دیشب به مناسبتی زندگی نامه #سردار_دلها را در اینترنت جستجو می کردم دلم گرفت. نوشته بود مدرک تحصیلی #دیپلم
♦️سردار به تو #غبطه خوردم که تو با این عظمت و جایگاه هیچ وقت دنبال مدرک و دانشگاه و مدرک دکترا و ... نبودی❌
⇜هرگز دنبال نام و عنوان نبودی
⇜هرگز به فکر استراحت نبودی
⇜مثل برخی ها سجاده آب کش هم نبودی
♦️وسط نماز از #یتیم_شهید گل و برگ گل گرفتی🌹 و هرگز به خاطرت رسوخ نکرد که شاید نمازم باطل شده باشد شاید فکر کردی این نماز نزد حق #محبوب_تر است و بلافاصله بعد از نماز یتیمی را که به تو گل داده بود غرق #بوسه کردی
♦️سردار این قدر خاکی بودی که بجز در مراسم رسمی #درجه_هایت را نصب نمی کردی✘ لباس سبزت یا تنت نبود یا اگر بود خاکی بود و گِلی بود😔
♦️خانه ات #ساده بود وسایل خانه ات چقدر معمولی و حیاط منزلت چقدر ساده و خودمانی و از همسرت خواستی که بر سنگ قبرت بنویسند #سرباز_قاسم_سلیمانی بدون نام و عنوان
♦️اگر به ما بود برایت مزاری درست می کردیم درجه یک👌 با چندین گنبد و گلدسته در حد یک #الگو و قهرمان
چه کنیم که خودت پیش دستی کردی و طور دیگری #وصیت کردی شاید تو ما را بهتر شناخته بودی😔
♦️تو از #افلاک بودی نه در خط املاک
⇜اهل همت💪 بودی نه اهل صحبت
⇜مرد #عمل بودی و نه مرد شعار
⇜دارای مقام بودی✅ نه صاحب عنوان و مقام
⇜خوشا بحالت که #یار_نظام بودی و نه مثل ماها بار نظام
⇜تو #سرباز_ایران بودی نه سربار ایران🇮🇷
⇜تو به انتظار ایستاده بودی👤 نه به انتظار #نشسته
⇜تو سوار بر تانک بودی👊 نه سرمایه دار بانک
نمی دانم تو چندمین بودی از #313تن
♦️تو یار مردم بودی و در مشکلات #همیشه پشت مردم بودی. هر جا که عازم بودی حتما آن جا لازم بودی چه در #اهواز چه #حلب چه بغداد و چه دمشق و یا اربیل
♦️و در آخر
در سرزمین #کوفه به شهادت رسیدی🕊
بدن مطهرت هم باز به زیارت رفت #کربلا، کاظمین، نجف، قم، مشهد و آن وقت در خاک آرام گرفت تا بر افلاک قدم بگذاری.
♦️سردار ببخش که درجه ای نظامی بالاتر از #سپهبد نداریم که بردوش و یا برسینه ات بگذاریم. سردار ما تا بحال فکر می کردیم که تو #فتح_الفتوح کردی ولی تشییع جنازه ات به ما فهماند که تو فتح القلوب♥️ کردی
#سردار_برای_ما_دعا_کن
که به دعایت سخت محتاجيم.
🔺الگو برداری از شهداء 📣
روايتى از شهيد مدافع حرم مهندس سيد ميلاد مصطفوى شهیدی که دواعش دست و پا و سرش را از هم جدا کردند در روز تاسوعای حسینی94
🔴«مراقبه و محاسبه نفس»
🌷بسم رب الشهداء و الصديقين🌷
🔻سيد اهل #مراقبه و #محاسبه بود. از #اعمال خود مراقبت مىكرد و از خودش #حساب مىكشيد. اما اين مسائل در #ظاهر زندگى او هيچ نمودى نداشت. يعنى در مقابل ديگران و در كنار دوستان، بسيار #عادى و #ساده ظاهر مىشد. مىگفت، شوخى مىكرد، مىخنديد. بىرياى #بىريا بود. بايد با سيد رفت و آمد مىكرديد تا متوجه #اخلاص در #اعمال و محاسبه و مراقبه او مىشديد.
🔸این #معنويت از پاى #درس #بزرگان و سخنرانهاى هيئت و ارتباط قوى با #شهدا بدست آمده بود. او مرتب به #مسجد مىرفت و از #كلام بزرگان استفاده مىنمود.
🔹يكبار همراه سيد و چند نفر از دوستان، رفتيم سراغ يكى از #عرفاى شهر. مغازه محقرى داشت. داخل مغازه مشغول كارش بود. سلام داديم و در مقابلش ايستاديم. با حرص و ولع، مشتاقانه دو زانو نشستيم پاى #مكتب اين پير فرزانه. ايشان تكتك بچهها را #توصيه مىكرد. نوبت به من كه رسيد جمله بسيار زيبايى گفت. همهمان #منقلب شديم. رو كرد به ما و گفت: «جوانان عزيز #نگاه نكنيد، #گناه نكنيد!!» جملهاى كه فرمود مثل پتكى بر سر ما فرود آمد. من خيلى #متأثر شدم. بعد از نصيحتهاى آن #عارف همگى از محضرش خداحافظى كرديم و برگشتيم. براى سيد يك #اشاره كافى بود كه راهش را پيدا كند و همينطور هم شد.
🔺يك روز ديدم سيد دستش كمى #سوخته و #متورم شده! گفتم سيد دستت چى شده؟! گفت چيز مهمى نيست. مطمئن بودم كه حتماً اتفاق خاصى براى سيد افتاده، اما هر چهقدر #اصرار كردم چيزى نگفت. شصتم خبر داد چى شده!! بعدها از دوستان شنيدم كه #سيد براى #تنبيه خودش اين كار را كرده. برخى مسائل چيزى بود بين خودش و خداى خودش كه ما متوجه نشديم. همين مراقبتها بود كه سيد را #آسمانى كرد.
📚 برشى از كتاب مهمان شام، زندگىنامه و خاطرات شهيد مدافع حرم مهندس سيد ميلاد مصطفوى