آلاچیق 🏡
🌺 بی تو هرگز 🌺 #قسمت 4⃣2⃣ علی اومد به خوابم ... بعد از کلی حرف، سرش رو انداخت پایین ... - ازت درخ
🌺 بی تو هرگز 🌺
#قسمت 5⃣2⃣
تازه می فهمیدم چرا علی گفت ... من تنها کسی هستم که می تونه زینب رو به رفتن راضی کنه ... اشک توی چشم هام حلقه زد ... پارچ رو برداشتم و گذاشتم توی یخچال ...
دیگه نتونستم خودم رو کنترل کنم ...
- بی انصاف ... خودت از پس دخترت برنیومدی ... من رو انداختی جلو؟ ... چطور راضیش کنم وقتی خودم دلم نمی خواد بره؟
برای اذان از اتاق اومد بیرون که وضو بگیره ... دنبالش راه افتادم سمت دستشویی ... پشت در ایستادم تا اومد بیرون... زل زدم توی چشم هاش ... با حالت ملتمسانه ای بهم نگاه کرد ... التماس می کرد حرفت رو نگو ... چشم هام رو بستم و یه نفس عمیق کشیدم ...
- یادته 9 سالت بود تب کردی ...
سرش رو انداخت پایین ... منتظر جوابش نشدم ...
- پدرت چه شرطی گذاشت؟ ... هر چی من میگم، میگی چشم ...
التماس چشم هاش بیشتر شد ... گریه اش گرفته بود ...
- خوب پس نگو ... هیچی نگو ... حرفی نگو که عمل کردنش سخت باشه ...
پرده اشک جلوی دیدم رو گرفته بود ...
- برو زینب جان ... حرف پدرت رو گوش کن ... علی گفت باید بری ...
و صورتم رو چرخوندم ... قطرات اشک از چشمم فرو ریخت ... نمی خواستم زینب اشکم رو ببینه.....
تمام مقدمات سفر رو مامور دانشگاه از طریق سفارت انجام داد ... براش یه خونه مبله گرفتن ... حتی گفتن اگر راضی نبودید بگید براتون عوضش می کنیم ... هزینه زندگی و رفت و آمدش رو هم دانشگاه تقبل کرده بود ...
پای پرواز ... به زحمت جلوی خودم رو گرفتم ... نمی خواستم دلش بلرزه ... با بلند شدن پرواز، اشک های من بی وقفه سرازیر شد ... تمام چادر و مقنعه ام خیس شده بود ...
بچه ها، حریف آرام کردن من نمی شدن
#ادامه_رمان_به_روایت_زینب
نماینده دانشگاه برای استقبالم به فرودگاه اومد ... وقتی چشمش بهم افتاد، تحیر و تعجب... نگاهش رو پر کرد ... چند لحظه موند ... نمی دونست چطور باید باهام برخورد کنه..
سوار ماشین که شدیم ... این تحیر رو به زبان آورد ...
- شما اولین دانشجوی جهان سومی بودید که دانشگاه برای به دست آوردن شما اینقدر زحمت کشید ...
زیرچشمی نیم نگاهی بهم انداخت ...
- و اولین دانشجویی که از طرف دانشگاه ما ... با چنین حجابی وارد خاک انگلستان شده ...
نمی دونستم باید این حرف رو پای افتخار و تمجید بگذارم ... یا از شنیدن کلمه اولین دانشجوی مسلمان محجبه، شرمنده باشم که بقیه اینطوری نیومدن ...ولی یه چیزی رو می دونستم ... به شدت از شنیدن کلمه جهان سوم عصبانی بودم ... هزار تا جواب مودبانه در جواب این اهانتش توی نظرم می چرخید ... اما سکوت کردم ... باید پیش از هر حرفی همه چیز رو می سنجیدم ... و من هیچی در مورد اون شخص نمی دونستم ...
من رو به خونه ای که گرفته بودن برد ... یه خونه دوبلکس ... بزرگ و دلباز ... با یه باغچه کوچیک جلوی در و حیاط پشتی... ترکیبی از سبک مدرن و معماری خانه های سنتی انگلیسی ... تمام وسایلش شیک و مرتب
فضای دانشگاه و تمام شرایط هم عالی بود ... همه چیز رو طوری مرتب کرده بودن که هرگز ... حتی فکر برگشتن به ذهنم خطور نکنه ... اما به شدت اشتباه می کردن ...
هنوز نیومده دلم برای ایران تنگ شده بود ... برای مادرم ... خواهر و برادرهام ... من تا همون جا رو هم فقط به حرمت حرف پدرم اومده بودم ... قبل از رفتن ... توی فرودگاه از مادرم قول گرفتم هر خبری از بابا شد بلافاصله بهم خبر بده ... خودم اینجا بودم ... دلم جا مونده بود ... با یه علامت سوال بزرگ ...
- بابا ... چرا من رو فرستادی اینجا؟ ...
به روایت همسر و دختر شهید
#ادامه_دارد
#داستان_شب
🍁〰🍂
@Alachiigh
گروه
💚جمهوری اسلامی در مسیر تمدن سازی💚
🌺اعوذ بالله من الشیطان الرجیم🌺
🌺بسم الله الرحمن الرحیم🌺
جمهوری اسلامی؟
مسیر؟
تمدن سازی؟
قالب؟
محتوا؟
هدف؟
آسیبها و خطرات؟
مزایا و برکات؟
بحث آزاد.
دعوت و عضوگیری برای همه آزاد.
نقد و انتقاد با حفظ حریم افراد واحترام متقابل.
مشمول قوانین فضای مجازی کشور.
هم افزا و دلسوز هم باشیم.
https://eitaa.com/joinchat/658047132Ca9b9a63953
⭐️*بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ*
⭐️صفحه ۳۳۲ مصحف شریف
✨همراه تدبر و چند نکته
⭐️هدیه به امام زمان عجل الله فرجه الشریف❤️🙏
#کلام_نور
🍁〰🍂
@Alachiigh
🌹 شهید حسین جمالی🌹
✍برادرش میگوید: زمستان بود و من و حسین در میدان امام حسین تهران قدم میزدیم، یک خانمی با فرزندش در کنار خیابان نشسته بود و جوراب میفروخت، از کنار آن میگذشتیم که حسین ایستاد و تمام جوراب های آن خانم را خرید و هزینه ای بیشتر از قیمت جورابها پرداخت کرد از حسین پرسیدم مابقی پولت چی؟ گفت تمام جورابها را خریدم که با بچه ی کوچکش اینجا ننشیند.
⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات
#به_یاد_شهدا
🍁〰🍂
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اهدای انگشتر سردار دلها به محمد کاسبی ( هنرپیشه کشورمون)
🔹فرزندان شهید سلیمانی ضمن عیادت از «محمد کاسبی» انگشتر حاج قاسم را به این هنرمند پیشکسوت هدیه دادند..و....
#هنرمند #انگشتر
#محمد_کاسبی
#سردار_دلها
🍁〰🍂
@Alachiigh
♦️توجه📣
♦️ توجه📣
♦️ توجه📣
💐اعلام برندگان مسابقه فرهنگی ریحانه النبی💐
ضمن عرض تبریک فرارسیدن #ماه_رجب و #میلاد_امام_محمد_باقر علیه السلام
و #ایام_الله_دهه_فجر
و تشکر فراوان از همراهان عزیزی که در مسابقه
فرهنگی #ریحانه_النبی شرکت کردند
اسامی عزیزان که به قید قرعه انتخاب شدند
اعلام می گردد
⚜⚜👇👇👇⚜⚜
🌺خانم آرزو توکلی-اصفهان- ۵۰۰۰۰ تومان
🌺آقای هاشم اکبری-صفاشهر شیراز ۵۰۰۰۰تومان
🌺خانم مریم زابلی-خراسان جنوبی ۵۰۰۰۰تومان
🌺خانم فاطمه جوانبخت-نهبندان ۱۰۰۰۰تومان شارژ
🌺خانم زهره مزروعی-اصفهان ۱۰۰۰۰تومان شارژ
🌺خانم سمیه اکبری-شیراز ۱۰۰۰۰ تومان شارژ
تبریک به منتخبین عزیز👏👏💐
🔴🔴برای دریافت هدیه بزودی اطلاع رسانی خواهد شد 🔴🔴
👇👇👇👇👇
⭐️⭐️همراه ما باشید در مسابقه فرهنگی
#ایام_الله_دهه_فجر ( بزودی )⭐️⭐️
⚜شبهای انقلاب⚜
🎖ادمین پیشنهاد، انتقاد و مسابقه👇
@nilofarane56
🍁〰🍂
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 هرسال به مناسبت پیروزی انقلاب #اسلامی !
تشکر میکنیم از خانمایی که بدترین پوشش رو دارند !
👌👌پیشنهاد دانلود
🍁〰🍂
@Alachiigh