eitaa logo
"زندگانی عالمان"
5.9هزار دنبال‌کننده
154 عکس
57 ویدیو
4 فایل
《 ‌‌‌﷽ 》 ‌ #سیره_رفتاری و #گفتاری عالمان شیعه، در ابعاد مختلف زندگی ایشان، نکات کمتر دیده شده.. ✔️ و درس زندگی.. مدیر: @MahdiAqayari محتوا: @Movatteoon313 "لطفا مطالب را با لینک منتشر کنید"
مشاهده در ایتا
دانلود
🍀 صداهای غیبی 🍀 🔹 در قم سید بزرگواری بود و چاپخانه داشت. از خواصّ (شاگردان خاص) (ره) و مَحرَم سرّ ایشان بود. 🔸 این سید حالات معنوی بالایی داشت و اهل بود. روزی ما را به منزلش دعوت کرد. بنده با شخص دیگری خدمتش رسیدم. در ضمن صحبت، به پهنای صورت اشک می‌ریخت. 🔹 قضیه‌ای از علامه طباطبایی (ره) نقل کرد و گفت: روزی با آقا کار داشتم. دَرِ منزل ایشان رفتم؛ هرچه در زدم و منتظر ماندم کسی نیامد، معلوم شد کسی در منزل نیست. 🔸 ناگهان صدایی در گوشم گفت: «در نزن؛ آقا رفته‌اند !» به اطراف نگاه کردم تا ببینم صدا از کیست، کسی نبود. با خودم گفتم می‌روم قبرستان نو؛ در ضمن به صحّت و سقم این صدا هم پی‌می‌برم. 🔹 با سرعت خودم را به قبرستان نو رساندم؛ دیدم ایشان در میان قبرها در حال قدم زدن هستند. من خودم را آماده کرده بودم که به محض دیدن، قضیه‌ی این صدا را به ایشان بگویم حتی اگر تردید کردند، قسم بخورم! 🔸 همین که خواستم مطلب را بگویم فرمود: «دست و پایت را گم نکن؛ از این صداها زیاد است، می‌خواهد!» 📚 نگفته‌ها از گفته‌ها، دفتر اول، ص۵۸ ✍️ گزیده‌ای از گفتارهای استاد فاطمی نیا (ره) 🔰 eitaa.com/Alemin "زندگانی عالمان"
🍀 حاج میرزا مهدی بروجردی در مواجهه با زائر واقعی 🍀 👈 کمی طولانی است ولی جالبه... ❇️ در سال ۱۳۶۱ قمری با بعض رفقا، به معظمه مشرّف شدیم. چون تقریباً در سن بیست و پنج سالگی چشم‌های حقیر ضعف پیدا کرده بود به طوری که در خواندن محتاج بودم خم شوم و در اطاق که وارد می‌شدم، مردمان آن طرف را خوب تشخیص نمی‌دادم. ❇️ این بود که محتاج به شدم و آن زمان عینک برای جوان خیلی زشت بود و تقریباً از سال ۱۳۲۷ تا ۱۳۶۱ قمری (۳۴سال) که به مکه مشرف شدم، با عینک بودم. ❇️ یک روز در نظر دارم که عینکم خراب شده بود، در همان روز عینکی از رفقا گرفتم و گفتم تا عصر نمی‌توانم بدون عینک باشم. ❇️ در مراجعت از مکه از طرف کویت به مشرف شدیم و چون زمستان بود بارندگی فوق العاده‌ای شد و هوا سرد شد. ❇️ هم نزدیک بود و ما می‌خواستیم که با خط آهن به مشرف شویم، چون راه خشکی در اثر بارندگی خراب شده بود. ❇️ هرچه تلاش کردیم بلیط قطار تهیه کنیم، ممکن نشد. بالاخره یک نفر بلیط درجه چهار برای ما آورد که جای حیوانات بود. ❇️ با کمال شوق با یک نفر دیگر از رفقا داخل اطاق قطار شدیم در حالی که مبالغی سرگین و پِهِن در آنجا ریخته شده بود. دستمالی از جیب بیرون آورده و زیر خود انداخته و نشستیم. ❇️ در این حال عرب‌ها با پاهای برهنه که در آب و گل فرو رفته بود، وارد اطاق ما شدند به طوری که اطاق ما پر شد. ❇️ در این بین که قطار حرکت کرد یک حال انکساری به من دست داد، به خودم گفتم: که زوّار حقیقی علیه السلام همین عرب‌ها هستند. ❇️ شخص عربی پهلوی من نشسته بود، به همان حال نشستن عرب‌ها که زانوها بلند و پاها روی زمین است، من به‌طوری‌که آن عرب متوجه نشود، دست بردم و مقداری از گِل که در داخل انگشتان پای او بود، به عنوان گرفته و به چشم خود مالیدم. ❇️ تا آنکه وارد کربلا شدیم و شب گذشت. صبح که خواستم از منزل بیرون بیایم به عنوان معمولی عینک را زدم، دیدم چیزی عاریه‌ای نظرم می‌آید، اعتنا نکردم و عینک را زدم. ❇️ ظهر که مراجعت کردم، دیدم چشم من دیگر محتاج به عینک نیست، لذا عینک را برداشتم و از آن زمان تاکنون که تقریباً ۱۷ سال می شود، بدون عینک زندگی می‌کنم و خطوط ریز را به آسانی می‌خوانم. ❇️ بحمدلله با اینکه سن من متجاوز از هفتاد سال است، هیچ محتاج عینک نشدم و قرآن‌های ریز را به آسانی می‌خوانم. اشخاصی که سال‌های سال بنده را با عینک دیده بودند، خیلی موجب شگفت و تعجّب آنها قرار گرفت. 📚اسلام و مستمندان، ص ۴۲۲ 🔰eitaa.com/tavasolitabrizi "زندگانی عالمان" 🔰eitaa.com/Alemin
13.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سوال زیبا از علامه ی جعفری در مورد برنامه‌ی نوجوانی خودشان... ⁉️ چطور شد به اینجا رسیدید؟ "زندگانی عالمان" 🔰eitaa.com/soada313 🔰eitaa.com/Alemin
🍀 نقل قضیه ای به نقل آیت الله وحید خراسانی (دام ظله) 🍀 🔺حضرت آیت الله وحید خراسانی در درس این جریان را نقل کردند: که حاج شیخ حبیب الله در مشهد بودند و زمانی بیمار می‌شوند و در بیمارستان حبیب بستری می‌شوند و مریضی ایشان مقداری طول می‌کشد، روزی دلتنگ می‌شود و خطاب به (ع) می‌گوید: من چهل سال نماز شبم را بالا سر شما خوانده‌ام آیا رواست که عیادتی از من ننمایید؟ 🔺 ناگهان حضرت در اطاق ظاهر می‌شوند و شاخه گلی به او می‌دهند و او خوب می‌شود و دستی که این شاخه گل را گرفته بود به بدن هر بیماری که می‌مالید می‌گرفت. 📚 العین الحُلوة، ص157 🔰eitaa.com/Alemin "زندگانی عالمان"
🍃 إذا رأيتُم العالِمَ مُحِبّاً للدّنيا، فاتَّهِمُوه على دينِكُم؛ فإنَّ كلَّ مُحِبٍّ لشيءٍ يَحوطُ ما اَحَبّ 🍃 ✍️ ترجمه: هرگاه دیدید دانشمندی دوستدار او را بر دین خود متهم کنید و بگویید: «تو عالم و نگهبان دین نیستی!»؛ زیرا هر که دوستدار چیزی است، پیرامون همان می‌گردد و در فکر همان است. 📚 منیة المرید، ص۱۳۸؛ سیمای فرزانگان، ص۱۰۷ 🔰eitaa.com/Alemin "زندگانی عالمان"
"زندگانی عالمان"
🍀 بزرگواری و سعه صدر 🍀 🔹 آقا #سیدمهدی_قوام (ره) مرد بسیار بزرگ و با #سعه_صدری بود؛ اعجوبه‌ای بود! ش
🍀 من آدم شدم! 🍀 🔹 در که فسق و فجور و فساد همه جا را فراگرفته بود، یک شب آقا ، در همان بالای شهر تهران، می‌رود. به ایشان پاکتی پُر از پول می‌دهند. 🔸 در حال رفتن به منزل در مسیر، زنی را می‌بیند که وضعیت نامناسبی داشته و معلوم بوده اهل فساد و فحشاست. 🔹 آقا سید مهدی به می‌گوید: برو آن زن را صدا کن بیاید! آن مرد تعلّل می‌کند و می‌گوید: وضعیت آن زن و بی‌حجابی‌اش مناسب نیست او را صدا بزنم! 🔸 خلاصه با اصرار سید و با کراهت می‌رود و او را صدا می‌زند که آن آقا سید با شما کار دارند! زن می‌آید، آقا سید مهدی از آن زن می‌پرسد: این موقع شب اینجا چه می‌کنی؟ زن می‌گوید: احتیاج دارم، مجبورم. 🔹 سید آن پاکت پُر از پول را از جیبش درمی‌آورد و به زن می‌دهد و می‌گوید: این پول، مال (ع) است، من هم نمی‌دانم چقدر است؛ تا این پول را داری، از خانه بیرون نیا. 🔸 مدتی از این قضیه می‌گذرد؛ سید مشرف می‌شود و در آنجا زنی بسیار را می‌بیند با شوهرش ایستاده‌اند. 🔹 شوهر جلو می‌آید و دست سید را می‌بوسد و می‌گوید: زنم می‌خواهد سلامی به شما عرض کند. 🔸 زن جلو می‌آید و سلام می‌کند و می‌گوید: آقا سید؛ من همان زنی هستم که آن پاکت پول را در آن شب به من دادید؛ ایشان هم شوهر من است که با هم مشرّف شده‌ایم زیارت؛ من شدم! 📚 نگفته‌ها از گفته‌ها، دفتر اول، ص۴۱ ✍️ گزیده‌ای از گفتارهای استاد فاطمی نیا (ره) 🔰 eitaa.com/Alemin "زندگانی عالمان"