الحقنی بالصالحین«یرتجی»
چهل روز همنشینی با #محبت_محمد_و_آل_محمد #حب_الحسین_یجمعنا تلاوت ۴۰ روزه #زیارت_اربعین همنوا با زائ
بیست و هفتمین روز از چله هفدهم مهمان سفره شهید 🌷روح الله مهرابی 🌷هستیم
#شهید_راه_ڪربلا
#راوی : #همسر_شهید
روحالله شاگرد اول مهندسی برق خودروهای زرهی در دوره کاردانی بود و میخواست ادامه تحصیل بدهد ڪه بحث اعزام داوطلبانهاش به عراق و سوریه پیش آمد. در موسسه شهید زینالدین فعالیت داشت اما از ادامه تحصیل صرفنظر ڪرد و بعنوان تکنسین ادوات جنگی برای رسیدن به جمع مدافعان حرم به صورت داوطلبانہ راهی شد.
عملیـات عاشـورا در سال ۱۳۹۳ در عـراق منجر به آزادسـازی منطـقهی جرفالصخر از اشغال تکفیریهای داعش و القاعده شد ؛ منطقهای ڪہ در جنوب بغداد و شمال کـربلا قرار دارد.
یکی از اصلیترین اهداف این عملیات پاکسازی منطقه برای امنیت زائران امام حسین علیهالسلام برای عاشـورا و تاسوعـا و پیادهروی اربعیـن بود. در روند اجرای عملیـات بود که روح الله همراه یکی از همرزمانش برای تعمیر چند تانڪ رفت و بعد از اتمام کار در فاصله ای کہ منتظر خودرو برای بازگشت به پایگاه بودند در ڪنار مخروبهای پناه گرفتند که در همین حین تله انفجاری ڪنار مخروبه منفجر شد و به شهادت رسید.
#شهید_مدافع_حرم
#روح_الله_مهرابی
◽️تاریخ ولادت : ۶۱/۰۲/۱۱
◽️محل ولادت :اصفهان
◽️تاریخ شهادت : ۹۳/۰۸/۰۲
◽️محل شهادت :جرفالصخر عراق
animation.gif
142.9K
روز اول محرم سال 1393 پيكرش را با شكوه تشييع كرديم. ساكش را براي بازگشت آماده كرده بود و سوغاتي هم براي بچهها خريده بود. ما همه كارهايمان را براي آمدنش انجام داده بوديم. دخترم براي پدرش نقاشي كشيده بود. خدا طور ديگري روحالله را به من و خانوادهام برگرداند. روحالله اولين باري بود كه شش امام را زائر شد و بعد هم اينگونه ائمه حاجت او را داده بودند.
بچهها هم ميدانند كه پدرشان ديگر باز نميگردد. زينب همان زينت پدر به خالهاش ميگفت خاله ديدي بابايم يك قاب عكس شده. بابا مصنوعي شده است. پسرم خيلي بيتابي ميكرد آنقدر كه براي آرام شدنش مجبور بوديم او را سوار ماشين كنيم و در شهر بچرخانيم. شهر هم پر بود از عكسهاي روحالله. همهاش عكسها را نشان ميداد و بابايش را صدا ميكرد. حسين خيلي بيتابي ميكرد. بعيد ميدانستم بار ديگر او به حالت عادي برگردد، تا اينكه 40روز بعد از شهادت روحالله به سفر مشهد رفتيم.
وقتي به مشهد رفتم گويي به حسين ما جاني دوباره داده بودند. من ميگفتم حسين من ديگر حسين نميشود. حسين در حرم من را صدا زد و گفت مامان بابا روحالله را ميبيني. او ميتوانست روحالله را ببيند اما من نه. زندگي من با عشق شروع شده بود و تا آن روز لحظهاي از آن عشق كم نشد. يك بار هم به خوابم آمد و در جواب دلتنگيها و بيتابيهايم گفت كه من و تو دوباره با هم زندگي ميكنيم.
صلوات ضراب اصفهانی.mp3
11.79M
#صلوات_ابوالحسن_ضراب_اصفهانی
#سيد_ابن_طاووس ميفرمايد:
اگر از هر عملي در عصر جمعه غافل شدي از صلوات ابوالحسن ضراب اصفهاني غافل نشو چرا كه در اين دعا سري است كه خدا ما را بر آن آگاه كرده است.
متن صلوات در مفاتیح
در اعمال روز و عصر جمعه
حاج حسین یکتا: بچهها! از آقا معرفت بگیرید؛ معرفت به مأموریت. مأموریتی که یه روز امام حسین(ع) گفت جوانان بنی هاشم بیایید، نعش علی اکبر به خیمه رسانید، یه روز امام خمینی(ره) گفت دزدی آمده است و سنگی انداخته، جوانها! بریم جبهه و امروز آقا میگه جوانها بلند شید آماده شید میخوایم پرچم #ظهور رو بزنیم به بالاترین قلل دولت عظمای حضرت مهدی(عج).
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
چهل روز همنشینی با #محبت_محمد_و_آل_محمد #حب_الحسین_یجمعنا تلاوت ۴۰ روزه #زیارت_اربعین همنوا با زائ
بیست و هشتمین روز از چله هفدهم مهمان سفره شهیدان 🌷محمد و مرتضی پور حیدری 🌷هستیم
#ننه_مریم مادری که وقتی با بدن #قطعه_قطعه_شده پسرش در #خرمشهر مواجه شد، یک #پتو آورد و اعضای بدن شهیدش را جمع کرد و به #خاک سپرد.
نام #شهید محمد پور حیدری فرزند دیگر این مادر مرتضی به شهادت رسیده و همسرش نیز از ازادگان می باشد
شادی ارواح طیبه شهدا واین دوشهید سرفراز وطن #اللّهُمَّ_صَلِّ_عَلي_مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُــم
بانو گلناز گلبی معروف به «ننه مریم» مادر دو تن از شهدای خرمشهر است که همسرش در دوران مقاومت به اسارت دشمن درمیآید و خود در هتل کاروانسرای آبادان در کنار رزمندگان گروه فدائیان اسلام میماند و بعد از سقوط خرمشهر مشغول فعالیتهای پشتیبانی از جبهه میشود.
او در دوران جنگ در مسجد جامع در کارهای پخت غذا برای رزمندگان و کفن و دفن شهدای زن فعالیت داشت. دو فرزند او در عملیات بیتالمقدس به شهادت رسیدند و پس از جنگ در خرمشهر به تنهایی روزگار گذراند تا آنکه همسرش آزاد شد.
این مادر شهید به دلیل استقامت خود ملقب به «مادر شهر» شد و این عنوان روی سنگ مزار او در خرمشهر حک شده است.
بابامراد پورحیدری، مردی است که تا آخرین لحظه از خرمشهر همراه با همسر ودوپسرش مقاومت کرد که دشمن، بابامراد را از جلوی درب خانه اش به اسارت برد. ننه مریم، اکثر شهدای خانم که به شهادت می رسیدند رابه قبرستان خرمشهر میبرد و بعد از غسل، آنها را به خاک می سپرد و آخرین خانواده ای بودند که از روی پل به سمت آبادان آمدند وازاین شهردفاع کردند وزمان فتح خرمشهر، دوفرزندش یعنی محمد و مرتضی واردخرمشهرشده بودند ومادرشان اولین زن مبارزی بودکه یک گوسفند آورد وروی پل شکسته برای پیروزی رزمندگان ذبح نمود.
این مادر، باقایق واردشهرشد و سراغ بچه ها را گرفت. مرتضی شهید شده بود و هنوز قبرستان دست دشمن بود و به ناچار، پسرش را در قبرستان آبادان به خاک سپرد. سپس به خرمشهر بازگشت برگشت و باخبرشد که محمد برای پاکسازی شهر براثر انفجارمهمات شهید شده است. وقتی به محل حادثه رفت، بابدن قطعه قطعه شده پسرش مواجه شد.یک پتو آورد و شهید را جمع کرد و همراه با رزمندگان خرمشهری، او را درقبرستان خرمشهر به خاک سپرد وسپس به سمت خانه اش حرکت کرد.
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
بابامراد پورحیدری، مردی است که تا آخرین لحظه از خرمشهر همراه با همسر ودوپسرش مقاومت کرد که دشمن، با
همرزم شهدایی همچون سیدمجتبی هاشمی و شهید دستواره در ادامه این خاطره گفت: تمامی خانه ها مخروبه شده بودند و دربین آنها خانه اش رابه بچه های جهاد نشان داد و گفت که من هرگز اینجا را ترک نخواهم کرد. بچه ها دست بکارشدند و خانه اش را باز سازی کردند.
ننه مریم تنها زنی بود که زندگی را در خرمشهر آغاز کرد و بابامراد، سال۱۳۶۳ آزاد شد. این زن و شوهر مجاهد خانه شأن پاتوق تجمع رزمندگان خرمشهری بود و با برپایی روضه یادشهدای مدافع شهر را با این پدرو مادر داغ دار زنده نگه می داشتند. سال ۸۳و۸۴ بود که این زوج به رحمت خدا رفتند و اکنون خانه شان وقف روضه خوانی شده است.
اینجانب محمد پور حیدری، فرزند مراد پور حیدری. عضو بسیج سپاه پاسداران خرمشهر می باشم.
بنده حقیر خدا، می دانم که شهادت نصیبم نمی شود، چون لیاقت شهید شدن را ندارم، چون خداوند از میان بندگان خود گلها را بر می چیند و گل چین می کند.
هم اکنون که این وصیت نامه را می نویسم پدرم که اسمش مراد پورحیدری است نزد بعثی ها اسیر است و در عراق بسر می برد.
و مادرم از اول جنگ با مزدوران عراق مشغول خدمت برای اسلام است و هم اکنون در کاروانسرا است.
همانطور که در اول وصیت نامه نوشتم لیاقت شهید شدن را ندارم، اگر شهید شدم مرا در آبادان به صورت امانت به خاک بسپارید.
و وقتی که خرمشهر، این شهر عاشقان شهادت، این شهر خون و شهادت. از دست مزدوران عراقی آزاد ساختن مرا در قبرستان خرمشهر به خاک بسپارید.
و از تمام برادرانی که این وصیت نامه را می خوانند بعد از مرگم خواهش می کنم آن را تا آنجائی که از دستشان بر می آید انجام دهند.
والسلام علیکم و رحمته ا... و برکاته