هدایت شده از الحقنی بالصالحین«یرتجی»
✨ا ﷽ ا✨
#چله_بیستونهم
جوانان انقلابی ؛ یاران مهدی عج
مراقبتهای معنوی 👇👇
تلاوت قرآن و ذکر هدیه به شهدای روز
درماه شعبان 👈 مناجات شعبانیه
درماه رمضان 👈 دعای افتتاح و ابوحمزه ثمالی
✅ مرور ویژگیهای جوانان انقلابی و مطالبات حضرت آقا از جوانان
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
✨ا ﷽ ا✨ #چله_بیستونهم جوانان انقلابی ؛ یاران مهدی عج مراقبتهای معنوی 👇👇 تلاوت قرآن و ذکر هدیه
دوازدهمین روز از 🌟💫چله ( بیست و نهم) 🌟💫 مهمان سفره شهید 🌷 امید اکبری 🌷 هستیم.
شهید امید اکبری یکی از شهدای حادثه تروریستی سیستان و بلوچستان است که چهره و صدای او برای بسیاری از اهالی اصفهان آشنا است...
خادم الحسین ، ذاکر اهل بیت و ذاکر هیئت فدائیان حسین اصفهان بود که همراه رفیقانش در ۲۴ بهمن ۱۳۹۷ دو روز بعد از چهل سالگی انقلاب غریبانه در جاده خاش_زاهدان پر کشید و جزء اولین شهدای چلّه ی دوم انقلاب نام گرفت.
میگن رفیق شهید شهیدت میکنه..🤔
با دیدن این عکس فهمیدم واقعا اینجوریه😊
اگه با یکی خیلی مانوس بشی همه چیزت شبیهش میشه🙃
حتی مدل مو و لباسات..⚘
حالا چه برسه به مدل مرگ و سعادت..🌷
چه برسه به شهادت..😢😭
#رفیق_شهیدم
11.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 #کلیپ/ به مناسبت سالگرد شهید امید اکبری
امید بود...
و شهادت، امید هر روزش....
پدر شهید: در سپاه که استخدام شد برای برگزاری یک روضه در دهه فاطمیه به نزد من آمد و اجازه خواست تا خانه را با کمک بچههای مسجد برای این کار آماده کند و من و مادرش هم بلافاصله استقبال کردیم، چند روزی گذشت، اما خبری از بچه های مسجد که قرار بود بیایند و منزل را برای برگزاری روضه آماده کنند نشد! به امید گفتم امید جان مشکلی هست با صدای مظلومانه اش آرام در گوشم و بدون آنکه مادرش بفهمد گفت: نمی توانم هزینه روضه را بدهم پول زیادی جمع نکرده ام.
پدر شهید ادامه می دهد: آن زمان از این کارت های عابر که با آن پول دریافت می کردند، نیامده بود و من دفترچه حسابم را به امید دادم تا صبح روز بعد برای گرفتن پول به بانک برود.
علاقه امید به من و مادرش باعث می شد تا همیشه با ما با احترام و ادب رفتار کند و نه تنها خودش به ما احترام می گذاشت، بلکه به برادرش هم توصیه می کرد که مبادا پدر و مادر از دست ما رنجیده شوند، همیشه با بچه های فامیل بازی می کرد و بچه ها با دیدنش متوجه می شدند که یک بازی دیگر با عمو امید به زودی آغاز می شود...
#خاطره_ای_از_امید 🌺
از زبان مادر شهید:
گاهی اوقات می خوابیدم و امید می آمد کف پایم را می بوسید. بهش می گفتم:《آقا امید! مامان! دیگه این کار رو نکن من ناراحت میشم》، میگفت:《تو مادری!》 می گفتم:《مادرم ولی با این کارت من ناراحت میشم!》
همیشه میگفت:《مامان جان چیزی کم و کسر نداری؟》 می گفتم:《نه مادر!》 می گفت:《قَسَمِت میدم نصف شبم که باشه هر کاری داری به من زنگ بزن هر موقعی هر کاری داری، اگه سرِت درد گرفت، اگه چیزی خواستی حتما بهم بگو!》
می گفت:《نمی دونی دعای شما چقدر برام تاثیر داره! فقط شما دعا کن من شهید بشم..》
می آمد اینجا و پدرش را می برد حمام، ناخن هایش را می گرفت و کارهایش را می کرد. بهش می گفتم:《مامان! بابات خودش میتونه بره.. این کار ها برا چیه؟》
می گفت:《نه! بابامه! باید ببرمش》..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خواب سید رضا نریمانی از شهید امید اکبری