وی همچنین در حادثه زلزله طبس در گروه امداد امام به همراه دیگر دانشجویان به طبس رفت و با تمام توانش به مدت یك ماه مشغول خدمت به یتیمان و بی سرپرستان شد.
دخترم کمک به مردم را اصلی ترین وظیفه و رسالت خود می دانست و معتقد بود باید تا آخرین قطره خون در مقابل ظلم و ظالم ایستاد و نگذاشت که ذره ای از اهداف عالیه اسلام دور شد به همین منظور همواره در تظاهرات شرکت می کرد و به مبارزه با رژیم منحوس پهلوی می پرداخت که بالاخره در همین راه هم به شهادت رسید.
طیبه از همان لحظه ورود به دانشگاه فعالیت های مذهبی و البته سیاسی خود بر علیه رژیم پهلوی را آغاز کرد ، هم در انجمن های اسلامی دانشگاه شرکت می کرد و هم از دانشجویان پیرو خط امام بود که با پخش اعلامیه ها و صحبت های امام خمینی (ره) به روشنگری افکار عمومی می پرداخت و همیشه پای ثابت تظاهرات بود.
طیبه روز ۲۶ دیماه ۵۶ که روز آزادی زن اعلام شده بود به همراه دیگر دانشجویان پیرو خط امام به تظاهرات پرداخت و از حجاب این ارزش الهی حمایت کرد و رژیم شاه آنان را دستگیر نمود اما بلافاصله با پیام آیت ا… شیرازی آزاد شدند.
و سرانجام در تظاهرات روز 17 دیماه 1357 كنگاور و به دست دژخیمان رژیم طاغوت به فیض شهادت نایل آمد.
از آنجا که شهیده طیبه السادات به عنوان یکی از منادیان و مدافعان حجاب شناخته شده بود روزنامه اطلاعات به تاریخ 20 دی ماه 1357 نوشت: طیبه زمانی نماینده امام در طبس، به گلوله بسته شد و حاج آقا بزرگ کنگاوری در مراسم ختم ایشان گفت: من معتقدم که خون این سیده جوان رژیم شاه را از ریشه بر خواهد کند.
در آخرین بار نیز طیبه، تعداد زیادی از عکسهای شهدای مشهد و زلزله زدگان طبس را با خود آورده بود تا در معرض دید همگان بگذارد اما تقدیر چنین بود که این نمایشگاه توسط وی هرگز برپا نشود البته دوستان طیبه صبح روز بعد از شهادتش نمایشگاه را برپا کردند و این بار عکس خود شهیده طیبه السادات بود که بر سردر نمایشگاه خودنمایی می کرد و جلوه ای روحانی به آن بخشیده بود
🌺 صلوات فاطمی امروزمان را
به #نیابت از
همه شهدای صدر اسلام تاکنون
و تمام بانوانی که حاضر نشدند لحظهای چادر خود، امانت حضرت زهرا سلام الله علیها، را از سر بردارند
به ویژه
شهید عفاف
❣️سیده طیبه زمانی موسوی❣️
هدیه می کنیم محضر نورانی
☀️ صدیقه طاهره ، حضرت زهرا سلام الله علیها☀️
اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي الصِّدِّيقَةِ
فَاطِمَةَ الزَّكِيَّةِ
حَبِيبَةِ حَبِيبِكَ وَ نَبِيِّكَ
وَ أُمِّ أَحِبَّائِكَ وَ أَصْفِيَائِكَ
الَّتِي اِنْتَجَبْتَهَا وَ فَضَّلْتَهَا وَ اخْتَرْتَهَا عَلَي نِسَاءِ الْعَالَمِينَ
اَللَّهُمَّ كُنِ الطَّالِبَ لَهَا مِمَّنْ ظَلَمَهَا
وَاسْتَخَفَّ بِحَقِّهَا
وَ كُنِ الثَّائِرَ اللَّهُمَّ بِدَمِ أَوْلاَدِهَا
اَللَّهُمَّ وَ كَمَا جَعَلْتَهَا أُمَّ أَئِمَّةِ الْهُدَي
وَ حَلِيلَةَ صَاحِبِ اللِّوَاءِ
وَ الْكَرِيمَةَ عِنْدَ الْمَلإَِ الأَْعْلَي
فَصَلِّ عَلَيْهَا وَ عَلَي أُمِّهَا
صَلاَةً تُكْرِمُ بِهَا وَجْهَ اَبيها مُحَمَّدٍ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ
وَ تُقِرُّ بِهَا أَعْيُنَ ذُرِّيَّتِهَا
وَ أَبْلِغْهُمْ عَنِّي فِي هَذِهِ السَّاعَةِ أَفْضَلَ التَّحِيَّةِ وَالسَّلاَمِ
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
دخترها هم شهید می شوند... خواهرم تو ماندی که دفاع کنی از آنچه که شهدا برایش خون دادند #حجاب خون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زهرا دقیقی خداشهری متولد سال ۱۳۴۹ زائر عرفه ی حضرت اباعبدالله حسین علیه السلام و همسر طلبه جانباز هفتاد درصد دفاع مقدس، حجت الاسلام حسن زاده فومنی، مسئول معاونت تربیت و آموزش بسیجیان (شجره طیبه صالحین) سپاه قدس گیلان می باشد که در حادثه تروریستی معاندین تشیع در ایام عرفه مورخه ۱۷/۰۸/۱۳۹۰ که در سامرا رخ داد، در دستان همسر و در کنار فرزندانش به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
زهرا دقیقی” تجسم خلوص، تجسم ایثار، همو که در دل نوشته های خود نوشته: « آقا! دوست دارم گوشه ای بنشینم و زیر لب صدایت کنم. چشمانم را به گوشه ای خیره کنم تو هم مقابلم بنشینی و متوجه ات شوم هِی نگاهت کنم آنقدر که از هوش بروم بعد به هوش بیایم و . . . ببینم سرم روی دامن شماست حس می کنم بوی خوش از نسیم تنت به مشامم می خورد. آن وقت احساس کنم وصال حقیقی عاشق و معشوق روی داد، بعد وعده شهادت را بدهی و من خودم نشسته بر بال های ملائک احساس کنم و بشنوم که به من وعده شفاعت و هم سفره ای با خودت را بدهی آن وقت با خیال راحت از آتش عشق، مثل شمع بسوزم و آب شوم و هلاک شوم و جان دهم.»
او که همه ی زندگی اش را به پای یک جانباز شیمیایی ریخت و با او ازدواج نمود. وقتی علت این کار را از او سوال نمودند گفت: «مگر دوست نداری که با یک شهید گفتگو کنی؟! با یک شهید زندگی کنی؟! من در هر لحظه از زندگی با همسرم به سرزمین شهادت می روم، به دشت های سبز ایمان می روم، به انبوه کارزار می روم، به کوه های بلند انسانیت می روم، به سرخی شفق می روم، به قله توحید می روم. ما با هم از چشمه های وحدت می نوشیم ، من با او به جهاد می روم، من با او به جهاد اکبر می روم، من با او به نبرد اهریمن نفس می روم.»