🇮🇷🌺
🌺
تو مایه شرف و عزت و افتخار مائی...
یاد تو را ،
نام تو را ،
در قلبهایمان،
در کوچهها و خیابانها
جاری میکنیم تا ظهور ...
فرزندانمان را با منش تو
مدافع ولایت بار میآوریم
و پرقدرت تا ظهور مولایمان
پای رهبر و انقلابمان میایستم.
#انشاءالله
#حاج_قاسم
#مرد_میدان
هدایت شده از الحقنی بالصالحین«یرتجی»
#مراقبتهای_چله_بیست_هفتم
✅ صلوات خاصه حضرت زهرا سلام الله علیها به نیابت از سردار حاج قاسم سلیمانی
✅ خواندن زیارت عاشورا از طرف شهید آنروز به حضرت زینب سلام الله علیها
✅ خواندن وصیت نامه سردار که هر روز بخشی از آن گذاشته می شود
تطبیق گام دوم انقلاب با آیات قرآن
#مراقبتهای_عملی👇👇
✅ احسان والدین بیش از پیش ویژه👈 برای مجردها
✅ علاوه بر احسان والدین ، ( قاعده حسن التبعل )خوب شوهر داری کردن ویژه 👈 متاهلین
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
#مراقبتهای_چله_بیست_هفتم ✅ صلوات خاصه حضرت زهرا سلام الله علیها به نیابت از سردار حاج قاسم سلیمانی
سی ویکمین شب از 🌟💫چله ( بیست و هفتم ) 🌟💫 مهمان سفره شهید🌷 حاج محمود ستوده 🌷 هستیم.
سه ماه می شد که حاج محمود هر روز، روزه دار بود.
آخرین شبی هم که به خانه آمد، گفت: «مرا سحر بیدار کن، اما نیاز نیست برای درست کردن سحری به زحمت بیفتی.» اتفاقاً چیزی هم برای درست کردن سحری نداشتیم، جز یک گوجه و یک تخم مرغ که همان را به عنوان سحری خورد.
بعد از نماز که خواست از خانه خارج شود دختر سه ساله مان جلو در دوید، دستانش را باز کرد و گفت: «بابا، من نمی گذارم امروز به جبهه بروی!»
- «چرا دخترم مگر جبهه بد است.»
- «اگه به جبهه بری شهید می شی!»
- «بابا جان شهادت لیاقت می خواهد.»
دخترکم با اخم گفت: «بابا اگه قول بدی که وقتی شهید شدی مرا با خودت بهشت ببری می گزارم به جبهه بری!»
حاج محمود با شادی خاصی گفت: «پدر جان تو دعا کن من شهید بشم، آن وقت حتماً تو را به بهشت می برم.»
حاج محمود دخترش را در آغوش گرفت و به او قول داد. بعد از آن بود که دخترمان راضی شد و از جلو در کنار رفت تا پدرش برای همیشه برود. (همسر شهید)
🌹شهید_حاج محمود_ستوده
شهيد حاج محمود ستوده در شهريور ماه سال 1335 در روستاي خيرآباد فسا ديده به جهان گشود. او در خانواده اي مستضعف ولی عاشق اهل بيت بزرگ شد. از هفت سالگی به مدرسه رفت و در کنار درس و مدرسه به کشاورزي و کارگري و ساير امور روستائي مشغول شد. سنگيني و ادب از همان ابتدا در وجودش قابل ستايش بود.
تحصيلات دوره ابتدائي را در روستاهاي خيرآباد کوشک قاضي و تحصيلات دوره متوسطه را در هنرستان شهيد رجائي فسا به پايان رساند ودر خرداد ماه 1355 موفق به اخذ ديپلم شد ودر شهريور همان سال به خدمت سربازی اعزام شد .
با شروع انقلاب اسلامي به رهبري حضرت امام امت از سربازان فداکار نهضت و در ادامه اين انقلاب اسلامي شريف جان برکفي بي محابا و دلسوزي آگاه شد. پس از پيروزي انقلاب اسلامي به صف فداکاران سپاه پاسداران انقلاب اسلامي پيوست
با آغاز جنگ تحميلي به عنوان رزمنده اي ساده قدمهاي استوار خود را به خاک گرم خوزستان گذاشت و بر اثر بروز استعداد در عمليات بيت المقدس و رمضان بادادن دو شهيد گردان او خط پوشالي دشمن را درهم شکست و خود نيز در راه آماده شدن براي شهادت مجروح گرديد. پس از باز يافتن سلامت باز گشت مجدد به جبهه ومسئوليت خطير معاونت فرماندهي تيپ مقدس المهدي به نبرد قهرمانانه ادامه داد واز آن زمان تا لحظه شهادت در همين مسئوليت خدمتگزاري به اسلام را پيشه خود نمود و درعمليات والفجر و الفجر 2 خيبر و بدر و با دلاوريهاي خود علم پر افتخار جهاد اسلامي را به اهتزاز درآورد.
او هر کاربرزمين افتاده اي را انجام ميداد گرچه از وظايفش نبود و همانند ساير فرماندهان لشکر توحيد خود هميشه درپيشاپيش انسانهاي آماده به شهادت فکر ميکرد.
شهید محمد ستوده سرانجام در 25 اسفند 1363 با سمت جانشینی 33 المهدی به شهادت رسید.
در عملیات پیروزمندانه بدر در شرق «دجله»، نیروهای لشکر 33 المهدی(عج) مواضع حساسی را در آن سوی آب تصرف کرده بودند و خود را برای هجوم آماده می کردند. متجاوزین عراقی پاتک سنگینی را به فرماندهی سرلشکر عدنان خیرالله (که با هلیکوپتر شخصاً پاتک را هدایت می کرد) آغاز کردند. برادران لشکر با مقاومت خود پاتک آنها را سرکوب نمودند.
حدود ساعت 1 بعدازظهر بود که سردار رشید اسلام حاج محمود ستوده پس از بازگشت از سرکشی به خط مقدم، بر اثر برخورد مستقیم گلوله تانک به سنگر هدایت عملیات، مورد اصابت قرار گرفت و با پیکری خونین به خیل شهیدان دفاع مقدس پیوست و به وصال جانان دست یافت و عاشقانه به آرزوی دیرینه خود رسید.
این سردار عارف علاوه بر سلحشوری و جنگجویی، انسانی وارسته و اهل تهجد بود. او دارای جاذبه و دافعه ای علی گونه بود و با اقتدار به امیر مومنان حضرت علی(ع) که در وصیتی به محمدابن حنفیه فرمودند: «به هنگام روبرو شدن با دشمن جمجمه ات را به خدا عاریه بده، دندانهایت را به هم بفشار، آخر صفوف دشمن را در نظر بگیرد و به قلب دشمن بتاز» همیشه در پیشاپیش رزمندگان، قلب دشمن را نشانه می رفت.
به دیگران در پیشبرد کارها کمک می کرد. او برای دوستان و همرزمانش راهنما و دلسوز بود و صمیمیت، دلسوزی، اخلاص و یکرنگی اش همگان را مجذوب خود می ساخت.
به نماز اول وقت بسیار حساس و مقید بود و برای شرکت در نماز جماعت اهمیت فراوانی قایل بود. عشق و علاقه اش به ولایت فقیه او را در ولایت ذوب نموده بود. بارها می گفت: تنها چیزی که یک مسلمان را در جنگ نگه می دارد، تعهد او به اسلام و اطاعت محض از ولی فقیه است. او در کار و ماموریت، عاشقانه انجام وظیفه می کرد و عادتش این بود که در ماموریتهای گروهی، هر کار به زمین مانده ای را انجام دهد.