سبق إلينا أبا بكر ما عدلنا به فقال علي أ كنت أترك رسول الله ميتا في بيته لا أجهزه و أخرج إلى الناس أنازعهم في سلطانه و قالت فاطمة ما صنع أبو حسن إلا ما كان ينبغي له و صنعوا هم ما الله حسبهم [صح: حسیبهم] عليه [3]
(شرح نهج البلاغة، ج6، ص5-13).
ابوبکر احمد بن عبدالعزیز جوهری (د. 323ق) در کتاب السقیفة نقل میکند از احمد بن اسحاق [بن صالح] (د. 281ق) از احمد بن [منصور بن] سیار (د. 265ق) از سعید بن کثیر بن عفیر انصاری (د. 226ق) از ابوعون [عمر بن عون انصاری از] عبدالله بن عبدالرحمن [بن ابیعمرۀ انصاری] از ابوجعفر محمد بن علی [باقر] (ع) که علی (ع) فاطمه (س) را بر الاغی سوار کرد و شبانه او را به خانههای انصار برد تا [علی (ع)] از آنها حمایت بخواهد و فاطمه (س) یاری برای علی (ع) درخواست کند. اما آنها میگفتند: «ای دختر پیامبر خدا، ما پیشتر با این مرد (ابوبکر) بیعت کردهایم. اگر پسرعموی تو پیش از ابوبکر از ما بیعت خواسته بود، کسی را همسان او نمیکردیم». علی (ع) در پاسخ گفت: «آیا من پیکر بیجان رسول خدا (ص) را در خانه رها میکردم و برای تجهیز او اقدام نمیکردم و بیرون میآمدم تا با مردم بر سر خلافت به نزاع بپردازم؟» و فاطمه (س) گفت: «ابوالحسن جز کاری که شایسته بود انجام دهد، کاری نکرد و آنها نیز آنچه را،انجام دادند که خدا حسابرسی خواهد کرد».
@Al_Meerath
میراث امامان
◾️یاریخواهی دخت پیامبر (ص) برای امیرالمؤمنین (ع) روى أبو بكر أحمد بن عبد العزيز الجوهري في كتاب ال
1. مشابه این گزارشِ مفصّلِ چند صفحهای را ابوجعفر طبری (د. 310ق) در کتابش به نقل از هشام بن محمد از ابومخنف از عبدالله بن عبدالرحمن بن ابیعمرۀ انصاری آورده است (تاریخ الطبري، ج3، ص218).
این دو نقل مشابهت متنی بالایی با هم دارند اما هر دو زیادت و نقصانهایی نسبت به هم دارند. با توجه به مشابهت متنی بالای این دو نقل و طولانیبودن هر دو و با توجه به اینکه نقل بعدیای که ابوبکر جوهری به نقل از سعید بن کثیر بن عفیر آورده از همین عبدالله بن عبدالرحمن است، باید اصل این گزارش هم از همو باشد و ریشۀ مکتوب هر دو نقل، نوشتهای از عبدالله بن عبدالرحمن بن ابیعمره باشد؛ بدین صورت که ابن عفیر هم از متن ابن ابیعمره استفاده کرده و هم احتمالاً گزارش خود را از برخی منابع دیگر تکمیل کرده و احیاناً تلخیصهایی هم داشته است.
احتمالاً به همین جهت نام ابن ابیعمره را در آغاز نقل خود نیاورده، اما جایی که خواسته نقل ابن ابیعمره از امام باقر (ع) را یاد کند به نام ابن ابیعمره تصریح کرده تا ارزش این سند را حفظ کند.
این نکته که او گزارش طولانی خود را که منبع عمدهاش ابن ابیعمره بوده از وی نقل نکرده و تنها به ذکر ابن ابیعمره در جایی توجه کرده که نقل متصلی هست، نشان میدهد که ابن عفیر علاقهای به کهنکردن نقل خود نداشته و در فضای مورخین در هنگام تجمیعِ نقلها، نقلی را که دارای سند ناقص است، هم مرسل میکرده؛ لذا میتوان در بخش مسند هم به نقل او اتکا کرد و این فرض را که نسبت این نقل به ابن ابیعمره اصیل باشد، قابل توجه دانست.
این نکته هم که ابن ابیعمره در گزارش تفصیلیاش از سقیفه سوگیری شیعی نداشته، میتواند صدق او در این نقلش از امام باقر (ع) را نشان دهد و میتوانیم نسبت این نقل به خود امام باقر (ع) را هم اصیل فرض کنیم.
2. بر اساس سند پیشین و ارتباطش با نقل ابومخنف، روشن شد که مراد از «عبد الله بن عبد الرحمن» در این سند همان عبدالله بن عبدالرحمن بن ابیعمره است.
در اینجا باید توجه داشت که «أبو عوف» تصحیف «أبو عون» است و میان «أبو عون» و «عبد الله» یک «عن» افتاده است؛ چه ابن ابیحاتم گفته است: «عمر بن عون بن عمرو بن تميم الانصاري أبو عون؛ روى عن عبد الله بن عبد الرحمن بن أبي عمرة الأنصاري؛ روى عنه سعيد بن كثير بن عفير المصري» (الجرح والتعدیل، ج6، ص252).
3. همین نقل بدون سند در الإمامة والسیاسة نیز آمده است:
و خرج عليّ كرّم اللّٰه وجهه يحمل فاطمة بنت رسول اللّٰه صلّى اللّٰه عليه و سلّم على دابة ليلا في مجالس الأنصار تسألهم النصرة، فكانوا يقولون: يا بنت رسول اللّٰه، قد مضت بيعتنا لهذا الرجل، و لو أن زوجك و ابن عمك سبق إلينا قبل أبي بكر ما عدلنا به، فيقول عليّ كرّم اللّٰه وجهه : أ فكنت أدع رسول اللّٰه صلّى اللّٰه عليه و سلّم في بيته لم أدفنه، و أخرج أنازع الناس سلطانه؟ فقالت فاطمة : ما صنع أبو الحسن إلا ما كان ينبغي له، و لقد صنعوا ما اللّٰه حسيبهم و طالبهم
(الإمامة والسیاسة، ج1، ص29).
@Al_Meerath
◾️نفرین ابوبکر توسط صدیقهٔ طاهره سلام الله علیها
المدائني عن سعيد بن خالد مولى خزاعة عن موسى بن عقبة قال: دخلت فاطمة على أبي بكر حين بويع فقالت: ان أم أيمن، ورباح يشهدان لي أن رسول الله صلى الله عليه وسلم أعطاني فدك فقال: والله ما خلق الله أحبّ إلي من أبيك، لوددت أن القيامة قامت يوم مات، ولئن تفتقر عائشة أحب إليّ من أن تفتقري، أفتريني أعطي الأسود والأحمر حقوقهم وأظلمك وأنت ابنة رسول الله صلى الله عليه وسلم، إن هذا المال إنما كان للمسلمين فحمل منه أبوك الراجل وينفقه في السبيل، فأنا أليه بما وليه أبوك، قالت: والله لا أكلمك قال: والله لا أهجرك. قالت والله لأدعونّ الله عليك، قال: لأدعونّ الله لك (أنساب الأشراف، ج10، ص79).
از موسی بن عقبه (د. 141ق) نقل شده که گفت: فاطمه (س) هنگامی که مردم با ابوبکر بیعت کردند، نزد او رفت و فرمود: «امایمن و رباح شهادت میدهند که رسول خدا (ص) فدک را به من بخشیده است». ابوبکر گفت: «... این مال متعلق به مسلمانان بود، و پدرت از آن برای تجهیز افراد پیاده و هزینه در راه خدا استفاده میکرد. حال من نیز همان کاری را انجام میدهم که پدرت انجام میداد». فاطمه (س) فرمود: «به خدا قسم، دیگر هرگز با تو سخن نخواهم گفت». ابوبکر پاسخ داد: «به خدا قسم، هرگز با تو قطع رابطه نخواهم کرد». فاطمه گفت: «به خدا سوگند، تو را نفرین خواهم کرد». ابوبکر گفت: «من نیز برای تو دعا خواهم کرد».
مشابه همین گزارش را ابوبکر جوهری به نقل از هشام بن محمد کلبی (د. 204ق) از محمد بن سائب کلبی (د. 146ق) آورده است:
قال أبو بكر و روى هشام بن محمد عن أبيه قال قالت فاطمة لأبي بكر إن أم أيمن تشهد لي أن رسول الله ص أعطاني فدك فقال لها يا ابنة رسول الله و الله ما خلق الله خلقا أحب إلي من رسول الله ص أبيك و لوددت أن السماء وقعت على الأرض يوم مات أبوك و الله لأن تفتقر عائشة أحب إلي من أن تفتقري أ تراني أعطي الأحمر و الأبيض حقه و أظلمك حقك و أنت بنت رسول الله ص إن هذا المال لم يكن للنبي ص و إنما كان مالا من أموال المسلمين يحمل النبي به الرجال و ينفقه في سبيل الله فلما توفي رسول الله ص وليته كما كان يليه قالت و الله لا كلمتك أبدا قال و الله لا هجرتك أبدا قالت و الله لأدعون الله عليك قال و الله لأدعون الله لك فلما حضرتها الوفاة أوصت ألا يصلي عليها فدفنت ليلا و صلى عليها عباس بن عبد المطلب و كان بين وفاتها و وفاة أبيها اثنتان و سبعون ليلة (شرح نهج البلاغة، ج16، ص214).
@Al_Meerath
میراث امامان
◾️نفرین ابوبکر توسط صدیقهٔ طاهره سلام الله علیها المدائني عن سعيد بن خالد مولى خزاعة عن موسى بن عقب
در نقلی دیگر در الإمامة والسیاسة نیز گفته شده صدیقهٔ طاهره (س) فرموده که ابوبکر را در هر نمازش نفرین خواهد کرد:
فقال عمر لأبي بكر، رضي اللّٰه عنهما: انطلق بنا إلى فاطمة، فإنا قد أغضبناها، فانطلقا جميعا، فاستأذنا على فاطمة، فلم تأذن لهما، فأتيا عليا فكلماه، فأدخلهما عليها، فلما قعدا عندها، حولت وجهها إلى الحائط، فسلما عليها، فلم ترد عليهما السلام، فتكلم أبو بكر فقال: يا حبيبة رسول اللّٰه! و اللّٰه إن قرابة رسول اللّٰه أحب إلي من قرابتي، و إنك لأحب إلي من عائشة ابنتي، و لوددت يوم مات أبوك أني مت، و لا أبقى بعده، أ فتراني أعرفك و أعرف فضلك و شرفك و أمنعك حقك و ميراثك من رسول اللّٰه، إلا أني سمعت أباك رسول اللّٰه صلّى اللّٰه عليه و سلّم يقول: «لا نورث، ما تركنا فهو صدقة»، فقالت : أ رأيتكما إن حدثتكما حديثا عن رسول اللّٰه صلّى اللّٰه عليه و سلّم تعرفانه و تفعلان به؟ قالا: نعم. فقالت : نشدتكما اللّٰه أ لم تسمعا رسول اللّٰه يقول: رضا فاطمة من رضاي، و سخط فاطمة من سخطي، فمن أحب فاطمة ابنتي فقد أحبني، و من أرضى فاطمة فقد أرضاني، و من أسخط فاطمة فقد أسخطني؟» قالا: نعم سمعناه من رسول اللّٰه صلّى اللّٰه عليه و سلّم، قالت : فإنّي أشهد اللّٰه و ملائكته أنكما أسخطتماني و ما أرضيتماني، و لئن لقيت النبي لأشكونكما إليه، فقال أبو بكر: أنا عائذ باللّٰه تعالى من سخطه و سخطك يا فاطمة، ثم انتحب أبو بكر يبكي، حتى كادت نفسه أن تزهق، و هي تقول: و اللّٰه لأدعون اللّٰه عليك في كل صلاة أصليها (الإمامة والسیاسة، ج1، ص31).
ابوعثمان جاحظ (د. 255ق) نیز در رسالهٔ عباسیه اشاره کرده به اینکه حضرت فاطمه (س) به ابوبکر گفته که او را نفرین خواهد کرد:
قال أبو عثمان:
وقد زعم أناس أن الدليل على صدق خبرهما (يعني أبا بكر وعمر) في منع الميراث وبراءة ساحتهما، ترك أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم النكير عليهما.! قد يقال لهم: لئن كان ترك النكير دليلا على صدقهما، إن ترك النكير على المتظلمين والمحتجين عليهما والمطالبين لهما دليل على صدق دعواهم أو استحسان مقالتهم، ولا سيما وقد طالت المناجاة وكثرت المراجعة والملاحاة، وظهرت الشكية واشتدت الموجدة. وقد بلغ ذلك من فاطمة أنها أوصت أن لا يصلي عليها أبو بكر. ولقد كانت قالت له حين أتته مطالبة بحقها ومحتجة لرهطها: من يرثك يا أبا بكر إذا مت؟ قال: أهلي وولدي. قالت: فما بالنا لا نرث النبي صلى الله عليه وسلم؟! فلما منعها ميراثها وبخسها حقها واعتل عليها وجلح أمرها وعاينت التهضم وأيست في التورع ووجدت نشوة الضعف وقلة الناصر قالت: والله لأدعون الله عليك. قال: والله لأدعون الله لك. قالت: والله لا كلمتك أبدا. قال: والله لا أهجرك أبدا. فان يكن ترك النكير على أبى بكر دليلا على صواب منعها، إن في ترك النكير على فاطمة دليلا على صواب طلبها؟ وأدنى ما كان يجب عليهم في ذلك تعريفها ما جهلت وتذكيرها ما نسيت وصرفها عن الخطأ ورفع قدرها عن البذاء وأن تقول هجرا وتجوّر عادلا أو تقطع واصلا؟ فإذا لم تجدهم أنكروا على الخصمين جميعا فقد تكافأت الأمور واستوت الأسباب. والرجوع إلى أصل حكم الله في المواريث أولى بنا وبكم، وأوجب علينا وعليكم (الرسائل السياسية،ص467، الرسالة العباسیة؛ شرح نهج البلاغة، ج16، ص264، به نقل از جاحظ).
@Al_Meerath
میراث امامان
◼️ کینههایی در سینههای مردمانی حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ عَلِيٍّ، وَمُحَمَّدُ بْنُ مَعْمَرٍ، قَالَا
شعر منسوب به سید حمیری دربارهٔ داستان حدیقه
الحمیري:
1. عَلَی أنّه یوم الحدیقة قال: یا * عليُّ -وعیناه معاً تکِفانِ-
2. ستغدُرُ بعدي من قریش عصابةٌ * بعهدك والخصمانِ مشتهرانِ
3. فصبراً جمیلاً؛ إنّ صدرك سالمٌ * فما الغَدرُ قولاً لي وما الشنَّآن
(مثالب النواصب، ت الاثناعشري، ج2، ص81).
1. با اینکه پیامبر (ص) در روز حدیقه [روزی که با علی (ع) از کنار آن حدیقهها گذشت] در حالی که دو چشمش اشکبار بود، فرمود: «ای علی!
2. به زودی پس از من گروهی از قریش پیمانِ تو را خواهند شکست -و البته آن دو دشمن مشهور هستند-.
3. پس به زیبایی صبر کن که سینۀ تو [از انحراف در دین] سالم خواهد بود». پس پیمانشکنی و کینهورزیِ [صحابه نسبت به علی (ع)] سخنِ من نیست [بلکه سخن پیامبر (ص) است].
در این شعر در ضمن اشاره به داستان حدیقه (حدیث «ضغائن في صدور قوم») به حدیث «الأمة ستغدر بك بعدي» اشاره شده است و ظاهراً شاعر این دو حدیث را در کنار هم در خاطر داشته و این دو را با هم ترکیب کرده است.
@Al_Meerath