eitaa logo
آلاچیق 🏡
1.3هزار دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
3.8هزار ویدیو
59 فایل
فعالیتهای کانال، به نیت مهدیِ فاطمه عجل الله تعالی فرجه ادمین تبادل، انتقاد-پیشنهاد-مسابقه : @nilofarane56 پ زینب کبری سلام الله علیها کپی مطالب با ذکر صلوات 🙏
مشاهده در ایتا
دانلود
✳️ آب خیار بخورید 5 سال جوان تر شوید 🔸مصرف آب خیار منجر به👇 🔸 پاکسازی کبد 🔸 لاغری 🔸صاف کردن پوست می شود و شما را جذاب تر می کند 🎋〰☘ @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 شهید مجید فریدفر 🌹 👆راست اسدالله یکتا وسط شهید مجید فریدفر❤️🌹🇮🇷 چپ لیلا فروهر شهید مجید فریدفر بازیگر و گیتاریست قبل از انقلاب ، با نفس حق امام خمینی به فطرت پاک خود بازگشت و با شهید چمران در لبنان همراه شد‌ و در آغاز انقلاب به کمیته پیوست و با شروع جنگ تحمیلی به جبهه رفت و در خوزستان قهرمان به شهادت رسید ⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات 🎋〰☘ @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴❌سراب دلار زدایی!! 🔻تعجب نکنید! این تیتر یک روزنامه اقتصادی ایران است که تیتر اصلی صفحه خود را به این اختصاص داده و بالای صفحه خود نوشته «دنیای اقتصاد به شما قدرت پیش‌بینی می دهد» داستان روزنامه هایی که خوانندگانش از هیئت تحریریه آن بیشتر نمی شوند آن است که این دست روزنامه ها نه برای خوانده شدن، بلکه برای اثرگذاری بر تصمیمات جامعه و اجزاي حاکمیت منتشر می‌شوند و فروش و عدم فروش آنها برای حامیان اصلی آن که همان دلالان بزرگ اقتصادی هستند، اصلاً اهمیتی ندارد. 🔸در حالي كه کشورهای بزرگی چون چین، روسیه، برزیل، هند، آرژانتين، اندونزی و ... به دنبال حفظ منافع خود و کنار گذاشتن دلار از چرخه مبادلات خود (در حد امکان) هستند و ایران نيز که تحت تحریم شدید «دلار» قرار دارد، یک روزنامه ایرانی تیتر می زند «سراب دلار زدایی» و با نگاهی به ظاهر علمی در صدد جا انداختن اين موضوع می باشد و مي نويسد: «دنیای‌اقتصاد» پیش از این نشان داده که در عرصه جهانی، دلار هنوز بدون رقیب جدی است...و تلاش برای بستن پیمان‌های پولی دو جانبه، انجام اجباری صادرات و واردات با ارزهای پرریسک و بزرگ‌نمایی مشارکت در اجلاس‌های منطقه‌ای دست چندم ذیل استراتژی دلارزدایی، ... ثمری برای اقتصاد ایران نخواهد داشت.» 🔹این تیتر و اين بيان شما را یاد سپهبد رزم آرا در موضوع ملی کردن نفت نمی‌اندازد كه مي گفت شما يك آفتابه هم نمي توانيد بسازيد!؟ 🔺در دنیای پیچیده امروز كه رسانه ها آن را پیچیده تر کرده و می کنند، جامعه ای که سواد رسانه خود را بالا نبرد و بصیرت خود را نسبت به تحولات پیرامونی خویش ارتقا ندهد، طعمه راحتی خواهد بود برای دلالان و مافیا های سیاسی و اقتصادی و نمايندگان نشاندار و بي نشان نظام سلطه. 🎋〰☘ @Alachiigh
💢🔴 چند وقت پیش یک دیپلمات اسقاطیلی در ۱۷ کیلومتری مرز ایران ژست قهرمانانه گرفته بود و خیلی روش مانور داده شد... 🔸حالا وزیر امور خارجه هم رفته نقطه صفر مرزی لبنان و فلسطین تا ان شاء الله مسیر شخم زدن اسقاطیل رو هموار کنه 😊 🔹البته اینجور کارها یه زمانی اَخ بود چون برجام میرفت روی هوا 🎋〰☘ @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢🔴۳ خاطره از امر به معروف با لحن خوب در مقابل خانم‌های بدحجاب پ.ن: کاش کاش کاش بعضی حضرات یک هزارم این خواهرمون مردانگی و غیرت داشتن و پای کار احکام الهی میبودن. _رونوشت به سه قوه و همه نهادهای فرهنگی ✍ سعیدیسم 🎋〰☘ @Alachiigh
7.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 شرکت ملی نفت ایران از راه‌اندازی کارخانه گاز و گاز مایع ۳۲۰۰ همزمان با سفر رییس جمهور به استان خوزستان خبر داد ✅ طرح راهبردی با دستاوردهای متعدد اقتصادی، اجتماعی و زیست محیطی 🎋〰☘ @Alachiigh
12.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌ 🎥 می‌گفتن؛ نه به حجاب اجباری.. می‌گفتیم؛ حجاب از منظر شما چیه؟ می‌گفتن؛ نداشتن روسری‌.. می‌گفتیم؛ از روسری برداشتن شروع می‌شه می‌رسه به جاهای باریک! و امروز.. شد همانی که می‌گفتیم.. و یک عده از آقایون هم که گوش شنوا نداشتند.. 👈 لکّاته های بی‌بندوبار در خیابان‌های جمهوری اسلامی ایران بدون خوف و اضطراب در حال قبح شکنی و آلوده کردن جامعه‌ اسلامی هستند. آقایون مسئول!.. خون ۲۲۰ هزار شهید ریخته شد تا صدام ۳ روزه به تهران نرسد! و قادسیه‌ای دیگر تکرار نشود.. امروز، صدام‌ها به هویت و اعتقاد و غیرت و حیای جوانان این مرز و بوم کرده‌اند و شما در خواب تشریف دارید. 👈🏻مراقب باشید حکایت آندلوس گریبان‌گیر جمهوری اسلامی نشود! 🎋〰☘ @Alachiigh
قسمت دست های کثیف سر کلاس نشسته بودیم که یهو ... بغل دستی احسان با صدای بلند داد زد ... - دست های کثیف آشغالیت رو به وسیله های من نزن ... و هلش داد ... حواس بچه ها رفت سمت اونها ... احسان زیرچشمی بهشون نگاه کرد ... معلوم بود بغض گلوش رو گرفته ... یهو حالتش جدی شد ... - کی گفته دست های من کثیف و آشغالیه؟ ... و پیمان بی پروا ... - تو پدرت آشغالیه ... صبح تا شب به آشغال ها دست میزنه... بعد هم میاد توی خونه تون ... مادرم گفته ... هر چی هم دست و لباسش رو بشوره بازم آشغالیه ... احسان گریه اش گرفت ... حمله کرد سمت پیمان و یقه اش رو گرفت ... - پدر من آشغالی نیست ... خیلیم تمییزه ... هنوز بچه ها توی شوک بودن ... که اونها با هم گلاویز شدن... رفتم سمت شون و از پشت یقه پیمان رو گرفتم و کشیدمش عقب ... احسان دوباره حمله کرد سمتش ... رفتم وسط شون ... پشتم رو کردم به احسان ... و پیمان رو هل دادم عقب تر ... خیلی محکم توی چشم هاش زل زدم ... - کثیف و آشغالی ... کلماتی بود که از دهن تو در اومد ... مشکل داری برو بشین جای من ... من، جام رو باهات عوض می کنم ... بی معطلی رفتم سمت میز خودم ... همه می دونستن من اهل دعوا نیستم و با کسی درگیر نمیشم ... شوک برخورد من هم ... به شوک حرف های پیمان اضافه شد ... بی توجه به همه شون ... خیلی سریع وسایلم رو ریختم توی کیفم و برگشتم سمت میز احسان ... احسان قدش از من کوتاه تر بود ... پشتم رو کردم به پیمان... - تو بشین سر میز ... من بشینم پشت سری ها تخته رو نمی بینن ... پیمان که تازه به خودش اومده بود ... یهو از پشت سر، یقه ام رو کشید ... - لازم نکرده تو بشینی اینجا .. شرافت توی همون حالت ... کیفم رو گذاشتم روی میز و نیم چرخ ... چرخیدم سمتش ... خیلی جدی توی چشم هاش زل زدم... محکم مچش رو گرفتم و با یه ضرب ... یقه ام رو از دستش کشیدم بیرون ... - بهت گفتم برو بشین جای من ... برای اولین بار، پی یه دعوای حسابی رو به تنم مالیده بودم... اما پیمان کپ کرد ... کلاس سکوت مطلق شده بود ... عین جنگ های گلادیاتوری و فیلم های اکشن ... همه ایستاده بودن و بدون پلک زدن ... منتظر سکانس بعدی بودن... ضربان قلب خودمم حسابی بالا رفته بود ... که یهو یکی از بچه ها داد زد ... - برپا ... و همه به خودشون اومدن ... بچه ها دویدن سمت میزهاشون ... و سریع نشستن ... به جز من، پیمان و احسان ... ضربان قلبم بیشتر شد ... از یه طرف احساس غرور می کردم ... که اولین دعوای زندگیم برای دفاع از مظلوم بود ... از یه طرف، می ترسیدم آقای غیور ... ما رو بفرسته دفتر ... و... اونم من که تا حالا پام به دفتر باز نشده بود ... معلم مون خیلی آروم وارد کلاس شد ... بدون توجه به ما وسایلش رو گذاشت روی میز ... رفت سمت تخته ... رسم بود زنگ ریاضی ... صورت تمرین ها رو مبصر کلاش روی تخته می نوشت ... تا وقت کلاس گرفته نشه ... بی توجه به مساله ها ... تخته پاک کن رو برداشت ... و مشغول پاک کردن تخته شد ... یهو مبصر بلند شد ... - آقا ... اونها تمرین های امروزه ... بدون اینکه برگرده سمت ما ... خیلی آروم ... فقط گفت ... - می دونم ... سکوت عمیق و بی سابقه ای کلاس رو پر کرد ... و ما سه نفر هنوز ایستاده بودیم ... - میرزایی ... - بله آقا ... - پاشو برو جای قبلی فضلی بشین ... قد پیمان از تو کوتاه تره ... بشینه پشتت تخته رو درست نمی بینه ... بدون اینکه حتی لحظه ای صورتش رو بچرخونه سمت کلاس... گچ رو برداشت ... - تن آدمی شریف است، به جان آدمیت ... نه همین لباس زیباست، نشان آدمیت ... ⚜جھت‌ِ مطالعہ‌ے هر قسمٺ‌؛،، ¹1صڵواٺ‌ بہ‌ نیٺ ِ تعجیݪ‌ دࢪ فࢪج‌ الزامیست -ادامه دارد... -نويسنده:سيدطاها ايمانی @Alachiigh