eitaa logo
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
2.7هزار دنبال‌کننده
18.3هزار عکس
8.3هزار ویدیو
232 فایل
انس با شهداء برای همنشینی با امام زمان«ع» ومرافقةالشهداء من خلصائک اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عجل الله) السلام علیک یا من بزیارته ثواب زیارت سیدالشهداء یرتجی
مشاهده در ایتا
دانلود
وقتی سید صاحب، یک ساله بود در مسجد امام حسین (ع) همه برای او نذر می‌کردند و حاجت می‌گرفتند. حتی یک بار در شش سالگی یک مسیحی به او نذر کرد و شفا گرفت!
خانه‌ای کوچک در کوچه پس کوچه‌های نظام آباد تهران، داستان های عجیب و غریبی دارد که معنویت خانه را به گوش همه رسانده است. از محافظان «بیت رهبری» تا همسر محمود احمدی نژاد و ده‌ها و صد‌ها نفر که خواب دو فرزند شهید سادات این خانه را دیده‌اند و در همین اندرونی خانه کوچک، دعای توسل خوانده و حاجت‌روا  شده‌اند. این البته در مورد بیشتر شهدا صدق می‌کند. قرارمان را شخص ثالثی هماهنگ کرده بود و اولین بار بود که راهی خانه پدر و مادر شهیدان «سید مهدی و سید صاحب محمدی» می‌شدیم که از دور فقط روایت اتاق دست نخورده این دو برادر شهید را بعد از سال‌های پس از جنگ شنیده بودیم، اما صفا و محبت پدر و مادر شهیدان دیدنی‌تر و دلنشین‌تر از هر خاطره‌ای بود. روایت‌های پدر و مادر شهیدان محمدی، از اتفاقات این خانه و اتاق فرزندان شهیدشان شنیدنی و دیدنی است. شاید اصلا ابوالشهدا باید خود به تندی و شیرینی لهجه ترکیبی مازنی- عراقی اش از داستان زندگی در کربلا و ازدواجش با دختر عمو تا بیرون کردنشان توسط صدام و آمدن به محله نظام آباد و بعد هم ماجراهای سید صاحب و سید مهدی  توضیح دهد تا به دل بنشیند اما ما فقط گوشه ای از آن را به قلم می‌آوریم. ورودی کوچه تنگ، تاریک، بن بست؛ پر از عکس  شهدای همان کوچه است و به همین دلیل نام کوچه را «بن بست شهدا» گذاشته اند. پدر شهیدان، گویی نیم ساعتی است به خاطر مهمان نوازی بسیار خوبش، دم درب خانه منتظر مانده است. قبل از هر چیزی ما را راهنمایی می‌کند تا از پله‌های تنگ، باریک و قدیمی خانه به طبقه بالا برویم. البته در همان حیاط خانه هم یک اتاقکی ساخته شده است. پدر شهید درهای اتاق ها را باز می کند. همه چیز قدیمی است جز چند لوح و قاب عکس که گویی برخی از اشخاص برایشان هدیه آورده اند. پدر شهیدان شروع می‌کند و تند تند به بیان روایت‌هایی می‌پردازد که در این اتاق‌ها صورت گرفته است. پیش از هر چیز، در باره خالی از سکنه بودن این اتاق‌ها می گوید: ما قدیم اینجا زندگی می‌کردیم و این اتاق بزرگ، اتاق «سید مهدی» و «سید صاحب» بود که بعد از شهادتشان در حیاط خانه برای خودم و مادر شهیدان اتاقی ساخته‌ام و اینجا همین‌طور مانده است و مهمانان می‌آیند و نماز می‌خوانند، دعا می‌کنند و حاجت می‌گیرند!
سید صاحب و سید مهدی، دو فرزند کوچک خانه آقای محمدی هستند که سید مهدی، 4 سال و نیم در جبهه بوده و سید صاحب هم با دستکاری شناسنامه اش، موفق می‌شود 2 سال در جبهه حضور داشته باشد تا اینکه سید مهدی در عملیات «مرصاد» و سید صاحب در «جاده کوشک» به فاصله 4 روز از هم به «شهادت» می‌رسند. اما این دو فرزند سادات خانه، بعد از شهادت، گویی به خواب بسیاری رفته‌اند و حاجت بسیاری از نیازمندان را هم داده‌اند! پدر شهیدان می‌گوید: سید صاحب، از بچگی حاجت می‌داده و زمانی که صاحب، بچه بود و مسجد می‌رفت برخی نذر می‌کردند و حاجت روا می‌شدند! محافظ آقا که خواب سید صاحب را دید پدر شهید، اول از همه به خواب «محافظ آقا» اشاره می‌کند و می‌گوید: یکی از محافظان آقا(اسمشان را هم به یاد نمی آورند) خواب سید صاحب را دیده و آمده بود منزل ما و با هم رفتیم به محل شهادت که گنبد و یادبود ساخته‌اند و مطمئن شد که خواب همین شهید را دیده است و حالا 7 باری می شود که با جمعی به منزل ما می‌آیند و هیئت بر‌پا می‌کنند. پدر شهید می‌گوید: وقتی سید صاحب، یک ساله بود در مسجد امام حسین (ع) همه برای او نذر می‌کردند و حاجت می‌گرفتند. حتی یک بار در شش سالگی یک مسیحی به او نذر کرد و شفا گرفت! آقای محمدی با لهجه مازنی – عراقی تند تند تعریف می‌کند و می‌گوید: وقتی صاحب، 7 سال و 6 ماهش بود رفته بودیم جاده شمال و در مسیر راه به زیارت امامزاده هاشم رفتیم.  همان‌جا بی اختیار گفتم: «صاحب آنقدر مردم نذر تو می کنند، فکر می کنم آخر یک روز «امامزاده صاحب» می شوی!»
کارگر خانه شهدا حاجت روا شد! پدر شهید، به یک ماجرای دیگری هم اشاره می کند و می‌گوید: چند سال پیش دنبال کسی بودیم که بیاید و خانه را قیرگونی کند و بالاخره یک نفر پیدا شد و من اول بهش گفتم: نکند کارت را خوب انجام ندهی، اینجا خانه دو شهید سادات است. آه اینها دامن تو را می گیرد! این را که گفتم کارگر با ناراحتی گفت: 25 روز است که ماشینم را دزدیده اند و پیدا نمی‌شود. من گفتم: بگو «بسم الله الرحمن الرحیم، من کارم را درست انجام می دهم ان‌شاءالله مشکلم حل شود.» بعد از 2 ساعت کار کردن، بهش تلفن زدند و گفتند ماشینش را پیدا کرده اند! آقای محمدی ادامه می‌دهد و می‌گوید: مادر شهید یک روز رفته بود نماز جمعه و آنجا می بیند که یک خانمی خیلی بی‌تابی می‌کند و می‌گوید مریضی دارد که جانش در خطر است و حاج خانم هم زن بیچاره را با خودش به خانه آورد و برایش دعا کردیم و بعد از 10 روز حال مریضش خوب شد! پدر شهید از این سبک ماجرا ها بسیار در ذهن دارد که هر کدام را تند تند تعریف می‌کند.
سید صاحب را باردار بودم که از عراق بیرونمان کردند پدر و مادر شهیدان محمدی، دختر عمو و پسر عمو و از سادات بابلی مازندران هستند، اما آقای محمدی، از بچگی با خانواده‌اش در کربلا زندگی کرده و بعد دختر عمویش را عقد کرده و با خود به کربلا برده است. مادر شهیدان که مهربانی از صورتش می بارد، می‌گوید: 4 تا بچه داشتم و «سید صاحب» را هم باردار بودم که ما را از عراق بیرون کردند و همان موقع آقای محمدی آمده بود ایران و هیچ خبری از ما نداشت و من به همراه مادر شوهر و تعدادی از اقوام به سختی راهی ایران شدیم. در طول راه مصیبت‌های زیادی بر سر ما آمد و فقط قرآنی که همراه داشتم ما را نجات داد. تمام مسیر اجازه ندادم کسی متوجه بشود من باردار هستم و بعد  از حدود دو هفته ما به تهران آمدیم و اقوام برای ما این خانه را گرفتند تا در آن زندگی کنیم.همه زندگی ما در کربلا بود و حتی نتوانستیم سر سوزنی از وسایلمان را بیاوریم. خادم زائران کربلا بودیم پدر شهیدان محمدی، می‌گوید: در کربلا مغازه داشته و کارش قاب سازی بوده و عمده وقتش را صرف خدمت به زائران امام حسین (ع) می کرده است. او هنوز هم می‌گوید: این کار افتخار من بود و هنوز هم برای مراسم‌های مذهبی از مردم پذیرایی می‌کنم. می‌گوید: نمی‌خواستیم به ایران بیائیم، صدام ما را بیرون کرد.
سید صاحب 15 ساله بود که «نماز شب» می‌خواند مادر شهدا می‌گوید: سید صاحب دوست نداشت کسی بداند که «نماز شب» می‌خواند اما من فهمیده بودم. ما آن موقع طبقه بالا زندگی می‌کردیم و آنجا آب نداشتیم. یک شب دیدم در اتاق باز است و سید صاحب بیدار شد و از اتاق بیرون رفت. اجازه ندادم متوجه شود که من بیدارم. اما حواسم بود دقت کردم ببینم سید صاحب چه کار می کند. دیدم در حال خواندن نماز شب است. سید مهدی هم همین‌طور بود. این دو برادر در همان اتاق همیشه نماز شب می‌خواندند. از سید صاحب فقط دو تا پا در بهشت زهرا(س) است پدر شهیدان محمدی، می‌گوید: وقتی خبر شهادت بچه ها را آرودند، یکی یکی اطلاع دادند. اولی را گفتم در راه اسلام بوده است ناراحت نیستم! و‌ وقتی گفتند «سید مهدی» مجروح شده است، گفتم؛ بگویید شهید شده است! مکث کردند، گفتم، اشکالی ندارد برای اسلام بوده ناراحت نیستم! چون پیکر «سید صاحب» و همراهانش در کوشک منفجر شده بود.امروز در همان کوشک برایشان بارگاه ساخته اند و در ضمن از پیکر سید صاحب فقط دو تا پا آورده اند که در کنار مزار برادرش «سید مهدی» دفن شده است.
مادر شهیدی که آقای رئیسی را از زیر قرآن رد کرد بشناسید/تصاویر یک مادر شهید پیش از ورود رئیسی به وزارت کشور خود را به آن محل رسانید و منتظر ماند تا تولیت آستان قدس رضوی را از زیر قرآن رد کند.
🍃🌸 #امام_خامنہ_‌ای ❤️ #شهدا دلاورانی هستند که #حصارجهالت و #گمراهی را دریدند وشعاع خورشید #هدایت را به دورترین نقاط عالم رساندند شادی ارواح طیبه ی شهدا🌷 ویژه ❣شهیدان سید مهدی وسید صاحب محمدی❣ سه تا صلوات اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از آقا تنها نیست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥🔴تندرو کسی است که پایبند به انقلاب است؛ میانه‌رو کسی است که درمقابل خواسته‌های آنها تسلیم باشد. در ادبیات سیاسی آمریکا و انگلیس و امثال اینها، تندرو و میانه‌رو معنایش این است. 🔻از همه تندروتر هم آن روز امام بزرگوار بود از نظر آنها. امروز هم از همه تندروتر از نظر آنها این بنده حقیر هستم... 🆔👇👇👇 @agha_tanha_nist
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊 •[ شهید مدافع حرمی که رهبر فرزانه انقلاب برای نگه داشتن قاب عکس او از خانواده اش اجازه گرفت ]• 💠 پسر شهیدم هدیه به رهبرم بود. " پدر شهید محمد احمدی جوان " 💐 #شهید_محمد_احمدی_جوان @moghavematt
📷 سردار باقرزاده همزمان با رونمایی از نامه شهید غلام حق‌شناس در اصفهان، خبر کشف پیکر این شهید را به خانواده‌اش داد. 🔺خدا میدونه حس و حال این مادر وقتی که خبر برگشت عزیزش رو میدن چیه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽ سلام علیکم سی وسومین روز از🌷چله نهم🌷 اعمال مستحبی امروزمان را به از شهید با کرامت از ذریه حضرت زهرا سلام الله علیها ❣️عالم شهید سید عارف حسین حسینی❣️ می کنیم محضر نورانی ☀️ حضرت جوادالائمه علیه السلام☀️ و از حضرتش می نماییم تا با نگاه کریمانه خود؛ ✅ما و تمام جوانان ایران اسلامی را گردانند و ✅زندگی ما را به سمتی سوق دهند که ، حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه گردیم ان شاء الله
نسب: شاه شرف بوعلى و حسین الاصغر، فرزند امام سجاد (ع) تاریخ تولد: ۱۳۲۵ش زادگاه: روستای پیوار از توابع پاراچنار محل زندگی:پاکستان، ایران، عراق تاریخ وفات:۱۴ مرداد ۱۳۶۷ش محل دفن:پاراچنار اطلاعات علمی استادان:امام خمینی • مدرس افغانی • مکارم شيرازی • وحید خراسانی •تبریزی • حرم‌پناهی • سیدکاظم حائری • مرتضی مطهری سایر: تدریس در حوزه و دانشگاه فعالیت‌های اجتماعی-سیاسی سیاسی: نماینده امام خمینی در پاکستان • عضویت در نهضت جعفریه اجتماعی: تأسیس مراكز فرهنگى مانند مدرسه دارالمعارف الاسلامیه • جامعه اهل‌البیت • انوارالمدارس • شفاخانه علمدار در پاراچنار • درمانگاه در كراچی.
سید عارف حسین حسینی(۱۳۲۵-۱۳۶۷ش) از روحانیان شیعه پاکستان و رهبر نهضت جعفریه بود. وی در نجف و قم دروس معارف اهل بیت(ع) را آموخت. در نجف از شاگردان امام خمینی بود. در پاکستان علاوه بر نیازهای فرهنگی، عبادی و مذهبی مردم، به نیازهای بهداشتی و اقتصادی مردم نیز رسیدگی می‌کرد. حسینی در ۱۴ مرداد ۱۳۶۷ ش. در مدرسه دارالمعارف الاسلامیه پیشاور، از سوی افراد ناشناس، هدف گلوله قرار گرفت و به شهادت رسید.
عارف حسین، فرزند سید فضل حسین، در ۴ آذر ۱۳۲۵ش برابر با ۲۵ نوامبر ۱۹۴۶م و ۱ محرم ۱۳۶۶ق در روستای پیوار، از توابع شهرستان پاراچنار، در پاکستان، در خانواده‌ای مذهبی و روحانی از سادات پاکستان به دنیا آمد. زادگاه او در نوار مرزی پاکستان و افغانستان قرار گرفته است که در آن سه قبیله غندی خیل، علی‌زئی و دویرزئی زندگی می‌کنند. حسینی از قبیله پشتون دویرزئی بود. سلسله‌نسب او به شاه شرف بوعلی قلندر بن سید فخر ولی می‌رسد که در کرمان مدفون است. چون نسب ایشان را به حسین الاصغر، فرزند امام سجاد(ع)، منتهی می‌دانند، خاندان وی به حسینی معروف است.[۱] اجداد او که بسیاری از آنان روحانی و مبلّغ بودند برای نشر معارف اسلامی و اهل بیت(ع) در منطقه پیوار و نواحی آن فعالیت داشتند. حسینی دوران کودکی را در زادگاه خود سپری کرد و قرآن کریم و تعالیم ابتدایی دینی را نزد پدرش، که روحانی بود، فراگرفت. سپس به مدرسه رفت و بعد از اتمام دوره دبستان و راهنمایی، راهی دبیرستانی در پاراچنار گردید. در ۱۳۴۳ش دیپلم گرفت و پس از آن به مدرسه جعفریه پاراچنار رفت و فراگیری دروس دینی را نزد حاجی غلام جعفر لقمان‌خیل آغاز کرد و در مدت کوتاهی ادبیات عرب را فراگرفت. زبان مادری او پشتو بود. علاوه بر آن، وی به فارسی و عربی و اردو نیز تسلط داشت.[۲] در نجف حسینی در ۱۳۴۶ش برای ادامه تحصیل به نجف رفت و علاوه بر تکمیل دانش ادب عربی نزد مدرس افغانی، استاد معروف ادبیات عرب در حوزه علمیه نجف و سپس قم، دروس سطح مقدماتی و عالی فقه و اصول را نزد استادان مختلف آموخت. آشنایی با امام خمینی وی توسط سید اسدالله مدنی با امام خمینی آشنا شد و در حلقه درس ایشان شرکت کرد. در ۱۳۵۲ش، او را به جرم شرکت در فعالیت‌های انقلابی، دستگیر و زندانی و پس از مدتی از نجف اخراج کردند.
ادامه تحصیلات در قم در ۱۳۵۳ش دوباره تصمیم گرفت برای ادامه تحصیل به نجف برود، اما دولت عراق به وی روادید نداد؛ از این‌رو، در همان سال راهی قم گردید و نزد اساتید این حوزه، مانند مکارم شیرازی، وحید خراسانی، تبریزی، حرم پناهی و سید کاظم حائری، اصول، فقه و تفسیر آموخت. همچنین از درس فلسفه مرتضی مطهری بهره برد. اخراج از ایران او هنگام تحصیل در قم در تظاهرات برضد حکومت پهلوی شرکت می‌کرد و به همین سبب بازداشت شد. چون وی از امضای تعهدنامه، مبنی بر شرکت نکردن در تظاهرات، سخنرانی‌ها و ارتباط با انقلابیون، خودداری کرد، در اواخر دی ۱۳۵۷، مجبور به ترک ایران شد و به پاکستان بازگشت. بازگشت به وطن وی از ۱۳۵۷ش تا اواخر ۱۳۶۳ش در مدرسه جعفریه پاراچنار به تدریس پرداخت. حسینی از مدرسه جعفریه پاراچنار در شبهای جمعه به دانشگاه پیشاور می‌رفت و اخلاق اسلامی تدریس می‌کرد.
حسینی، جهل و بی‌سوادی را علت اصلی عقب‌ماندگی و انحطاط جامعه اسلامی می‌دانست و برای مبارزه با بی‌سوادی و خرافه‌پرستی، اقدام به تأسیس مراکز فرهنگی (مانند مدرسه و کتابخانه و مسجد) نمود، از جمله مدرسه دارالمعارف الاسلامیه، جامعه اهل‌البیت و انوارالمدارس. وی علاوه بر توجه به نیازهای فرهنگی، عبادی و مذهبی مردم، به نیازهای بهداشتی و اقتصادی آنان نیز توجه داشت؛ لذا در مناطق محروم چند بیمارستان و درمانگاه تأسیس کرد، از جمله شفاخانه علمدار در شهرستان پاراچنار و یک درمانگاه در کراچی.
قسمت‌هایی از پیام امام خمینی به مناسبت شهادت عارف حسینی: پیام‌ها و تلگرافات تبریک و تسلیت شما در رابطه با شهادت جناب حجت الاسلام آقای سیدعارف حسین الحسینی این یار وفادار اسلام و مدافع محرومان و مستضعفان و این فرزند راستین سید و سالار شهیدان، حضرت ابی عبدالله الحسین - علیه‌السلام - واصل گردید. دردآشنایان جوامع اسلامی، همانان که با محرومان و پابرهنگان میثاق خون بسته‌اند، باید توجه کنند که در آغاز راه مبارزه‌اند و برای شکستن سدهای استعمار و استثمار و رسیدن به اسلام ناب محمدی راه طولانی در پیش دارند. و برای امثال علامه عارف حسین حسینی بشارتی بالاتر از این نبوده است که از محراب عبادت حقْ عروج خونین «ارجِعِی الی رَبِّکِ» را نظاره کند، و جرعه وصل یار را از شهد شهادت بیاشامد، و شاهد وصول هزاران تشنه عدالت به سرچشمه نور گردد. ملت شریف و مسلمان پاکستان، که بحق ملتی انقلابی و وفادار به ارزش‌های اسلامی بوده‌اند و با ما رابطه دیرینه گرم انقلابی، عقیدتی و فرهنگی دارند، باید تفکر این شخصیت شهید را زنده نگه دارند، و نگذارند شیطان زادگان جلوی رشد اسلام ناب محمدی - صلی الله علیه و آله و سلم - را بگیرند.اینجانب فرزند عزیزی را از دست داده ام. خداوند تعالی به همه ما توفیق تحمل مصائب و توان ادامه راه پر فروغ شهیدان را بیشتر از پیش کرامت فرماید؛ و توطئه و مکر ستمگران را به خودشان برگرداند؛ و ملت پرکرامت اسلام را در مسیر جهاد و شهادت ثابت قدم نگه دارد. امام خمینی، صحیفه نور، ۱۳۷۸ش، ج۲۱، ص۱۱۹ و ۱۲۱. وی نماینده امام خمینی در امور حسبیه و وجوه شرعی در پاکستان بود.
مزار شهید عارف حسینی در پاراچنار پاکستان