eitaa logo
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
2.7هزار دنبال‌کننده
18.4هزار عکس
8.4هزار ویدیو
233 فایل
انس با شهداء برای همنشینی با امام زمان«ع» ومرافقةالشهداء من خلصائک اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عجل الله) السلام علیک یا من بزیارته ثواب زیارت سیدالشهداء یرتجی
مشاهده در ایتا
دانلود
📌"شهیدان زنده اند" فقط یک است؟! 🔸خداوند در آیه 169 سوره آل عمران که از معروف ترین آیات هست، میفرماید: « وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ» 🔹و ما چه میدانیم که چه جایگاهی دارند؛ ما فقط میدانیم جایگه ایشان، مایه حسرت همه هست. واقعا شهدا زنده اند و این موضوع تعارف نیست؛ شهدا در زندگی دنیایی حضور می یابند و برخی از نمونه هایش را دیده ایم. 🔸در کتاب که موسسه شهید به چاپ رسانده، 40 نمونه از حضور شهدا در زندگی دنیایی و زنده بودن آنها را بیان کرده است. یکی از آنها، جریان شهید حجت الاسلام صالحی خوانساری است. 🔹بعد از ایشان و برگزاری مراسم در قم، خانواده شان برای برگزاری مراسم به خوانسار میروند اما دخترشان بخاطر مدرسه اش در قم می ماند؛ در همان روز، معلم شان از دانش آموزان میخواهد که برگه امتحانات را به والدین شان بدهند تا کنند. 🔸دختر شهید به خانه میرود، با دلی شکستع جلوی عکس پدرش گریه میکند و میگوید: بابا مگر نمیگویند شهدا زنده اند؟ بیا برگه مرا امضا کن... و با حالت گریه خوابش میبرد. 🔹شب پدرش را درخواب میبیند و به او میگوید «برگه ات را بیار تا امضا کنم»؛ روی میز خودکار قرمزی بوده، دخترشهید برای آوردن خودکار آبی از اتاق میرود و وقتی بازمیگردد میبیند بابایش نیست. 🔸وقتی از خواب بیدار میشود، سراغ کیفش میرود و میبیند که برگه امضا شده و پایین آن: «اینجانب نظارت دارم، سید مجتبی صالحی». 🔹نامه را خدمت امام میبرند، اداره آگاهی امضا را بررسی میکند و میگوید امضا مربوط به خود شهید است و در آن از هیچ جوهری استفاده نشده است. این نامه الان در موزه است و این ماجرا، یک نمونه از بازگشت شهداست. ✅شهدا زنده اند و عندربهم یرزقون... شاهد کسی است که دیده و دیده های خود را میگوید؛ شهدا ناظر کار ما هستن و یک روزی بر ما شهادت میدهند. 🔹ماجرای دیگری در کتاب «شهیدان زنده اند» نقل شده که استاد دانشگاهی، را درخواب میبیند و درخواب با هم ، به محله ای میروند، درب خانه ای را میزنند؛ ناگهان از خواب بیدار میشود. 🔸آن استاد دانشگاه، نیمه شب با حالت خاصی از خواب میپرد؛ ماجرا را برای همسرش تعریف میکند و خانمش میگوید شاید شهید با شما کاری داشته، آدرس را بلدی؟ به همان جا برو. 🔹او هم به درب همان خانه ای که در خواب دیده بود میرود و با تردید در میزند، جوانی در را باز میکند. این استاد دانشگاه میگوید: شما با شهید همت کاری داشتین؟ 🔸جوان متعجب میشود! و پس از نقل ماجرا، به ایشان میگوید: شما درست خواب دیدی، من تصمیم داشتم خودکشی کنم، امروز که از اتوبان همت می گذشتم، چشمم به عکس شهید همت افتاد و با خود گفتم: مگر نمیگویند شما زنده اید؟ اگر زنده ای، بیا به من بگو خودکشی نکنم! ✅ شهدا، عند ربهم یرزقونند... 🌐 پایگاه نشر آثار 🆔 @soada_ir
⭕️ 36 سال پيش👇 : (دولت فرانسه فاحشه سياسي است.) ♨️کشور از رکورد داران "فرزندان نامشروع " است! ⛔️مسلم است در کشوری که بشریت به انحطاط کشیده شده و در تمدنی که آمار زنازادگیش روز به روز در حال افزایش است، تمدنی که خانواده و ارزش رو فدای هوس و هواپرستی کرده؛ توهین به دردانه آفرینش ازش بعید نیست‼️
بروجردی پیش از شهادتش شهید شده بود. اصلا هر روز زندگی این مرد شهادت بود. برخورد بروجردی با مردم خیلی عالی بود... حسن سلوک او نسبت به رزمندگان زیردست برایم عجیب بود و شاید در طول زندگیم کمتر دیده بودم که از انسانی چنین برخوردهایی سر بزند... بروجردی هنوز هم بر ملت ایران و بر تاریخ شناخته نشده است. زمان های بسیاری باید سپری شود تا بروجردی شناخته بشود... 👆اینها روایت از است
می خواهید خُدا عاشق شما شود؟ قدم میزنید برای خُدا باشد گام برمیدارید برای خُدا باشد سخن میگویید برای خُدا باشد همه چی و همه چی برای خُدا باشد☘
✳️ کمک شهید همت به روزه گرفتن سربازها در زمان طاغوت 🔻 خيلی عصبانی بود. سرباز بود و مسئول آشپزخانه. ماه رمضان آمده بود و او بی‌سروصدا گفته بود هركس بخواهد روزه بگيرد، سحری‌اش با من. ولی يك هفته نشده، خبر به گوش سرلشكر ناجی رسيد. او هم سرضرب خودش رو رسانده بود. دستور داده بود همهٔ سربازها به خط شوند و بعد، يكی يک ليوان آب به خوردشان داده بود كه «سربازها را چه به روزه گرفتن!» 🔸 حالا ابراهيم بعد از بيست‌وچهار ساعت بازداشت، برگشته بود آشپزخانه. با چند نفر ديگه، كف آشپزخونه رو تميز شستند و با روغن، موزاييك‌ها را حسابی برق انداختند و بعد منتظر شدند و خدا خدا كردند سرلشكر ناجی یه سر بیاد آشپزخونه. اتفاقا ناجی اومد و جلوی درگاه ايستاد. نگاه مشكوكی به اطراف كرد و وارد شد. ولی اولين قدم را كه گذاشت داخل، تا ته آشپزخونه چنان رو زمین كشيده شده بود كه مستقیم كارش به بيمارستان كشيد! پای سرلشكر شكسته بود و می‌بايست چند صباحی توی بيمارستان بماند. بچه‌ها هم با خيال راحت تا آخر ماه رمضان روزه گرفتند. 📚 برگرفته از کتاب «يادگاران ۲» 👤 نويسنده: 📌 انتشارات روایت فتح
.. 🦋📃 بخشی از وصیت‌نامه : ❤️مادرجان، به خاطر داري که من براي يک اطلاعيه امام حاضر بودم بميرم؟ 💚 کلام او الهام‌بخش روح پرفتوح اسلام در سينه و وجود گنديده من بوده و هست. 🌹اگر افتخار شهادت داشتم از امام بخواهيد برايم دعا کنند تا شايد خدا من روسياه را در درگاه با عظمتش به عنوان يک شهيد بپذيرد. 🦋 شادی روحش صلوات