eitaa logo
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
2.7هزار دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
8.9هزار ویدیو
238 فایل
انس با شهداء برای همنشینی با امام زمان«ع» ومرافقةالشهداء من خلصائک اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عجل الله) السلام علیک یا من بزیارته ثواب زیارت سیدالشهداء یرتجی
مشاهده در ایتا
دانلود
13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢مهمترین کار «سلام فرمانده» چیست؟ 🔹موج آفرینی در ایران و دوستداران ایران در خارج از کشور و هراس افکنی در دل معاندین و یا راهی که نشان داد؟
*ما بی نظیریم* آرام آرام جانبازان، ایثارگران و رزمندگان بار و بندیل سفر را می بندند تا به رفقای آسمانی خود بپیوندند و تقریبا هر روزه در هر کوی و برزنی صدای لا اله الا الله را برای تشییع اینان می شنویم. تا ده سال آینده، اگر خبرنگارانی هوس مصاحبه و گفتگو با یکی از رزمندگان زنده مانده از جنگ و دفاع مقدس را داشته باشند باید شهر به شهر، کوه به کوه و دیار به دیار، روزها و ماهها، بگردند، تا شاید بتوانند یک کهنه سرباز پیر و فرتوت، که نای سخن گفتن ندارد را پیدا کنند تا مصاحبه ای نمایند. ما بی‌ نظیرترین نسلیم، ما نسل انتقالیم. آخرین بازمانده‌های نسل سنتی و اولین اهالی دهکده مجازی نسل مدرن. ما با تمام سختی‌هایی که داشته‌ایم نسلی بی‌نظیریم. نسلی هستیم که هم خانواده‌ی پرجمعیت را دیدیم و هم خانواده کم جمعیت تک فرزندی را تجربه کردیم. نسلی هستیم که عمو، عمه، دایی و خاله برایمان بسیار پررنگ بود و نسلی را دیدیم که کم‌کم با آن غریبه شد. نسلی هستیم که همسایه و هم محله‌ای بخش مهمی از خاطراتمان بود و نسلی را دیدیم که در یک آپارتمان چند واحدی کسی، کسی را نمی‌شناسد. نسلی که گروه‌های گفتگویمان، جمع شدن‌هایمان داخل کوچه بود و نسلی را دیدیم که با ایسنتاگرام و واتساپ و تلگرام، جمع‌های مجازی تشکیل دادند اما سال تا ماه یکدیگر را نمی بینند . نسلی که روزها و هفته‌ها در خانه پدربزرگ و عمو و دایی و… می‌ماندیم و نسلی را دیدیم که بعد از دو ساعت مهمانی در خانه پدربزرگ و عمو و دایی ، در گوش پدر و مادر غر می زند که چرا نمی رویم ؟ نسلی هستیم که تماشای آلبوم‌های خانوادگی، یکی از سرگرمی مهمان‌هایمان بود و نسلی را دیدیم که هزاران عکس بی‌حس را در حافظه گوشی و کامپیوتر ذخیره می‌کند و هرگز هوس نمیکند آنها را بار دیگر ببیند. نسلی که در پذیرایی خانه‌هایمان فقط پُشتی و بالش‌ بود اما با کلی مهمان و نسلی را دیدیم که مُبل بخش زیادی از فضای خانه شان را اِشغال کرده است و کسی نیست روی آنها بنشیند. ما نسلی بی نظیریم. ما جنگ دیده ایم . آژیر قرمز شنیده ایم ، دشمن بی رَحم دیده ایم ، بمباران و توپ و تانک و موشک دشمن دیده ایم. ما بی رَحم ترین موجودات تاریخ را دیده ایم ، داعش را تجربه کرده ایم و از آن طرف مردِ میدان را داشته ایم . ((شهدا و جانبازان را )) ...... ما با همه نسل ها فرق داریم . ما بی‌نظیرترین نسلی هستیم که نه قبلاً وجود داشته و نه بعدها به وجود می‌آید. در زمان ما سرای سالمندان اسمی ناآشنا بود اما امروز در هر شهر و محله ای تابلوی این مراکز خودنمایی میکند . ما نسل انتقالیم. آخرین بازمانده‌های نسل سُنّتی و اولین اهالی دهکده مجازی نسل مُدِرن. ما با تمام سختی‌هایی که داشته‌ایم نسلی بی‌نظیریم ... : اگر دوباره جنگی شروع شد و ما نبودیم از قول ما *رزمندگان دیروز* به *رزمندگان فردا* بگوئید: در حین مبارزه با دشمن متجاوز، به *بعد از جنگ* هم بیاندیشید. مبادا *ارزش‌ها* در خاکریزها جا بماند، و ارزش ها، مثل امروز، *عوض* شود و *عوضی‌ها* ارزشمند شوند. می بینید که چگونه ما را *غریبه* می‌پندارند !  آن روزها: *قطار قطار* می رفتیم.. *واگن واگن* بر می گشتیم. *راست قامت* می رفتیم.. *کمر خمیده* بر می گشتیم. *دسته دسته* می رفتیم. *تنها تنها* بر می گشتیم. بی‌هیچ استقبال و جشن و سروری. فقط *آغوش گرم مادری* چشم انتظارمان بود و دگر هیچ..! اما مردانه، ایستادیم... باور کنید که: ما هم دل داشتیم، فرزند و عیال و خانمان ‌داشتیم. اما با *دل* رفتیم... *بی‌دل* برگشتیم. با *یار* رفتیم... با *بار* بر گشتیم. با *پا* رفتیم... با *عصا* بر گشتیم. با *عزم* رفتیم... با *زخم* برگشتیم. با *شور* رفتیم... با *شعور* برگشتیم. ما اکنون *پریشان* هستیم. اما *پشیمان* نیستیم. *ما* همان کهنه *رزمندگان* پیاده‌ایم که *سواری* نیاموخته‌ایم. *ما* همان هایی هستیم که به *وسوسه‌ی قدرت* نرفته بودیم. می‌دانید *تعداد ما* در هشت سال جنگ، چند نفر بود؟؟؟ *۳/۵* درصد از کل جمعیت ایران!!! اما *مردانگی* را *تنها* نگذاشتیم. ما *غارت* را آموزش ندیده بودیم. رفتیم و *غیرت* را تجربه کردیم. اکنون نیز *فریاد* می‌زنیم که: این *حرامیان یقه سفیدان قافله‌ی اختلاس* از ما نیستند... *این گرگانی که صد پیراهن یوسف را دریده‌اند* از ما نیستند . این *خرافات خوارج پسند* وصله ی مرام ما نیست. ما *استخوان در ‌گلو* و *خار در چشم*، از *وضعیت امروز مردم خوبمان* شرمنده‌ایم,, شرمنده ایم، با صورتی سرخ. شرمنده ایم، با دستانی که در فکه و شلمچه و مجنون و هور و ارتفاعات غرب جا مانده است ای همه ی آنانی که *احساس پاک* را می شناسید! *ما*، اگر به جبهه نمی‌رفتیم، با دشمنی که به تلافی قادسیه، برای هلاک مردم و میهن مان ایران، آمده بود، چه می کردید؟ شما را به آن خون شهیدان، ما را *بهتر قضاوت* کنید. جامعه ایثارگری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🌸 رهبر انقلاب:* *دسته سوم دق نمی‌کنند، بلکه می‌مانند و پیروزی را می‌بینند🌻* *کسانی که در فضای مجازی سیر می‌کنند، لازم است روزانه اقلا یک بار این ویدئو را که حاوی از کشتی‌بان حکیم انقلاب است مرور نمایند تا بتوانند بر بددل و پرکینه فایق آیند.* *أللَّھُمَّ؏َـجِّلْ‌لِوَلیِّڪَ‌ألْفَرَج‌بحِّق‌الزینب؏*
«إنّا لله وإنّا إليهِ رَاجعُون» ☑️ |اطلاعیه| با نهایت تاسف و تاثر به اطلاع می رساند روح استاد خالق اثر ماندگار «آمدم ای شاه پناهم بده» به لقا الله پیوست .. این ضایعه را خدمت خانوادۀ محترم آن مرحوم تسلیت عرض نموده و برای آن عزیز سفر کرده علوِ درجات را از خداوند منان خواستاریم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅ مراقبه به اعمال ماه ذیقعده و ماه ذیحجه ✅ مراقبه به زیارت آل یس ✅ مراقبه به زیارت عاشورا تمامی اعمال ان شاالله هدیه می شود به همه شهدای اسلام ، ویژه شهدای مکه ومنا
🌷دو سرهنگ شیک‌پوش و قبراق بر آستانه دفتر فرماندهی بچه‌های بسیج ظاهر می‌شوند و سراغ مجید بقایی را می‌گیرند. بسیجی‌ای جوان از دفتر بیرون می‌آید و می‌گوید: «لطفا اندکی صبر کنید تا صدایش کنم.» بسیجی خیلی سریع خود را به ایشان می‌رساند و می‌گوید: «آقا مجید دو نفر از برادران ارتشی با شما کار دارند.» جواب داد: «آن‌ها را به داخل دفتر راهنمایی کن، من الان می‌آیم.» بسیجی برمی‌گردد و به آن‌ها می‌گوید: «آقا مجید گفت بفرماييد تو من الان می‌آیم.» آن‌ها گفتند: «لطفا بگوييد کجاست ما خدمتش می‌رویم.» بسیجی گفت: «نه شما تشریف داشته باشید او الان ظرف‌ها را می‌شوید و می‌آید.» هر دو سرهنگ با هم متعجبانه پرسیدند: «ظرف‌ها را می‌شوید؟!» -خب آره. -آقا اشتباه نکنید؛ ما آقای مجید بقایی فرمانده سپاه شوش و فرمانده خط جبهه شوش را کار داریم. 🌷-بله می‌دانم شما با آقای دکتر مجید بقایی فرمانده تمام این محور کار دارید. باهم تکرار می‌کنند: -دکتر!؟ عجب او هم دکتر است. -هنوز هم بگم او خطاط و نقاش خوبی هم هست. و درحالی‌که به دیوار اشاره می‌کند نمونه‌ای از هنر خطاطی مجید را که روی کاغذی به دیوار نقش بسته است، نشان می‌دهد. -یعنی توی تمام این منطقه کسی نیست که ظرف‌هایش را بشوید؟ -نه اشتباه نکنید او هم ظرف‌های خود و هم ظرف‌های همه بچه‌ها را می‌شوید چون نوبت شهرداری اوست. -شهرداری...!؟ یکی از دو سرهنگ به کاغذی که روی دیوار چسبیده است نگاه می‌کند و شعر خطاطی شده توسط مجید را زمزمه می‌کند: بیا بیا که سوختم ز هجر روی تو، بهشت را فروختم به نیمی از نگاه تو. 🌷بعد از چند دقیقه دکتر مجید درحالی‌که آستین‌هایش را بالا زده بود و دست‌هایش را با چفیه‌ای خشک می‌کند بشاش و سرحال سرمی‌رسد و با آن‌ها احوالپرسی می‌کند و یکی از آن‌ها را تنگ در آغوش می‌کشد و می‌گوید: «جناب سرهنگ، چه عجب؛ یادی از ما کردی؟» سرهنگ عجولانه می‌پرسد: «تو داشتی ظرف‌های نیروهایت را می‌شستی؟» دکتر مجید با خونسردی می‌گوید: «هر نفر بعد از چندین روز نوبت شهرداری دارد و باید ظرف‌ها را بشوید و جارو کند و اسباب و اثاثیه را جابجا کند.» - آقای بقایی در این صورت نیروها به فرمانت هستند؟ - چرا که نه، آن‌ها برای من نمی‌جنگند برای اعتقادشان از من اطاعت می‌کنند.
سردار شهید مجید بقایی در بهمن ماه سال 1337هجری شمسی در خانواده‌ای معتقد و متدین در شهرستان بهبهان به دنیا آمد از همان ابتدا آینده روشن او از چهره اش نمایان بود. در همان کودکی مکبر مسجد بود. در رشته ریاضی تحصیلات دبیرستان را پایان برد و در رشته مهندسی شیمی اهواز پذیرفته شد. او گفت: "من باید کاری را به عهده بگیرم که واقعا بتوانم به این مردم مستضعف خدمت بکنم." و به همین دلیل سال آخر دبیرستان را مجددا طی کرد و دیپلم رشته تجربی را اخذ کرده و سپس در رشته فیزیوتراپی دانشگاه اهواز قبول شد. در سال ۱۳۵۴، فعالیت های او در دانشگاه شکل گرفت و تماس های او تشکیلاتی شد. وی در مبارزه با رژیم شاه نقش تعیین کننده ای را در رهبری مبارزات دانشجویی و غیر دانشگاهیان به عهده گرفت. و در سال های ۵۵ و ۵۶ از عناصر هدایت کننده تظاهرات علیه رژیم شاه بود. او قبل از پیروزی انقلاب اسلامی برای جلوگیری از اقدامات چماق به دستان شاه، تیم های گشتی را برای حفظ و امنیت شهر و نوامیس مردم سازماندهی کرد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی در دادگاه انقلاب اهواز مشغول کار شد. شهید بقایی در خنثی کردن و سرکوبی توطئه آمریکایی خلق عرب که در خوزستان راه انداخته بودند نقش چشمگیری داشت و ضربات شدیدی به این گروه وارد نمود. سپس در کمیته و شهربانی کار خود را آغاز کرد و اقدامات همه جانبه ای را در دستگیری سر سپردگان رژیم پهلوی که در آن زمان متواری بودند انجام داد. همزمان به کارهای فرهنگی مشغول بود و اقدام به تشکیل کانون نشر فرهنگ اسلامی کرد.
زندگی شهید بقایی پیوسته قرین با عبادت و زهد و خداجویی بود. از کودکی در جلسات قرائت قرآن شرکت می کرد و توجه زیادی به دعا و زیارت ائمه اطهار داشت و می گفت همین مراسم روضه خوانی است که ما را نگه داشته است. برای اقامه نماز و جماعت اهمیت فوق العاده ای قائل بود. در هنگام نماز آن قدر خشوع داشت که دیگر برادران به حالش غبطه می خوردند. علاقه زیادی به امام خمینی و روحانیت داشت و می گفت: «شما فقط ببینید که امام خمینی تا چه می گوید و از او تبعیت کنید.» و خود سعی می کرد مبارزات سیاسی و مذهبی در مسیر مکتب باشد و با جواز شرعی عمل کند. علاقه عجیبی به نیروهای بسیج مردمی داشت. بارها دیده شده بود در مسیرش بسیجی ها را می دید، از ماشین پیاده می شد و با آنها مصافحه می کرد. او می گفت: «یکی از رمزهای موفقیت ما قدردانی از نیروهای مردمی است .