eitaa logo
‌👑دࢪحــــــــوالی‌عشــــــــق👑
254 دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
1.1هزار ویدیو
161 فایل
💕🕊 وخدایی ڪھ بشدݓ کافیسټ 💕🕊 خواستین تࢪڪ کنین برای فرج مولامون صلوات بفرست💕🕊 راه‌ارتباط‌ماوشما‌↯ @HeydarJon کلبه‌شروط‌ما↯ @Rahrovneeshg1401 بگوشیم↯ https://harfeto.timefriend.net/16636088185468
مشاهده در ایتا
دانلود
15.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لطفا این پست رو بدون حال مناسب نبینید! -روضه‌ی حضرت علی اکبر علیه السلام-
834.5K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ای اهل حرم میر و علمدار نیامد سقای حسین سید و سالار نیامد..♥️
و حسیـن(؏) با گریه گفت: عباس جانم! برادرم! چشمانی که دیشب از بیمِ رویارویی با تـو رنگ خواب و آرامش ندیدند امشب آسوده خواهند خفت؛ اما آنان که شبِ پیش در پناهِ امنِ حضورِ تـو آرمیدند امشب در نبودِ تـو رنگ خواب و آرامش نخواهند دید...
1.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دردنیایۍڪہ قلبِ‌"حسین" درآن‌شڪستہ‌شد، هیچ‌خبرۍنیست...🖤
گفته اند زیارت قبر امام حسین(؏) بدون غسل مستحب است گردآلود و خاکی، پابرهنه گرسنه و تشنه؛ عجیب نیست چیزهایی که در زیارت های دیگر مکروه است اینجا مستحب باشد چون حسین(؏) خودش دل شکسته و گردآلود و گرسنه و تشنه شهید شد ..
تنش به معرکه سرگرم فضل و بخشش بود! به هرکه هرچه دلش خواست داد حتی سر...
989.3K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چه کسی ست که نداند؟! برای زخم های جانسوزِ زینب هیچ مرهمی "حسیـن" نمی شود💔
667.5K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به حَشر هم که برانی مرا زِ خویش هنوز از اینکه نام تو بردم به تو بدهکارم
پسر طلحه در کوچه های شام به "علی بن الحسین" با نیشخند گفت: چه کسی پیروز شد؟! آقا با سربلندی جوابش داد: در اذان و اقامۀ نمازت خواهی فهمید!
هیچ پیامبر و امامی را در میدان جنگ نکشتند جز حسین(؏) هیچ پیامبر و امامی را تشنه نکشتند و یا وقت کشته شدن تشنه نبود جز حسین(؏) هیچ پیامبر و امامی جسدش روی زمین نماند جز حسین(؏) امام حسین(؏) در بعضی چیزها یکی ست، دومی ندارد .. -قصه کربلا
نم که دعاهای منومستجاب کردی و.....* *افتادم به پای پدر و مادرم، گريه.... تورو به حق اين شب عاشورا منو ببخشید* *من اشتباه کردم* *😭بابام گريه میکردمادرم گريه میکرد خواهروبرادرام....* *صبح عاشورا، زنجيرو برداشتم و پيرهن مشکي رو پوشيدم و رفتم سمت حسینیه محلمون.* *تو حسينيه که رفتم، ميشناختند، ميدونستند من هيچوقت اينجاها نميومدم* *همه یه جوری نگام میکردن* *سرپرست هيئت آدم مسنیه* *آمد و پيشونيمو بوسيد و بغلم کرد و گفت رضاجان خوش آمدي، منت سر ما گذاشتي منم خجالت میکشیدم آخه یه عمرباعث اذیت وآزارمردم اون محله بودم...رفتم تودسته و* *هي زنجير ميزدم وبه ياد اون سيلي هايي که به مهدي زده بودم گريه ميکردم* *هي زنجير ميزدم به ياد کتکايي که با گناهانم به امام زمان زدم گريه ميکردم* *جلسه که تمام شد، نهارو که خورديم، سرپرست هيئت منو صدا زد* *گفت: رضاجان میای کربلا؟ گفتم: کربلا؟!! من؟!!! من پول ندارم!!!* *گفت نوکرتم، پول یعنی چی؟ خودم میبرمت* *هنوز ماه صفر تموم نشده بود دیدم بین الحرمینم زدم تو صورتم گفتم حسین جان میخوای با دل من چکار کنی؟* *زهراجان من یه شب تو عمرم به تو اعتماد کردم، کربلاییم کردی؟ بی بی جان من یه عمرزیربارگناه مرده بودم توزنده ام کردی؟* *اومدم ضریح آقا رو گرفتم، ضریح امام حسینو، گریه کردم. داد میزدم، حسین جان، حسین جان، دستمو بگیر حسین جان، پسر فاطمه دستمو بگیر، نگذار برگردم دوباره نذاردوباره راهموگم کنم.....* *سرپرست هیئت ،کاروان زیارتی داره، مکه مدینه میبره. یه* *روزتومسجدمنودیدصدام زدرضاجان میای به عنوان خدمه بریم مدینه، گفت همه کاراش با من، من یکی از خدمه هام مریض شده* *خلاصه آقا چندروزه ویزای مارو گرفت، یه وقت دیدیم ای بابا سال تمام نشده تو قبرستان بقیع، پای برهنه، دنبال قبر گمشده ی زهرا دارم میگردم* *گریه کردم: زهرا جان، بی بی جان، با دل من میخوای چکار کنی؟ من یه شب به تو اعتماد کردم هم کربلاییم کردی هم حاجی!!!* *خلاصه دیگه شغل پیداکردمو اهل کاروزحمت شده بودم رفیقای اون چنینی را گذاشته بودم کنار و آبرو پیدا کردم* *یه مدتی، دو سالی گذشت* *همه ماجرا یه طرف، این یه قصه که میخوام بگم یه طرف* *مادر ما گفت: رضاجان حالا که کار داری، زندگی داری، حاجی هم شدی، مکه هم رفتی، کربلایی هم شدی، نوکر امام حسین هم شدی، آبرو پیدا کردی، اجازه میدی بریم برات خواستگاری؟* *گفتم هرچی نظرشماست مادر،من روحرف شماحرف نمیزنم* *رفتند گفتند یه دختری پیدا کردیم خیلی دختر مومنه و خوبیه خلاصه رفتیم خواستگاری* *پدر دختر تحقیقاتشو کرده بود.* *منو برد توی یه اتاق و درو بست و گفت: ببین پسر من میدونم کی هستی. اما دو سه ساله نوکر ابی عبدالله شدی. میدونم چه کارها و چه جنایات و .... همه ی اینارو میدونم، ولی من یه خواهش دارم، چون با حسین آشتی کردی دخترمو بهت میدم نوکرتم هستم. فقط جان ابی عبدالله از جدا نشو.* *همین طوری بمون. من کاری با گذشته هات ندارم. من حالاتو میخرم. من حالا نوکرتم.* *منم بغلش کردم پدر عروس خانم را، گفتم دعا کنید ما نوکر بمونیم.* *گفت از طرف من هیچ مانعی نداره، دیگه عروس خانم باید بپسنده و خودتون میدونید* *گفتند عروس خانم چای بیارند. ما هم نشسته بودیم. پدرمون، خواهرمون، مادرمون، اینها همه، مادرش، خاله اش، عمه اش، مهمونی خواستگاری بود دیگه* *🌹عروس خانم وقتی باسینی چای وارد شدیه نگاه به من کرد، یه وقت گفت:* یا زهرا!!!!!* *سینی از دستش ول شد و گریه و از سالن نرفته خورد روی زمین...* *مادرش، خاله اش، مادر من، خواهر ما رفتند زیر بغلشو گرفتند و بردنش توی اتاق* *من دیدم فقط صدای شیون از اتاق بلنده* *همه فقط یک کلمه میگن: یا زهرا!!!* *منم دلم مثل سیر و سرکه* *میجوشید، چه خبره! مادرمو صدا زدم، گفتم مادر چیه؟* *گفت مادر میدونی این عروس خانم چی میگه؟* *گفتم چی میگه؟* *گفت: مادر میگه که....* *دیشب خواب دیدم حضرت زهرا اومده به خواب من، عکس این پسر شمارو نشونم داده، گفته این تازگیا* *با حسین من رفیق شده....* *به خاطر من ردش نکن* *مادر دیشب حضرت زهرا سفارشتو کرده....* ‌《✨《به خدا جوونا اگر رفاقت کنید، اعتماد کنید، اهل بیت آبروتون میده، دنیاتون میده، آخرتتون میده* *ای آبرودار آبرویم را بخر٬ جان زهرا از گناهم درگذر... یازهرا...*》✨》 🌀🌀🌀🌀🌀 *نشرهمراه باذکر ۳ صلوات...*