6.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 خاطره شنیدنی یک غسال جهادی از عنایت ویژه امام رضا علیه السلام به یک میت کرونایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رونمایی از گنبد جدید امامزاده طاهر علیه السلام، در روز میلاد آقا جانم امام رضا علیه السلام 😊🌸🍃
7.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
«حاجقاسم» کدام شعر را گفته بود در حرم امام رضا(ع) بر پیکر مطهرش بخوانند؟
خادم امام رضا(ع) میگوید: برنامه اعطای احکام خادمان امام رضا(ع) برگزار شد. ما شروع کردیم این شعر را زمزمه کردیم و حاجقاسم اشکش سرازیر شد و از من قول گرفت «اگر پیکر من آمد توی این حرم، قول بده دوباره این را برای من بخوانی». حاجقاسم شهید شد. وقتی پیکرش وارد حرم شد یک دفعه یاد قولی افتادم که به حاجقاسم داده بودم: «ای صفای قلب زارم هرچه دارم از تو دارم/ تا قیامت ای رضا جان سر ز خاکت برندارم».
#امام_رضا_علیه_السلام #حاج_قاسم
#روشنگری #بصیرت #علمدارکربلا
https://eitaa.com/rahpooyan1402
✍کانال بصیرتی رهپویان علمدار کربلا(س) روشنگری
هدایت شده از الحقنی بالصالحین«یرتجی»
🌸🍃رهبر معظم انقلاب :
🌹همین الان ڪسانے در دنیا هستند ڪه با شهدا #اُنــس بیشترے دارند ، در مشڪلات زندگے متوسّل بہ شهدا مےشوند و شهدا جواب مےدهند .
🌹اُنس با شهدا را امروز تجربہ ڪن :
با شهدا ڪه انس داشتہ باشے ،
یڪ قدم بہ خدا نزدیڪ ترے ...
#وَحَسُنَ_أُولٰئِڪَ_رَفیقاً
#چهل_روز_سرسفره_شهداء
#چله_سی_وهفتم
#مراقبتهای_چله_سی_و_هفتم 👇👇👇
✅ خواندن دعای اللَّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّك الْحُجَّةِ بْنُ الْحَسَن در هنگام شنیدن سه اذان
✅ صلوات خاصه امام رضا علیه السلام ( ویژه از جانب خانم حضرت معصومه سلام الله علیها و سلام به حضرت معصومه از جانب آقا علی بن موسی الرضا علیهالسلام )
✅ خواندن نماز امام صادق علیه السلام حداقل 7 بار در طول چله
بزرگواران تمام این مراقبت ها 👆👆 از طرف شهید روز هدیه می شود.
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
🌸🍃رهبر معظم انقلاب : 🌹همین الان ڪسانے در دنیا هستند ڪه با شهدا #اُنــس بیشترے دارند ، در مشڪلات زن
سلام برشما خوبان، همراهان همیشگی کانال #الحقنی_بالصالحین
سی و دومین روز از چله 💫✨ سی و هفتم ✨💫مهمان سفره شهید
🌷🍃 عبدالحسین نوروزی نژاد 🍃🌷هستیم.
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
🔴 #شهیدی که فقط #کلاه_نیمه_سوخته اش برگشت
♨️هوا گرم است و قبل از عملیات تعدادی از بچه ها می روند و کلاه های پارچه ای تهیه میکنند و مشخصاتشون را زیر لبه های کلاه مینویسند.🎋
🔸مرحله دوم #عملیات_بیت_المقدس است و دشمن تلاش میکند با پاتک سنگین بچه ها را عقب براند.💥
🔹این وسط بچه ها سنگر و جان پناهی ندارند. کار به جایی میرسد که دشمن برای هر نفر یک گلوله تانک شلیک میکند.🔥
🔸بعضی از بچه ها به وسیله گلوله مستقیم تانک به شهادت میرسند و چیزی از پیکرشان یا باقی نمی ماند و یا باقی میماند و قابل شناسایی نیست .🌹🕊
🔹بچه ها به عقب برمیگردند و غروب میشود ولی خبری از شهید عبدالحسین نیست .😔
🔸شب بچه ها برای بازپس گیری مواضع و انتقال پیکر شهدا میروند اما تنها نشانه ای که از عبدالحسین پیدا میشود فقط یک #کلاه_نیمه_سوخته است.🕊🌷
مرحله دوم عملیات بیت المقدس است. نیروهای گردان بلال موفق شده اند با پشت سر گذاشتن دژ مرزی، وارد خاک عراق شوند؛ درگیری روی دژ مرزی عراق ادامه دارد؛ دشمن تلاش می کند با پاتک سنگین خود بچه ها را عقب براند. تانک های تی ٧٢ عراق، از گوشه ی جاده، به دلیل عمل نکردن یگان مجاور، بچه ها را دور می زنند و به وسیله انواع سلاح ها و تیربارهای سنگین و گلوله های مستقیم تانک، نیروها را هدف قرار می دهند.
این وسط بچه ها سنگر و جان پناهی ندارند و آنقدر گلوله های تانک در گوشه و کنار شان منفجر می شود که منطقه از شدت دود و خاک و غبار تیره و تار می شود. کار به جایی می رسد که دشمن برای هر نفر یک گلوله ی تانک شلیک می کند؛ بعضی از بچه ها به وسیله اصابت گلوله مستقیم تانک به شهادت می رسند و چیزی از پیکرشان یا باقی نمی ماند و یا باقی مانده ی پیکر قابل شناسایی نیست.
در آن شرایط بچه ها مجبور می شوند که یک خاکریز برگردند عقب. غروب می شود، اما خبری از «عبدالحسین» نیست. شب بچه ها دوباره برای بازپس گیری مواضع قبلی و شناسایی و انتقال پیکر شهدا می روند ، اما تنها نشانه ای که از عبدالحسین پیدا می شود، فقط یک کلاه نیم سوخته است.
کلاه می ماند پیش مصطفی، تا نشانه ای دیگر از پیکر عبدالحسین پیدا شود. اما نشان فقط بی نشانی است. برای تسکین دل مادرِ عبدالحسین، هیچ نشانه ای پیدا نمی شود و مادر مجبور می شود، در مزار یادبود، یک دست از لباس های شاخ شمشاد هجده ساله اش را دفن کند، اما مصطفی قصه ی کلاه را رو نمی کند.
هر چه به دلش التماس می کند که تنها نشانه ی باقیمانده را بدهد دست مادرِ عبدالحسین و کنار لباس ها دفن کنند، دلش راضی نمی شود که نمی شود.
سی و دو سال این کلاه نیم سوخته، همدم مصطفی می شود و در دلتنگی های وانفسای روزگار سراغش می رود و بوی عبدالحسین را از آن استشمام می کند و تصویر چشم های زیبای عبدالحسین را در شعاع نورانیت این تکه پارچه ی سوخته تصور می کند و با او همکلام می شود و مدام به دلش وعده ی بازگشت استخوان و پلاک رفیق را می دهد ، اما پیکر « شهید عبدالحسین نوروزی نژاد» همچنان میل جاویدالاثر بودن دارد.
در 18 اردیبهشت 93 ، سی و دو سال بعد از شهادت عبدالحسین، مصطفی با دلش کنار می آید و با قراری که با برادر شهید نوروزی روی مزار عبدالحسین می گذارد، تنها یادگار باقیمانده ی رفیق شهیدش، یعنی همان کلاه نیم سوخته را به همراه یک نامه تحویل می دهد و با هم قرار می گذارند که مادرِ چشم انتظار، بویی از این ماجرا نبرد. شاید دلش طاقت دیدن این تنها یادگاری را نداشته باشد.
وقتی برادر ، آخرین یادگار برادرش را بعد از 32 سال می بیند
آخرین تصویر
عبدالحسین در وصیت نامه اش می نویسد :« خانواده ی عزیزم! اگر در جبهه شهید شدم، جسم مرا بدون غسل و کفن و با همان لباس هایم به خاک بسپارید » و با بقیه ی رفقایش در «ستاد ذخیره سپاه» دزفول، راهی می شود برای عملیات بیت المقدس.
هوا گرم است و قبل از عملیات، تعدادی از بچه های ذخیره سپاه، می روند و کلاه های پارچه ای تهیه می کنند و مشخصاتشان را زیر لبه های کلاه می نویسند. یکی شان با خنده می گوید :«اگر طوری شهید شدیم که چیزی از بدنمان باقی نماند، از روی مشخصات زیر کلاه ، شناساییمان می کنند» و بقیه هم می زنند زیر خنده!