eitaa logo
آلاچیق 🏡
1.2هزار دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
3.8هزار ویدیو
59 فایل
فعالیتهای کانال، به نیت مهدیِ فاطمه عجل الله تعالی فرجه ادمین تبادل، انتقاد-پیشنهاد-مسابقه : @nilofarane56 پ زینب کبری سلام الله علیها کپی مطالب با ذکر صلوات 🙏
مشاهده در ایتا
دانلود
کارشناسان سربه‌سجود و آیه‌خوان در IMF ⭕️این دو فرد، ظاهرا هیچ شباهتی به یکدیگر ندارند. یکی ظاهرا یک حزب‌الهی تمام عیار دائم‌الذکر و نماز شب‌خوان است و دیگری، یک زن بی‌حجاب. اما.... این دو، به اتفاق هم، نسخه صندوق بین‌المللی پول برای مهار تورم در ایران را نوشته‌اند. یکی، علیرضا خزایی عضو هیئت علمی گروه اقتصاد دانشگاه شهید بهشتی و پژوهشگر مرکز پژوهش‌های سازمان برنامه و بودجه دولت جمهوری اسلامی است. دیگری الیف تیور، اقتصاددان صندوق بین‌المللی پول که قبلا روی شیلی متمرکز بوده است! ▪️نسخه‌شان هم در حال اجرا توسط دولت مردمی آقای رئیسی است. حذف ارز ۴۲۰۰ و افزایش نرخ سود بانکی، بخشی از این نسخه بوده است که اجرا شده است. بخش دیگر، افزایش قیمت بنزین و دیگر حامل‌های انرژی است که در دستور کار دولت است و بحث روز کشور! در بخشی از این گزارش بر ضرورت طراحی یک استراتژی هوشمندانه برای ایجاد پذیرش عمومی در مردم برای گران‌سازی‌ها تاکید شده است. ▪️رهبر انقلاب بارها علیه صندوق بین‌المللی پول موضع علنی گرفته‌اند. در موردی فرمودند کشوری که نسخه‌های صندوق را اجرا کند، مانند مالزی یک شبه گدا می‌شود. در موردی دیگر، اجرای نسخه‌های این نهاد را از موانع پیشرفت کشور خواندند. آبان ۸۸ فرمودند: "خود این بانك جهانی و صندوق بین‌المللی هم یكی از بخشها و قطعه‌های یک پازل بزرگند. این خیلی خطرناك است كه سر رشته‌ی تحولات جهانی دست باندهای قدرت بین‌المللی باشد؛ كه امروز هست. اینها صهیونیستها و سرمایه‌دارهایند و عمدتاً هم در امریكا و در اروپایند". ✍حسین زمانی میقان @Alachiigh
🔴 ❌ادعای نادرست خبرنگار روزنامه شرق! 🔻مریم شکرانی خبرنگار روزنامه شرق در توییتی نوشته است: ✖️شاید باورتان نشود اما حکم اولیه ‎رویا حشمتی ۱۳سال و ۹ ماه حبس به خاطر بی‌حجابی بوده است که به شلاق و جریمه نقدی تبدیل شده است. ✖️اما در گزارش قوه قضائیه اعلام شده جرم رویا حشمتی بخاطر بی‌حجابی نبوده. ❌بلکه جُرم وی «اقدام سازمان‌ یافته برای ترویج بی‌حجابی در قبال دریافت پول» بود. ✖️مازیار طاطائی وکیل رویا حشمتی اعلام کرده ۴ عنوان اتهامی توسط مجتمع قضائی ارشاد برای موکلش مطرح شده که در شعبه تجدیدنظر به ۲مورد می‌رسد. ‌‌ 🔴 هر جا بوی خیانت و شایعه و سیاه نمایی به مشام میرسد نام روزنامه شرق میدرخشد. ❌خدا رو شکر تو کشور هم هیچ نهادی و هیچ مسئولی پیدا نمیشه درب این روزنامه جاسوس پرور رو تخته کنه. @Alachiigh
آلاچیق 🏡
#ناحله #قسمت_پنجاه_و_هفت بابا تو ماشین منتظرم نشسته بود تا نشستم ، گاز ماشینو گرفت و حرکت کرد سمت
چند دقیقه گذشت تا ورقه ها رو پخش کردن خودکارمو گرفتم و شروع کردم به سیاه کردن ورقه. _ کلافه ورقه رو دادم و از کلاس زدم بیرون. همینطور که کل مدرسه رو به فحش گرفته بودم پله ها رو رد کردم انقدر حالم بد بود میخواستم داد بزنم گریه کنم. حس بد همه ی وجودمو گرفته بود از حیاط مدرسه خارج شدمو یه گوشه نشستم رو زمین. سرمو گذاشتم رو زانوم اخه اینم امتحانه؟؟ بلند گفتم چه وضعشههه کصافطای عقده ای. کسایی که دم در بودن اومدن سمتم. یکیشون گف +عه فاطمه چرا گریه میکنی؟ سرمو اورم بالا و نگاهش کردم. ساجده بود.یکی از هم کلاسیا کلافه گفتم _شما چیکار کردین امتحانو؟ خوب دادین؟ همه یه صدا گفتن +ن بابا رها داد زد ان شالله شهریور همدیگرو ملاقات میکنیم عزیزم بقیه بچه ها با حرفش زدن زیر خنده. +تو به خاطر این داری گریه میکنی جوش میزنی؟ _گریه نداره؟ +نهههه اصلا. ب درک . ول کن بابا ‌ به این فکر کن که از زندون آزاد شدیم. جیغ زد : یوهوووو . آخریش بود!!! کی فکرشو میکرد تموم شه ؟ واقعا کی فکرشو میکرد ؟؟ دستمو گرفت و از زمین بلندم کرد‌ که با شنیدن صدای بوق ماشین مامان رفتم سمتش و از بقیه بچه ها خدافظی کردم. تو دلم یه پوزخند زدم‌ از زندان آزاد شدیم؟ از امروز تازه من زندانی شدم‌ . رفتم سمت ماشین که که قیافه متعجب محمد که داشت از تو ماشین نگاهم میکرد منو تا مرز سکته برد آب دهنمو بزور فرو بردم و مشغول شدم تو دلم غر زدن. تو این همه روز اینجا نبودی که!!!! یه روز که من ... وااااای. نشستم تو ماشین و محکم درو کوبوندم. اونم که متوجه نگاه من شده بود زاویه دیدش رو عوض کرد. به مامان نگاه کردم که گفت +سلام گریه کردی؟ چیشده؟ چرا سرخ و بر افروخته ای؟ چیزی نگفتم دستم و گرفتم جلو صورتم و نفس عمیق کشیدم. مامان بدون اینکه چشم ازم برداره گفت +عه عه این و نگاه کن ! _اههه مامان ولم کن تو رو خدا وقت گیر آوردی؟ حوصله ندارم. +باز کدوم امتحانتو گند زدی داری خودکشی میکنی؟ _عربی مامان یه نچ نچی کرد و حرکت کرد سمت خونه. ____ محمد: این هوای گرم خال آدمو بد میکرد منتظر به در مدرسه زل زدم این دختره هم که همش ما رو میکاره. بی اختیار توجهم به یه سری بچه که دور یه نفر حلقه زده بودن‌ جلب شد. یه دفعه رفتن کنار و یه نفر از رو زمین پا شد و حرکت کرد سمت من. این دیگه کیه‌ به چهرش دقت کردم . فکر کنم همون دوستِ ریحانه بود. داشتم نگاش میکردم که نشست تو ماشینی که رو به روی ماشین من پارک شده بود‌ یه ۲۰۶ نوک مدادی. چشم ازش برداشتم به ساعتم نگاه کردم و مشغول ضبط ماشین شدم که یهو ریحانه پرید تو ماشین. با ی لحن عجیب گف +سلام علیکم چطوری داداش؟؟؟؟ _چه عجب تشریف اوردین شما. ممنون خوبم ولی شما بهترین انگار. +اره دیگه یه داداشِ عشق و یه همسرِ عشق تر داشته باشم بایدم خوشحال باشم دیگه. _بله. خسته نباشید واقعا. +ممنون. _میگم ریحانه. +جانم داداش؟ _هیچی +خب بگو دیگه _هیچی. +محمد میزنمتا _این رفیقت ناراحت بود فکر کنم. +کدوم _همون دیگه +عه از کجا فهمیدی؟؟ _خب دیدم داشت گریه میکرد . با ناراحتی گفت +عه حتما یه چیزی شده‌ . دستشو دراز کرد سمتم و +یه دقیقه گوشیتو بده . _چه خبره ان شالله؟ +میخوام زنگ بزنم بده بدو! _اولا اینکه این گوشیِ منه خطِ منه و شما حق نداری باهاش با دوستای مونثت تماس بگیری ثانیا اینکه این دوست شما تازه از مدرسه زد بیرون و هنوز تو راهه شما میخوای به چی زنگ بزنی؟! ثالثا اینکه صبر کن رسیدی خونه اگه خیلی نگران بودی با موبایل خودت زنگ بزن!! و رابعا اینکه از همه مهمتر برا من شر درس نکن! قربون ابجیم برم. به قیافه پر از خشمش نگاه کردم یه چشم غره ی غلیظ داد و روشو برگردوند . با لبخند گفتم _عه آقا!!! نکن روح الله بدبخت میشه باید یه عمر چشمای چپ تو رو تحمل کنه‌ ریحانه هم باهام خندید و +خیلی پررویی محمد! خیلی !! دستمو بردم سمت ضبط و ی چیزی پلی کردم تا خونه. _ ساعت نزدیکای ۶ بود و هوا رو به غروب کردن. بالاخره از سپاه دل کندم و از محسن خداحافظی کردم از پله ها اومدم پایین رفتم تو پارکینگ ، سمت ماشینم. تنها ماشینی بود که تو پارکینگ پارک بود. موتور محسن هم از دور چشمک میزد. در ماشینو با دزدگیر باز کردم و نشستم استارت زدمو روندم سمت خونه امشب قرار بود بریم خونه داداش علی . دلم واسه فرشته کوچولوش یه ذره شده بود. با دیدن داروخانه یادم اومد قرصام یه مدتیه که تموم شده کنارش پارک کردم و قرصایی که میخواستمو یه پاکت ازش گرفتم‌ . زنگ زدم به ریحانه که هم خودش حاضر شه هم بابا رو حاضر کنه. بعد چند دقیقه رسیدم دم خونه. چندتا بوق زدم که باعث شد بیان بیرون و بشینن تو ماشین. درو برای بابا باز کردم و کمک کردم که بشینه .ریحانه هم رفت پشت نشست. دوباره سر جام نشستم و بدون توقف روندم سمت خونه داداش اینا. @Alachiigh
🔴 بهترین دارو برای درمان آنفولانزا... یک استکان آب انار داخل آن دو حبه سیر را له کرده بخورید، بهترین باز کننده رگ و داروی پر قدرتی برای آنفلوآنزا می باشد. @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹علی_اکبر_ابوترابی🌹 💢 آزاده ای میگفت : حاجی راضی نبود ما حتی بر علیه سربازان عراقی چیزی بگوییم و یا بخواهیم نقشه ای برای ضرب و شتم با اونها بکشیم...یه روز به حاجی ابوترابی اعتراض کردیم و گفتیم ؛ حاجی چرا واقعا نمیزاری ما کاری کنیم ...!؟ اینجوری بود شعار می‌دادیم تو جبهه که میخایم اول کربلا بعد قدس و فتح کنیم... . لبخندی میزد و میگفت : این ها هم برادر ما هستن... با این ها باهم میریم قدس و فتح میکنیم.اون روز ما تعجب کردیم از این حرف حاجی.ولی امروز تحولات منطقه و عراق مارو یاد حرف حاجی میندازه و خیلی تامل برانگیزه...!🇮🇷 ⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات @Alachiigh
❌🎥 نام عملیات: نابودی نظام جمهوری اسلامی ایران | هدف عملیات: نابودی کل ایران ❌اگر حزب اللهی هستید کلیپ سمت چپ و اگر گوش تون به دهان رسانه های بیگانه است کلیپ سمت راست رو ببینید. ✔️حرف هر دو یکیست @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥🔴شرایطشو داشتی مهاجرت میکردی؟ 💢مصاحبه با مردم شمال تهران @Alachiigh