اعمال مستحبی شانزدهمین روز از
چله ی شهدا ی حسینی
را از طرف
🌷شهید محمد حسین فهمیده🌷
تقدیم می کنیم به ساحت مقدس
خانم حضرت زینب سلام الله علیها
حسین فهمیده در شانزدهم اردیبهشت ۱۳۴۶ در روستای سراجه قم زاده شد. در سال ۱۳۵۲ به دبستان «روحانی» قم (نام قبلی: کریمی) وارد شد و از مهرماه سال ۱۳۵۶ تحصیلاتش را در مدرسه راهنمایی حافظ در شهر قم ادامه داد. سپس همراه خانوادهاش به کرج مهاجرت کرد و از مهرماه ۱۳۵۸ در مدرسه خیابانی مشغول به تحصیل شد.
پخش اعلامیههای سید روحالله خمینی در سالهای ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷ در سن حدود ده تا یازده سالگی؛ دیدار خمینی در بازگشت به ایران، شرکت در تظاهرات انقلاب اسلامی زمستان ۱۳۵۷ و شرکت در درگیریهای خوزستان از جمله اقدامات اوست.
وی در بیست و پنجم یا ششم شهریور ماه ۱۳۵۹ یک هفته پیش از اعلام رسمی آغاز جنگ همراه نیروی مقاومت بسیج به جبههٔ خرمشهر اعزام شد. از آنجا که در روزهای نخستین از شرکت او در خط مقدم جلوگیری میشد، با تلاشهایی از جمله یک نفوذ چریکی به خط نیروهای دشمن، برای حضور در خط مقدم اجازه گرفت. وی در غروب سی و یکم شهریور ماه -از نخستین روزهای اعلام تجاوز نظامی ارتش عراق- همراه با محمدرضا شمس در جبهه نبرد حضور رسمی یافت. این دو، یک بار در هفته اول مهرماه زخمی شده و به بیمارستان ماهشهر اعزام شدند. چند روزی پس از بهبودی با ترخیص از بیمارستان و بازگشت به جبهه و پایان دادن مجدد به مخالفت فرماندهان با حضورشان؛ به خط مقدم اعزام شدند. امّا فهمیده بار دیگر در بیست و هفتم مهرماه طی مقاومت در برابر حملههای دشمن دوباره زخمی شد. او سر انجام در ۸ آبان ماه ۱۳۵۹ در کوت شیخ درآن سوی شط خرمشهر کشته شد. و بقایای بدنش در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد.
دستگاه تانك عراقي به طرف رزمندگان ایران هجوم آورده ودر صدد محاصره آنها بودند.
حسین درحالی که تعدادی نارنجک به کمرش بسته و در دستش گرفته بود به طرف تانکها حرکت میکند. تیری به پای او میخورد واز ناحیه پا مجروح میشود. بدون هیچ دغدغه و تردیدی تصمیم خود را عملی میکند واز لا به لای امواج تیر که از هر سو به طرف او میآمد، خود را به تانک پیشرو می رساند وآن را منفجر میکند و خود نیز تکه تکه میشود. افراد دشمن گمان میکنند که حملهای از سوی نیروهای ایرانی صورت گرفتهاست، همگی روحیه خود را میبازند و با سرعت تانکها را رها کرده و فرار میکنند. در نتیجه، حلقه محاصره شکسته میشود و نیروهای کمکی ایرانی هم میرسند و نیروهای ایرانی موفق میشوند که عراقیها را از آن منطقه به عقب برانند.
بدنبال کشته شدن حسین فهمیده، صدای جمهوری اسلامی ایران با قطع برنامههای خود اعلام میکند که نوجوانی سیزدهساله با فداکاری زیر تانک عراقی رفته، آن را منفجر کرده و خود نیز کشته شدهاست. سید روحالله خمینی در پیامی که به مناسبت دومین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی بیانکرد، چنین گفت:
… رهبر ما آن طفل سیزدهسالهای است که با قلب کوچک خود که ارزشش از صدها زبان و قلم بزرگتر است، با نارنجک، خود را زیر تانک دشمن انداخت و آن را منهدم نمود و خود نیز شربت شهادت نوشید.
هشتم آبان به عنوان «روز بسیج دانشآموزی» و همچنین روز ۱۳ آبان به افتخار او به عنوان روز دانشآموز در ایران نامگذاری شد و سازمانی به همین نام زیر نظر بسیج مستضعفین تشکیلشد. این سازمان با همکاری وزارت آموزش و پرورش در بسیاری از مدارس اقدام به تشکیل واحدهای مقاومت بسیج نموده.
اشیای بازمانده از فهمیده در موزه شهدا تهران نگهداری میشود.
وصیت نامه شهید فهمیده
بسم الله الرحمن الرحیم
مَن طَلَبَنی وَجَدَنی وَ مَن وَجَدَنی عَرَفَنی وَ مَن عَرَفَنی عَشَقَنی وَ مَن عَشَقَنی عَشَقتُهُ وَ مَن عَشَقتُهُ قَتَلتُهُ وَ مَن قَتَلتُهُ فَعَلی دِیَتُه وَ مَن عَلی دِیَتُه وَ اَنَا دِیَتُه
هرکس من را طلب می کند می یابد مرا، و کسیکه مرا یافت می شناسد مرا، و کسیکه من را دوست داشت، عاشق من می شود و کسیکه عاشق من می شود، من عاشق او می شوم و کسیکه من عاشق او بشوم، او را می کشم و کسیکه من او را بکشم، خونبهایش بر من واجب است، پس خون بهای او من هستم.
هدف من از رفتن به جبهه این است که، اولاً به ندای "هل من ناصر ینصرنی" لبیک گفته باشم و امام عزیز و اسلام را یاری کنم و آن وظیفه ای را که امام عزیزمان بارها در پیامها تکرار کرده، که هرکس که قدرت دارد واجب است که به جبهه برود، و من می روم که تا به پیام امام لبیک گفته باشم. آرزوی من پیروزی اسلام و ترویج آن در تمام جهان است و امیدوارم که روزی به یاری رزمندگان، تمام ملتهای زیر سلطه آزاد شوند و صدام بداند که اگر هزاران هزار کشور به او کمک کند او نمی تواند در مقابل نیروی اسلام مقاومت کند. من به جبهه می روم و امید آن دارم که پدر و مادرم ناراحت نباشند، حتی اگر شهید شدم، چون من هدف خود را و راه خود را تعیین کرده ام و امیدوارم که پیروز هم بشوم.
پدر و مادر مهربان من! از زحمات چندین ساله شما متشکرم. من عاشق خدا و امام زمان گشته ام و این عشق هرگز با هیچ مانعی از قلب من بیرون نمی رود، تا اینکه به معشوق خود یعنی «الله» برسم. و بحق که ما می رویم که این حسین زمان و خمینی بت شکن را یاری کنیم و بحق که خداوند به کسانی که در راه او پیکار می کنند پاداش عظیم می بخشد. من برای خدا از مادیات گذشتم و به معنویات فکر کردم، از مال و اموال و پدر و مادر و برادر و خواهر چشم پوشیدم، فقط برای هدفم یعنی الله .....
"فرشته فهمیده" خواهر شهیدان فهمیده در خصوص زندگی محمد حسین فهمیده، گفت: محمد حسین سخنرانی های امام (ره) را در زمان انقلاب در کرج توزیع می کرد. اما در روز ورود امام نتوانست به دیدار ایشان برود زیرا تصادف کرده و در بیمارستان بستری بود. از این بابت اظهار ناراحتی می کرد.
وی ادامه داد: پس از مرخص شدنش از بیمارستان در تمامی مراسمهایی که با حضور امام (ره) برگزار می شد حتی در شهرهای دیگر حضور داشت.
"فهمیده" با اشاره به آغاز جنگ تحمیلی در سال 59، بیان کرد: اوایل مهرماه 59 بود که پس از آماده کردن ما برای مدرسه، گفت امروز می خواهم به فوتبال بروم و مدرسه نمی روم. ظهر که از مدرسه آمدم دیدم مادرم و برادر کوچکترم گریه می کنند. پرسیدم چه شده گفتند که محمد حسین به محمد حسن گفته که به جبهه می رود.
وی گفت: ای بار دومی بود که محمد حسین به جبهه رفته بود. دفعه اول او را از کردستان به کرج آوردند. از مادرم تعهد گرفته بودند تا محمد حسین از کرج خارج نشود. ولی محمد حسین می گفت: «امام هرجا که بگوید می روم.»
"فهمیده" اظهار کرد: اوایل آبان ماه بود که در حال خوردن غذا بودیم. از رادیو شنیدیم که نوجوان 13 ساله ای زیر تانک رفته و خود نیز به شهادت رسیده است. مادرم گفت این محمد حسین است. داود برادرم گفت نه مادر او نیست من فردا می روم و او را پیدا می کنم و می آورم. 7 آبان ماه بود که ماموری به در خانه آمد و گفت محمد حسین در بیمارستان اهواز است و برویم ببنیم. اما در روز 8 آبان ما پیکر نیمه سوخته حسین را در بهشت زهرا تحویل گرفتیم.
وی ادامه داد: پس از 40 روز از خاکسپاری محمد حسین سنگ قبر او را انداختیم. مادرم به من گفت تا روی سنگ قبر را بخوانم. پس از خواندنم مادر گریه کرد. ازش پرسیدم چرا گریه می کنی. گفت یک روز محمد حسین به خانه آمد ازش پرسیدم کجا بودی گفت سر قبرم بهشت زهرا، قطعه 24 کنار قبر آقای طالقانی بودم. بهش گفتم من را ببر آنجا گفت آنقدر بیایی و بروی که خسته شوی.
"فهمیده" با اشاره به شهادت رسیدن داود بردار دیگرش، افزود: 3 سال پس از شهادت حسین داود در عملیاتی در منطقه حاج عمران به شهادت رسید.
وی گفت: 17 سال پس از شهادت محمد حسین از همرزمانش دعوت کردیم که به خانه ما بیایند. چند همرزم و یک مادر شهید به خانه ما آمدند. از لحظه ورود آنها به خانه بوی عطری در فضا پیچیده بود. مادر شهید بختیاری در حالی که گریه می کرد چفیه محمد حسین را به ما داد و گفت شب قبل از شهادت محمد حسین چفیه را روی دست شهید بختیاری باز می کند و گریه می کند و می گوید که دلش برای مادرش تنگ شده است. دوست دارد برگردد تا مادرش را ببیند و دوباره به جبهه بیاید. اما فردای آن روز به شهادت می رسد.
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
🔴نظر #علامه_حسن_زاده_آملی در مورد #شهیدان
🌹مقام شهیدان از اولیاء الله بالاتر هست
🌹عارف جان پرور است و شهدا از جان گذشتند
هدایت شده از آقا تنها نیست
🔴میگن سپاه بخور بخوابه...
🔸آره گلوله میخورن و آرام در آغوش خاک میخوابند...
✔️تا ما در امنیت بمانیم...
#سپاه_پاسدار_انقلاب_است.
🆔👇👇👇
@agha_tanha_nist
هدایت شده از 🌷شهید نظرزاده 🌷
#اطلاع_رسانی_گردد..
دومین سالگرد مدافع حرم
#شهید_سجاد_زبرجدی❤️
پنجشنبه 97/7/5 ساعت 3 تا 5
مکان:
تهران،بهشت زهرا
قطعه50 ردیف117 شماره 14
👈وعده شهید سجاد زبرجدی به #زائران مزارش👇👇
«سجاد زبرجدی»، شهید مدافع حرم در قسمتی از #وصیتنامهاش آورده است:
اگر درد دل داشتید و یا خواستید مشورت بگیرید، بیایید سر مزارم؛ به لطف خداوند #حاضر هستم.
#همه_می_آییم
#همه_رسانه_باشیم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
اعمال مستحبی هفدهمین روز از
چله ی شهدا ی حسینی
را از طرف
خردسال ترین شهید استان بوشهر🌷
🌷شهید حسین صافی🌷
تقدیم می کنیم به ساحت مقدس
خانم حضرت زینب سلام الله علیها
#روایتگری
نامش حسین بود؛
اهل شهرستان جَم؛ استان بوشهر.
در دوازدهمین بهار عمرش دست پدر را میگیرد،
به محل اعزام میبرد تا رضایت دهد برای رفتن حسین؛
عملیات بیت المقدس حسین را به آرزویش رساند.
شب عملیات گفتند حسین نیا.
حسین گفت:«من برای سقایی شما میآیم.»
حسین تیربارچی را به هلاکت رساند تا گردانِ در محاصره را نجات دهد.
رزمندهای آب خواست؛ حسین آب آورد؛
سر حسین بالا آمد.
خمپارهای...
اینگونه بود که حسین، حسینی شد...
🔗 #شهید_حسین_صافی
🌷 شهید حسین صافی، خردسالترین شهید استان بوشهر در 12 سالگی به آرزویش كه شهادت در راه اسلام بود، رسید.
🌷شهید حسین صافی در سال 1348 درخانواده مذهبی و صاحب كمال و فضل و ادب در روستای درهبان از توابع بخش ریز در شهرستان جم دیده به جهان گشود.
🌷*شهید صافی در خانوادهای مذهبی و صاحب كمال به دنیا آمد
🌷جد ایشان مرحوم حاج شیخ محمدحسین صافی از علما و فضلای به نام منطقه و مردم آن روزگار برای فراگیری علم و دانش و معرفت دینی از اطراف و اكناف به مقدمش میشتافتند و از خرمن دانش وی خوشهچینی میكردند؛ وی مسلط بر ادبیات فارسی و عرب است و آثار مكتوبی با خط بسیار زیبا بر جای گذاشته است كه در دست گردآوری و چاپ است و شاعری چیرهدست، توانا و ماهر بوده و اشعاری بسیار زیبا سروده است و از نوحهها و مرثیههای ایشان در مراسمات محرم و صفر و در مجالس روضهخوانی استفاده میكنند و اخیراً یكی از كتابهای ایشان به نام اشعار گلزار و سفرنامه حج ایشان به چاپ رسیده و اینك موجود است.
🌷پدر شهید صافی نیز دارای كمال معرفت و به لباس علم و تقوی مزین بوده و از اساتید بنام قرآن بوده و مردم روستا از سالهای دور برای تعلیم و فراگیری قرآن از محضرش استفاده میكردهاند.
🌷*شهید صافی در هشت سالگی قرآن را به طور كامل تلاوت كرد
🌷شهید صافی از همان دوران كودكی در نزد خانواده مذهبی، تعلیمات دینی و اسلامی را فرا گرفت و در سن هشت سالگی قرآن را به طور كامل و صحیح تلاوت میكرد؛ وی از دوران كودكی صاحب اخلاق اسلامی و مذهبی و رفتاری شایسته و پسندیده بود و همین خصوصیات شهید باعث شده بود كه نظر تمام مردم را به سوی خود جلب كند؛ در سن هشت سالگی بر اثر ذوق و علاقه سرشاری كه نسبت به فراگیری علم داشت پدرش در سال 1355 او را به دبستان دانش روستای درهبان كه بعد از شهادت ایشان به نام دبستان شهید صافی نامگذاری شد ثبتنام كرد؛ در مدرسه از لحاظ اخلاق و رفتار مورد تحسین اولیاء و مربیان بود و برای دانشآموزان الگو و سرمشق بوده و در زمینههای درسی یكی از زبدهترین دانشآموزان بودند.
🌷*در 12 سالگی به آرزویش كه شهادت بود رسید
🌷ایشان به شهادت علاقه وافری داشتند و از آنجا كه نوجوانی با جرأت و نترس بود برای رفتن به جبهه داوطلب شد و با گروهی از برادران و دوستانش راهی جبهههای حق علیه باطل شدند؛ برای ایشان زندگی كردن بر روی كره خاكی معنا و مفهومی نداشت و همیشه جمله «كونو لظالم خصما و للمظلوم عونا» بر زبان داشت؛ وی با اعزام به جبهه در عملیات حصر آبادان شركت كرد و با پیروزی برگشت و باز هم نتوانست دور از جبهه زندگی كند و دلبستگی خاصی بین او و جبهه بود؛ در نگاه پر نفوذش هزار راز و رمز نهفته و به افق دور دست همیشه نگاهش مجسم بود؛ برای دومین مرحله عازم جبهههای نبر شد و سر انجام به آنچه فكر میكرد و آرزویش بود و با گلوی بریده شده (بر اثر تركش خمپاره) سرافرازانه در تاریخ 7/9/1360 و در سن 12 سالگی در جبهه بستان و در عملیات طریقالقدس به درجه رفیع شهادت نائل آمد
🌷وصیتنامه شهید صافی
نگذارید فرزند پیامبر(ص) غریب و تنها واقع شود
🌷بعد از 1400 سال یكبار دیگر ندای حق از مشرق زمین از حلقوم فرزندی از فرزندان پاك پیامبر و از سلاله مطهر حضرت زهرا (س) در جهان طنینانداز شد، برادران و خواهران عزیزم اینك من و شما در پیشگاه خداوند مورد آزمایش قرار گرفتهایم؛ نگذارید یك بار دیگر فرزند پیامبر(ص) غریب و تنها واقع شود؛ برادران و خواهران عزیزم من به عنوان سربازی كوچك بر خود واجب میدانم به فرمان امام عزیزم به جبهههای حق علیه باطل بشتابم و تا آخرین قطره خون بر علیه متجاوزین به میهن اسلامی مبارزه كنم و شما نیز این
🌷فرمان را لبیك بگوئید و راه شهادت را ادامه بدهید تا فردای قیامت در پیشگاه خداوند و شهدا سرافکنده نباشید
🌷اما پدر و مادر عزیزم اگر من شربت شیرین شهادت را نوشیدم مرا حلال كنید و نگذارید ضد انقلاب از این گریه شما سوء استفاده كنند، بلكه شاكر به درگاه خداوند باشید كه این قربانی كوچك را از شما پذیرفت و سلام مرا به همكلاسیهایم برسانید و
بگوئید حسین نگذاشت امامش تنها بماند و شما نیز نگذارید امام عزیزمان تنها بماند، او را یاری كنید و به جبهه بروید و بر علیه مزدوران مبارزه كنید و اگر شهید شدید كه همیشه زنده میمانید و اگر شهید نشدید به درس و مشقتان برسید؛ چون اسلام به فراگیری علم و دانش تأكید كرده است و پیام شهدا را به نسلهای آینده منتقل كنید و نگذارید شرق و غرب در زمینههای علمی و فرهنگی از شما جلو بیفتند.
🌷به خواهران عزیزم سفارش میكنم كه حضرت زینب(س) را الگو و سرمشق خود قرار دهند و حجاب اسلامی را رعایت كنند كه سعادت دنیا و آخرت در گرو همین اعمال است و به برادرانم توصیه یكنم كه به پدر و مادرم احترام و آنها را یاری كنند و راهم را ادامه دهند.