آلاچیق 🏡
🌺 نیمہ ݐــنہان ماه🌺 ✿ قسمت 6⃣2⃣ #رسیدگی به درس بچه ها کار خودم بود. ایوب زیاد توی خانه نبود. اگر
🌺نیمہ ݐــنہان ماه 🌺
قسمت7⃣2⃣
ایوب فقط گفت:
_ "چشمم روشن...."
و هدی را صدا زد:
_"برایت #می_خرم بابا ولی #دوتاشرط دارد.
#اول اینکه #نمازت قضا نشود و #دوم اینکه هیچ #نامحرمی دستت را نبیند"
از خانه رفت بیرون و با دو تا #نوار_کاست و شعر و آهنگ ترکی برگشت.
آنها را گرفت جلوی چشمان هدی و گفت
_"بفرما، حالا ببینم چقدر می خواهی برقصی"
دوتا #لاک و یک شیشه آستون هم گرفته بود.
دو سه روز صدای آهنگ های ترکی و بالا پریدن های هدی، توی خانه بلند بود.
چند روز بعد هم #خودش نوار ها را #جمع کرد و توی کمدش #قایم کرد.
برای هر نماز با #پنبه و #استون می افتاد به جان ناخن هایش، بعد از #وضو دوباره #لاک می زد و صبر می کرد تا نماز بعدی.
وقتی هم که توی کوچه می رفت، ایوب منتظرش می ماند تا خوب لاک هایش را #پاک کند.
بالاخره خودش خسته شد و لاک را گذاشت کنار بقیه #یادگاری ها...
توی خیابان، ایوب خانم ها را به هدی نشان می داد:
_"از کدام بیشتر خوشت می آید؟"
هدی به دختر های #چادری اشاره می کرد و ایوب محکم هدی را می بوسید
به روایت همسر شهید
⭐️برای خواݩدݩهرقسمٺاز رماݩ1صݪواٺ به نیت فرج اݪـزامیسٺ
#ادامه_دارد
#داستان_شب
#رمان_واقعی
#زندگینامہ_شہیدایوب_بلندے
🍁〰🍂
@Alachiigh
🔴🔴
کمپینی به راه انداختهاند که:
من #محجبهام و با گشت ارشاد مخالفم‼️
❌بعضیها هم بدون اینکه بدانند منشأ این کمپینها کجاست، سریع دویده و پیوستهاند😷
💢فقط اندکی بینش کافیست بدانیم هرنوع کمپینی علیه #حجاب و به نفع #بیحجابی از کجا منشأ میگیرد
همان #میمون_پولینژاد که بابت هر کدام از این کمپینها دلار دلار از #آمریکاییها تیغ میزند
‼️خیلی سخت است بفهمیم؟ کسانیکه دیروز هشتگ «آزادی یواشکی» میزدند، بعد به سر چوب کردن شال و روسری رسیدند، حالا به بیحجابی علنی در خیابانها رسیدهاند،، پشت این کمپینها هستند؟! ⚠️
♨️ همین هفته خبرش پخش شد دختر بیحجابی که در اتوبوس علنا حجاب برداشته و به یک دختر #چادری حملهور شده، از جیرهبگیران همان میمون علینژاد است..هدف پروژهاش: تقابل «محجبهها» و «بیحجابها»
⛔️ حالا دقیقا همانها که تمام فکرشان بیحجاب کردن زن ایرانیست، افتادهاند به دنبال محجبهها تا گارد زنان عفیف ایران را هم #بشکنند و از همین باحجابهایی هم که اگر روزی دستشان برسد، شاید خونشان را هم میریزند، یارگیری کنند!!! با اسم رمز: #گشت_ارشاد
✅ از گشت ارشاد ولو چند کلیپ خشن هم بیرون آمده باشد، چه کسی است که نداند برای حفظ امنیت اخلاقی جامعه ما لازم است👉
پس دوست باحجاب من.. دوست بی حجاب من.. در تله دشمن نیفتیم.. هر چه که خلاف حکم خداست، ما با آن مخالفیم.. همین و بس 🇮🇷
Clad_girls
🎋〰🍃
@Alachiigh
آلاچیق 🏡
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان او را 💗 #اورا قسمت اول ☀️ سنگینی نور خورشید، مجبورم کرد چشمام رو باز کنم. هنو
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗او_را ...💗
قسمت دوم
ترنم خسته ام حال حرف زدن ندارم.پاشو بریم...
-مامانمممم.....
شب بخیر👋
صدای کوبیدن در، خیالمو راحت کرد که مامان رفته و دوباره خوابیدم...😴
فردا رو نمیتونستم مثل امروز تعطیل کنم.
حتی یک روز خوابیدنم به برنامه هام ضربه میزد و از کارهام عقب میموندم.
از باشگاه،کلاس ها، دانشگاه و...
خوب میشدم یا نه،بهرحال صبح باید دنبال کارهام میرفتم.
حالم هنوز خوب نشده بود اما باید میرفتم.
امروز تو دانشگاه کلاس نداشتم،
ولی باید آموزشگاه میرفتم و عصر هم باشگاه داشتم.
📱اول یه زنگ به سعید زدم و با شنیدن صداش،
انرژی لازم برای شروع روزمو بدست آوردم💕
یه زنگم به مرجان زدم و برای دو سه ساعتم که بین روز خالی بود،باهاش قرار گذاشتم.👭
آرايش كردم و لباس پوشیدم...
تو آینه برای خودم چشمک زدم و در حالیکه قربون صدقه ی خودم میرفتم از خونه خارج شدم...
سر کلاس زبان فرانسه همیشه سنگینی نگاه عرشیا اذیتم میکرد.
البته خیلی هم بدم نمیومد😉
اینقدر جذاب و خوشگل بود که بقیه دخترا از خداشون بود یه نیم نگاه بهشون بندازه!
چندبار به بهونه کتاب گرفتن و حل تمرین ازم خواسته بود شمارمو بدم بهش،
اما با وجود سعید این کار برام خطر جانی داشت❗️
حتی اگر بو میبرد که چنین کسی تو کلاسم هست،
رفت و آمدم به هر آموزشگاهی ممنوع میشد🚫
بعد از کلاس میخواستم سوار ماشینم شم که صدای سمانه(که یکی از دخترای کلاس و #چادری بود) رو شنیدم.👂
-ترنم!
برگشتم سمتش،
-بله؟
-ببخشید، میتونم چنددقیقه وقتتو بگیرم؟؟
-برای چی؟😳
-کارت دارم عزیزم☺️
-منو؟؟😳
چیزه...یکم عجله دارم آخه...
-زیاد طول نمیکشه.
-آخه با دوستم قرار دارم.
پس بیا سوار ماشین شو تا سر خیابون برسونمت،حرفتم تو ماشین بزن که من دیرم نشه.
-باشه عزیزم.ممنون
سوار شد و راه افتادیم... 🚗
-خب؟
گفتی کارم داری...؟
-اره☺️
برم سر اصل مطلب یا مقدمه بچینم؟؟
-نه لطفاً برو سر اصل مطلب
-باشه،میگم...
حیف اینهمه خوشگلی تو نیست؟؟
-جان؟؟ منظورت چیه؟؟
-حیف نیست نعمتی که خدا بهت داده رو اینجوری ازش استفاده میکنی؟
-خدا؟چه نعمتی؟؟ 😳
-بابا همین زیباییتو میگم دیگه.
اینجوری که میای بیرون،هرکی هرجوری دلش میخواد راجع بهت فکر میکنه... 🔞
-گفتم برو سر اصل مطلب!
-تو کلاس دقت کردی چقدر پسرا نگاهت میکنن؟؟
-خخخخخه،آهااااان...
خب عزیزم توهم یکم به خودت برس،
به توهم نگاه کنن!
حسودی نداره که!!😂
-حسودی؟؟
نه.حسادت نمیکنم.
-چرا دیگه. مگه مجبوری خودتو بسته بندی کنی که هیچکس نبینتت بعدم اینجوری حسودی کنی😂
-من میگم این کار تو گناهه!هم خودت به گناه میفتی،هم بقیه،
حتی استاد حواسش به توعه،نه به درس!!
-سمانه جان نطقت تموم شد بگو پیادت کنم.
-باور کن من خیرتو میخوام ترنم...
تو دختر سالمی هستی،نذار به چشم یه هرزه نگات کنن!
#ادامه_دارد
#رمان_مذهبی
✍
@Alachiigh