eitaa logo
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
2.7هزار دنبال‌کننده
18.2هزار عکس
8.1هزار ویدیو
231 فایل
انس با شهداء برای همنشینی با امام زمان«ع» ومرافقةالشهداء من خلصائک اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عجل الله) السلام علیک یا من بزیارته ثواب زیارت سیدالشهداء یرتجی
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید خلیل تختی نژاد متولد 1372 و از پاسداران سپاه امام سجاد(ع) هرمزگان و فرمانده عملیات قرارگاه درعا بود که شب نوزدهم ماه مبارک رمضان و در نخستین شب از شب‌های پر فیض قدر مصادف با 13 خرداد ماه 97 در منطقه البوکمال به شهادت رسید. شهید خلیل تختی‌نژاد، دومین شهید مدافع حرم اهل بیت(ع) از استان هرمزگان است
دوست شهید 👇👇 با هم وارد سپاه شدیم. 4 سال در دانشگاه افسری امام حسین(ع) هم دوره بودیم. سال 90 به سپاه آمدیم و 4 سال با هم در دوره دانشگاه زندگی کردیم. پدر خلیل قدیم پاسدار کمیته بود. اولین بار که خلیل را دیدم مسئول آماد و پشتیبانی گردان بود. سرنیزه یا کلاه خودی را سالم تحویل گرفته بودم و وقتی تحویل دادم کمی خراب شده بود. خیلی غر زد و گفت این سالم بوده اما خراب تحویلم دادی. گفت: «پدر من اجازه نداده سر سوزنی بیت‌المال وارد زندگی‌مان شود. اجازه نده که به خاطر صدمه تو به بیت المال زندگی من هم آلوده شود.»
: به غیر از سوریه سال 93 به عراق هم رفت و آنجا هم حضور مستشاری داشت. استعداد عالی و هوش و شجاعت مثال زدنی داشت. در کار پروازی حرف نداشت. تخصصش جنگ شهری و رهایی گروگان و اغتشاشات شهری بود. شجاعتش خیلی بالا بود. ابتکار عملش واقعا عالی بود.
: ارادت خاصی به حضرت علی اکبر(ع) داشت. یک نوحه محلی در وصف حضرت علی اکبر(ع) شهر خودشان داشتند که آن را همیشه ما با هم زمزمه می‌کردیم. در دانشکده او را «خلیل عقاب» صدایش می‌کردیم. در زورخانه بیشتر از همه ما چرخ می‌زد. آنقدر چرخش بالا بود که این لقب را به او داده بودیم. وقتی دوره دانشکده ما تمام شد، خلیل می‌توانست برود و مسئولیت پشت میز نشینی بگیرد ولی چون روحیه‌اش این اجازه را نمی‌داد از سال 91 به شدت دنبال سوریه رفتن بود و آخر روزی‌اش شد و قبول کردند که برود. می‌توانست بماند و کارهای دستوری داشته باشد و چند نفر زیر دستش باشند ولی میدان رزم را انتخاب کرد.
خداوند بهترین و نورانی‌ترین مرگ که شهادت در راه خودش است را نصیب این شهید بزرگوار کردند آن هم در بهترین ماه، شب و لحظات، سحرگاه نوزدهم رمضان قطعاً یک سری در وجود ایشان بوده که خداوند مرگ ایشان را اینگونه رقم زد. فرمانده سپاه امام سجاد (ع)، یادآور شد: همه ما باید نسبت به نشر و توسعه ارزش‌های دینی، انقلابی و شهادت گام برداریم و این یک توفیقی است که دیگران ندارند و خداوند به ما عنایت کرده است که باید این فرصت را مغتنم بشماریم. شهدا هدیه الهی، عزت و افتخاری برای کشور ما هستند که همیشه ماندگار خواهند بود. سالاری گفت: شهید خلیل تختی نژاد در شب ۱۹ ماه مبارک رمضان ۱۳۹۷ به دست گروه‌های تکفیری و داعشی‌های تروریست در سوریه به شهادت رسید. این پاسدار مدافع حرم متولد ۱۰ مرداد سال ۷۲ بود که حدود یک ماه قبل از شهادت و برای سومین بار به سوریه اعزام شده بود و در سوریه مسؤولیت عملیات قرارگاه درعا را برعهده داشت.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌙همزمان با اولین شب قدر پیکر مطهر یکی از شهدای دوران دفاع مقدس در ارتفاعات پنجوین عراق توسط گروه های کشف شد.
#نمردن_یه_راه_بیشتر_نداره #وگرنه_حتما_میمیری حضرت #آیت_الله_بهجت #زندگی ما؛ حکایت مرد یخ فروشی است که از او پرسیدند فروختی؟ گفت نخریدند، ولی تمام شد!!! معنی این کلام آیت الله بهجت را نمی فهمیدم، تا اینکه ‌ دیدم نوشته شده: شهید نشوی ، می مــیری ! فهمیدم که #جان و #عمر را اگر به #خدا نفروشیم! #مفت از دست خواهیم داد!
✖️زمانی که رهبر انقلاب به پهنای صورت اشک ریخت!! ✍️ : ▪️یکی از شاعران بنام انقلاب برایم نقل می‌کرد: شاید اواسط دهه هفتاد بود. درست خاطرم نیست. شام مهمان رهبر بودیم. برخی رجل سیاسی و مسئولان لشگری و کشوری هم بودند. جلسه که تمام شد، آقا رو به من کرد و گفت: «آقای فلانی! امشب شما چه کاره‌اید؟ منزل مهمان ندارید؟ حال دارید بریم شب‌گردی؟» گفتم در خدمت شما هستم آقا. رفتیم دیدار خانواده شهیدی؛ در محله‌ای در پایین شهر تهران. سوار ماشین پیکان شدیم. آقا جلو نشسته بود و من عقب. در راه موتورسواری ناگهان با آقا چشم در چشم شد. باورش نمی‌شد که رهبری را آن وقت شب در پیکانی در خیابان ببینید! آنقدر محو شده بود که به بیراه رفت! نزدیک بود بخورد زمین. رسیدیم منزل یکی از شهدا. از قبل بهشان گفته بودند که یکی از مسیولین به دیدارشان خواهد آمد. اما نمی‌دانستند که رهبریست. وارد خانه که شدیم، از شدت ذوق دست‌پاچه شدند. ناگهان مادر شهید گفت: حاج آقا! اجازه هست همسایه را هم خبر کنم؟ آقا قبول کرد. مادر و دختر همسایه آمدند. دختر رنگ به چهره نداشت. چهره‌اش زرد بود. مادر گفت ما مدت‌هاست که توان خرید گوشت نداریم. برخی از شب‌ها حتی گرسنه می‌خوابیم... ✖️آقا ناگهان رنگ از چهره‌اش برگشت. اما خودش را جمع و جور کرد و سعی کرد لبخند به صورتش باقی بماند. از دختر احوال‌پرسی کرد. محافظان هم نام و نشانی دختر و مادرش را یادداشت کردند. جلسه که تمام شد تا آقا نشست در ماشین، به من گفت: «می‌بینی آقای فلانی! آن وقت می‌گوید در کشور کسی شب گرسنه نمی‌خوابد! بخدا باید آن دنیا جواب بدهیم...» منظورشان آقای ، رییس‌جمهور وقت بود. دقت که کردم، دیدم آقا به پهنای صورت دارد اشک می‌ریزد... •┈••✾••┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام علیکم ان شاالله قرار است در 🌟 #چله_کرامت_قرآنی🌟 خادم القرآن باشیم بواسطه ی انس با قرآن👌 👈 مراقبت رفتاری بر دعای مکارم الاخلاق 👇👇👇 سر سفره ی شهدایی هستیم که ✅ خادم القرآن هستند ✅ با زبان روزه به شهادت رسیدند ✅ شهدای ماه رمضان وعید فطر ✅ شهدایی که در صدق وصداقتشان آزمون سنگین پس دادند👌
محمد شهیدی که واقعا علی گونه زیست و علی گونه در ماه علی  و   در ماه خدای علی و در روز و شب قدر علی همچون مولایش علی  علیه السلام از ناحیه راست سر ضربت خورد محمد در زمان جنگ تحمیلی حدود 18 ماه در جبهه ها بیشتر حضور نداشت و در عملیات های «میمیک - کربلای 4 و کربلای 5 و والفجر 10» شرکت کرد و بالاخره در 18 اردیبهشت ماه سال 1367 مصادف با 21 رمضان 1408 هجری قمری در روز شهادت مولایش علی علیه السلام همچون مولایش به شهادت رسید.
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
محمد شهیدی که واقعا علی گونه زیست و علی گونه در ماه علی  و   در ماه خدای علی و در روز و شب قدر علی ه
قطعه شهدای شیرازه، شهید محمد محبی را می توان شهید 21 رمضان نامید. شهیدی که 17 سال بیشتر نداشت و زمانی که پیام رهبر و مولایش را شنید برای دفاع از مرز و بوم کلاس درس را رها و راهی جبهه های حق علیه باطل شد در سال 1350 در خانواده ای مذهبی چشم به دنیا گشود شهید تحصیلات ابتدایی را در دبستان آفتاب و نبوت«دبیرستان زینب کبری» و تحصیلات راهنمایی در مدرسه راهنمایی شهید نوروزی حاجی آباد به پایان رساند. از ده سالگی وارد سپاه ناحیه شد و از همان زمان به عنوان عضوی فعال تبدیل شد تحصیلات متوسطه وی همزمان با با شروع جنگ تحمیلی بود که شهید درس را رها و سپس  راهی جبهه شد.
مادرش می گفت از همان کودکی اگر به او مغز بادام یا هرچیز دیگری که به او میدادم همیشه آن را نصف می کرد و به فقرا می داد و به من سفارش می کرد که همین مختصر غذایی که خودمان داریم خیلی از مردم همین را هم ندارند و مادرم سعی کن همیشه بخشی از آن را به افراد ضعیف ببخشی. محمد در سال 65 در عملیات کربلای 5 شب اول عملیات تیر به رانش اصابت می کند دوستانش تعریف می کردند که محمد با پای زخمی عقب عقب بطرف نیروهای خودی می آمد به او گفتیم محمد چرا عقب عقب می روی در جواب به آنها گفته بود در حالت زخمی هم دوست ندارم پشتم به دشمن باشد.
آخرین باری که به جبهه رفت را هیچ وقت فراموش نمیکنم ساعت 3 نصف شب ماه رمضان اردیبهشت 1367 بود که تلفن خانه مان زنگ زد و پدرش گوشی را برداشت من اول فکر کردم شاید بخاطر سحر همسایه ها برایمان زنگ زده اند اما انسوی خط تلفن از سپاه حاجی آباد آقای مسعود خادمی بود که به حاجی گفته بود عراق قصد حمله به فاو دارد و فاو در خطر است و به محمد و برادرش حسین بگو بیایند سپاه تا همین الان به منطقه  اعزام شوند. بچه ها هم سریع آماده شدند آن موقع حسین پسر بزرگم کلاس سوم دبیرستان بود و محمد دوم دبیرستان بود با شنیدن این حرف دلم ریخت به دلم افتاد که بچه هایم این دفعه سخت است سالم برگردند هر چند که هر دوی آنها بارها در جبهه ها مجروح شده بودند هر چه اصرار کردم که حداقل یکیتان بروید اما افاده نکرد و هردو هم زمان رفتند و دو هفته نشد که جنازه محمد را آوردند و حسین هم مجروح در بیمارستان مشهد بود.
شهید محبی به علت جثه و نیز هوش بالایی که داشت با اینکه سنش کم بود ولی به عنوان فرمانده دسته شهید سخنگو معرفی شده بود در دسته ما تمامی بچه ها اهل شهرستان زرین دشت بودند«البته در آن زمان هنوز شهرستان نبودیم». سنگر کیمن ما در چند کیلومتری بصره بعد از شهرک دوُیجی عراق قرار داشت در روز 21 رمضان سال 67 صبح در سنگر بودیم که اکبر بادرنگین به سمت ما آمد و گفت که یکسری تحرکات از سمت خاکریز دیده شده بچه ها مواظب باشید. آن روز نزدیک غروب بودیم که دیدیم به یکباره صدای تیربار به صدا در آمد وقتی بیرون آمدیم محمد پشت تیربار بود بعد از چند دقیقه دیدیم که صدای تیربار محمد قطع شد وقتی به با احمد رنجبر به بالای سرش رفتیم دیدم مورد اصابت گلوله مستقیم گلوله قناصه قرار گرفته و به شهادت رسید است
آقای صفدر شفیعی یکی از پاسداران و همرزمان وی که در زمان شهادتش آنجا بود می گفت در موقع شهادت محمد آن زمان نگهبان بودم به محمد اطلاع می دهند که 5 نفر عراقی از خاکریز آمده اند به سمت ما  و در حال بریدن سیم های خاردار و پاکسازی  مین ها هستند. محمد هم بلافاصله با تیربار به سراغ آنها می رود و در آن واحد سه نفر از سربازان بعثی را به هلاکت می رساند ولی به خاطر عدم استفاده از کلاه آهنی سر خود که بالا می گیرد تا دو سرباز دیگر را هم به تیر ببند خودش آماج گلوله قناصه دشمن قرار می گیرد و همانند حضرت علی علیه السلام با فرق سر خونین به دیدار حق می شتابد. پیکر مطهر این شهید بزرگوار در جوار همسنگرانش گلزار مطهر شهدای شهر حاجی آباد به خاک سپرده شده است روحش شاد.
👇👇👇👇
قسمت هایی از وصیت نامه شهید محمد محبی: شهید محبی در قسمتی از وصیت نامه خود خطاب به دانش آموزان می گوید برادران وقت خود را به بطالت نگذرانید و کمال استفاده از معلمان گرامی نمایید و با دقت درسهایتان را بخوانید و هدف و مقصود خود را تعیین کنید که از هر لحظه عمرتان استفاده کنید پیام دیگرم  با تمامی خواهران و برادران خوب حزب ا... شهرمان دارم اینکه:گوشها و چشمهایتان را باز کنید و به دیده دل بنگرید و خود را همچون رهگذری در این دنیا حساب کنید. تحت تاثیر عوامل دنیایی قرار نگیریدو بدانید که این دنیا فانی است و در طول تاریخ هیچ شاه و گدایی را برای خود نگه نداشته است و با تکیه به خدای بزرگ و انجام دستورات الهی خود را مهیای ظهور حضرت مهدی (عج) نمایید تا انشاا... در آخرت سرافراز باشید. همچنین با کسی دوستی کنید که  دوستدار امام باشد....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅ استاد سید محمّدمهدی میرباقری: «خوشا به حال آن‌ها که اول ماه رجب حضرت سیدالشهدا(ع) را زیارت کردند و نیز نیمه رجب و نیمه شعبان. اگر کسی این وادی‌ها را طی نکرده، نزدیک‌ترین راه در شب قدر این است که خودش را به وادی سیدالشهدا(ع) برساند و واقعاً خودش را در دامن سیدالشهدا(ع) بیندازد. اگر کسی این کار را هم نکند، من دیگر نمی‌دانم که باید چه کار کند! اگر کسی نتواند پای مصیبت سیدالشهدا(ع) بنشیند و واقعاً به نحوی وارد این وادی ولاء سیدالشهدا(ع) شود که کوله‌بارش بسته شود، حقیر راه دیگری نمی‌شناسم. این وادی‌ای است که از فضل خدا باز شده است. اگر کسی می‌خواهد از طریق فضل خدا وارد شود از وادی سیدالشهدا‌(ع) وارد بشود. کسی که وارد کربلا می‌شود خداوند با فضلش با او برخورد می‌کند؛ وگرنه حُرّ با آن جرمش که قابلِ‌مغفرت نبود. فضل خدا نه‌تنها او بخشید بلکه او را به حُرّ تبدیل کرد. زهیر هم، که عثمانی بود، در وادی سیدالشهدا(ع) شد زهیر، و فرمانده لشکر امام حسین‌(ع)».