9.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لحظه آخر
علی خم شد
گردن اسبش را گرفت
اسب شاید فهمیده بود
علی میخواهد
لحظه آخر عمرش را
بین خانواده اش باشد
سرعت گرفت
خون علی اکبر
میریخت روی صورت اسب
چشمان اسب
پر از خون علی شده بود . . .
شاید که مسیر را
اشتباه رفت به دل دشمن
شاید به همین خاطر
علی را قطعه قطعه کردند
شاید به همین خاطر
حسین (ع) خودش نتوانست
علی را برگرداند و
فریاد زد : جوانان بنی هاشم !
بیایید !
علی را بر در خیمه رسانید . . .
خدا داند که من طاقت ندارم
علی را بر در خیمه رسانم . 😭😭
التماس دعا ..
.
#دلتنگ_حرم #کربلا #اربعین #دهه_محرم #مداحی #روز_هشتم #شب_هشتم_محرم #حضرت_رباب #شب_هشتم #علی_اکبر #قتلگاه #عاشورا #حضرت_علی_اکبر
.
عَلےٖ
عَلَی الدُّنیٰا
بَعدَڪَ الْعَفٰا ...
اوف
بر دنیای
بعد تو علے
#ولدیعلے
.#عشاق_الحسین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شعرخوانی سردار حاج قاسم سلیمانی از حضرت علی اکبر، قبل از عزیمت شهید بدرالدین به میدان نبرد.
سلام علیکم💐
سی و هشتمین روز از چله 🌟 بیست و چهارم🌟 مهمان سفره شهید🌷علی اصغر حسینی محراب 🌷 هستیم.
شهید علی اصغر حسینی محراب سومین پسر خانواده محراب در سال 1340 در مشهد به دنیا آمد.دوران ابتدایی و راهنمایی خود را در مدرسه حاج تقی و دوره ی متوسطه را در دبیرستان کاشانی گذراند. به ورزش علاقه مند بود، و در رشته ی کشتی موفقیت های خوبی کسب کرد. با شروع انقلاب، به عضویت بسیج درآمد و جزو فعال ترین جوانان محله بود. بعد از آشنایی با شهید کاوه زندگی او تغییر کرد. شهید کاوه، پس از شناخت توانایی های محراب، او را به فرماندهی عملیات لشکر ویژه شهدا انتخاب کرد. و آن دو، همراه با هم در عملیات ها شرکت می کردند. چند بار مجروح شد. پس از تاسیس یگان دریایی لشکر ویژه ی شهدا، در عملیات کربلای5 شرکت کرد. با اینکه به شدت شیمیایی شده بود اما مقاومت کرد. سرانجام در نزدیکی شهرک دو عیجی عراق، بر اثر اصابت موشک هلی کوپتر به جمع دوستانش پیوست.
نقش شهید کاوه در سازندگی محراب انکارناپذیر است. کاوه در ماموریتهایی که به همراه دیگر یارانش داشت، همواره نیروهایی را با ویژگیهای مورد نظرش انتخاب و به همراهی دعوت میکرد. در یکی از همین مأموریتها بود که کاوه، محراب را دید و بعد از کمی صحبت با او، او را توانا برای خدمت در تیپ تازه تأسیس شهدا دانست. بنیانگذاران تیپ ۱۰۰ ویژه شهدا که در ابتدا ظاهر محراب، طرز لباس پوشیدن، راه رفتن و طریقه سخن گفتن او را نپسندیده بودند، مخالفت کردند. امّا مدّتی بعد با تغییر قابل توجّهی که در پی تذکّرات و صحبتهای به جای کاوه در محراب به وجود آمده بود، کمکم او را در جمع خود پذیرفتند. محراب همان کسی بود که کاوه به دنبالش میگشت. فردی شجاع و صادق که همیشه در جلو نیروها حرکت میکرد
و پس از بروز قابلیّتها و تواناییهایش به عنوان یک رزمنده، از سوی کاوه به سِمَت جانشینی سرگروه و بعد از سیر مراحل مسئولیتی در گردانهای رزمی سرانجام به جانشینی معاونت اطّلاعات تیپ ویژه شهدا برگزیده شد.
گوشی بی سیم دستش بود و با صدای بلند به لهجه ی مشهدی می گفت: مو محرابُم، شما ایادی شرق و غرب هستِن. پدرتان را در میارُم. گفتم: با کی داری اینجوری حرف می زنی؟ گفت: با رئیس کومله ها، می خوام صدامو بشناسن که موقع عملیات بدونن با کی طرِفَن. یکی از کردها می گفت، هر موقع مثلث محراب، قمی و کاوه در یک عملیات کامل می شد و صدایشان در بی سیم کومله ها می پیچید، همه حساب کار دستشان می آمد و می فهمیدند که شکست قطعی است.