eitaa logo
‌👑دࢪحــــــــوالی‌عشــــــــق👑
264 دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
1.1هزار ویدیو
161 فایل
💕🕊 وخدایی ڪھ بشدݓ کافیسټ 💕🕊 خواستین تࢪڪ کنین برای فرج مولامون صلوات بفرست💕🕊 راه‌ارتباط‌ماوشما‌↯ @HeydarJon کلبه‌شروط‌ما↯ @Rahrovneeshg1401 بگوشیم↯ https://harfeto.timefriend.net/16636088185468
مشاهده در ایتا
دانلود
‌👑دࢪحــــــــوالی‌عشــــــــق👑
🌼🌸🪷🍂🍁 #رمان_درحوالی‌عشق😍 #قسمت_چهل‌ودوم مامان‌لبخندی‌زدوگفت _خب‌پسرم‌دهنمونوشیرین‌کنیم رضابه‌سوگندن
🌼🌸🪷🍂🍁 😍 پوووفی‌میکنم وازجام‌بلندمیشوم به‌کنارپنجره‌میروم فرداجشنی‌هست که‌ریحانه‌روواردزندگی خودش‌میکند دیگرخانوم‌خانخ‌ای‌میشود که‌صاحبش‌مردی‌هست که‌برای‌رۻای‌خداهرکاری‌‌ میکند امروزبایدکناراوباشم ازاتاقم‌بیرون‌میام‌وبه سمت‌اتاق‌رۻامیروم یهویی‌دررابازمیکنم ازروتخت‌مثل‌فنرمیپرد _وایییی‌مهناتواخرمنومیکشی به‌موبایلش‌اشاره‌میکنم _باکی‌حرف‌میزدی؟! _دوستم _کدوم‌دوستت؟! _حسن‌کچله _عه‌دوست‌توعه! میگم‌عقلت‌چراکچله _مهنااا _جآاان _بروبیرون ازاتاقش بیرون‌می‌ایم شک‌ندارم طرفش‌سوگندبوده پایین‌میروم مامان‌وباباتوهال‌رومبل‌ها روبخ‌روی‌هم‌نشسته‌اند ومیخندیدن _به‌به‌پدرومادرعزیزم اوۻاع‌طبق‌مرادهست؟! _سلامم‌دخترخوابالوی‌بابا _ظهربخیرمهناخانوم _همچنین _مامان صبحونه میخورم میرم پیش ریحانه _بیمارستان‌چی‌پس _گفتم‌امروزوفردانمیرم _باش‌ 🌼🌸🍂🍁
🌼🌸🪷🍂🍁 😍 روبه‌روی‌ریحانه‌میشینم _چقدرعوۻ‌شدی‌ریحون _خوشکل‌شدم؟! _نه باباتوخوشکل‌بشونیستی میخنددتاحالابهش‌گفتم چقدرقشنگ‌میخنده؟! یکم‌باهم‌صحبت‌میکنیم ولباس‌هایش‌رونشانم میدهدوبعدازیحی‌صحبت میکند وبعدازخانواده‌او _باشه‌باشه‌شوهرندیده‌بدبدخت کشتی‌مارو میخندد _چیکاررکنم‌خب حال‌نوبت‌من‌است‌که‌ذوق‌کنم دستانم‌روبهم‌میزنم _وایییی‌ریحون‌فکرکن مامان‌بشی‌خاله‌بشمم میام‌پیشت اسم‌بچتومیزارم‌زینب اگرپسرباشه‌میزارم‌مهدی وایی‌بهش‌کلییی‌شعریادمیدم کلی‌براش‌تولدمیگیرم شوهرت‌که‌مشکلی‌نداره‌داره؟! اگرم‌داشت‌طلاقش‌میدیم هردومیخندیم یجوری‌اشک‌درچشمانم جمع‌شده‌است انگارباراخراست‌اورامیبینم تکه‌پارچه‌ی‌ابی‌رنگی‌که دستش‌بودرازمین‌میگذرد وخودرابه‌طرفم‌میکشد دست‌دورگردنم‌میندازد _مهناممنون‌که‌پیشمی _قربونت گریه نکن صحنه احساسی میشه _خوبی‌بدی‌دیدی‌به‌بزرگواری خودت‌ببخش‌خب؟! بغۻ‌داردخواهرکم?! _ریحان‌چته‌گریه‌چرا گریه‌نکن‌لطفامن ازت ممنونم بخاطرهمچیی نگران خاله وعموهم نباش خودم هستم لبخندی میزددرهمین هنگام موبابلش زنگ میخورد ازرومیزبرش‌میدارد وباذوق‌‌میگوید ''امیرررهه'' _سلامم‌داداش ممنوونم توخوبی دلم تنگ شده برات کی میرسی عموهم میاد چه خووووب منتظرتم‌ باش‌ مهنام‌سلام‌داره اوامن‌کی‌گفتم‌سلام‌برسون وقطع‌میکند 🌼🌸🍂🍁
هدایت شده از 🌹مسابقه بزرگ🌹
🌹🍃🍃🌹 🥀شرکت کنند: 403 _🌱___ 👇 💰پک لوازم تحریر و مراقبت پوستی¹🙈♥️ 💰پک لوازم تحریر و مراقبت پوستی²😻🍭 💰 وجه نقد 😎🤞 💰شارژ 😉🌈 -----•••-----------------•••----- 💛🌿شرایط شرکت در مسابقه در کانال زیر گفته شده👇 •┈┈••••✾•🌹•✾•••┈┈• https://eitaa.com/joinchat/1159200870C893e8beded •┈┈••••✾•🌹•✾•••┈┈• ‼️تعداد محدود‼️
هدایت شده از پرداخت ایتا گذاشته بدو جا نمونی😱👇
هدیه هزار تومنی برای ۱۰۰ نفر😍 برای دریافت هدیه ابتدا اینجا عضو شوید👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/3603366067Cf873d85047 https://pay.eitaa.com/v/?link=GV3eg
‌👑دࢪحــــــــوالی‌عشــــــــق👑
Ok💕
⁵⁰نگاھ‌بامعرفت👌وبشیم²موندگاࢪ🙃☝️ رفیق‌قبل‌ازاینکه‌بیایی‌بگم🙃 مابرای‌جم‌این‌مبلۼ‌چه‌کم‌باشه‌چ‌زیادزحمت کشیدیم😅👌البته‌که‌‌قابل‌تون‌رونداره ولی‌دلمون‌میشکنه‌دیگ💔🙂 پس‌اگرمیایی‌موندگاربیا🎒✏️ دراین‌کانال↯↯ https://eitaa.com/joinchat/1619918987C8756d5e173
https://pay.eitaa.com/v/?link=zW3oI لف‌بدین‌راضی‌نیستم🍑 فردام‌داریم‌🙂💕 نظرفراموش‌نشه🍓
‌👑دࢪحــــــــوالی‌عشــــــــق👑
🌼🌸🪷🍂🍁 #رمان_درحوالی‌عشق😍 #قسمت_چهل‌وچهارم روبه‌روی‌ریحانه‌میشینم _چقدرعوۻ‌شدی‌ریحون _خوشکل‌شدم؟! _ن
🌼🌸🪷🍂🍁 😍 جشن شروع شده دخترعموی‌ریحانه‌‌همان که‌نامش‌گلنازبود کنارریحانخ‌نشسته‌است وصحبت‌میکند‌حس‌میکنم دوسش‌دارم‌چهره‌اش‌دلنشن‌است به‌طرفشان‌میروم _ریحون‌احوالت‌که‌خوبه سرتکان‌میدهد _مهناجان‌گلنازمیخوادنماز بخونه‌راه‌حیاط‌وسرویس روبهش‌نشون‌میدی؟! انهاتازه‌رسیده‌بودن‌وهنوزنماز نخوانده‌بودن وقتی‌انهاامدن‌خانه‌خودمان بوودم _بلهه‌بفرمایید همراهم‌می‌اید چادررنگی‌ام‌روسرم‌میزارم چون‌توحیاط‌تاوردی‌هال مردهست _گلنازخانوم اون‌درسفیده‌که‌اونجاست‌سرویسه برین‌من‌ابنجاهستم باشه‌ای‌میگویدومیرود سرموپایین‌میدازم واقعابرازنده‌خانواده‌خاله‌ پروین‌است‌این‌دختر خواستم‌به‌طرف‌دربروم که‌پایم‌بخاطدخیسی‌حیاط‌لیز میخورد دستم‌روبه‌دیوارمیگیرم امادستم‌داغ‌میشود وسرم‌گیج‌میرود چی‌ریخت‌رودستم؟! صدای‌''یاعلی‌' گفتن‌پسرجوانی‌به‌گوشم‌میخورد روی‌زمین‌میشینم ودستمونگاه‌میکنم هنوزازداغی‌چای‌سرم گیج‌میرودمیسوزد اماخجالت‌میکشم‌گریه‌کنم گلنازدرحالی‌که‌چادرمیپوشد به‌سمتم‌می‌اید _جیشدمهناجان بلندمیشوم همان‌پسرمیگوید __ببخشیدحواسم‌نبود دستم‌خیلی‌میسوزدنمیتوانم حرف‌بزنم همینکه‌داخل‌میشوم شخصی‌مقابلم‌می‌ایستد سرم‌روبالامیگیرم ''امیرعلی'' چشمانم اشک رومهمان خودمیکند _س.سلام‌ _سلام‌خانوم‌ولی‌خانی‌خوبین _ممنون _امیرعلی‌دستش‌سوخته‌ ببرش‌پیش‌زن‌عمومن‌برم‌نماز _چیشده‌دستشون _چای‌ریخت‌رودستش _خوبین‌الان _شکر _مامان تواتاق‌خودشه‌برین‌پیشش _نمیخوادمن‌خوبم‌ ازگنارشون‌ردمیشم ولی‌صدایشان‌رومیشنوم _نمازخوندی‌امیر _بله _پس‌منم‌برم‌بخونم _التماس‌دعا _من‌که‌محتاجم‌ب‌دعات دیگرچیزی‌نمیشنوم وارداشپزخانه‌شون میشوم‌ورودستم‌اب‌میکیرم مگرمیشودچای‌اینقدرداغ‌باشد دستم‌قدمزشده‌است _خدامن‌خیلیی‌میسوزهه خداجون‌چیکارش‌کنم صدای‌ریحانه‌می‌اید _مهناتوابنجاچیکارمیکنی?! دستموپشتم‌قایم‌میکنم _اب‌بخورم‌اومدم‌اب‌بخورم _امیرگفت‌دستت‌سوخته‌بیینم _نه‌باباچیزش‌نیس 🌼🌸🍂🍁
‹📕📌› • • همیشه‌می‌گفت‌:اگر‌..اگرکہ‌میخوای‌ سربازامام‌زمان‌باشی‌بایدتوانایی‌های خودتو‌خیلی‌بالاببری‌شیعہ‌بایدهمہ فن‌حریف‌باشہ‌وازهمہ‌چی‌سردربیاره:) [ - 🌿 ] • • ‹📌📕›