"" دادن آبرو برای دین ""
🔹️ آیت الله رضازاده حفظه الله، استاد حوزه مشهد به بیان حکایتی از آیتالله بهجت رحمت الله علیه پرداخت و گفت:
🔹️ یک وقتی آیتالله بهجت به مشهد آمده و به من دو مطلب گفتند:
۱. یک مطلب اینکه وقتی مرحوم بحرالعلوم از دنیا رفت، یک آدم برجسته ایشان را در خواب دید و از علامه بحرالعلوم پرسید آیا در امن و امان هستی؟ بحر العلوم گفت بله؛ باز پرسید آیا وقتی از دنیا رفتی احساس کمبود کردی؟ بحر العلوم پاسخ داد بله، اگر آبرویم در دنیا برای دین میریخت مقام خیلی بالاتری در اینجا داشتم.
🔰eitaa.com/Alemin "زندگانی عالمان"
✔️ لزوم شکر نعمت ولایت
مطلب دیگری که آیتالله بهجت آنجا به من گفتند این بود که:
من برای مردم ایران میترسم که به درد شیعیان آذربایجان دچار شوند. آنان شیعه بودند و شکر نعمت ولایت نمیکردند و ۷۰ سال زیر چکمه کمونیستها گرفتار شدند. من میترسم مردم ایران شکر نعمت نکنند و مانند مرد آذربایجان شوند.
👤 به نقل از استاد اعتمادی کرمانشاهی.
🔰eitaa.com/Alemin "زندگانی عالمان"
🍀 احترام به پدر 🍀
جناب #آقای_آرام نقل کردند:
🔹 زمانی مرحوم پدرم مبتلا به آلزایمر شدند. ایشان را از گلپایگان به قم آوردم. شب سرد زمستانی بود و از شدت سرما پدرم را کنار بخاری خواباندم.
🔸 خودم با فاصله، مشغول استراحت شدم، اما از سرمای شدید ناخودآگاه پاهایم به سمت بخاری و پدرم که کنار بخاری استراحت میکرد دراز میشد؛ تا متوجه میشدم به احترام پدر پاهایم را جمع میکردم اما باز خواب آلودگی و باز تکرار ماجرا.
🔹 از درون، وسوسه شدم که پدر آلزایمر دارد، او که متوجه نیست! حالا چه پایم در از باشد یا نباشد چه فرقی دارد؟ به خودم نهیب زدم تو که آلزایمر نداری! تو که میفهمی نباید پاهایت را به سمت پدر دراز کنی!
🔸 تا صبح تقریباً مواظب بودم که به سمت پدر پاهایم دراز نباشد.
صبح جلسه دعایی بود که مرحوم #حاج_آقا_فخر در آن شرکت میکرد. تا وارد مجلس شدم حاج آقا فخر با تبسم و #مهربانی_بیشتر از دفعات قبل با من برخورد کرد و فرمود:
کار دیشب شما (پا دراز نکردن به سمت پدر) خیلی خوب بود. [گویا حاج آقا فخر تمام شب را با ایشان سپری کرد].
خرده بینانند در عالم بسی
واقفاند از کار و بار هر کسی
📚 از داستانها باید آموخت، ص۳۴
✍️ محمدباقر ادیبی لاریجانی
🔰 eitaa.com/Alemin "زندگانی عالمان"
🍀 توصیف استاد جلال الدین همایى درباره آیت الله سید محمدباقر درچهای (ره) 🍀
🔹️ در سادگى و #صفای_روح و بىاعتنایى به امور دنیوى فرشتهاى بود که از عرش به فرش فرود آمده، و براى تربیت خلایق با ایشان همنشین شده است. مکرر دیدم که سهم امامهاى کلان براى او آوردند و دینارى نپذیرفت، با این که مىدانستم که بیش از چهار پنج شاهى پول سیاه نداشت.
🔹 وقتى سبب مىپرسیدم مىفرمود:
من فعلاً مقروض نیستم و خرجى فرداى خود را هم دارم و معلوم نیست که فردا و پس فردا چه پیش بیاید، وَ ما تَدري نَفْسٌ ماذا تَکْسِبُ غَداً.
🔹️ بنابراین اگر سهم امام را بپذیرم ممکن است حقوق فقرا تضییع شود. گاهى دیدم چهارصد، پانصد تومان که به پول امروزى چهارصد و پانصد هزار تومان بوده برایش سهم امام آوردند، و بیش از چند ریالى که مقروض بود قبول نکرد.
🔰 @jawaher_kalam
"زندگانی عالمان"
🔰eitaa.com/Alemin
🍀 جریانی از مرحوم بهلول 🍀
حجت الإسلام حاج شيخ محمد حسین #غفاریان برای اینجانب نقل کرد که مرحوم شیخ محمد تقی بهلول گنابادی سخنران معروف در حادثه مسجد گوهرشاد را برای شام دعوت کردیم و ایشان پذیرفت، او در آن روز روزه بود. موقع افطار گفت: دو عدد نان و مقداری ماست بیاورید و از خوردن برنج و گوشت امتناع کرد.
از ایشان جریانهای خود بعد از سخنرانی در مسجد گوهرشاد و فرار به #افغانستان را پرسیدم؛ گفت پس از زندانی شدن ۳۰ ساله در افغانستان به #مصر فرستاده شدم؛ در آنجا کتب ادبی را تدریس میکردم تا اینکه دانشگاه "الأزهر" مرا براى تدريس دعوت کرد و حقوقی برایم
تعیین کرد.
🔹️ادامه در پست بعد..
🔰eitaa.com/Alemin "زندگانی عالمان"
🍀 جریانی از مرحوم بهلول 🍀
بعد از مدتی مقداری پول نزدم جمع شد؛ معمول زندگیام چنین بود که اگر پول نزدم جمع میشد یک گرفتاری برایم پیش میآمد! ناگهان متوجه شدم که مدت ویزای من سپری شده است، برای تجدید آن به اداره گذرنامه رفتم.
آنها به من گفتند باید سریعاً مصر را ترک کنی من به دانشگاه الازهر آمدم و تمام پولهایم را بین فقرا تقسیم کردم و نذر کردم که اگر گذرنامهام درست شود به مکه مشرف بشوم و از مکه #پیاده به مدینه برای زیارت بروم.
بعد از تقسیم پولها، به "الأزهر" آمدم و جریان را گفتم، ناگهان یکی از شاگردانم گفت پدرم در اداره گذرنامه کار میکند او گذرنامه مرا گرفت و تمدید کرد، من طبق نذر بعد از تعطیلات به مکه مشرف شدم و پس از انجام اعمال پیاده عازم مدینه شدم.
2️⃣ ادامه در پست بعد...
🔰eitaa.com/Alemin "زندگانی عالمان"
🍀 جریانی از مرحوم بهلول 🍀
وقتی به نزدیکیهای مدینه رسیدم، هندوانهای خریدم و با سنگ آن را خُرد کردم و خوردم و پوستهایش را همانجا رها کردم.
وقتی کمی دور شدم دیدم زنی آمد و پوستها را جمع کرد و برد. من به دنبالش رفتم که ببینم این پوستها را چه میکند دیدم که او بچههای کوچک را صدا زد و پوستها را خُرد کرد و آنها شروع به خوردن کردند.
من ناراحت شدم جلو رفتم آن زن ترسید. من او را آرام کردم و از وضعیت او سوال کردم. گفت: شوهرم مرده است ما مجبور شدیم به اینجا بیاییم و در چادر زندگی کنیم و با گدایی گذران زندگی میکنیم.
من ۱۵۰ ریال سعودی که تمام داراییام بود به آنها دادم و دوباره پیاده به طرف مدینه راه افتادم.
بعد از مدتی اتوبوسی جلوی پای من توقف کرد و شخصی که مرا میشناخت پایین آمد و اظهار ارادت کرد و میخواست مرا سوار کند که گفتم نذر دارم پیاده به مدینه بروم.
او صد ریال داد و بقیه مسافرین هم پول دادند. بعد اتوبوس دیگری هم آمد و آنها هم مقداری پول دادند، وقتی شمردم دیدم ۱۵۰۰ ریال شد و مصداق آیه «مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أمثالها» محقق شد. وقتی به مدینه رسیدم سراغ فقرای شیعه را گرفتم و تمام پولهایم را بین آنها تقسیم کردم در آنجا باز شخصی اظهار آشنایی کرد و مرا به هتل برد و تا زمانیکه در آنجا بودم به بهترین وجه از من پذیرایی کرد و بعد مرا به ایران آورد.
3️⃣ ادامه در پست بعد...
🔰eitaa.com/Alemin "زندگانی عالمان"
🍀 جریانی از مرحوم بهلول 🍀
من به او گفتم از وضع خودم نگران هستم آیا راهی هست که با شاه ملاقات کنم؟ او در ساواک آشنایی داشت و به واسطه او مرا نزد شاه برد. من به شاه گفتم وضعیت من و گذشتهام این چنین است اگر میخواهی همین جا مرا اعـدام کن و اگر نمیخواهی بگذار مشغول منبر و کارم باشم و کسی مزاحم من نشود. شاه گفت: مرا دعا کن؛ به او گفتم از دعا در منبر معذورم خلاصه بیرون آمدم و مشغول منبر و وعظ شدم.
📚 العین الحلوة، ص۱۲۲
🔰eitaa.com/Alemin "زندگانی عالمان"
🍀 شب ولادت امام زمان (عج)، شب رهایی دلها از تاریکیها و آغاز فصل روشناییهاست. 🍀
برای ظهورش دعا کنیم.
🔰eitaa.com/Alemin "زندگانی عالمان"
Ostad Motamedi 1.mp3
16.57M
🍀 مدیریت ذهن در رسیدن به آرامش 🍀
🎙 #استاد_معتمدی دام ظله
پیشنهاد میشود حتما گوش دهید.
🔰eitaa.com/Alemin
🍀 خواب عجیب پسر حاج شیخ عباس قمی 🍀
🔹 مرحوم حاج شیخ محسن فرزند حاج شیخ عباس قمی رحمه الله نقل کرد که
مدیر
یک چاپخانهای نزد یکی از محققین میآید و به او پیشنهاد میدهد که ایشان تحقیقی روی کتاب #منتهى_الآمال حاج #شیخ_عباس_قمی انجام دهد و بعد کتاب را با تحقیق چاپ کنند. این قرار مخفیانه بین آن دو گذاشته میشود و بنا میگذارند که آن را به کسی نگویند.
آن محقق شبی درباره نحوه کار روی کتاب
فکر میکند که آیا آدرس آیات را بدهد؟ بعد از آن منصرف میشود که کشف الآيات هست و این کار مفید نیست.
🔸 بعد فکری به ذهنش خطور میکند و آن را میپسندد و آن اینکه مرحوم حاج شیخ عباس قمی در کتاب، اشعار را ناقص نقل میکند و خوب است که او اشعار را کامل در تحقیق بیاورد و لذا تصمیم میگیرد که در تحقیق، اشعار را کامل نقل کند و اسم آن شاعر را ذکر کند. خلاصه آن محقق این تصمیم را میگیرد و میخوابد.
🔹 جز او و خداوند کسی از این تصمیم خبر نداشته است ولی صبح زنگ حیاط او زده میشود، او حاج علی محدّث زاده فرزند حاج شیخ عباس قمی را دم درب میبیند و به او میگوید: پدرم در خواب به من فرمود که به ایشان بگو، من از این تحقیق روی کتابم راضی نیستم؛ زیرا بعضی از این شعرها مربوط به صوفیه و دراویش است و ذكر اسم آنها باعث ترویج آنها میشود!!
📚 العین الحلوة، ص ۱۴۰
🔰eitaa.com/Alemin "زندگانی عالمان"