eitaa logo
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
2.7هزار دنبال‌کننده
19هزار عکس
9.1هزار ویدیو
242 فایل
انس با شهداء برای همنشینی با امام زمان«ع» ومرافقةالشهداء من خلصائک اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عجل الله) السلام علیک یا من بزیارته ثواب زیارت سیدالشهداء یرتجی
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽ سلام علیکم سیزدهمین چله شهدا با عنوان ☀️ #چله_مهدوی_حسنی ☀️ 👇👇👇 در این ۴۰ روز به نام نامی ☀️ حضرت بقیة الله عجل الله فرجه الشریف ☀️ و امام حسن مجتبی علیه السلام مهمان شهدایی هستیم که ❣️سرّی آشکار شده با امام زمان علیه السلام و امام حسن مجتبی علیه السلام دارند. در این ۴۰ روز مراقبت می کنیم بر ✅ دعای مکارم الاخلاق (حداقل روزی یک بند آن قرائت شود بطوریکه در طول این ۴۰ روز دوبار کل دعا خوانده شود) ✅ انجام اعمال ماه شعبان به ویژه صلوات شعبانیه #المستغاث_بک_یا_صاحب_الزمان اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
دهمین روز از ❣چله سیزدهم❣ سرسفره ی 🌷شهید محمد مهدوی🌷مهمان هستیم 👇👇👇 مي گفت هر كاري مي خواهم بكنم اول نگاه مي كنم ببينم امام زمان (عج) از اين كار راضيه؟ چه دردي از درد امام زمان (عج) دوا مي شود ؟ مي گفت اگر مي بينيد امام زمان (عج) از كاري ناراحت مي شود ، انجام ندهيد .
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
دهمین روز از ❣چله سیزدهم❣ سرسفره ی 🌷شهید محمد مهدوی🌷مهمان هستیم 👇👇👇 مي گفت هر كاري مي خواهم بكنم ا
شهید محمد مهدوی ولادت: ۱۳۶۶ شهادت: ۲۴/۰۱/۱۳۸۷ مکان شهادت: حسینیه سیدالشهدای (ع) شیراز عامل شهادت: انفجار بمب توسط گروهک تروریستی تندر (وابسته به انجمن پادشاهی) مسئول واحد شهداي كانون ( کانون فرهنگی رهپویان وصال شیراز ) بود ، روي وصيت نامه شهدا كار مي كرد ، قرار بود برای شهيد عبدالحميد حسينی كتاب بنويسد ، نصف از كارش را هم كرده بود . هميشه می گفت : فكر نكنيد اين كارها را خودم مي كنم ، اين ها را خدا و امام زمان (عج) راه مي اندازند . مي گفت : باید شهدا را به همه نشان دهیم و این وظیفه بر گردن همه ما است .  
شهید مهدوی آرزویش شناساندن شهید عبدالحمید حسینی به همه بود؛ که با تلاشهای ایشان این آرزو به حقیقت پیوست. - اما این که چگونه با این شهید آشنا شد، چطور او را از بین 14000 شهید شهرمان انتخاب کرد و رابطه اش با اوچگونه بود ، چه خصوصیتی از آن دید که شیفته اش شد؟ و چرا عبدالحمید؟ و چرا با همه قوا سعی کرد ما او را بشناسیم، او در سن جوانی پرواز کرد وما را با علامت سوالها تنها گذاشت... همچنان به صورت یک راز (طبق گفته مادر ایشان) بین خودش، خدایش و عبدالحمید باقی مانده است و شاید هر وقت صلاح خدا باشد این راز فاش بشود. بعد از سمینار آشنایی با سرباز فدایی اسلام پاسدار شهید عبدالحمید حسینی با مادر بزرگوار شهید محمد مهدوی در مورد چندی از مسائلی که در سمینار مطرح شد صحبتهایی کردیم......
چطور شهید مهدوی با شهید عبدالحمید آشنا شد؟ هفت سینی به نام هفت سین شهدا که با نام هفت شهید سید تزئین شده بود و نام شهید عبدالحمید حسینی هم در بین آن 6 شهید بود فکر کنم اولین بار توجه محمد را جلب کرده بود؛ اولها محمد فکر می کرد که شهید حسینی سید است ولی بعدها فهمید که ایشان سید نیستند. محمد با خواندن کتاب شهید عبدالحمید حسینی به او علاقه مند شد و از دفتر دارالرحمه قبر او را پیدا کرد. بعد سراغ هم رزمهای ایشان سردار مینایی، سردار نصیری و خواهر ایشان حتی آقای آیت الله سید علی اصغر دستغیب (به این دلیل که عبدالحمید زمانی محافظ آقای دستغیب بودند ) رفت. جالب این که همگی از محمد می پرسیدند چرا دوست داری از عبدالحمید بدانی؟ تو که زمان عبدالحمید هنوز متولد نشده بودی؟ محمد هم در جواب آنها می گفته باید شهدا را به همه نشان دهیم و این وظیفه بر گردن همه ما است. حتی خود محمد تمام برنامه ریزی ها و سخنرانی های بزرگداشت فدایی امام زمان (عج) را هماهنگ کرده بود تا یک روز خودش آن را برگزار کند اما حال که شربت شهادت را نوشیده دوستانش آن را اجرا کردند و البته که محمد و روح پاکش هم حضور داشتند. هرهفته سر قبرش می رفت و با او صحبت می کرد.
بهش می گفتم مادر جان شبها خوب نیست به دارالرحمه بروی؛ می خندید و می گفت: نه مادر! «اینقدر شهدا من را تحویل می گیرند، جلوم بلند می شوند، با هم نماز شب می خوانيم آنقدر با شهدا حال می کنم که نگو.» خواهر عبدالحمید حسینی می گفتند: اولین باری که محمد به من زنگ زد و از من خواستند که با پدر یا مادرم صحبت کنند و من گفتم که هر دو آنها به رحمت خدا رفته اند؛ معذب شد، احساس کردم این از آن جوانهایی است که صحبت با یک خانم براش سخت است؛ بهش گفتم آقای مهدوی شما چند سال دارید؟ گفت: 19 سال. گفتم: چند سال از فرزند کوچک من کوچکتر هستی و من جای مادرت هستم؛ با این حرف مثل این که خیلی راحت تر توانست با من در مورد عبدالحمید حرف بزند. محمد ساعت ها با خواهر عبدالحمید در مورد ایشان تلفنی صحبت کرده بود، بدون اینکه همدیگر را ببینند و همیشه به آن خواهر بزرگوار می گفت که من می خواهم برای عبدالحمید کاری بکنم (گردنم است). شب آخری، قبل از اینکه کانون بیاید زنگ زد به خواهر عبدالحمید و برخلاف همیشه به او گفته بود می خواهم با عبدالحمید یک کار استثنایی بکنم. – و همان شب ساعت 21:15 محمد پرواز کرد.
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
بهش می گفتم مادر جان شبها خوب نیست به دارالرحمه بروی؛ می خندید و می گفت: نه مادر! «اینقدر شهدا من را
بعد از شهادت محمد، خواهر عبدالحمید به خانه ما آمد و وقتی در اتاق محمد، عکس برادرش را دید خیلی تعجب کرد چون می گفت این عکسی است که فقط خودش تنها داره.......... (و این همان عکسی است که در تراکتها زده بودند) مادر شهید مهدوی ادامه دادند محمد خیلی این عکس را دوست داشت همیشه با شوق به آن نگاه می کرد و به من می گفت: «مامان ببین این شهید، تیر به گلوش خورده، چقدر خوبه که آدم این جوری شهید بشه». و شاید شهید مهدوی در دلش ادامه می داده: (من نیز همین گونه شهید می شوم در سن 20 سال و 7 روزگی تقریباً مثل عبدالحمید). تقریباً روزهای آخر بود که محمد بهم گفت: مامان من مستجاب الدعوه شدم؛ گفتم مامان جان یعنی چی؟ گفت: هر وقت حس می کنم، که چیزی می خواهم قبل از اینکه به زبان بیاورم، خدا آن را برآورده می کند، مامان برام دعا کن و من هم براش دعا کردم و گفتم حالا بگو ببینم حاجتت چی هست؟ چیزی نگفت. ای شهیدان! برای ما جامانده ها هم دعا کنید که به کاروان شما محلق شویم چون شما مستجاب الدعوه هستید.
با افرادی که گمراه بودند نمی گشت. به اونا می گفت تا موقعی که خودتو اصلاح نکنی من باهات قهر هستم. هیچ وقت به نامحرم نگاه نمی کرد. بسیار معصوم و سر به زیر بود . حیای بسیار داشت. حتی با اقوام نزدیک که نامحرم بودند رابطه نداشت. همیشه می گفت: حیا و تقوا مثل طناب است و اگر طناب حیا پاره بشه تقوا هم از بین میره. **جایی که می دونست گناه هست نمی رفت. می گفت: «هر چه دیده ببیند دل کند یاد» اگر چشمم به نامحرم بیفته حتما به گناه می افتم. خیلی با نفسش مبارزه می کرد. در جمع خیلی باهاش بحث می کردند و اون خیلی آگاهانه جواب می داد. چون مطالعه داشت. خیلی به دین پایبند بود. هر چه می گفت عمل می کرد. می گفت هر کاری می خوام بکنم اول باید ببینم امام زمان (عج) از این کار راضیه؟ چه دردی از درد امام زمان(عج) دوا میشه؟ اگر می بینید امام زمان(عج) ناراحت می شه انجام ندید
مادر شهید مهدوی داخل وسایل محمد شعری را که او برای دوست شهیدش سروده بود این چنین می خواند: یک صبا ازم پرسد تو کیستی؟ این مکان از بهر چیستی؟ گفتمش عبدالحمیدم زنده من با این امیدم بهر این از خلق بریدم بهر عشق مرتضی با سر دویدم هر زمانی، یاد یاران را شنیدم بهر عشق پاکشان دویدم دردشان را با جان خریدم تا که مولا داد این نوید من کیم؟ عبدالحمیدم خاکی ام، عبدالحمیدم افلاکی ام، عبدالحمیدم من کیم؟ عبدالحمیدم دنیا و آئینم، حسین و مرتضی یند اصلم از ارباب عشق است نام من سردار عشق است جان من ارزش ندارد من کیم؟ عبدالحمیدم جان ناقابل بدادم در مسیر حق پرستی با همین ناقابلم شهد شهادت را خریدم ناله کردم در فراق و دوری تو هر زمانی هر مکانی نام یاران آشنا بود بهر عشق پاکشان با سر دویدم اصل از ایل و تبار عاشق بازان خدایی است چون حسین بن علی (ع) در کل عالم شه، ندیدم هر جا که سخن نام زیبای تو بود افلاک و زمین به سر سپاری دیدم جان را به نگاه مست دوست بخشیدم محمد همیشه می گفت: هر کاری که می خواهی انجام بدهی، ببین دردی را از امام زمان (عج) دوا می کنه یا نه؟ - تکه کلامش بود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📢📢📢📢 شهید امروز رزق خود شهدا بود🌷 از دست ندهید👌 به خاطر همنشینی با شهید دیروز
﷽ #دعای_مکارم_الاخلاق فراز دهم بارخدایا بر محمد و آلش درود فرست، و مگذار که من ستم زده شوم درحالىکه تو به دفع آن از من توانایى، و اجازه مده که بر دیگرى ستم کنم درحالى که تو در جلوگیرى از من نیرومندى، و مپسند که گمراه شوم در حالى که به حقیقت بر هدایت من توانایى، و نخواه که تهیدست گردم در حالى که فراخى روزى من نزد توست، و مرا به سرکشى میازماى که توان و دارایى من از توست. الهى به جانب آمرزشت آمده ام، و به سوى بخشایشت روى آورده ام، و به گذشت تو مشتاقم، و به فضلت اعتماد و تکیه دارم، و چیزى نزد من نیست که مرا درخور آمرزش تو کند، و نه کارى که مستحق بخشایش تو گردم، و با ستمهایى که بر خود کرده ام جز تکیه بر فضل و احسان تو راهى ندارم. #ان_احسن_الحسن_الخلق_الحسن