الحقنی بالصالحین«یرتجی»
چهل روز همنشینی با #محبت_محمد_و_آل_محمد #حب_الحسین_یجمعنا تلاوت ۴۰ روزه #زیارت_اربعین همنوا با زائ
بیست و ششمین روز از چله هفدهم مهمان سفره شهید 🌷حاج علی سلطانی 🌷هستیم
💠مداح بی سر
هم مداح بود هم شاعر اهل بیت
می گفت :
« شرمنده ام که
با سَر وارد محشر شوم
و اربابم بی سر وارد شود ..»
بعدِ شهادت . . .
وصیتنامهاش رو آوردند ،
نوشته بود : قـبرم رو
توی کتابخونه مسجد المهدی کَندم
سراغ قبر که رفتند . . .
دیدند که برای هیکلش کوچیکه!
وقتی جنازهش اومد،
قبـر اندازه ی اندازه بود
اندازه تنِ بی سرش ...
✍ راوی: حاج کاظم محمدی
مداح اهل بیت علیهمالسلام
🌷 #شهید_حاجشیرعلی_سلطانی
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
💠مداح بی سر هم مداح بود هم شاعر اهل بیت می گفت : « شرمنده ام که با سَر وارد محشر شوم و اربابم ب
شهید حاج شیر علی سلطانی (ذاکر اهل بیت (ع) )در سال ۱۳۲۷هجری شمسی در خانواده ای متدین در محله کوشک قوامی شیراز دیده به جهان گشود .شهید سلطانی تحصیلات خود را از همان مکتب خانه شروع نمود سپس تا کلاس ششم ابتدایی درس را ادامه داد . به علت شور علاقه بسیاری که به معارف اسلامی داشت در یکی از مدارس حوزه علمیه به تحصیل علوم دینی پرداخت .
عضویت در سپاه.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۹به خاطر علاقه اش به سپاه به عضویت این نهاد مردمی درآمد شهید سلطانی در سپاه بعنوان الگوی بارز تقوا و اخلاص وصفا و صمیمیت شناخته شد خصوصا خضوع و افتادگی او بسیار چشم گیر بود بنحویی که پاسداران و بسیجیان اورا به عنوان یک معلم اخلاقمی می نگریستند.
شهیدسلطانی از مدتها قبل خودش را برای شهادت آماده کرده بود شاهد ما بر این مدعا مقبره ایست که از قبل در گوشه ایی از کتابخانه مسجد المهدی( که خود بنیان گذار همین مسجد بود) آماده ساخته بود. وشبها را در آن به راز ونیاز و دعا با معبودش می پرداخت . مقبره ایی که درست به اندازه تن بی سرش حفر شده بود گویی که شهید از قبل می د انسته که پیکرش را بدون سر دفن خواهند نمود بالاخره در عملیات فتح المبین به درجه رفیع شهادت رسید . پیکر بی سر شهید سلطانی در روز دوم فروردین سال 61 درکتابخانه مسجد المهدی (عج) واقعه در کوشک قوامی در مکانی که خود شهید آماده کرده بود به خاک سپردند.
از عمليات طريق القدس (فتح بستان) يكي از بچه ها خواب ديده بود كه حاج شير علي سلطاني ، پرچم روي دوشش است و سرش يك متر بالاي بدنش حركت مي كند . بعد كه حاجي را ديدم قضيه خواب را برايش تعريف كردم . گفت : آره ! در فتح بستان موج انفجار مرا بلند كرد و محكم به زمين زد و از ناحيه سر مجروح شدم . تمام بدنم از حركت افتاد . نمي دانستم حرف بزنم اما اطرافم را حس مي كردم ، حتي حرف ها را هم مي شنيدم . تا اينكه مرا در پلاستيك پيچيدند و همراه با شهدا به سردخانه فرستادند . كم كم داشتم يخ مي كردم . سرما بر من تأثير گذاشت، در همان حال به ياد حضرت اباعبدالله (ع) افتادم و از ايشان استمداد كردم . گفتم يا امام حسين (ع) من عهد بسته ام بدون سر شهيد شوم ، پس شرمنده ام نگذار …
در همين لحظه چند نفر وارد سرد خانه شدند ، ظاهراً پزشكي نيز با آنها بود ، من هم نفسم خورده بود به پلاستيك و عرق كرده بود و به محض اينكه متوجه شدند سريع مرا بيرون آوردند ، اكسيژن وصل كردند و دوباره زنده شدم . بعد هم دستي به پشت من زد ، پلك هايش را به هم نزديك كرد و گفت : من مطمئنم كه بدون سر شهيد خواهم شد .
دو وصیتنامه جذاب از آن شهید..
۱"...اي همه ي كساني كه مرا دوست مي داريد ، از شما تقاضا دارم هنگامي كه خبر شهادت من به شما رسيد ، ناراحت نشويد و مبادا خداي ناكرده از جمهوري اسلامي انتقاد بگيريد كه همه ي جوان هاي مردم را به كشتن داد. نه، ما ذليل بوديم خدا ما را به واسطه ي اين انقلاب عزيز كرد...
اي هزاران بار جان ناقابل من فداي اسلام عزيز باد، مبادا اشكال بگيريد كه اگر بالاي سر فرزندانش مي ماند بهتر بود، نه به خدا اين حرف ها غلط محض است. من، زن و فرزندم رابه خدا مي سپارم كه خدا بهترين يار و بهترين مدد كار است و از ساحت مقدسش مي خواهيم كه آن ها را به راه راست هدايت كند. آمين يا رب العالمين.
و از شما مي خواهم به جاي اين فكر ها مشتتان را گره كرده و از ولايت فقيه كه همان اسلام راستين است و از اين انقلاب و از اهل بيت عصمت و طهارت سلام الله عليهم اجمعين و از خميني كبير اين پير پارسا دفاع نماييد تا خدا شما را در دوعالم ياري كند...."
۲.ای همه انسانهایی که در پی سعادت ابدی هستید اگر می خواهید از چنگال گرگهای درنده و سلطه گرنجات پیدا کنید همگی روی به اسلام این آئین نجات بخش روی آورید که فقط اسلام است که با آن می توان بشریت را از همه بد بختیها نجات بخشد به امید آن روز که بشریت آگاه گردد و اسلام عزیز روی آورد. انشالله.........
🔴📷 |بانوی فرانسوی مدفون در راه کربلا کیست؟
🔹 مقبره خانم دکتر ماری پیر والکمان در موکب شهید عارف حسینی در عمود ۱۷۲ مسیر راهپیمایی اربعین قرار دارد.
🔹خانم والکمان استاد علوم سیاسی مؤسسه ملی زبانها و تمدنهای شرقی پاریس بود که در ۱۸ سالگی مسلمان شد.
🔹خانم دکتر چند سال پیش در راهپیمایی اربعین شرکت و وصیت کرده بود در این موکب دفن شود.
💢کانال خبری #شهدای_ایران
✅ @shohadayeiran57
••⚜••
#تلنگـــــر ⚠️
#حاجحسینآقایڪتا:
شهدا🌷🕊 وسطعمليات
ولایتپذيرۍ رو تمرينڪردند !
وماالانوسطمعبريم ؛
دريڪ پيچمهـــمتاريخی !
هرڪسازحضرتزهــراء
سلاماللهعلیهاطلبکمک ڪنه ؛
خانـــمدستشروخواهدگرفت !
وسطاينهمهانحــرافو
شبههوحرفوحديث...
نبايدڪُپڪنيم ؛
درستتوســـلڪنيد ؛
سيلوطوفانیڪهاومدههمهرومیبره !
مگراينڪهخــدابهڪسینظرڪنه ...
شھــدا وسط معبــرڪم نیوردن
واقتدابهاربابـــ♥️ ڪردند !
#راستگفتندبهامامزماندوستتداریم
وعملڪردندبهحرفشون ...
.
نڪنهماڪمبیاریمتوعملیـات !
سـوختوساز و دودنمیخرن !
حرف،سروصدانمیخرن !
#عمـــــل میخـــــــــرن !
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
چهل روز همنشینی با #محبت_محمد_و_آل_محمد #حب_الحسین_یجمعنا تلاوت ۴۰ روزه #زیارت_اربعین همنوا با زائ
بیست و هفتمین روز از چله هفدهم مهمان سفره شهید 🌷روح الله مهرابی 🌷هستیم
#شهید_راه_ڪربلا
#راوی : #همسر_شهید
روحالله شاگرد اول مهندسی برق خودروهای زرهی در دوره کاردانی بود و میخواست ادامه تحصیل بدهد ڪه بحث اعزام داوطلبانهاش به عراق و سوریه پیش آمد. در موسسه شهید زینالدین فعالیت داشت اما از ادامه تحصیل صرفنظر ڪرد و بعنوان تکنسین ادوات جنگی برای رسیدن به جمع مدافعان حرم به صورت داوطلبانہ راهی شد.
عملیـات عاشـورا در سال ۱۳۹۳ در عـراق منجر به آزادسـازی منطـقهی جرفالصخر از اشغال تکفیریهای داعش و القاعده شد ؛ منطقهای ڪہ در جنوب بغداد و شمال کـربلا قرار دارد.
یکی از اصلیترین اهداف این عملیات پاکسازی منطقه برای امنیت زائران امام حسین علیهالسلام برای عاشـورا و تاسوعـا و پیادهروی اربعیـن بود. در روند اجرای عملیـات بود که روح الله همراه یکی از همرزمانش برای تعمیر چند تانڪ رفت و بعد از اتمام کار در فاصله ای کہ منتظر خودرو برای بازگشت به پایگاه بودند در ڪنار مخروبهای پناه گرفتند که در همین حین تله انفجاری ڪنار مخروبه منفجر شد و به شهادت رسید.
#شهید_مدافع_حرم
#روح_الله_مهرابی
◽️تاریخ ولادت : ۶۱/۰۲/۱۱
◽️محل ولادت :اصفهان
◽️تاریخ شهادت : ۹۳/۰۸/۰۲
◽️محل شهادت :جرفالصخر عراق
animation.gif
142.9K
روز اول محرم سال 1393 پيكرش را با شكوه تشييع كرديم. ساكش را براي بازگشت آماده كرده بود و سوغاتي هم براي بچهها خريده بود. ما همه كارهايمان را براي آمدنش انجام داده بوديم. دخترم براي پدرش نقاشي كشيده بود. خدا طور ديگري روحالله را به من و خانوادهام برگرداند. روحالله اولين باري بود كه شش امام را زائر شد و بعد هم اينگونه ائمه حاجت او را داده بودند.
بچهها هم ميدانند كه پدرشان ديگر باز نميگردد. زينب همان زينت پدر به خالهاش ميگفت خاله ديدي بابايم يك قاب عكس شده. بابا مصنوعي شده است. پسرم خيلي بيتابي ميكرد آنقدر كه براي آرام شدنش مجبور بوديم او را سوار ماشين كنيم و در شهر بچرخانيم. شهر هم پر بود از عكسهاي روحالله. همهاش عكسها را نشان ميداد و بابايش را صدا ميكرد. حسين خيلي بيتابي ميكرد. بعيد ميدانستم بار ديگر او به حالت عادي برگردد، تا اينكه 40روز بعد از شهادت روحالله به سفر مشهد رفتيم.
وقتي به مشهد رفتم گويي به حسين ما جاني دوباره داده بودند. من ميگفتم حسين من ديگر حسين نميشود. حسين در حرم من را صدا زد و گفت مامان بابا روحالله را ميبيني. او ميتوانست روحالله را ببيند اما من نه. زندگي من با عشق شروع شده بود و تا آن روز لحظهاي از آن عشق كم نشد. يك بار هم به خوابم آمد و در جواب دلتنگيها و بيتابيهايم گفت كه من و تو دوباره با هم زندگي ميكنيم.