❖﷽❖
#احادیث_مهدوی
📜وَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مَابُنْدَاذَ وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ قَالاَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ هِلاَلٍ قَالَ حَدَّثَنَا اَلْحَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ الزَّرَّادُ قَالَ:
قَالَ لِيَ اَلرِّضَا عَلَيْهِ السَّلاَمُ إِنَّهُ يَا حَسَنُ سَيَكُونُ فِتْنَةٌ صَمَّاءُ صَيْلَمٌ يَذْهَبُ فِيهَا كُلُّ وَلِيجَةٍ وَ بِطَانَةٍ وَ فِي رِوَايَةٍ يَسْقُطُ فِيهَا كُلُّ وَلِيجَةٍ وَ بِطَانَةٍ وَ ذَلِكَ عِنْدَ فِقْدَانِ اَلشِّيعَةِ الثَّالِثَ مِنْ وُلْدِي يَحْزَنُ لِفَقْدِهِ أَهْلُ الْأَرْضِ وَ السَّمَاءِ كَمْ مِنْ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ مُتَأَسِّفٍ مُتَلَهِّفٍ حَيْرَانَ حَزِينٍ لِفَقْدِهِ ثُمَّ أَطْرَقَ ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَ قَالَ بِأَبِي وَ أُمِّي سَمِيُّ جَدِّي وَ شَبِيهِي وَ شَبِيهُ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ عَلَيْهِ جُيُوبُ النُّورِ يَتَوَقَّدُ مِنْ شُعَاعِ ضِيَاءِ الْقُدْسِ كَأَنِّي بِهِ آيَسَ مَا كَانُوا قَدْ نُودُوا نِدَاءً يَسْمَعُهُ مَنْ بِالْبُعْدِ كَمَا يَسْمَعُهُ مَنْ بِالْقُرْبِ يَكُونُ رَحْمَةً عَلَى اَلْمُؤْمِنِينَ وَ عَذَاباً عَلَى اَلْكَافِرِينَ فَقُلْتُ بِأَبِي وَ أُمِّي أَنْتَ وَ مَا ذَلِكَ النِّدَاءُ قَالَ ثَلاَثَةُ أَصْوَاتٍ فِي رَجَبٍ أَوَّلُهَا أَلا لَعْنَةُ اللّهِ عَلَى الظّالِمِينَ وَ الثَّانِي أَزِفَتِ الْآزِفَةُ يَا مَعْشَرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الثَّالِثُ يَرَوْنَ يَداً بَارِزاً مَعَ قَرْنِ الشَّمْسِ يُنَادِي أَلاَ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ فُلاَناً عَلَى هَلاَكِ الظَّالِمِينَ
💫 فَعِنْدَ ذَلِكَ يَأْتِي الْمُؤْمِنِينَ الْفَرَجُ وَ يَشْفِي اللَّهُ صُدُورَهُمْ- وَ يُذْهِبْ غَيْظَ قُلُوبِهِمْ . (توبه/14,15)
📝(و حديث كرد ما را محمّد بن همّام او گفت:حديث كرد ما را احمد بن مابنداذ و عبد اللّه بن جعفر حميرىّ آن دو گفتند:حديث كرد ما را احمد بن هلال او گفت:حديث كرد ما را حسن بن محبوب زرّاد او گفت):
امام رضا عليه السّلام مرا فرمود:
✴️اى حسن در آيندۀ نزديكى گرفتارى بىپايان و وحشتزايى روى خواهد داد كه همۀ دوستيها و صميميّتها از ميان برود و در روايتى است كه(همۀ دوستيها و صميميّتها ساقط شود)و اين بهنگامى است كه شيعيان سوّمين فرزند مرا از دست بدهند كه اهل زمين و آسمان برفتن او اندوهگين خواهند شد چه بسيار مرد و زن مؤمن كه به از دست دادن او اسفناك و اندوهناك و حيران و غمگين خواهند بود.
💫سپس سربزير افكند آنگاه سر برداشت و فرمود:پدر و مادرم بفداى همنام جدّم و كسى كه شبيه من و شبيه موسى بن عمران است نور افكنهائى كه از شعاع نورانيّت عالم قدس روشنى ميگيرد در گريبان دارد.
مترجم گويد:وجهى براى اين توجيهات نيست پس از آنكه امام رضا(عليه السّلام) آن حضرت را بموسى بن عمران تشبيه فرموده است و بدنبال تشبيه وجه شبه را بيان فرموده يعنى همان طور كه موسى بن عمران را جيب نور بود و بمضمون« أَدْخِلْ يَدَكَ فِي جَيْبِكَ تَخْرُجْ بَيْضاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ »بآن حضرت همين كرامت از طرف خداوند تعالى اعطا شده است].
📣 تو گوئى او را مىبينم هنگامى كه مردم در نهايت نوميدى هستند كه آوازى بگوششان ميرسد كه دور و نزديك يكسان ميشنوند و آن آواز براى مؤمنين رحمت و براى كافران عذاب است.
عرض كردم:پدرم و مادرم بفدايت آن آواز چه خواهد بود؟
فرمود:در ماه رجب سه آواز بر آيد نخستين آواز:(هان كه لعنت خدا بر ستمكاران)و دوّمين آواز (اى گروه مؤمنان گرفتارى هولناك فرا رسيد)و در آواز سوّم دستى را(و در بيشتر نسخهها:پيكرى را)در پيشاپيش آفتاب مىبينند كه آواز ميدهد:(كه خداوند بمنظور برانداختن ستمگران،فلانى را برانگيخت)
♥️اين هنگام است كه گشايشى براى مؤمنان دست دهد و خداوند سينههاى آنان را شفا بخشد و عقدههاى دلشان بر طرف ميگردد.
📙غیبت نعمانی، صفحه 210
باب10/حدیث28
@Aldolatahalzahraeyah
هدایت شده از ضامن اشک بر امام حسین ع مادرش فاطمه س است.
زیارت از راه دور، این کانال مخصوص زیارت مجازی امام حسین ع از طریق فیلم و عکس از راه دور می باشد. التماس دعا
تلگرام
https://t.me/Ziaratalhosein
تبلیغات و ارسال کلیپ و تصاویر حرم
@Rashidiirsh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 روایت عجیب و قابل تأمل سید بن طاووس درباره امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف
🎙 #استاد_رائفی_پور
یکی از نامهایی که روی پرچم حضرت مهدی عج است نام مقدس الدولة الزهرائیة است یعنی دولت فاطمی
http://eitaa.com/joinchat/2080309258Cc6c103cb84
❖﷽❖
#احادیث_مهدوی
📜٢٨٥-و عنه عن أحمد بن محمّد عن ابن محبوب عن يعقوب السّرّاج قال:
قلت لأبي عبد اللّه عليه السّلام:متى فرج شيعتكم؟قال:فقال:إذا اختلف ولد العبّاس و و هى سلطانهم و طمع فيهم من لم يكن يطمع فيهم و خلعت العرب أعنّتها و رفع كلّ ذي صيصية صيصيته و ظهر الشّاميّ و أقبل اليمانيّ و تحرّك الحسنيّ و خرج صاحب هذا الأمر من المدينة إلى مكّة بتراث رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله و سلّم.
فقلت:ما تراث رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله و سلّم؟قال:سيف رسول اللّه و درعه و عمامته و برده و قضيبه و رايته و لامته و سرجه حتّى ينزل مكّة فيخرج السّيف من غمده و يلبس الدّرع و ينشر الرّاية و البردة و العمامة و يتناول القضيب بيده و يستأذن اللّه في ظهوره فيطّلع على ذلك بعض مواليه فيأتي الحسنيّ فيخبره الخبر فيبتدر الحسنيّ إلى الخروج،فيثب عليه أهل مكّة فيقتلونه و يبعثون برأسه إلى الشّاميّ فيظهر عند ذلك صاحب هذا الأمر فيبايعه النّاس و يتّبعونه.
و يبعث الشّاميّ عند ذلك جيشا إلى المدينة فيهلكهم اللّه عزّ و جلّ دونها و يهرب يومئذ من كان بالمدينة من ولد عليّ عليه السّلام إلى مكّة فيلحقون بصاحب هذا الأمر.
و يقبل صاحب هذا الأمر نحو العراق و يبعث جيشا إلى المدينة فيأمن أهلها و يرجعون إليها.
📝يعقوب سرّاج گويد:از امام صادق عليه السّلام پرسيدم:فرج و راحتى شيعيان شما چه وقت است؟
💠فرمود:وقتىكه بنى عباس باهم اختلاف نمايند و پادشاهى آنان سست گردد و كسى در آن چشم طمع دوزد كه در ايشان طمع نداشته و زمام امور از دست عرب برود و هر نيرومندى نيرو و قدرت خود را در معرض نمايش گذارد
💠 و مرد شامى(سفيانى)ظاهر گردد
💠 و مرد يمانى بيايد
💠و مرد حسنى به جنبش درآيد
✅ و صاحب اين امر(حضرت مهدى عليه السّلام)از مدينه بيرون آيد و با تراث رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله و سلّم به مكه آيد.گفتم:تراث رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله و سلّم چيست؟
فرمود:شمشير،زره،عمامه،برد،عصا، پرچم،جوشن و زين اسبسوارى رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله و سلّم است وقتىكه در مكه آمد شمشير را از غلاف بيرون مىآورد و زره را مىپوشد و پرچم را برمىافرازد و برد را به تن مىكند و عمامه را بر سر مىگذارد و عصا را به دست مىگيرد و از خدا اذن خروج مىخواهد
🔶 يكى از موالى حضرت از اين كار اطّلاع پيدا مىكند نزد حسنى مىرود و به او خبر مىدهد حسنى پيشدستى مىكند و خروج مىكند.
🔶اهل مكه بر او يورش مىبرند و او را مىكشند و سر او را براى شامى(سفيانى)مىفرستند
🔶در اين وقت صاحب اين امر(حضرت مهدى عليه السّلام)خروج مىكند و مردم با او بيعت مىنمايند و از او پيروى مىكنند.
🔶و شامى لشكرى را به طرف مدينه مىفرستد پيش از رسيدن به مدينه خداى عزّ و جلّ آنها را نابود مىسازد،
🔶در آن روزگار هركس از فرزندان على عليه السّلام در مدينه است فرار مىكند و به مكه مىآيد و به حضرت مهدى عليه السّلام ملحق مىگردد
🔶 و حضرت به سوى عراق حركت مىنمايد و لشكرى را به مدينه مىفرستد از جانب آن حضرت به اهل مدينه امان مىدهند و به سوى حضرت باز مىگردند.
📘الروضة من الکافی، صفحه 468
محمدبن یعقوب کلینی
@Aldolatahalzahraeyah
❖﷽❖
#انتظار
📜 حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى وَ اَلْحَسَنُ بْنُ ظَرِيفٍ جَمِيعاً عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ:
دَخَلْتُ أَنَا وَ أَبِي عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ كَيْفَ أَنْتُمْ إِذَا صِرْتُمْ فِي حَالٍ لاَ تَرَوْنَ فِيهَا إِمَامَ هُدًى وَ لاَ عَلَماً يُرَى فَلاَ يَنْجُو مِنْ تِلْكَ الْحَيْرَةِ إِلاَّ مَنْ دَعَا بِدُعَاءِ الْغَرِيقِ فَقَالَ أَبِي هَذَا وَ اللَّهِ الْبَلاَءُ فَكَيْفَ نَصْنَعُ جُعِلْتُ فِدَاكَ حِينَئِذٍ قَالَ إِذَا كَانَ ذَلِكَ وَ لَنْ تُدْرِكَهُ فَتَمَسَّكُوا بِمَا فِي أَيْدِيكُمْ حَتَّى يَتَّضِحَ لَكُمُ الْأَمْرُ .
📝(حديث كرد ما را محمّد بن همّام او گفت:حديث كرد ما را عبد اللّه بن جعفر حميرى از محمّد بن عيسى و حسن بن ظريف و آن دو از حمّاد بن عيسى و او از عبد اللّه بن سنان كه گفت):
من و پدرم بمحضر ابى عبد اللّه(امام صادق)عليه السّلام رسيديم فرمود:
چگونه خواهيد بود اگر در حالى قرار گيريد كه در آن حال نه رهبرى را ببينيد،و نه نشانۀ چشمگيرى بدست باشد،از اين حيرت نجات نيابد مگر آن كس كه مانند گرفتار غرقاب دست بدعا بردارد.
پدرم گفت:اين بخدا قسم بلائى است پس ما در آن هنگام چكار كنيم فدايت شوم؟
فرمود:چون چنين شود-و شخص تو هرگز بآن روز نخواهى رسيد-
🕯همان عقيدهاى را كه داريد از دست مدهيد تا وضع براى شما روشن شود.
📙غیبت نعمانی ، صفحه 181
باب10/حدیث4
@Aldolatahalzahraeyah
کانال الدولة الزهرائیة (عج) در ایتا
http://eitaa.com/joinchat/2080309258Cc6c103cb84
❖﷽❖
#انتظار
📜 مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِكٍ وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ جَمِيعاً قَالاَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْخَطَّابِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ عِيسَى وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَامِرٍ الْقَصَبَانِيُّ جَمِيعاً عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي نَجْرَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسَاوِرٍ عَنِ اَلْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ الْجُعْفِيِّ قَالَ: سَمِعْتُ اَلشَّيْخَ يَعْنِي أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَقُولُ إِيَّاكُمْ وَ التَّنْوِيهَ أَمَا وَ اللَّهِ لَيَغِيبَنَّ سَبْتاً مِنْ دَهْرِكُمْ وَ لَيَخْمُلَنَّ حَتَّى يُقَالَ مَاتَ هَلَكَ بِأَيِّ وَادٍ سَلَكَ وَ لَتَدْمَعَنَّ عَلَيْهِ عُيُونُ الْمُؤْمِنِينَ وَ لَيُكْفَأَنَّ تَكَفُّؤَ السَّفِينَةِ فِي أَمْوَاجِ الْبَحْرِ فَلاَ يَنْجُو إِلاَّ مَنْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَهُ وَ كَتَبَ فِي قَلْبِهِ الْإِيمَانَ وَ أَيَّدَهُ بِرُوحٍ مِنْهُ وَ لَتُرْفَعَنَّ اثْنَتَا عَشْرَةَ رَايَةً مُشْتَبِهَةً لاَ يُدْرَى أَيٌّ مِنْ أَيٍّ قَالَ فَبَكَيْتُ ثُمَّ قُلْتُ لَهُ كَيْفَ نَصْنَعُ فَقَالَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ثُمَّ نَظَرَ إِلَى شَمْسٍ دَاخِلَةٍ فِي الصُّفَةِ أَ تَرَى هَذِهِ الشَّمْسَ فَقُلْتُ نَعَمْ فَقَالَ لَأَمْرُنَا أَبْيَنُ مِنْ هَذِهِ الشَّمْسِ.
📝(محمّد بن همّام گفت:حديث كرد ما را جعفر بن محمّد بن مالك و عبد اللّه بن جعفر حميرىّ هر دو گفتند:حديث كرد ما را محمّد بن حسين بن ابى الخطّاب و محمّد بن عيسى و عبد اللّه بن عامر قصبانىّ همگى از عبد الرّحمن بن ابى نجران و او از محمّد بن مساور و او از مفضّل بن عمر جعفى كه گفت):
شنيدم شيخ-يعنى ابا عبد اللّه-عليه السّلام ميفرمود:
مبادا (نام قائم عج) را مشهور كنيد،
بخدا قسم حتما مدّتى از روزگارتان را پنهان خواهد بود و از يادها خواهد رفت تا آنكه گفته شود:او مرد؟هلاك شد؟كدام بيابان را پيمود
💦 و چشمهاى مؤمنين بر او اشكها خواهد ريخت
و همچون زير و رو شدن كشتى در ميان امواج دريا زير و رو خواهند شد
✅و نجات نخواهد يافت مگر آن كس كه خداوند از او پيمان گرفته باشد و ايمان را در دلش نوشته و او را بروحى كه از جانب او است تأييد كرده باشد
و حتما دوازده پرچم نامعلوم برافراشته شود كه مشخّص نباشد كدام از كدام است.
❓گويد:من گريستم و سپس عرض كردم:ما چه بكنيم؟
فرمود:اى ابا عبد اللّه و سپس بآفتابى كه بسكّوى خانه تابيده بود نگاه كرد و فرمود:اين آفتاب را مىبينى؟ عرض كردم:آرى،
☀️فرمود امر ما از اين آفتاب روشنتر است.
📘غیبت نعمانی ، صفحه 172
باب10
@Aldolatahalzahraeyah
❖﷽❖
#میلاد_حضرت_مهدی_عج
📜غياث بن اسيد مىگويد:
به ديدار محمد بن عثمان عمرى رحمه اللّه - نائب امام زمان عليه السّلام - رفتم و او برايم نقل كرد كه چون حضرت مهدى، خليفة الله، متولد شدند، نورى از بالاى سرشان به آسمان ساطع گشت. و سپس براى سجدۀ پروردگار به روى در افتادند، آنگاه سر خود را بالا بردند در حالى كه مىفرمودند:
🌠شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ وَ الْمَلائِكَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللّهِ الْإِسْلامُ.[ ال عمران/18]
خداوند گواهى داد و فرشتگان و صاحبان علم نيز، كه هيچ خدايى بر پاىدارندۀ عدل، جز او، نيست، خدايى جز او نيست كه پيروزمند و حكيم است. هرآينه، دين در نزد خدا دين اسلام است.
💠و ميلاد آن حضرت عليه السّلام در روز جمعه واقع گرديد.
📙معجزات امام مهدی علیه السلام، صفحه 48
سید هاشم بن سلیمان بحرانی
@Aldolatahalzahraeyah
❖﷽❖
#میلاد_حضرت_مهدی_عج
📜ابو على خيزرانى كنيزى داشت كه او را به امام حسن عسكرى عليه السّلام اهدا كرد و چون جعفر كذاب [پس از شهادت آن حضرت] خانۀ امام عليه السّلام را غارت كرد، وى از دست جعفر گريخت و با ابو على ازدواج نمود.
ابو على مىگويد: از همين كنيز شنيدم كه مىگفت:
🕯چون سيد عليه السّلام متولد شدند، نور درخشانى را ديدم كه از ايشان ظاهرگرديد و به افق آسمانها رسيد
🕊 و پرندگان سفيدرنگى را ديدم كه از آسمان فرود آمدند و پرهاى خود را به سر و صورت و ساير اعضاى حضرت عليه السّلام كشيدند و سپس پرواز كردند،
💎 اين مطلب را به امام عسكرى عليه السّلام خبر داديم، تبسمى نمودند و فرمودند:
آنها ملائكهاى هستند كه براى تبرك جستن به اين مولود فرود آمدهاند و چون قيام نمايد، ياوران وى خواهند بود.
📗معجزات امام مهدی علیه السلام، صفحه 47
سید هاشم بن سلیمان بحرانی
@Aldolatahalzahraeyah
#میلاد_حضرت_مهدی_عج
📝 حكيمه دختر امام جواد عليه السّلام گويد: امام حسن عسكرى عليه السّلام مرا به نزد خود فراخواند و فرمود:
🌠 اى عمّه! امشب افطار نزد ما باش كه شب نيمۀ شعبان است و خداى تعالى امشب حجّت خود را كه حجّت او در روى زمين است ظاهر سازد.
گويد: گفتم: مادر او كيست؟
فرمود: نرجس،
گفتم: فداى شما شوم اثرى در او نيست،
فرمود: همين است كه به تو مىگويم،
گويد آمدم و چون سلام كردم و نشستم نرجس آمد كفش مرا بردارد و گفت: اى بانوى من و بانوى خاندانم حالتان چطور است؟
گفتم: تو بانوى من و بانوى خاندان من هستى،
گويد: از كلام من ناخرسند شد و گفت: اى عمّه جان! اين چه فرمايشى است؟
گويد: بدو گفتم: اى دختر جان! خداى تعالى امشب به تو فرزندى عطا فرمايد كه در دنيا و آخرت آقاست،
گويد: نرجس خجالت كشيد و استحيا نمود.
و چون از نماز عشا فارغ شدم افطار كردم و در بستر خود قرار گرفته و خوابيدم و در دل شب براى اداى نماز برخاستم و آن را به جاى آوردم در حالى كه نرجس خوابيده بود و رخدادى براى وى نبود، سپس براى تعقيبات نشستم و پس از آن نيز دراز كشيدم و هراسان بيدار شدم و او همچنان خواب بود سپس برخاست و نماز گزارد و خوابيد.
حكيمه گويد: بيرون آمدم و در جستجوى فجر به آسمان نگريستم و ديدم فجر اوّل دميده است و او در خواب است و شك بر دلم عارض گرديد ناگاه ابو محمّد عليه السّلام از محلّ خود فرياد زد اى عمّه! شتاب مكن! كه اينجا كار نزديك شده است.
گويد: نشستم و به قرائت سورۀ الم سجده و سورۀ يس پرداختم و در اين اثنا او هراسان بيدار شد و من به نزد او پريدم و بدو گفتم: اسم اللّه بر تو باد آيا چيزى را احساس مىكنى؟
گفت: اى عمّه! آرى، گفتم: خودت را جمع كن و دلت را استوار دار كه همان است كه با تو گفتم.
🕯حكيمه گويد: مرا و نرجس را ضعفى فرا گرفت و به آواز سرورم به خود آمدم و جامه را از روى او برداشتم و ناگهان سرور خود را ديدم كه در حال سجده است و مواضع سجودش بر زمين است او را در آغوش گرفتم ديدم پاك و نظيف است.
ابو محمّد عليه السّلام فرياد برآورد كه اى عمّه! فرزندم را به نزد من آور!
او را نزد وى بردم و او دو كف دستش را گشود و فرزند را در ميان آن قرار داد و دو پاى او را بر سينۀ خود نهاد سپس زبانش را در دهان او گذاشت و دستش را بر چشمان و گوش و مفاصل وى كشيد،
❣سپس فرمود: اى فرزندم! سخن گوى، گفت:
أشهد أن لا إله إلاّ اللّه وحده لا شريك له و أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم. سپس درود بر امير المؤمنين و ائمّه فرستاد تا آنكه بر پدرش رسيد و زبان دركشيد.
💎سپس ابو محمّد عليه السّلام فرمود: اى عمّه! او را به نزد مادرش ببر تا بر او سلام كند آنگاه به نزد من آور، پس او را بردم و بر مادر سلام كرد و او را بازگردانيده و در مجلس نهادم
سپس فرمود: اى عمّه! چون روز هفتم فرا رسيد نزد ما بيا.
حكيمه گويد: چون صبح شد آمدم تا بر او ابو محمّد سلام كنم و پرده را كنار زدم تا از سرورم تفقّدى كنم و او را نديدم، گفتم: فداى شما شوم، سرورم چه مىكند؟
فرمود: اى عمّه! او را به آن كسى سپردم كه مادر موسى ، موسى را به وى سپرد.
🌺حكيمه گويد: چون روز هفتم فرا رسيد آمدم و سلام كردم و نشستم فرمود:
فرزندم را به نزد من آور! و من سرورم را آوردم و او در خرقهاى بود و با او همان كرد كه اوّل بار كرده بود، سپس زبانش را در دهان او گذاشت و گويا شير و عسل به وى مىداد، سپس فرمود: اى فرزندم! سخن گوى! و او گفت:
🎇أشهد أن لا إله إلاّ اللّه. و درود بر محمّد و امير المؤمنين و ائمّۀ طاهرين فرستاد و تا آنكه بر پدرش رسيد،
سپس اين آيه را تلاوت فرمود: «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» و ما اراده مىكنيم كه بر مستضعفان زمين منّت نهاده و آنان را ائمّه و وارثين قرار دهيم و آنانرا متمكّن در زمين ساخته و به فرعون و هامان و لشكريان آنها آنچه كه از آن برحذر بودند بنمايانيم.(قصص/5,6)
موسى بن محمّد راوى اين روايت گويد از عقبۀ خادم از اين قضيّه پرسش كردم، گفت: حكيمه راست گفته است.
📚 كمال الدين و تمام النعمة - جلد2، صفحه 146
باب42/حدیث1
@Aldolatahalzahraeyah
#میلاد_حضرت_مهدی_عج
📝 حكيمه دختر امام جواد عليه السّلام گويد: امام حسن عسكرى عليه السّلام مرا به نزد خود فراخواند و فرمود:
🌠 اى عمّه! امشب افطار نزد ما باش كه شب نيمۀ شعبان است و خداى تعالى امشب حجّت خود را كه حجّت او در روى زمين است ظاهر سازد.
گويد: گفتم: مادر او كيست؟
فرمود: نرجس،
گفتم: فداى شما شوم اثرى در او نيست،
فرمود: همين است كه به تو مىگويم،
گويد آمدم و چون سلام كردم و نشستم نرجس آمد كفش مرا بردارد و گفت: اى بانوى من و بانوى خاندانم حالتان چطور است؟
گفتم: تو بانوى من و بانوى خاندان من هستى،
گويد: از كلام من ناخرسند شد و گفت: اى عمّه جان! اين چه فرمايشى است؟
گويد: بدو گفتم: اى دختر جان! خداى تعالى امشب به تو فرزندى عطا فرمايد كه در دنيا و آخرت آقاست،
گويد: نرجس خجالت كشيد و استحيا نمود.
و چون از نماز عشا فارغ شدم افطار كردم و در بستر خود قرار گرفته و خوابيدم و در دل شب براى اداى نماز برخاستم و آن را به جاى آوردم در حالى كه نرجس خوابيده بود و رخدادى براى وى نبود، سپس براى تعقيبات نشستم و پس از آن نيز دراز كشيدم و هراسان بيدار شدم و او همچنان خواب بود سپس برخاست و نماز گزارد و خوابيد.
حكيمه گويد: بيرون آمدم و در جستجوى فجر به آسمان نگريستم و ديدم فجر اوّل دميده است و او در خواب است و شك بر دلم عارض گرديد ناگاه ابو محمّد عليه السّلام از محلّ خود فرياد زد اى عمّه! شتاب مكن! كه اينجا كار نزديك شده است.
گويد: نشستم و به قرائت سورۀ الم سجده و سورۀ يس پرداختم و در اين اثنا او هراسان بيدار شد و من به نزد او پريدم و بدو گفتم: اسم اللّه بر تو باد آيا چيزى را احساس مىكنى؟
گفت: اى عمّه! آرى، گفتم: خودت را جمع كن و دلت را استوار دار كه همان است كه با تو گفتم.
🕯حكيمه گويد: مرا و نرجس را ضعفى فرا گرفت و به آواز سرورم به خود آمدم و جامه را از روى او برداشتم و ناگهان سرور خود را ديدم كه در حال سجده است و مواضع سجودش بر زمين است او را در آغوش گرفتم ديدم پاك و نظيف است.
ابو محمّد عليه السّلام فرياد برآورد كه اى عمّه! فرزندم را به نزد من آور!
او را نزد وى بردم و او دو كف دستش را گشود و فرزند را در ميان آن قرار داد و دو پاى او را بر سينۀ خود نهاد سپس زبانش را در دهان او گذاشت و دستش را بر چشمان و گوش و مفاصل وى كشيد،
❣سپس فرمود: اى فرزندم! سخن گوى، گفت:
أشهد أن لا إله إلاّ اللّه وحده لا شريك له و أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم. سپس درود بر امير المؤمنين و ائمّه فرستاد تا آنكه بر پدرش رسيد و زبان دركشيد.
💎سپس ابو محمّد عليه السّلام فرمود: اى عمّه! او را به نزد مادرش ببر تا بر او سلام كند آنگاه به نزد من آور، پس او را بردم و بر مادر سلام كرد و او را بازگردانيده و در مجلس نهادم
سپس فرمود: اى عمّه! چون روز هفتم فرا رسيد نزد ما بيا.
حكيمه گويد: چون صبح شد آمدم تا بر او ابو محمّد سلام كنم و پرده را كنار زدم تا از سرورم تفقّدى كنم و او را نديدم، گفتم: فداى شما شوم، سرورم چه مىكند؟
فرمود: اى عمّه! او را به آن كسى سپردم كه مادر موسى ، موسى را به وى سپرد.
🌺حكيمه گويد: چون روز هفتم فرا رسيد آمدم و سلام كردم و نشستم فرمود:
فرزندم را به نزد من آور! و من سرورم را آوردم و او در خرقهاى بود و با او همان كرد كه اوّل بار كرده بود، سپس زبانش را در دهان او گذاشت و گويا شير و عسل به وى مىداد، سپس فرمود: اى فرزندم! سخن گوى! و او گفت:
🎇أشهد أن لا إله إلاّ اللّه. و درود بر محمّد و امير المؤمنين و ائمّۀ طاهرين فرستاد و تا آنكه بر پدرش رسيد،
سپس اين آيه را تلاوت فرمود: «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» و ما اراده مىكنيم كه بر مستضعفان زمين منّت نهاده و آنان را ائمّه و وارثين قرار دهيم و آنانرا متمكّن در زمين ساخته و به فرعون و هامان و لشكريان آنها آنچه كه از آن برحذر بودند بنمايانيم.(قصص/5,6)
موسى بن محمّد راوى اين روايت گويد از عقبۀ خادم از اين قضيّه پرسش كردم، گفت: حكيمه راست گفته است.
📚 كمال الدين و تمام النعمة - جلد2، صفحه 146
باب42/حدیث1
@Aldolatahalzahraeyah
❖﷽❖
#میلاد_حضرت_مهدی_عج
📜ابو على خيزرانى كنيزى داشت كه او را به امام حسن عسكرى عليه السّلام اهدا كرد و چون جعفر كذاب [پس از شهادت آن حضرت] خانۀ امام عليه السّلام را غارت كرد، وى از دست جعفر گريخت و با ابو على ازدواج نمود.
ابو على مىگويد: از همين كنيز شنيدم كه مىگفت:
🕯چون سيد عليه السّلام متولد شدند، نور درخشانى را ديدم كه از ايشان ظاهرگرديد و به افق آسمانها رسيد
🕊 و پرندگان سفيدرنگى را ديدم كه از آسمان فرود آمدند و پرهاى خود را به سر و صورت و ساير اعضاى حضرت عليه السّلام كشيدند و سپس پرواز كردند،
💎 اين مطلب را به امام عسكرى عليه السّلام خبر داديم، تبسمى نمودند و فرمودند:
آنها ملائكهاى هستند كه براى تبرك جستن به اين مولود فرود آمدهاند و چون قيام نمايد، ياوران وى خواهند بود.
📗معجزات امام مهدی علیه السلام، صفحه 47
سید هاشم بن سلیمان بحرانی
@Aldolatahalzahraeyah
❖﷽❖
#میلاد_حضرت_مهدی_عج
📜غياث بن اسيد مىگويد:
به ديدار محمد بن عثمان عمرى رحمه اللّه - نائب امام زمان عليه السّلام - رفتم و او برايم نقل كرد كه چون حضرت مهدى، خليفة الله، متولد شدند، نورى از بالاى سرشان به آسمان ساطع گشت. و سپس براى سجدۀ پروردگار به روى در افتادند، آنگاه سر خود را بالا بردند در حالى كه مىفرمودند:
🌠شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ وَ الْمَلائِكَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللّهِ الْإِسْلامُ.[ ال عمران/18]
خداوند گواهى داد و فرشتگان و صاحبان علم نيز، كه هيچ خدايى بر پاىدارندۀ عدل، جز او، نيست، خدايى جز او نيست كه پيروزمند و حكيم است. هرآينه، دين در نزد خدا دين اسلام است.
💠و ميلاد آن حضرت عليه السّلام در روز جمعه واقع گرديد.
📙معجزات امام مهدی علیه السلام، صفحه 48
سید هاشم بن سلیمان بحرانی
@Aldolatahalzahraeyah
هدایت شده از ضامن اشک بر امام حسین ع مادرش فاطمه س است.
16.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 جدیدترین اثر ابوذر روحی با عنوان «فرمانده مهدی» منتشر شد
فرمانده مهدی که با عنوان سلام فرمانده 3 شناخته میشود با حضور چندهزاری نفری مردم در مسجد جمکران رونمایی شد.
ایتا
@zameneashk1
تلگرام
@zameneashk
باب الحسین ع ، کلاس های غیر حضوری
https://t.me/Babolhusein
آی دی پاسخ به سوالات
@m_h_tabemanesh
#میلاد_حضرت_مهدی_عج
📝محمّد بن عبد اللّه گويد: پس از درگذشت ابو محمّد عليه السّلام به نزد حكيمه دختر امام جواد عليه السّلام رفتم تا در موضوع حجّت و اختلاف مردم و حيرت آنها در بارۀ او پرسش كنم. گفت: بنشين، و من نشستم، سپس گفت:
💎اى محمّد! خداى تعالى زمين را از حجّتى ناطق و يا صامت خالى نمىگذارد و آن را پس از حسن و حسين عليهما السّلام در دو برادر ننهاده است و اين شرافت را مخصوص حسن و حسين ساخته براى آنها عديل و نظيرى در روى زمين قرار نداده است جز اينكه خداى تعالى فرزندان حسين را بر فرزندان حسن عليهما السّلام برترى داده، همچنان كه فرزندان هارون را بر فرزندان موسى به فضل نبوّت برترى داد، گرچه موسى حجّت بر هارون بود، ولى فضل نبوّت تا روز قيامت در اولاد هارون است
🔺 و به ناچار بايستى امّت يك سرگردانى و امتحانى داشته باشند تا مبطلان از مخلصان جدا شوند و از براى مردم بر خداوند حجّتى نباشد و اكنون پس از وفات امام حسن عسكرىّ عليه السّلام دورۀ حيرت فرا رسيده است.
گفتم: اى بانوى من! آيا از براى امام حسن عليه السّلام فرزندى بود؟
تبسّمى كرد و گفت: اگر امام حسن عليه السّلام فرزندى نداشت پس امام پس از وى كيست؟
با آنكه تو را گفتم كه امامت پس از حسن و حسين عليهما السّلام در دو برادر نباشد.
گفتم: اى بانوى من! ولادت و غيبت مولايم عليه السّلام را برايم بازگو.
گفت: آرى، كنيزى داشتم كه بدو نرجس مىگفتند، برادرزادهام به ديدارم آمد و به او نيك نظر كرد، بدو گفتم: اى آقاى من! دوستش دارى او را به نزدت بفرستم؟
🕊فرمود: نه عمّه جان! امّا از او در شگفتم! گفتم: شگفتى شما از چيست؟
فرمود: به زودى فرزندى از وى پديد آيد كه نزد خداى تعالى گرامى است و خداوند به واسطۀ او زمين را از عدل و داد آكنده سازد، همچنان كه پر از ظلم و جور شده باشد،
گفتم: اى آقاى من! آيا او را به نزد شما بفرستم؟
فرمود: از پدرم در اين باره كسب اجازه كن،
گويد:جامه پوشيدم و به منزل امام هادى عليه السّلام درآمدم، سلام كردم و نشستم و او خودآغاز سخن فرمود و گفت :اى حكيمه! نرجس را نزد فرزندم ابى محمّد بفرست،
گويد: گفتم: اى آقاى من! بدين منظور خدمت شما رسيدم كه در اين باره كسب اجازه كنم،
فرمود: اى مباركه! خداى تعالى دوست دارد كه تو را در پاداش اين كار شريك كند و بهرهاى از خير براى تو قرار دهد،
حكيمه گويد: بىدرنگ به منزل برگشتم و نرجس را آراستم و در اختيار ابو محمّد قرار دادم و پيوند آنها را در منزل خود برقرار كردم و چند روزى نزد من بود سپس به نزد پدرش رفت و او را نيز همراهش روانه كردم.
حكيمه گويد: امام هادى عليه السّلام درگذشت و ابو محمّد بر جاى پدر نشست و من همچنان كه به ديدار پدرش مىرفتم به ديدار او نيز مىرفتم.
يك روز نرجس آمد تا كفش مرا برگيرد و گفت: اى بانوى من كفش خود را به من ده!
گفتم: بلكه تو سرور و بانوى منى، به خدا سوگند كه كفش خود را به تو نمىدهم تا آن را برگيرى و اجازه نمىدهم كه مرا خدمت كنى، بلكه من به روى چشم تو را خدمت مىكنم.
ابو محمّد عليه السّلام اين سخن را شنيد و گفت: اى عمّه! خدا به تو جزاى خير دهاد و تا هنگام غروب آفتاب نزد امام نشستم و به آن جاريه بانگ مىزدم كه لباسم را بياور تا بازگردم!
امام مىفرمود: خير، اى عمّه جان! امشب را نزد ماباش كه امشب آن مولودى كه نزد خداى تعالى گرامى است و خداوند به واسطۀ او زمين را پس از مردنش زنده مىكند متولّد مىشود،
گفتم: اى سرورم! از چه كسى متولّد مىشود و من در نرجس آثار باردارى نمىبينم. فرمود: از همان نرجس نه از ديگرى.
حكيمه گويد: به نزد او رفتم و پشت و شكم او را وارسى كردم و آثار باردارى در او نديدم، به نزد امام برگشتم و كار خود را بدو گزارش كردم، تبسّمى فرمود و گفت: در هنگام فجر آثار باردارى برايت نمودار خواهد گرديد، زيرا مثل او مثل مادر موسى عليه السّلام است كه آثار باردارى در او ظاهر نگرديد و كسى تا وقت ولادتش از آن آگاه نشد، زيرا فرعون در جستجوى موسى، شكم زنان باردار را مىشكافت و اين نيز نظير موسى عليه السّلام است.
حكيمه گويد: به نزد نرجس برگشتم و گفتار امام را بدو گفتم و از حالش پرسش كردم، گفت: اى بانوى من!
در خود چيزى از آن نمىبينم، حكيمه گويد:
تا طلوع فجر مراقب او بودم و او پيش روى من خوابيده بود و از اين پهلو به آن پهلو نمىرفت تا چون آخر شب و هنگام طلوع فجر فرارسيد هراسان از جا جست و او را در آغوش گرفتم و بدو «اسم اللّه» مىخواندم،
🕯ابو محمّد عليه السّلام بانگ برآورد و فرمود: سورۀ إنّا أنزلنا بر او برخوان!
و من بدان آغاز كردم و گفتم:
حالت چون است؟ گفت: امرى كه مولايم خبر داد در من نمايان شده است و من همچنان كه فرموده بود بر او مىخواندم و جنين در شكم به من پاسخ داد و مانند من قرائت كرد و بر من سلام نمود.
حكيمه گويد: من از آنچه شنيدم هراسان شدم و ابو محمّد عليه السّلام بانگ برآورد:
از امرخداى تعالى در شگفت مباش، خداى تعالى ما را در خردى به سخن درآورد و در بزرگى حجّت خود در زمين قرار دهد و هنوز سخن او تمام نشده بود كه نرجس از ديدگانم نهان شد و او را نديدم گويا پردهاى بين من و او افتاده بود و فريادكنان به نزد ابو محمّد عليه السّلام دويدم، فرمود: اى عمّه! برگرد، او را در مكان خود خواهى يافت.
گويد: بازگشتم و طولى نكشيد كه پردهاى كه بين ما بود برداشته شد و ديدم نورى نرجس را فراگرفته است كه توان ديدن آن را ندارم و آن كودك عليه السّلام را ديدم كه روى به سجده نهاده است و دو زانو بر زمين نهاده است و دو انگشت سبّابۀ خود را بلند كرده و مىگويد:
أشهد أن لا إله إلاّ اللّه [وحده لا شريك له] و أنّ جدّي محمّدارسول اللّه و أنّ أبي أمير المؤمنين. سپس امامان را يكايك برشمرد تا به خودش رسيد، سپس فرمود: بار الها! آنچه به من وعده فرمودى به جاى آر، و كار مرا به انجام رسان و گامم را استوار ساز و زمين را به واسطۀ من پر از عدل و داد گردان.
ابو محمّد عليه السّلام بانگ برآورد و فرمود: اى عمّه، او را بياور و به من برسان. او را برگرفتم و به جانب او بردم، و چون او در ميان دو دست من بود و مقابل او قرار گرفتم بر پدر خود سلام كرد و امام حسن عليه السّلام او را از من گرفت و زبان خود در دهان او گذاشت و او از آن نوشيد، سپس فرمود: او را به نزد مادرش ببر تا بدو شير دهد، آنگاه به نزد من بازگردان. و او را به مادرش رسانيدم و بدو شير داد بعد از آن او را به ابو محمّد عليه السّلام بازگردانيدم در حالى كه پرندگان بر بالاى سرش در طيران بودند، به يكى از آنها بانگ برآورد و گفت: او را برگير و نگاهدار و هر چهل روز يك بار به نزد ما بازگردان و آن پرنده او را برگرفت و به آسمان برد و پرندگان ديگر نيز به دنبال او بودند، شنيدم كه ابو محمّد عليه السّلام مىگفت:
تو را به خدايى سپردم كه مادر موسى موسى را سپرد، آنگاه نرگس گريست و امام بدو فرمود: خاموش باش كه بر او شير خوردن جز از سينۀ تو حرام است وبه زودى نزد تو بازگردد همچنان كه موسى به مادرش بازگردانيده شد و اين قول خداى تعالى است كه «فَرَدَدْناهُ إِلى أُمِّهِ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُها وَ لا تَحْزَنَ». حكيمه گويد:
گفتم: اين پرنده چه بود؟ فرمود: اين روح القدس است كه بر ائمّه عليهم السّلام گمارده شده است، آنان را موفّق و مسدّد مىدارد و به آنها علم مىآموزد.
حكيمه گويد: پس از چهل روز آن كودك برگردانيده شد و برادرزادهام به دنبال من كس فرستاد و مرا فراخواند و بر او وارد شدم و به ناگاه ديدم كه همان كودك است كه مقابل او راه مىرود. گفتم: اى آقاى من! آيا اين كودك دو ساله نيست؟ تبسّمى فرمود و گفت: اولاد انبياء و اوصياء اگر امام باشند به خلاف ديگران نشو و نما كنند و كودك يك ماهۀ ما به مانند كودك يك ساله باشد و كودك ما در رحم مادرش سخن گويد و قرآن تلاوت كند و خداى تعالى را بپرستد و هنگام شيرخوارگى ملائكه او را فرمان برند و صبح و شام بر وى فرود آيند.
حكيمه گويد: پيوسته آن كودك را چهل روز يك بار مىديدم تا آنكه چند روز پيش از درگذشت ابو محمّد عليه السّلام او را ديدم كه مردى بود و او را نشناختم و به برادرزادهام گفتم: اين مردى كه فرمان مىدهى در مقابل او بنشينم كيست؟ فرمود: اين پسر نرجس است و اين جانشين پس از من است و به زودى مرا از دست مىدهيد پس بدو گوش فرادار و فرمانش ببر.
حكيمه گويد: پس از چند روز ابو محمّد عليه السّلام درگذشت و مردم چنان كه مىبينى پراكنده شدند و به خدا سوگند كه من هر صبح و شام او را مىبينم و مرا از آنچه مىپرسيد آگاه مىكند و من نيز شما را مطّلع مىكنم و به خدا سوگند كه گاهى مىخواهم از او پرسشى كنم و او نپرسيده پاسخ مىدهد و گاهى امرى بر من وارد مىشود و همان ساعت پرسش نكرده از ناحيۀ او جوابش صادر مىشود.
شب گذشته مرا از آمدن تو باخبر ساخت و فرمود: تو را از حقّ خبر دار سازم.
محمّد بن عبد اللّه راوى حديث گويد: به خدا سوگند حكيمه امورى را به من خبر داد كه جز خداى تعالى كسى بر آن مطّلع نيست و دانستم كه آن صدق و عدل و از جانب خداى تعالى است، زيرا خداى تعالى او را به امورى آگاه كرده است كه هيچ يك از خلايق را بر آنها آگاه نكرده است.
📚كمال الدين و تمام النعمة -جلد 2، صفحه 154
باب42/حدیث2
ابن بابویه
کانال الدولة الزهرائیة (عج) در ایتا
http://eitaa.com/joinchat/2080309258Cc6c103cb84
چه باید بکنیم؟ چکار کردیم که مانده ایم بی سرپرست؟ - آیت الله بهجت.mp3
14.03M
🎧 چه باید بکنیم؟ چکار کردیم که مانده ایم بی سرپرست؟
🎤 آیت الله #بهجت (رحمهالله علیه)
🏷 #امام_زمان (عجل الله تعالی فرجه)
🌺🌺🌺🌺
🕌http://eitaa.com/joinchat/2080309258Cc6c103cb84
هدایت شده از نوای مقتل