eitaa logo
علویات
8.4هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
2.6هزار ویدیو
1 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم کفن کنید مرا رو به قبله‌ی حرم‌اش... ارتباط با ادمین @Admin_74
مشاهده در ایتا
دانلود
- : یقیناً فاطمه دختر پیامبرﷺ در جمع زائران مزار فرزندش حسین (ع) حاضر می‌شودوبرای‌گناهانشان‌‌استغفارمی‌کند. ✍️کامل‌الزیارات_باب۴۰_حدیث‌۴
هدایت شده از حسینیھ‌ آنلاین
17.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
± امام باوفا🌱! حجت‌الاسلام🎙
یک صفحه قرآن برای آرامش _ صفحه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌¹⁷¹ 🌱‌!"
هدایت شده از نبویات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
- خداوند زمین کربلا را بیست و چهار هزار سال قبل از کعبه خلق کرد و آن را مقدس و مبارک گردانید‌...و مقدس و مبارک می‌مانَد تا آن‌که خدا آن را بهترینِ زمین‌ها در بهشت قرار دهد... ✍️مستدرک‌الوسائل_ج۱۰_ص۳۲
" اركبوا فُلكَ الحسينِ أيّهَا الغَرقَى " به کشتۍ حسین بیایید ای غرق شدگان ..!
هدایت شده از نبویات
حب_۲۰۲۳_۰۳_۲۹_۰۵_۵۸_۲۷_۶۵۲.mp3
5.07M
تاجرعہ‌آبی‌می‌نوشم‌آقاجون لبای خشکتون‌ یادم میاد...‌🌱! حاج‌مھدی🎙
الهي‌اعُوذُبكَ مِنْ‌غَضَبِكَ وَحُلُولِ سَخَطِك؛ اي خداي مهربان! به تو پناه مي‌آورم از خشم و غضبت 🌿
هدایت شده از حسینیھ‌ آنلاین
با روی سیاه با گریه و آه_۲۰۲۳_۰۳_۱۹_۱۰_۳۰_۵۱_۴۶۲.mp3
1.44M
کم‌کم داریم به ماھ میهمانی خدا نزدیک میشیم؛ یه کمی با خدا حرف بزنیم..🌱! با روی‌ سیاه، با گریہ‌وآه از راه اومدم، با بار گناه..💔_
دیشب حالم خوب نبود و ساعت ۲۲ رفتم درمانگاه؛ موقع رفتن پیش خودم فکر میکردم الان دیگه خلوته و دکتر رفتنم زیاد طول نمیکشه ولی وقتی وارد درمانگاه شدم خیلی تعجب کردم، اینهمه بیمار تو این ساعت شب اینجا چیکار میکنند؟!! القصه؛ ایستاده بودم تا نوبتم بشه. صدای یه دختر کوچولوی خوش زبونِ سه ساله نظرمو جلب کرد. بشدت سرماخورده بود و تب شدید داشت و دکتر براش آمپول نوشته بود و تو نوبت تزریق آمپول بودند. دختر کنار مادرش روی صندلی نشسته بود و با حالت التماسی به مادرش می‌گفت؛ مامان خواهش میکنم نذار منو آمپول بزنند. باشه؟! مامان من میترسم. مامان قول بده که منو برای آمپول زدن نمیبری مامان خواهش میکنم مامان بیابریم خونه مامان بیا از اینجا بریم و... وقتی هم که نوبتشون شد؛ پدرش اومد بغلش کرد و برد روی تخت تزریقات و اومد بیرون و تو راهرو ایستاد و از قرار معلوم مادرش کنارش بود. از اینجا ببعد دیگه گریهٔ التماسی نبود بلکه فقط جیغ و شیون بود. میگفت باباجون من میترسم بابایی بیا منو از اینجا ببر و دیگه صدای حرف زدن بچه قطع شد و انگاری کسی خرخره بچه رو گرفته باشه و فقط صدای خرخره می‌اومد. اکثر افراد حاضر ناراحت شده بودند به حالت اعتراض، رفتند پشت در اتاق تزریقات و میگفتند؛ کشتی بچه رو ؛ الان سوزن میشکنه و... بالاخره بعد ۱۵دقیقه؛ دختر سه ساله که نفسش بند اومده بود؛ در آغوش مادر از اتاق تزریقات اومدند بیرون و حاضرین در صحنه؛ یه نفس راحتی کشیدند. حالا نوبت من شده بود. خداجون من از جهنم میترسم؛ قول بده منو جهنم نمیبری؟! خدا جون خواهش می‌کنم از سر تقصیراتم بگذر خداجون من خیلی میترسم خداجون خواهش میکنم منو ببخش خدایا، من از جهنم سوزانت میترسم.😭
هدایت شده از حسینیھ‌ آنلاین
7.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
- من اگر گریه برایت نکنم میمیرم...!(:💔 کربلایی‌حسین🎙