❂◆◈○•--------------------
❂○° مسیح کردستان °○❂
🔻 قسمت هشتاد و یکم
💠 .. صف طولانی جمعیت کنار رودخانه ولو شده بودند. ضجه کودکی که از گرسنگی بی حال شده بود قطع نمی شد و با انگشت های کوچک خود چنگ می انداخت به سینه خشک مادری که فقط می گریست. #مقدم این صف طولانی را سمت #سرپل [سرپل ذهاب] راه انداخت.
عده ای از نیروها از ستاد مبارزه با مواد مخدر همدان به آن محور اعزام شده بودند. همین که گلوله باران و سر و صدای توپخانه شدت گرفت تصمیم گرفتند برگردند. بین نیروهایی که از تهران آمده بودند سیدی بود لوطی مسلک که مخالف ترک آنجا بود. او خیلی تلاش کرد اما موفق نشد. مقدم خیلی آرام گفت: "من پاسدارم و میمانم ولی مانع کسی نمیشوم."
سید مسعود که با بیل سنگر می کند، عرق پیشانی را پاک کرد و با صدای بلند فریاد زد: "تا آخر این جا خواهیم ماند. کسی هم جرأت ندارد قدمی عقب بکشد"
از در دیگری وارد شد و گفت: ببینید؛ من نمی دانم شما چه مسلکی دارید اما فکر کنید من سید نیستم. اصلا فکر کنید من مسلمان نیستم. اهل نماز و جانماز آب کشیدن هم نیستم. فکر کنید من یک ارمنی هستم، سید آرمیک"
🔹کلاش تاشویی را که دیشب در نبرد با عراقی ها گیرش آمده بود رو به آسمان گرفت و با کشیدن گلنگدن باد به غبغب انداخت و گفت: "به جدم قسم اگر کسی هوس عقب رفتن کند به رگبار می گیرم."
سید دوباره افتاد به سنگر کنی و بقیه هم رفتند پشت سنگر شان...
📚 محمد؛ مسیح کردستان زندگی نامه سردار شهید #محمد_بروجردی
------------------------•○◈❂
○⭕️ @Alghaleboon
❂◆◈○•--------------------
❂○° مسیح کردستان °○❂
🔻 قسمت هشتاد و دوم
💠 .. #بروجردی رفته بود شرق جبهه میانی تا آن محور را هم سامان دهد. با شکل گیری این محور پدافندی کمی آرام گرفت و برگشت مدرسه، نیروهای داوطلب هم چنان سرگردان در محوطه می چرخیدند. یک وانت پر از اسلحه وارد مدرسه شد و نیروها هجوم آوردند، #مالكیان خسته و کوفته کف اتاق دراز کشیده بود اما با ورود بروجردی نیم خیز نشست.
- سه توپ خودکششی سمت عراقی هایی که مشرف به شهر هستند مستقر کردیم. هرچه گلوله داشتیم شلیک کردیم.
🔸مالکیان کمی مکث کرد و با تمسخر ادامه داد: "از روی ارتفاعات که یگان های عراق را ورانداز می کردم خیلی کفری شدم. چرا کمک نمی فرستند! توی جاده چقدر ادوات نظامی دیدم که به دردمان نمی خورد. کاش همین ارتش فکستنی هم در اختیارمان بود. گلوله ها که تمام شد کولاس توپ ها را بیرون آوردیم و برگشتیم سرپل"
#بروجردی با ترکش های ریزی که در دستش فرو رفته بود بازی می کرد.
- از کجا بیاوریم؟
#بختیاری صدا بلند کرد تا #بروجردی تکرار نکند بروید دنبال مهمات و فشنگ.
- بروید ژاندارمری که انبار مهمات شان دست نخورده است.
- دو کامیون برنو تحویل گرفتیم. همین که وارد سپاه شدیم مردم هجوم آوردند.
📚 محمد؛ مسیح کردستان زندگی نامه سردار شهید #محمد_بروجردی
------------------------•○◈❂
○⭕️ @Alghaleboon