علیرضا پناهیانشرحی بر دعای افتتاح _ دعایی برای ظهور _ قسمت دوم .mp3
زمان:
حجم:
13.63M
🤲📿🤲📿
#رمضان
#ماه_امید_برای_ظهور
📌شرحی بر #دعای_افتتاح
نکات کلیدی فایل صوتی #قسمت_دوم ⬇️
📌ماه تقویت امید برای فرج و دعا و تمنا برای ظهور
📌در دعای افتتاح یک سوم آن به ظهور و نحوه حکومت آن حضرت و موضوع تمنا برای فرج حضرت میپردازد.
📌در دعای افتتاح به مسائل اجتماعی مثل استکبار جهانی و سقوط آن توسط پروردگار عالم توجه شده است.
📌یک سوم دعا با زبان حمد الهی بیان شده و ابتدای دعا ذکر شده: که خدایا من با حمد تو آغاز میکنم ثنای خود را.
📌انبیاء و اولیاء الهی فرمودند که دعا رو هیچوقت بدون ثنای الهی آغاز نکنید، و مهمترین ثنای الهی حمد خداست.
📌اگر کسی غصه داره و روحیه منفی داره انقدر باید حمدالهی رو انجام بده تا از اون حالت خارج بشه و همین تشکر از خداوند یک اثر وضعی داره.
#سخنرانی_حاج_آقا_پناهیان
http://eitaa.com/joinchat/2470248480C56f9ea6846
#ژنرالهای_جنگ_اقتصادی
#بر_اساس_واقعیت
#قسمت_دوم
وضعیت اسف باری بود!
به خودم می گفتم چه قطاری بود این قطار زندگی...!
چه ریلی داره این جاده با این همه تحریم...!
و چه شروع زندگی دل انگیزی که اینجوری با این قطار راه افتاد روی این ریل...!
باورم نمیشد شروع و ساختن یه زندگی جدید اینقدر سخت و طاقت فرسا باشه!
تا شنیده بودم همه از ماه عسل می گفتن... از خوشی های دست کم شش ماه اول زندگی!
اما کو؟ کجا؟ برای من که خبری نبود!
روز ها که شوهری نمیدیدم وقتی هم که می اومد اینقدر خسته و درب و داغون بود که همون هیچی نگم بهتره!
هر چند تمام تلاشم این بود که زندگیم رو بر پایه دعوا و جدل و غر نزارم و همین اول کار نشم ترمز دستی!
اما گفتنش آسونه شما که خانم باشی می فهمی من چی میگم!
ولی خوب تقصیر آقامحمدم نبود که اوضاع اینجوری بود!
بیچاره همه ی تلاشش رو میکرد!
صبح کله سحر می رفت شب آخر شب می اومد!
مثل آچاره فرانسه بود!
کارهای زیادی بلد بود و میکرد !
اما عملا همه کاره بود و هیچ کاره!
با پولی که در می آورد هیچی به هیچی!
حتی کفاف قسط و قرض و وام هایی که برای عروسیمون گرفته بودیم و اجاره ی خونه هم نمیشد چه برسه به خرج زندگی!
منم به قول گفتنی قدر دان زحمت کشیدنهاش بودم، دلم براش می سوخت آخه شوهرم بود که داشت توی این وضع اقتصادی فاجعه جونش ذره ذره آب میشد !
ولی از یه طرفم سختم بود صبح تا شب خونه نبود!
از شدت تنهایی و فشاری تحمل میکردم که حداقل حتی هنوز همون شش ماه اول هم تموم نشده بود که همه میگن خوش میگذره! ولی این وضع زندگی ما بود! اینکه جلوتر چی در انتظارمه دیگه پیش کش...!
تحت تاثیر دلسوزی هام و عشقم به آقا محمد یه تصمیم گرفتم!
یه تصمیم با ریسک بالا ....
شاید بهتر بگم تصمیم نه!
اولین اشتباه زندگیم رو خودم با دستای خودم رقم زدم!!!!
تصمیم اشتباه من اسمش بود همراهی!!!!
شاید بخندید!
شایدم تعجب کنید!
شایدم سرزنشم کنید که چرا بهش میگم اشتباه!
باید بگم عزیزی که داری داستان زندگی من رو می خونی جلوتر که شما هم، درست مثل وقتی که خودم فهمیدم چه گندعمیقی توی زندگیم زدم به همین نتیجه ی من میرسید که این همراهی اشتباه بود! اون هم یه اشتباه بزرگ!
خلاصه که تصمیم گرفتم توی این جنگ نامرد همراه همسرم بشم قدم به قدم...!
هر جوری حساب و کتاب کردم دیدم همراهی کردنم مقدسه!
هم از نظر همسر داری، هم از نظر جنگ اقتصادی و اجتماعی!
با یه تصویر سازی قشنگ از خودم به عنوان یه قهرمان توی این جنگ وارد میدون شدم!!!
چند روز کسب و کارهای متفاوتی رو توی ذهنم بالا و پایین کردم که بگم با آقا محمد با هم شروع کنیم...
بالاخره یه شب که آقا محمد خسته و کوفته از سر کار اومد خونه، چایی رو که دادم خورد نشستم کنارش...
میخواستم سر حرف رو باز کنم اما نمیدونستم از کجا شروع کنم؟ واکنشش چیه؟چه جوری بهش بگم که منم میخوام کمکت کنم ...
دل رو زدم به دریا....
ادامه دارد....
نویسنده:#سیده_زهرا_بهادر
با این ستاره ها راه گم نمیشود 👇
https://eitaa.com/joinchat/1802108966Ce26d79d286
5.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#درسهای_یک_فتنه
#قسمت_دوم
ما دشمنی داریم که هر لحظه منتظر فرصتی هست که به ما ضربه بزنه....
#ادامه_دارد ...
•┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
🔰 کانال مجمع ادوار خواهران بسیج دانشجویی دانشگاه شهید چمران اهواز
✔️ ایتا👇🏻:
https://eitaa.com/advaredaneshgah_chamran