eitaa logo
ویژه نامه پيامبر خاتم حضرت محمد (ص) و خدیجه
5 دنبال‌کننده
22 عکس
4 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
شرافت، كرامت و صفات عالية رسول اكرم و معجزات او چنان فراوان است كه كتابها دربارة آن بزرگوار نوشته شده است. چون مبناي اين نوشته بر اختصار است ما به يك معجزه كه هنگام تولد آن حضرت روي داد، و به مطلب ديگري از قرآن كه در مورد ايشان است اشاره مي كنيم و سپس بطور اختصار به تفسير القابي كه براي حضرت گفته شده مي پردازيم و در خاتمه، سخني راجع به خاتميت آن حضرت خواهيم داشت. مورخين نوشته اند كه روز آن بزرگوار دگرگونيهايي در جهان رخ داد: طاق قصر كسري شكاف خورد و كنگره هاي آن فرو ريخت؛ درياچة ساوه خشك شد؛ آتشكدة فارس كه چندين سال روشن بود خاموش شد؛ همة پادشاهان جهان در آن روز حيران، سرگردان و گنگ بودند؛ همة بتها بر روي يكديگر فرو ريختند و سحر ساحران در آن روز بي اثر بود. كلمة لاَ اِلهَ اِلاَّ اللهُ در جهان طنين انداز شد و چون به دنيا آمد از نور وجودش عالم منور شد. گفت لا اله الا الله و جهان با او گفت: لاَ اِلهَ اِلاَّ الله. قرآن شريف دربارة رسول اكرم چنين مي فرمايد: وكذلك جعلناكم امة وسطاً لتكونوا شهداء علي النّاس ويكون الرسول عليكم شهيداً[2] .
«و بدينسان شما را امتي ميانه قرار داديم تا بر مردم گواه باشيد و پيامبر نيز بر شما گواه باشد.» اين آيه شريفه دو معني دارد: ظاهر آن كه همه آن را درك مي كنند اين است كه امت اسلامي سرمشق جامعة بشريت قرار داده شده است تا جامعه از آنان پيروي نمايد، و رسول گرامي نيز سرمش امّت اسلامي است. اما معنايي دقيق تر نيز دارد كه ائمة طاهرين عليهم السلام استفاده نموده اند، و مفسرين شيعه مخصوصاً استاد بزرگوارمان علامه طباطبايي بحث مفصلي به پيروي از روايات در آن نموده اند. و آن معني اين است كه امّت اسلامي در روز قيامت شاهد اعمال هستند و چون همة امّت اسلامي لايق اين عمل نيستند، امر منحصر مي شود به ائمة طاهرين. روايات فراواني از سني و شيعه در دست است كه آيه شريفه به معني دوم تفسير شده است. خلاصة كلام آيه شريفه چنين است كه پروردگار عالم ائمة طاهرين را آفريده تا آنان شاهد اعمال در روز قيامت باشند، و رسول اكرم را شاهد بر اعمال آنان قرار داده است. و چون شاهد بايد در اين دنيا بر همه اشراف داشته باشد تا بتواند در روز قيامت شهادت دهد. اگر در اين دنيا مسائل را نديده باشد معني ندارد كه در آخرت شاهد باشد. بنابراين بايد براي ائمة طاهرين، احاطة وجودي بر عالم هستي باشد تا اطلاع و إشراف بر اعمال پيدا كنند. حتي بايد اين إشراف بر اسرار نيز وجود داشته باشد تا بتوانند روز قيامت كيفيت اعمال را نيز شاهد باشند. اين همان واسطة فيض است كه در اصطلاح، ولايت تكويني ناميده اند. از اين جهت معني آية شريفه چنين مي شود كه ائمة طاهرين واسطة فيض براي اين عالمند و پيامبر گرامي واسطة فيض برآنان. و اين است معني رواياتي كه رسول گرامي را عقل كل، نور مطلق يا اول ما خلق الله ناميده است. بحث در اين باره مفصل است و اين نوشته اقتضاي چنين بحثي را ندارد. ما در كتاب «الامامة والولاية في القرآن» بحث نسبتاً مفصلي در اين باره نموده ايم كه طالبين مي توانند به آن كتاب مراجعه كنند. آنچه بايد گفت اين است كه بسياري از آيات و روايات دلالت بر اين دارد كه ائمة طاهرين، واسطة فيض اين عالم هستند و اين جهان به هر نعمتي كه مي رسد، چه نعمتهاي ظاهري نظير عقل، سلامتي، امنيت، روزي، و چه نعمت هاي باطني و معنوي نظر علم، قدرت، اسلام و غيره، بواسطة آن بزرگواران است و آنان احاطة عِلّي وجودي بر جهان هستي دارند. و پيامبر گرامي واسطة فيض براي ائمة طاهرين است و نعمت هاي ظاهري و باطني كه به آنان ارزاني مي شود به واسطة آن بزرگوار است، و او سعة وجودي علّي بر آنان دارد. اين است معني آية شريفه وكذلك جعلناكم امةً وسطاً لتكونوا شهداء علي النّاس ويكون الرسول عليكم شهيداً. و اين رواياتي كه از ائمة اطهار عليه السلام آمده است كه «ما هر چه مي گوييم و هر چه داريم از رسول اكرم است و رسول اكرم آنچه گفته و آنچه دارد از خداوند متعال است» به همين معني است. براي رسول گرامي صلي الله عليه وآله فراواني نقل نموده اند ما برخي از آنها را يادآور مي شويم و توضيح مختصري دربارة آنها مي دهيم. از آن بزرگوار است كه در قرآن به اين لقب نام برده شده است. و از قرآن استنباط مي شود كه در انجيل هم به اين لقب نامبرده شده است. ومبشراً برسولٍ يأتي من بعدي اسمه احمد[3]. و حضرت عيسي فرمود بشارت مي دهم به رسولي كه بعد از من مي آيد و اسم او احمد است. حضرت محمد (ص) معناي احمد، ستايشگر است. و چون رسول اكرم خداي تعالي را ستايش مي كرد يعني حق حمد و حق شكر را بجاي مي آورد او را احمد گفته اند. در روايات مي خوانيم چون به واسطة كثرت عبادت مورد اعتراض واقع مي شد، مي فرمود: اَلَمْ اَكُنْ عَبْداً شًكُوراً؟ آيا عبد شاكر نباشم؟ 2 ـ از القاب آن بزرگوار است چنانچه اسم آن بزرگوار در قرآن محمّد است. و او را محمود و محمّد گفته اند چون همة صفات او قابل ستايش است. قرآن در اين باره مي فرمايد: انك لعلي خلق عظيم[4]. (و بدرستي كه تو بر خويي عظيم هستي). همانا تو داري صفات كماليه اي هستي كه همه بزرگ و در منتهاي كمال است. 3 ـ از القاب آن بزرگوار است، يعني درس نخوانده چنانچه قرآن به آن اشاره دارد: وما كنت تتلوا من قبله من كتابٍ ولا تخطّه بيمينك اذاً لارتاب المبطلون[5]. «قبل از رسالت نمي خواندي و نمي نوشتي ـ سواد الفبا نداشتي ـ كه اگر مي توانستي بخواني و بنويسي، ممكن بود شكي براي افراد مغرض پيش آيد.
ولكن بعد از آنكه سواد نداشتي و چنين قرآني آوردي جاي شك براي احدي باقي نمانده است.» چنانچه در قبل گفته شد، اين خود يكي از بزرگترين معجزات براي پيامبر گرامي (ص) است. كسي كه همه مي دانستند درس نخوانده است و سواد الفبا ندارد، كتابي آورده كه داراي همة علوم انساني است، با وصفي كه اين كتاب خود را كتاب هدايت معرفي مي كند. هدايت به معني ارائه طريق و نشان دادن راه هدايت، به معني ايصال الي المطلوب، انسان را به مقصود و مطلب خود رساندن است. بدين جهت در بسياري از آيات، براهين فلسفي را بطور مختصر و رسا به كار برده است. چه بسيار از آياتي كه چندين برهان در آن مندرج است. قرآن كتاب فقه نيست، ولي قوانيني دربر دارد كه جامعة بشريت در مقابل آن سر فرود آورده است. آيا كسي مي تواند قوانيني چون قوانين قرآن: قوانين عبادي، اجتماعي، سياسي، معاملاتي، كيفري، جزايي بياورد؟ قل لئن اجتمعت الانس والجن علي ان ياتوا بمثل هذا القرآن لايأتون بمثله ولو كان بعضهم لبعضٍ ظهيراً[6]. 4 ـ از القاب آن بزرگوار، است. اين لقب از قرآن اخذ شده است: اِنَّهُ لَقَولُ رَسُولٍ كَرِيمٍ[7]. و كرامت آن بزرگوار زبانزد خاص و عام است. آن حضرت در مكه چنان مورد اذيّت كفار بود كه او را سنگباران كردند. او به كوهها پناه مي برد، ولي چون حضرت خديجه و اميرالمؤمنين او را مي يافتند، مي شنيدند كه زمزمه مي كند: اَللَّهُمَّ اَهْدِ قَوميِ فَاِنَّهُمْ لايَعْلَمُونَ. «اي خدا اينان را هدايت كن، كه مردمي نادانند.» روزي هم كه با دوازده هزار لشگر مجهّز وارد مكه شد و شنيد كه يكي از يارانش مي گويد «اَلْيَومَ يَوْمُ الْمَلْحَمَةِ،» يعني: اين روز، روز جنگ است؛ اميرالمؤمنين را فرستاد كه او را گوشزد كندو در ميان مردم بگويد: اليوم يوم المرحمة، يعني اين روز، روز رحمت، روز كرامت و روز عفو است. 5 ـ از القاب آن بزرگوار، است كه آن نيز از قرآن اخذ شده است. وما ارسلناك الا رحمة للعالمين[8]. رأفت و رحمت ختمي مرتبت به حدّي است كه قرآن شريف مي فرمايد: فلعلَّك باخع نفسك علي آثارهم ان لم يؤمنوا بهذا الحديث اسفا[9]. «گويا تو خويش را از غصه مي خواهي بكشي از اين كه كفار ايمان نمي آورند دريغ!» از حالات پيامبر گرامي مي توان درك كرد كه غصه ها داشت، راز و نيازها داشت، صبرها داشت و رنجها برد. لقد جائكم رسول من انفسكم عزيز عليه ماعنتم حريص عليكم بالمؤمنين رئوف رحيم[10]. «و رسولي از ميان شما براي شما آمده است. گران است براي او سركشي و لجاجت شما، مشتاق است بر شما كه شايد بتواند شما را هدايت كند. و او نسبت به مؤمنان مهربان است.» 6 ـ از القاب آن بزرگوار است به اين معني كه در امور به خدا اعتماد داشت نه به خود. و از دعاهاي آن بزرگوار است: اللهم لاتكلني الي نفسي طرفة عين ابداً؛ يعني: «اي خدا مرا يك آن به خويش نسپار». مي گويند دشمن در جنگي آن حضرت را تنها در خواب يافت. شمشير بركشيد و بالاي سر او آمد. صدا زد و گفت: يا محمد چه كسي مي تواند تو را از دست من نجات دهد؟ فرمود: خدا. اين جمله به قدري كوبنده بود كه آن كافر لرزيد و هنگام پايين آوردن شمشير، روي زمين افتاد. رسول گرامي برخاست و شمشير را برداشت و بالاي سر او رفت و فرمود: كي است كه تو را از دست من نجات دهد؟ گفت كرم و آقايي تو. رسول گرامي او را بخشيد. او اقدام به كارهاي مهّم كه موفقيت آن از نظر افكار عمومي كم بود مي كرد و جز به خدا به كسي اعتماد نداشت. آن حضرت متوكل بود، خدا را داشت، از اين جهت همه چيز داشت. پيامبر (ص) اعتماد به خدا داشت نه به دنيا. رسول گرامي دنيا را پوچ مي پنداشت. از آن حضرت نقل مي كنند كه فرموده است: «مثل اين دنيا ساية درختي است كه مسافر مقداري زير آن استراحت كند.» خلاصة سخن، او متوكل است به همة معاني توكل. اعتماد به خدا، نه اعتماد به خود، اعتماد به خدا، نه اعتماد به ديگران، اعتماد به خدا، نه اعتماد به دنيا. 7 ـ از القاب آن بزرگوار است كه اين لقب را عرب قبل از بعثت به او داده بود. تاريخ نشان مي دهد كه پيامبر گرامي قبل از بعثت داراي صفات فوق العاده اي بوده است. عفّت رسول اكرم، صداقت او، كمك او به زيردستان، و مراعات آداب و رسوم نيكوي اجتماعي، مخصوصاً نظافت و امانتداري او در ميان عرب مشهور است. حضرت ابي طالب مي گويد: هيچوقت او را برهنه نديدم. حتي گفته شده كه كسي پيامبر گرامي (ص) را در حال قضاي حاجت نديده است. در همان روز اول كه دستور يافت آشكارا به اسلام دعوت كند، بزرگان قريش را جمع نمود تا آنان را به اسلام فرا خواند. اوّل چيزي كه از آنان پرسيد اين بود كه فرمود: من چگونه فردي در ميان شما بوده ام؟ همه گفتند: تو را به صداقت و امانت مي شناسيم.
عبدالله بن جزعان كه پيرمردي فقير بود، خانه مي ساخت. رسول گرامي در آن هنگام هفت ساله بود. بچه ها را گرد مي آورد و به عبدالله كمك مي كرد تا خانة او ساخته شود. حتي خانة او را دارالنصره نام نهاد و افرادي را براي كمك به مظلومان تعيين كرد. پيامبر گرامي مؤدب راه مي رفت، مؤدب مي نشست، مؤدب سخن مي گفت. هميشه متبسّم بود چنانكه او را ضحوك مي گفتند. كلام او شيرين، فصيح، و لطيف بود و هرگز دل كسي را آزرده نكرد. تا توان داشت با ديگران با لطف و مهرباني رفتار مي كرد. اينها و نظير آن چيزهايي است كه از نظر تاريخ مسلم است. 8 ـ از القاب آن بزرگوار است. اين لقب نيز از قرآن گرفته شده است. سبحان الذي اسري بعبده ليلا من المسجد الحرام الي المسجد الأقصي الّذي باركنا حوله لنريه من آياتنا انه هو السميع البصير[11]! «پاك و منزه است كسي كه برد بندة خود را در شبي از مسجد الحرام به مسجد اقصي كه اطراف آن را مبارك نموده ايم، براي اينكه آيات خود را به او بنمايانيم بدرستي كه او شنوا و بيناست.» بايد گفت كه اين لقب بهترين القاب براي آن حضرت است. از اين جهت در تشهد مقدم بر رسالت ذكر شده است. عبوديت مراتب دارد: مرتبة عالي آن مقام لقاء الله است كه در قرآن مكرراً از آن ياد شده است. مقامي است عالي، مرتبه اي است كه دل جز به خدا به چيزي و به كسي بستگي ندارد. لاتلهيهم تجارة ولا بيع عن ذكر الله[12] يعني: تجارت و سوداگري آنها را از ياد خدا بازنمي دارد.» مرتبه اي است كه محبت خدا دل را پر كرده است. دل در اين مرحله غمّ و همّي ندارد جز خدا. دل او از اطمينان، وقار، و آرامش پر شده است: الا بذكر الله تطمئن القلوب[13] يعني: «دلها به ياد خدا آرام گيرد.» دلهره و اضطراب خاطر و ترس ندارد. الا انَّ اولياء الله لا خوف عليهم ولاهم يحزنون[14] يعني: «همانا كه بر دوستان خدا ترس و بيمي نيست.» و پيامبر گرامي مرتبة عالي عبوديّت را دارا بوده است. آن حضرت كه از گناه معصوم بود و از ارتكاب گناه ديگران رنج مي برد، از عبادت لذّت مي برد. آنقدر عبادت كرد كه پاهاي مباركش متورم شد آنگاه سورة طه نازل گرديد از عبادت زياد منع گرديد. 9 ـ از القاب آن بزرگوار است و اين لقب افتخار بزرگي است براي امّت اسلامي. چرا كه به معني برگزيده است و خداوند متعال پيامبر را از ميان عالم هستي برگزيده است. چرا برنگزيند؟ مگر او داراي ابعاد مختلف نبود؟ مگر مقام جمع الجمعي نداشت؟ آنجا كه جاي رأفت، رحمت، عفو، گذشت و فداكاري بود، هيچ رئوفي و رحيمي مثل او ديده نشده است. وقتي كه دختر حاتم طايي به دست مسلمانان اسير شد و به مدينه آمد، مسلمان شد و پيامبر گرامي او را با افراد اميني نزد برادرش عدي بن حاتم فرستاد. عدي از گفته هاي خواهرش تصميم گرفت خدمت رسول اكرم برسد و از نزديك با اسلام آشنايي پيدا كند تا با بينش بيشتري مسلمان شود. مي گويد با پيامبر به خانه مي رفتيم، زني در ميان راه جلوي پيامبر را گرفت و سخن گفت. رسول گرامي ايستاد و به حرف هاي او گوش فرا داد و با مهرباني بدو پاسخ گفت. آن زن خيلي معطّل كرد ولي پيامبر گرامي كام او را قطع نكرد. عدي مي گويد برهان اول براي رسالت او برايم روشن شد. چون به خانه رفتيم تشريفات وجود نداشت. فرش خانه را پوست گوسفند تشكيل مي داد و غذاي خانه نان جوو نمك بود. پس دليل دوم براي نبوّت او ظاهر شد. كسي كه قدرت دارد، پول دارد، مكنت دارد، مريد دارد و پيامبر نباشد، سير سلوك او با مردم و وضع خانه اش آن طور باشد؟ در آخر كار معجزه اي از آن حضرت ديدم كه مسلمان شدم. حضرت به من فرمود: تو كه از نظر عقيده و دين، ماليات را حرام مي داني چرا از مردم ماليات قبول مي كني؟ با اين سخنان نبوت آن حضرت بر من آشكار شد. رسول اكرم با اين رقّت قلبش كه وقتي صداي گرية بچه اي را كه مادرش در نماز است مي شنود، با عجله نماز خود را تمام مي كند؛ همين پيامبري كه وقتي دختر بچه اي را مي بيند كه پولش را گم كرده است، به او پول مي دهد و همراه او براي شفاعت تا در خانة صاحبش مي رود، وقتي مي بيند كه يهودي متقلب، توطئه مي كند، عهد شكني مي كند، جاسوسي مي كند، سدّي براي پيشرفت اسلام است و بالاخره وجود آنان مانع از پيشرفت است، دستور قتل هفتصد نفر از آنان را مي دهد؛ اين است مقام جمع الجمعي، يا انسان با ابعاد مختلفه. معمولاً اگر انسان، راه زهد و عبادت و رياضت و به اصطلاح فلسفي، جنبة يلي الرّجي را گرفت، رفتارش با مردم خوب نيست و نمي تواند در ميان جامعه راه يابد، نمي تواند بر دلها حكومت كند و سرانجام جنبة يلي الخلقي او قوي نخواهد بود. پيامبر گرامي جنبة يلي الرّجي بسيار قوي داشت. و همه مي دانيم قبل از بعثت كوه حرا جايگاه عبادت او بود، و همه مي دانيم كه مقام عبوديت او به اوج رسيده بود. ولي دربارة جنبة يلي الخلقي او، قرآن درباره اش مي فرمايد: فبما رحمةٍ من الله لنت لهم ولو كنت فظاً غليظ القلب لانفضوا من حولك!
«به واسطة توفيق و رحمتي كه از طرف خداوند شامل تو شده است رقيق القلب هستي و با مردم با مدارا رفتار مي كني و اگر در گفتار خشن و دل سخت بودي از اطراف تو متفرق مي شدند.» يعني اي محمد جنبة يلي الخلقي داري. از نظر گفتار، خوش گفتاري، از نظر رفتار، خوش رفتاري، به زبان و به عمل مردم را متفرق نمي كني، با زبانت و عملت مردم را جمع نموده اي. رقيق القلبي، سخت دل نيستي. و جداً كسي مثل پيامبر گرامي بايد، تا هر دو جنبه را بنحو عالي دارا باشد. كوتاه سخن، پيغمبر خاتم داراي همة صفّات كماليّه بود با اين كه ميان بسياري از صفات كماليّه را جمع نمودن كاري است بس دشوار، عالم بود، عاشق بود، عارف بود، با دشمن سرسخت بود، شجاع بود، هميشه متبسم بود، عاقل بود، به آخرت اهميت مي داد، به دنيا نيز اهميت مي داد، زاهد بود، فعّال بود، استقامت داشت، و … رسول اكرم فراوان است و ما به همين مقدار كفايت مي كنيم چنانچه صفات كماليّه آن حضرت فراوان است. بلغ العلي بكماله كشف الدجي بجماله حسنت جميع خصاله صلّوا عليه وآله كمالش به همة مراتب عاليه رسيد، به جمالش همة تاريكيها برطرف شد، همة صفات او نيكو بود، درود فرستيد بر او و آلش. در خاتمه دربارة خاتميت آن بزرگوار بطور فشرده بحث مي كنيم. يكي از القاب آن بزرگوار الانبياء است. و خاتم به فتح تا يا به كسر تا، از نظر معني تفاوتي ندارد و هر دو بمعني تماميّت و پايان هر چيزي است. از اين نظر، عرب به انگشتر، خاتم به فتح تا مي گويد چون انگشتر در آن زمان، مهر و به منزلة امضاي افراد بوده است و چون نامه اي را مي نوشتند آخر آن را مهر مي كردند. جاي مهر انگشتر، آخر نامه بود و نامه با آن ختم مي شد. خاتميت پيامبر گرامي در اسلام از ضروريات است و هر كه مسلمان است، مي داند كه پيامبر گرامي خاتم انبيا است و بعد از او تا روز قيامت پيامبري نخواهد آمد. حلال محمدٍ حلالٌ الي يوم القيامة وحرامه حرامٌ الي يوم القيامة. قرآن در آيات بسياري گوشزد مي كند كه پيامبر اسلام براي همه و براي همه جا و براي هر زماني است. وما ارسلناك الاّ كافّةً للنّاس[15]. »نفرستاديم تو را مگر براي همة مردم.« ما كان محمد ابا احد من رجالكم ولكن رسول الله و خاتم النّبيين1 »محمد پدر كسي از مردان شما نيست، بلكه رسول خدا و خاتم الانبياء است. نظير اين دو آيه در قرآن فراوان است. همچنين روايات ما دربارة خاتميت رسول اكرم فروان است. روايت منزلت كه نزد سني و شيعه مسلم است و صاحب غاية المرام آن را با صد و هفتاد سند نقل كرده است كه يكصد سند آن از آن طريق اهل سنت است چنين مي باشد: انت منّي بمنزلة هارون من موسي الاّ انّه لانبي بعدي. »تو نسبت به من همچون هاروني نسبت به موسي جز آنكه پس از من پيامبري نخواهد آمد.« سرّ خاتميت را در دو چيز مي توان يافت: 1- دين اسلام با فطرات انسانها كاملاً مطابق است. فاقم وجهك للدّين حنيفاً فطرت الله الّتي فطرالّناس عليها لا تبديل لخلق الله ذلك الدّين القيّم لكنّ اكثرالّناس لايعلمون2 »روي خود را به طرف دين يكتاپرست ـ كه مطابق با فطرت انسانها است ـ متوجه ساز تبديل و تغييري در فطرت و خلقت خدا كه مردم را بر آن سرشت، نيست. اين است دين استوار و مستقيم ولي بيشتر مردم نمي دانند.« 2ـ دين اسلام جامع الاطراف است و مي تواند در هر زماني و در هر مكاني و د رهر حالي جوابگوي جامعة بشريّت باشد. اسلام مدّعي است كه هر چه جامعة ‌بشريت از نظر دين احتياج داشته گفته است. وانزلنا عليك الكتاب تبياناً لكلّ شيء[16]. »كتابي كه بر تو نازل كردم بيانگر و بيان كنندة همه چيز است.« اليوم اكملت لكم دينكم واتممت عليكم نعمتي ورضيت لكم الاسلام ديناً[17]. »در اين روزـ روز عيد غدير خم ـ دين شما را كامل كردم و نعمت را بر شما تمام كردم و اسلام را پسنديدم براي شما.« در روايات زيادي به اين ادعا تصريح شده است و از ائمة طاهرين رواياتي به اين مضمون نقل شده است. ما من شيء تطلوبونه الاّ و هو في القرآن فمن اراد ذلك فليسلني عنه. »چيزي نيست كه شما احتياج به آن داشته باشيد و آن را طلب كنيد مگر اينكه در قرآن موجود است و هركه مي خواهد از من طلب كند.« وقتي چنين باشد، آمدن دين ديگري پس از اسلام لغو و بيهوده است. به عبارت ديگر، آمدن دين پس از دين ديگري به واسطة چند چيز است : 1ـ اينكه آن دين نتواند جامعه را اداره كند و ويژة برخي از زمانها باشد، و اين محدوديّت چنانچه گفته شد در اسلام نيست. دليل واضح آن مرجعيّت در اسلام است. شما نمي توانيد فقه جامع الشرايطي را پيدا كنيد كه مطلبي از دين از او سؤال كنيد و او در جواب بماند. 2ـانحراف يا تحريفي در دين قبلي پيدا شود. چنانچه دين نصرانيت و يهوديّت به اقرار خود آنان چنين است. اين نقيصه در اسلام نيست و پروردگار عالم متعهد است كه اسلام از اين گونه نقايص مصون بماند. لا ياتيه الباطل من بين يديه ولا من خلفه تنزيل من حكيم حميد[18].
»نادرستي و بطلان نه از پيش رو و نه از پشت سر نيايدش. فرستاده اي است از سوي حكيم ـ كه همة اشياء را حكيمانه و دقيق آفريدـ و حميدـ دارندة صفات و خصال پسنديده.« 3ـ زمينه اقتضايي براي آن دين باقي نماند. مثلاً، اگر ديني به اقتضاي زمان به معنويات زياد اهميّت داده باشد تا در آنان تعادل ايجاد شود، وقتي حال تعادل پديد آمد آن دين خود از ميان رفتني است. تصوّر اين مطلب در اسلام غلط است زيرا چنانچه گفتيم اسلام ديني است كه با فطرت انسان صد در صد مطابقت دارد و همان طور كه به معنويات اهميّت داده است به همان مقدار به ماديات نيز اهميت داده است . وابتغ فيما اتيك الله الدّار الآخرة ولا تنس نصيبك من الدّنيا[19]. »در آنچه پروردگار به تو داده است ـ عقل، قدرت، شعور، توفيق، فعاليت، مال، و غيره ـ آخرت را طلب كن و نصيب خود را از دنيا نيز فراموش نكن ـ در طلب آن نيز باش.« اسلام داراي قوانيني كامل است كه مي تواند جوابگوي همة مسائل باشد. و داراي مقرراتي است كه تا روز قيامت مي توانند آن را اجرا كنند. توضيح اينكه پيامبراني كه از طرف حق آمده اند براي اين بود كه قانوني بياورندـ در اصطلاح كلامي به اين پيامبران اولوالعزم مي گويندـ قرآن به جاي آن انبيا است و آمدن اين گونه پيامبران لغو و بيهوده است. و يا براي تبليغ و اجراي قوانين است كه غالب پيامبران براي اين مقصود آمده اند. اسلام به واسطة قانون نظارت ملّي ـ امر به معروف و نهي از منكر ـ به واسطة آمرين بالمعروف والنّاهين عن المنكر كه مصداق آن در اسلام، روحانيت است و اسلام به آنان فراوان اهميت مي دهد حتي در رواياتي آنان را به منزلة‌ همان انبيا قرار داده است. ـ علماء امّتي بمنزلة انبياء بني اسرائيل ـ و به واسطة امامت و بعداً حكومت و ولايت فقيه، نقصية عدم ارسال رسل را جبران نموده است. بنابراين آمدن پيامبر با ذكري كه رفت نيز لغو و بيهوده است . اين خلاصه اي از بحث خاتميت بود، و پوشيده نيست كه بحث خاتميت بحثي مفصل و علمي است كه در فراخور اين نوشته نيست. ما در اينجا به همين مقدار اكتفا مي كنيم. پژوهندگان مي توانند تفصيل مطلب را در كتاب ولايت فقيه بيابند -------------------------------------------------------------------------------- [1] ضحي، آيات 6 و 7 و 8. [2] البقره، آيه 143. [3] صف، بخشي از آيه 6. [4] قلم، آيه 4. [5] عنكبوت، آيه 48. [6] بني اسرائيل 88. [7] تكوير، آيه 19. [8] انبياء، آيه 107. [9] كهف، آيه 6. [10] توبه، 128. [11] اسراء، آيه 1. 17/1. [12] نور، بخشي از آيه 37. 24/37. [13] رعد، قسمتي از آيه 28. [14] يونس، آيه 62. [15] سبا، بخشي از آيه 28. 1 . احزاب، بخشي از آيه 40. 2 . روم، آيه 30. [16]. نحل، قسمتي از ايه 89. [17] . مائده ، قسمتي از آيه 3. [18] . فصّلت، آيه 42. [19] قصص، بخشي از آيه 77. والسلام مرتضوی https://eitaa.com/Aliakbarnameh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پرتوي از و سيماي محمد صلي الله عليه و آله و سلم حضرت محمد (ص) فرزند عبدالله بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف, در مكه به دنيا آمد. پيش از ولادت, پدرش عبدالله در گذشته بود, محمد (ص) شش سال داشت كه مادرش آمنه را نيز از دست داد. او تا هشت سالگي زير سرپرستي جدش عبدالمطلب بود و پس از فوت جدش در خانه عمويش ابوطـالب سكنا گزيد. رفتار و كردار او در خانه ابوطالب,نظر همگان را به سوي خود جلب كرد و ديري نگذشت كه مهرش در دلها جاي گرفت . او برخلاف كودكان همسالش كه موهايي ژوليده و چشماني آلوده داشتند, مانند بزرگسالان موهايش را مرتب مي كرد و سر و صورت خود را تميز نگه مي داشت . او به چيزه اي خوراكي هرگز حريص نبود, كودكان همسالـش , چنان كه رسـم اطفال است, با دستپاچگي و شتابزدگـي غذا مي خوردند و گاهي لقمه از دست يكديگر مي ربودند, ولي او به غذاي اندك اكتفا و از حرص ورزي در غذا خودداري مي كرد. در همه احوال , متانت بيش از حد سن و سال خويش از خود نشان مي داد. بعضي روزها همين كه از خواب بر مي خاست , به سر چاه زمزم مي رفت و از آب آن جرعه اي چند مي نوشيد و چون به وقت چاشت به صرف غذاي دعوتش مي نمودند مي گفت : احساس گرسنگي نمي كنم . او نه در كودكي و نه در بزرگسالي , هيچ گاه از گرسنگي و تشنگي سخن به زبان نمي آورد. عموي مهربانش ابوطالب او را هميشه در كنار بستر خود مي خوابانيد . همو گويد: من هـرگز كلمه اي دروغ از او نشنيدم و كار ناشايسته و خنده بيجا از او نـديدم . او به بازيچه هاي كودكان رغبت نمي كرد و گوشه گيري و تنهايي را دوست مي داشت و در همه حال متواضع بود . (1) آن حضرت در سيزده سالگي , ابوطالب را در سفر شام, همراهي كرد, در همين سفر بود كه شخصيت عظــمت , بزرگواري و امانتداري خود را نشان داد. بيست و پنج سال داشت كه با خديجه دختر خويلد ازواج كرد, محمد (ص) در ميان مردم مكه به امانتـداري و صداقت مشهور گشت تا آنجا كه همه, او را محمد امين مي خواندند. در همين سن و سال بود كه با نصب حجرالاسود و جلوگيري از فتنه و آشوب قبايلي, كارداني و تدبير خويش را ثابت كرد و با شركت در انجمن جوانمردان مكه ( حلف الفضلول) انساندوستي خود را به اثبات رساند. پاكي و درستكاري و پرهيز از شرك و بت پرستي و بي اعتنايي به مظاهر دنيوي و انديشيدن در نظام آفرينش , او را كاملا از ديگران متمايز ساخته بود. آن حضرت در چهل سالگي به پيامبري برانگيخته شد و دعوتش تا سه سال مخفيانه بود. پس از اين مدت, به حكم آيه (( و انذر عشيرتك الاقربين ))(2);يعني : ((خويشاوندان نزديك خود را هشدار ده)) , رسالت خويش را آشكار ساخت و از بستگان خود آغاز كرد و سپس دعوت به توحيد و پرهيز از شرك و بت پرستي را به گوش مردم رساند. از همين جا بود كه سران قريش, مخالفت با او را آغاز كردند و به آزار آن حضرت پرداختند, حضرت محمد(ص) در مدت سيزده سال در مكه, با همه آزارها و شكنجه هاي سرمايه داران مشرك مكه و همدستان آنان, مقاومت كرد و از مواضع الهي خويش هرگز عقب نشيني ننمود. پس از سيزده سال تبليغ در مكه, ناچار به هجرت شد. پس از هجرت به مدينه زمينه نسبتا مناسبي براي تبليغ اسلام فراهم شد, هر چند كه در طي اين ده سال نيز كفار, مشركان, منافقان و قبايل يهود, مزاحمتهاي بسياري براي او ايجاد كردند. در سال دهـم هجرت, پس از انجام مراسم حج و ترك مكه و ابلاغ امامت علي بن ابي طالب (ع) در غدير خم و اتمام رسالت بزرگ خويش, در بيست و هشت صفر سال يازدهم هجري رحلت فرمود.
✅اخلاق و سيره پيامبـر اكرم (ص) رســول اكرم (ص) كــاملتـريــن انسان و بـزرگ و سـالارتمام پيـامبـران است. در عظــمت آن حـضـرت همـيـن بـس كـه خـداونـد متـــعـال در قــرآن مـجـيـد او را با تعبير ((يا ايها الرسـول)) و ((يا ايها النبي)) مورد خطاب قرار مي دهد و او را به عنوان انساني الگو براي تمام جهانيان معرفي مي نمايد: ((لقد كان لكـم في رسول الله اسـوه حسنه))(3) ; در (سيره و سخـن ) پيامبر خدا براي شما الگوي نيكـويي است. )) او به حق داراي اخلاقي كامل و جامع تمام فضايل و كمالات انساني بود. خدايش او را چنيـن مي ستايد: ((انك لعلي خلق عظيم))(4) ; (( اي پيامبر تو داراي بهترين اخلاق هستي.)) ((و لو كنت فظا غليظ القلب لانفضوا مـن حولك)) (5); ((اگر تند خو و سخت دل مي بودي مردم از اطرافت پراكنده مي شدند.)) از ايـن رو , يكي از مهمترين عوامل پيشرفت اسلام , اخلاق نيكو و برخورد متيـن و ملايم آن حضرت با مردم بود. در طول زندگاني او هرگز ديده نشد وقتـش را به بطالت بگذراند. در مقام نيايـش هميشه مي گفت: ((خدايا از بيكارگـي و تنبلـي و زبـوني به تـو پناه مـي بـرم.)) و مسلمانان را به كار كـردن تحـريض مـي نمـود. او هميشه جانب عدل و انصاف رارعايت مي كرد و در تجارت به دروغ و تـدليس متـوسل نمـي شد و هيچگاه در معامله سخت گيري نمي كرد و با كسي مجادله و لجالت نمي نمود و كارخود را به گردن ديگـري نمـي انـداخت. او صـدق گفتار و اداي امانت را قـوام زنـدگـي مـي دانست و مي فرمود: ايـن دو در همه تعاليـم پيغمبران تاكيد و تايــيد شده است در نظر او همه افـراد جامعه, مـوظف به مقاومت در بـرابـر ستمكاران هستنـد و نبايـد نقـش تماشاگر داشته باشند. مي فرمود: برادرت را چه ظالم باشد و چه مظلوم, ياري نما, اصحاب گفتند: معني ياري كردن مظلوم را دانستيم , ولي ظالـم را چگونه ياري كنيـم؟ فرمود: دستش را بگيريد تا نتواند به كسي ستـم كند.(6) خواننده گرامي از آنجا كه ما در روزگار تباهـي اخلاق و غلبه شهوات و آفات به سر مـي بـريـم,مناسب است كه در اينجاسيماي صميمـي پيامبران الهي را عمـوما وچهره تابناك حقيقت انسانـي محمد پيامبر اسلام را خصـوصا در تابلـوي تاريخـي مستند و شكـوهمنـدي بيابيـم كه به حق در عصر ما برتريـن تصوير انساني نزديك به حقيقت از آن حضرات است . منشور سه بعدي تاريخ, سه چهره را نشـان مـي دهـد: قيصـران , فيلسـوفـان و پيـامبران. پيامبران( سيمايـي دوست داشتني دارند,در رفتار شان صـداقت و صميميت بيشتر از ابهت و قدرت پيداست, از پيشانيشان پرتـو مرمـوزي كه چشمها را خيره مـي دارد ساطع است, پرتـويي كه همچون ((لبخند سپيده دم)) محسوس است اما همچـون راز غيب مجهول, ساده ترين نگاهها آن را به سادگـي مي بينند اما پيچيده تريـن نبـوغها به دشـواري مـي تـوانند يافت. روحهايي كه در برابر زيبايـي و معنا و راز حساسنـد, گرما و روشنايي و رمز شگفت آن را همچـون گرماي يك (( عشق)) برق يك ((اميد)) و لطيفه پيدا و پنهان زيبايي حـس مي كنند و آن را در پرتـو مرمـوز سيمايشان, راز پـرجذبه نگاهشان و طنيـن دامنگستـر آوايشان, عطر مستـي بخـش انـديشه شان , راه رفتنشان , نشستنشان, سخنشان, سكـوتشان و زندگـي كردنشان مي بينند, مـي يابنـد و لمـس مي كنند. و به رواني و شگفتـي , ((الهام)) در درونشان جريان مـي يابد و از آن پر, سرشار و لبريز مي شـوند.
و ايــن اســت كـــه هرگـاه بـر بلنـدي قلــه تاريــخ بــرآييــم انسانها را هميشه و همه جا در پـي ايـن چهره هاي ساده اما شگفت مـي بينيـم كه ((عاشقانه چشـم به آنان دوخته اند,)) (7) ابراهيـم, نـوح , مـوسي و عيسـي, پيامبران بزرگ تـاريخ ايـن چنيـن بـوده انـد, امــا محمـد(ص) كه خـاتـم الانبياست چگـونه است؟ (( در برابر كساني كه با وي به مشاجره برمـي خاستند وي تنها به خـواندن آياتـي از قرآن اكتفا مي كرد و يا عقيده خـويـش را با سبكي ساده و طبيعي بيان مي كرد و به جدل نمي پرداخت. زندگي اش, پارسايان و زاهدان را به ياد ميآورد . گرسنگـي را بسيار دوست مي داشت و شكيباييـش را بر آن مـيآزمـود. گاه خـود را چنـدان گرسنه مي داشت كه بر شكمـش سنگ مي بست تا آزار آن را اندكي تخفيف دهد. در برابر كساني كه او را ميآزردنـد چنان گذشت مي كرد و بـدي را به مهر پاسخ مـي داد كه آنان را شرمنده مي ساخت. هر روز از كنار كـوچه اي كه مـي گذشت, يهودييـي طشت خاكستري گرم از بام خانه بر سرش مي ريخت و او بـي آنكه خشمگيـن شـود, به آرامي رد مـي شـد و گوشه اي مي ايستاد و پـس از پاك كردن سرو رو و لباسـش به راه مي افتاد. روز ديگر با آنكه مي دانست باز ايـن كار تكرار خواهد شـد مسير خـود را عوض نمـي كرد. يك روز كه از آنجا مـي گذشت با كمال تعجب از طشت خاكستر خبري نشـد محمـد با لبخند بزرگـوارانه اي گفت: رفيق ما امروز به سراغ ما نيامـد گفتنـد: بيمار است. گفت: بايد به عيادتش رفت. بيمار در چهره محمد كه به عيادتـش آمده بـود چنان صميميت و محبت صادقانه اي احساس كرد كه گـويـي سالها است با وي سابقه ديريـن دوستـي و آشنايي دارد. مرد يهودي در برابر چنيـن چشمه زلال جـوشاني از صفا و مهربانـي و خير , يكباره احساس كرد كه روحـش شسته شد و لكه هاي شـوم بد پسندي و آزارپرستي و ميل به كجـي و خيـانت از ضميـرش پـاك گـرديـــــــد. چنان متـواضع بـود كه عرب خـودخواه و مغرور و متكبر را به اعجاب وامي داشت. زندگـي اش, رفتارش و خصـوصيات اخلاقـي اش محبت , قـدرت, خلـوص, استقامت و بلنـدي انديشه و زيبايي روح را الهام مي داد. سادگـي رفتارش و نرمخـويي و فروتني اش از صلابت شخصيت و جذبه معنويتـش نمي كاست . هر دلي در برابرش به خضـوع مي نشست و هر غروري از شكستـن در پاي عظمت زيبا و خـوب او سيراب مي شد. در هر جمعي برتري او بر همه نمايان بـود. ))(8) ✅صفات و ويژگيهاي پيامبـر اكـرم (ص) از آشكارترين صفات رسول خدا(ص) اين بود كه غرور پيروزي او را نمي گـرفت , چنان كه در بازگشت از نبرد بـدر و فتح مكــه نشــان داد, ونيز از شكست نا اميد نمـي شد, هــمان طـور كه شكست احـــد بــر وي تاثـيرنـداشت , بلكه پـس از آن به سـرعت بـــراي جنــگ (( حمـــرأالاسد)) آماده شد و نيز نقض پيمان بني قريظه و پيـــوستـن آنـان بــه سپــاه احــزاب بــرروحيه او تــاثيـر نگذاشت, بلكه او را ثــابت قــدم گـــردانيـــد. از صــفــات ديگـــر اواحتياط و پرهيز بود كه نيروي دشمــن را بــديـن وسيــلــه ارزيابــي كرده, براي مقابله با او به تهيه ابزارو تجـهيــزات دست مــي زد. حتـــي هنگام اقامه نماز نيز احتياط رااز دست نمـي داد, بلــكه مراقــب و هـــوشيار بـود. صفت ديگر او نرمي و همراه با صلابت بود كه در شرايط متغير جنگـي از آن بـرخـوردار بـود و به سبب سرعت تغيير ايـن شرايط دستـورها و احكام جـديدي صادر مـي كرد. سرعت در فرماندهـي نزد او , براي مقابله با مسائل جدي , شرطي اساسـي بـود و به تمركز فرماندهي, تـوجه و تأكيد فـراوان داشت. بـا ياران و قـوم خـود رفتاري مبتنـي بـر جذب واصلاح داشت و روح اعتماد و آرامـش را در ميان آنها تقـويت مي كرد. به كـوچك رحـم مي كرد, بزرگ را گرامي مي داشت, يتيـم را خشنـود كرده و پناه مي داد , به فقيران و مسكينان نيكي و احسان مي كرد, حتي به حيـوانان هـم ترحـم مي نمـود و از آزار آنها نهي مي كرد. از مهمترين نمونه هاي انسانيت رسـول خدا(ص) ايـن بـود كه آن حضرت نيروهايي را كه براي سرايا و جنگ با دشمـن اعزام مـي كرد به دوستـي و مـدارا با مردم و عدم يورش و شبيخون عليه ايشان وصيت و سفارش مي فرمود. او بيشتر دوست داشت دشمـن را به سوي صلح منقاد كند, نه ايـن كه مردان ايشان را بكشد. آن حضرت سفارش مي كرد تا پير مردان كـودكان و زنان را نكشند و بـدن مقتـول را شكنجه و مثله نكنند. وقتي قريـش به او پناه آوردند, محاصره اقتصادي آنان را لغو با تقاضاي ايشان , براي تهيه گندم, از يمـن, موافقت فرمـود. او به صلح كامل در جهان دعوت مـي كرد واز جنگ , جز به هنگام ضـرورت و ناچـاري , پـرهيز داشت. نامه هايـي كه به سـوي پادشاهان مي فرستاد به سلام و صلح , آراسته و مزيـن بـود و آن را براي آغاز كلام در ديـدار بيـن فـرزنـدان آدم قـرار داده بــود.
پيامبر اكرم(ص) در جنگها بيـش از يك فرمانده تعيين مي كرد, ضوابطي دقيق براي فرمانـدهـي لشكر و تقـويت آن قرار مي داد و بيـن اصـول سياسـي و نظامـي ارتباط بـرقـرار مـي سـاخت و اطـاعت از فـرمانـدهان را رمزي بـراي انضبـاط , انقياد و فرمانبرداري مـي دانست. او برنامه ريزي جدي, سازماندهي نمـونه و فرماندهي برتر را بنيادگذاشت,وفرمانـدهـي لشكر را بر اساس شايستگـي و شناخت برگزيد. لشكر را به طـور يكسان در فـرمانـدهـي خـود جمع كـرد و از آنچه كه در وسع و تـوانايـي رزمندگان بـود بيشتر به آنان مـي بخشيد.(9) تلاش براي تحقق انسانيت وجـود رسـول خدا(ص) براي همه مردم مايه رحمت بـود و هيچ كس را به سبب رنگ و جنـس از شمولآن مستثني نمي كرد. همه مردم نزد او روزي خـور خداوند بـودنــــد. آن حضرت به ايـن رهنمودها دعوت مي كرد: 1ـ رشـد و اعتلاي انسانيت مـي فرمـود: (( همه مردم از آدم هستنـد و آدم نيزاز خاك است.)) 2ـ صلح و سلامتـي قبل از جنگ. 3ـ گذشت و بخشـش قبل از مجـازات . 4ـ آسـان گيـري و گذشت قبل از مجــازات. از ايـن رو, مشاهده مي كنيـم كه جنگهاي او همگي براي اهداف والاي انساني بوده و به منظور تحقق انسـانيت انجـام مـي شــده است. آن حضرت به نيكـي و احسان به مردم و دوستـي و مدارا با آنان فرمان مـي داد. او نمـونه اي كامل از رحمت را در فتح مكه نشان داد كه با وجـود پيروزي بـر دشمنان با ايشان برخـوردي نيكو كرد, باتوجه به ايـن كه مي تـوانست از همه آنان انتقام گيـرد, ولـي آنان را بحشيـد و فـرمـود: بـرويـد شما آزادهستيـد, در جنگ ((ذات الرقاع)) به ((غوث بـن الحارث)) كه براي قتل آن حضرت مي كـوشيد دست يافت, ولـي از او گذشت و او را آزاد كـرد. پيامبـر با اسيـران با مـدارا و رحمت بـرخـورد مي كـرد, بـر بسياري از آنان منت مـي گذاشت و آزادشان مـي ساخت و لشكـريان را به آنان سفارش مـي كرد از جمله در يكـي از جنگها, با دست خـود, دست اسيري را ـ كه صداي ناله او را شنيدـ باز كرد. (10) اخلاق فرماندهي رسـول اكرم (ص) به اخلاقـي آراسته بـــود كه خـــداونــــد او را چنــــين مي ستــايـــد: ((وانك لعلي خلق عظيـم)).(11) مـوصـوف بـودن به ايـن اخلاق , از او يك فرمانده مـوفق ساخته بـود كه مـي تـوانست او را به مقصـود رسانده و در بسياري از جنگها پيروزي را بـراي او به ارمغان آورد. آن حضرت به تمامـي مردم مهربان بـود و در همه شرايط با لشكريان و مردم خود مدارا مي كرد, راستگويي اميـن, وفادار به عهد و پيمان خود بود, هنگام غضب خشم خود را فرو مي برد وهنگام قدرت از مجازات چشـم پـوشيـده و مي گذشت. او بيـن مردم (( صلح و دوستـي)) برقرار مـي ساخت و از آنان كينه, دشمنـي وفتنه را دور مي كـرد و هر كسـي را در جايگاه خـود قـرار مـي داد. برجسته ترين صفات عقلي آن حضرت عبارت بـود از: تدبير, تفكر و دورانديشي. ايـن صفات در عملكردهاي او كاملا نمايان است. با تفكر و انديشه در مورد وضع قـوم او مي توان فهميد كه رسول خدا(ص) عاقلتريـن مردم جهان بـوده است; زيرا قومي را به رغم خشـونت و تندي اخلاق و فخر فروشـي و سخت خـويـي اي كه داشتنـد چنان تربيت و رهبري كرد كه, باهمه ايـن اوصاف, از حاميان جدي او گشتند و همراه با او پرچـم اسلام را بـرافـراشتنـد و به جهاد بـرخـاستند. رسول خدا(ص)روشهاي جديدي را در جنگ, حكومت, مديريت, سياست, اقتصاد و مسائل اجتماعي به وجـود آورد. در جنگ احزاب به كندن خندق پرداخت, در غزوه حديبيه با قريـش مذاكره كرد و با انعقاد پيماني به نتايج عملي آن , كه بعدها نمايان شد, دست يافت و به هميـن گـونه در هر ميدان جنگـي به ابتكاري جديد دست مي زد كه او را در پيروزي بر دشمن ياري مي كرد و آنان رااز اقدامات و تاكتيكهاي خود در بهت و سرگرداني فرو مي برد.(12) رسول اكرم (ص) مـوفق گرديد حاكميتي از هر جهت باشكوه و محترم بر پــا دارد تا همه مردم از زعامت و رهبري او بهره مند گشته و به اوامـر او, پـس از رهـايـي از طـاعت رهبـران مختلف, گـردن نهنـد. دعوت رسول خدا(ص) به اسلام, مبتني بر صلح و سلامت بود و جنگ را جز هنگامي كه قساوت و دشمني و سختگيري آنان بر مسلمانان زياد شد, مـورد تـوجه قرار نمي داد. در حقيقت, براي دفع زور, به زوري متـوسل مي شد. از ايـن رو, جنگهاي او از آغاز بر اساسي ثابت و استـوار قرار داشت كه لشكر اسلامي از آن غفلت نمي كرد,از جمله: دعــوت مردم به دين جـديـد, انعقاد پيمان صلح و پـرداخت جزيه يا فتح سـرزميـن آنان, و نبـرد با كساني كه با او دشمنـي كننـد.(13)
پي نوشت ها: 1 ـ گوشه اي از اخلاق محمد . مقاله آيت الله سيد ابـوالفضل مجتهد زنجاني در كتاب محمد خاتم پيامبران, ج 1,ص 372. 2 ـ سوره شعرأ آيه 214. 3 ـ سوره قلم , آيه 4. 4 ـ سوره قلم , آيه 4. 5 ـ سوره آل عمران , آيه 159. 6 ـ محمد خاتم پيامبران ج 1, ح 376. 7 ـ اسلام شنـاسـي (دانشگـاه مشهد) 562 ـ 563. 8 ـ همان . 545 ـ 557. 9 ـ مـديـرت نظامـي در نبـردهـاي پيـامبـر اسلام , ص 108ـ 113. 10 ـ پيشين, ص 34. 11 ـ سوره قلـم , آيه 4. يعني (( به راستي كه تـو داراي اخلاقي بزرگ و ارزشمند هستي .)) 12 ـ پيشين ص 77. 13 ـ پيشين, ص 275. 14 ـ محمـد خاتـم پيامبران, ج 1, ص 348 ـ 386, به نقل از صحيح بخاري , ج 5, ص 152. 15 ـ مـاخذ پيشيـن - 16سـوره مـائده . ايه 44. 17 ـ پيشين. 18 ـ ماخذ پيشين . 19 ـ پيشين . 20 ـ سوره احزاب آيه 7. 21 ـ همان , 22 ـ براي آگاهـي بيشتـر از سيـره و اخلاق پيامبـر اكـرم(ص) به مقاله ارزنده و پـرمحتـواي مـرحـوم آيت الله حـاج سيـد ابـوالفضل مجتهد زنجـانـي تحت عنـوا ن ( گـوشه اي از اخلاق محمـد) در كتـاب محمـد خـاتـم انبيـا ج اول مـراجعه شــود. -------------------------------------------------------------------------------- برگرفته شده از كتاب سيره وسخن پيشوايان - تاليف محمدعلي كوشا
حريـم قانون آن حضـرت از بدرفتاري و آزاري كه به شخص خودش مي شد عفو و اغماض مي نمود ولي در مورد اشــخاصي كــه به حريـم قانـون تجاوز مي كردند مطلقا گذشت نمي كرد و در اجراي عدالت و مجازات متخلف, هـر كه بـود, مسامحه روا نمـي داشت. زيـرا قانـون عدل , سايه امنيت اجتمـاعي و حـافظ كيان جـامعه اسـت و نمـي شـود آن را بـازيچه دست افـراد هـوسران قرار داد و جامعه را فـداي فرد نمـود در فتح مكه,زني از قبيله بني مخزوم مرتكب سرقت شد و از نظر قضايي جرمش محرز گرديد. خويشاوندانش ـ كه هنوز رسوبات نظام طبقـــاتي در خلاياي مغزشان به جـاي مانده بـودـ اجراي مجازات را ننگ خانواده اشرافــي خـود مي دانستند, به تكاپـو افتادند كه مجازات را متـوقف سازند اما آن حضرت نپذيرفت و فرمود: ((اقوام و ملل پيشيـن دچار سقـوط وانقراض شدند,بديـن سبب كه در اجـراي قانـون عدالت, تبعيض روا مـي داشتند, قسـم به خدايـي كه جانم در قبضــه قــدرت اوست در اجراي عدل درباره هيچ كــس سستـــي نمـي كنـــم , اگر چــه مجرم از نزديكتريـن خويشاوندان خودم باشد.)) او خـود را مستثني نمـي كرد و فوق قانون نمـي شمـرد. روزي به مسجـد رفت و در ضمـن خطـابه فـرمــود: ((خداوند سوگند ياد كرده است در روز جزا از ظلم هيچ ظالمي نگذرد, اگر به كسي از شما ستمي از جانب من رفته و از اين رهگذر حقي بر ذمه من دارد مـن حاضرم به قصاص و عمل تقابل تـن بدهـم.)) از ميان مردم شخصـي به نام سـواده بـن قيـس به پاخاست و گفت: يا رسـول الله روزي كه از طائف بر مي گشتـي و عصارا در دست خـود حركت مي دادي به شكم مـن خورد و مرا رنجه ساخت. فرمود : ((حاشا كه به عمد ايـن كار را نكرده باشـم معهذا به حكـم قصاص تسليـم مي شـوم) فرمان داد همان عصا را بياورند و به دست سـواده داد و فرمـود: (( هرعضـوي كه از بدن تـو با ايـن عصا ضربت خورده است به همان قسمت از بدن مـن بزن و حق خـود را در هميـن نشئه دنيا از من بستان.)) سواده گفت: نه, مـن شما را مي بخشـم. فرمود: (( خدا نيز بر تـو ببخشد.)) آري چنين بـود رفتار يك رئيـس و زمامدار تام الاختيار ديـن و دولت در اجـراي عدل اجتماعي و حمايت از قـانـون. (15) احتـرام به افكار عمـومـي رسـول خدا(ص) در موضوعاتي كه به وسيله وحي و نص قرآن, حكم آن معين شده بود اعم از عبادت و معاملات , چه براي خود و ديگران, حق مداخله قائل نبـود و ايــن دسته از احكام را بدون چـون و چرا به اجـرا در ميآورد; زيرا تخلف از آن احكام, كــفر به خداست : (( ومـن لم يحكـم بما انزل الله فاولئك هماالكافرون ));(16) (و كساني كه بهآنچه خدا فرو فرستاده داوري نكرده اند, آنان خـود كفر پيشه گانند) اما در موضوعات مربوط به كار و زندگي,اگر جنبه فردي داشت و در عين حال يك امر مباح و مشروع بـود, افراد , استقلال راي و آزادي عمل داشتـند. كسـي حق مـداخله در كارها خصوصي ديگري را نداشت, و هرگاه مربوط به جامعه بود حق اظهار راي را براي همه محفـوظ مي دانست و با ايـن كه فكر سيال و هـوش سرشارش در تشخيص مصالح امـور بر همگان برتري داشت , هرگز به تحكـم و استبداد راي رفتـار نمي كرد و به افكار مردم بـي اعتنايي نمي نمود. نظر مشـورتي ديگران را مـورد مطالعه و تـوجه قرار مي داد و دستور قرآن مجيد را عملا تايـيد نموده و مي خواست مسلمين ايـن سنت را نصب العيـن خـود قـرار دهنـد. در جنگ بـدر در سه مـرحله, اصحاب خـود را به مشاوره دعوت نموده فرمـود نظر خـودتان را ابراز كنيد. اول درباره ايـن كه اصـلا با قريش بجنگند و يا آنها را به حال خـود ترك كرده و به مدينه مراجعت كنند .همگي جنـگ را ترجيح دادند و آن حضرت تصـويب فرمـود. دوم محل اردوگاه را به معرض مشورت گذارد كه نظر حباب بـن منذر مورد تايـيد واقع شد. سوم در خصــوص ايـن كه با امراي جنگ چه رفتاري شود به شـور پرداخت . بعضي كشتـن آنها را ترجيح دادند و برخي تصـويب نمـودند آنها را در مقابل فديه آزاد نمايند و رسـول اكرم (ص) باگروه دوم موافقت كرد. در جنگ احد روش مبارزه را در معرض شـور قرار داد كه آيادر داخل شهر بمانند و به استحكامات دفاعي بپـردازنـد و يا در بيرون شهر اردو بزننـد و جلـوي هجــوم دشمـن را بگيـرنـد, كه شق دوم تصـويب شـد. در جنگ احزاب, شورايي تشكيل داد كه درخارج مدينه آرايش جنگي بگيرند و يا در داخل شهر به دفاع بپردازند. پس از تبادل نظر بر ايـن شدند كه كوه سلع را تكيه گاه قرار داده و در پيشاپيش جبهه جنگ , خندق حفر كنند مانع هجوم دشمـن گردند. در غزوه تبـوك امپراطـور روم از نزديك شدن مجاهدان اسلام به سر حد سوريه به هراس افتاده بـود وچـون به لشكر خـوداعتماد نـداشت به جنگ اقـدام نكرد. رسـول خـدا(ص) به مشـورت پرداخت كه آيا پيشروي كند يا به مـدينه برگردنـد كه بنا به پيشنهاد اصحاب مـراجعت را تـرجيح داد.(17)
چنان كه مـي دانيـم همه مسلمانان به عصمت و مصونيت او از خطا و گناه, ايمـان داشتنـد وعمل او را سزوار اعتـراض نمي دانستند, ولـي درعيـن حال, رسـول اكرم(ص) انتقاد اشخاص راـ اگر چه انتقادبـي مـورد ـ بـا سعه صـدر تلقـي مـي نمـود و مردم را در تنگـناي خفقـان و اختناق نمي گذاشت و با كمال ملايمت با جـواب قانع كننده, انتقاد كننـده را به اشتباه خـود واقف مي كرد. او به ايـن اصل طبيعي اذعان داشت كه آفريدگار مهربــان, وسيله فـكر كردن و سنجيـدن و انتقاد را بـه همــه انسانها عنــايت كـرده و آن را مختص به صاحبان نفوذ و قــدرت ننمــوده است. پـس چگــونه مي توان حـق سخـن گفتن و خرده گرفتـن را از مردم سلب نمود آن حضرت به ويژه دستـور فرموده است كه هرگاه زمامداران , كاري بر خلاف قانـون عدل مرتكب شـدند, مردم در مقام انكار و اعتـراض بـرآينـد. رسول اكرم(ص)به لشكري از مسلمانان ماموريت جنگي داد و شخصي را از انصار به فرماندهـي آنها نصب كرد فرمانده در ميان راه بر سر مـوضعي بر آنها خشمگيـن شد ودستور دار هيزم فراواني جمع كنند و آتش بيفروزند. هميـن كه آتش برافروخته شد گفت: آيا رسـول خـدا به شما تـاكيد نكـرده است كه از اوامـر مـن اطاعت كنيـد؟ گفتند: بلـي. گفت : فرمان مـي دهـم خـود را در آن آتـش بينـدازيد. آنها امتناع كردند. رسـول اكرم (ص) از ايـن ماجرا مستحضر شد فرمـود: ((اگر اطاعت مـي كردند براي هميشه در آتـش مي سـوختند اطاعت در مـوردي است كه زمامداران مطابق قانـون دستـوري بدهند.))(18) در غزوه حنين كه سهمـي از غنائم را به اقتضاي مصلحت به نو مسلمانان اختصاص داد, سعدبـن عبـاده و جمعي از انصـار كه از پيشقـدمــان ومجاهدان بـودند زبان به اعتراض گشـودند كه چرا آنها را بر ما ترجيح دادي ؟ فرمود: همگـي معترضيـن در يك جا گرد آيند, آن گاه به سخـن پرداخت و با بياني شيـوا و دلنشيـن آنها را به موجبات كار , آگاه نمود. به طوري كه همگي به گريه افتادند و پوزش خواستند. همچنين در ايـن واقعه , مردي از قبيله بني تميم به نام حرقوص ( كه بعدها از سردمداران خـوارج نهروان شد) اعتراض كرده با لحـن تشدد گفت: به عدالت رفتار كـن عمر بـن خطاب از گستاخـي او برآشفت و گفت: اجازه بـدهيـد هـم اكنون گردنش را بزنـم فرمود: نه او را به حال خودش بگذار و رو به سوي او كرده و با خونسردي فرمـود: (( اگر مـن به عدالت رفتار نكنـم چه كسـي رفتار خـواهـد كرد؟)) درصلح حـديبيه عمر بـن خطـاب در خصـوص معاهـده آن حضــرت با قريـش انتقاد مي نمـود كه چرا با شرايط غير متساوي پيمان مي بندد؟ رسـول اكرم با منطق و دليل نه با خشـونت , او را قانع كرد.(19) رسول اكرم (ص) با اين روش خود عدل و رحمت را به هم آميخته بود و راه و رسم حكومت رابه فرمانروايان دنيا ميآموخت تا بدانند كه منزلت آنها در جـوامع بشري مقام و مرتبـه پـدر مهربان و خردمنـداست نه مرتبه مالك الـرقابـي, او مي بايـد همه جا صــــلاح امر زير دستان را در نظربگيرند نه اينكه هوسهاي خـودشان را بر آنها تحميــل نمايند. مي فرمود: (( مـن به رعايت مصلحت مردم از خود آنهانسبت به خـودشــان اولــي و شايسته ترم و قرآن كريـم مقام و منزلت مرا معرفي كرده است النبي اولي بالمـومنين مـن انفسهم (20) پس هركـس از شما از دنيا برود چنانچه مالي از خود بـجـا گذاشتــه متعلق به ورثه اوست وهرگاه وامـي داشته باشد و يا خانـواده مستمند و بـي پناهي از او بازمانده باشد دين او بر ذمه من و سرپرستـي و كفالت خانـواده اش بر عهده مـن است ))(21) آري اين است سيماي صميمي و چهره تابناك پيامبربزرگواراسلام, و چنين است سيره عملي آنحضرت. او كسي است كه اخلاق انساني و ملكات عاليه را در زماني كـوتاه آن چنان در دل مسلميـن گستـرش داد كه از هيچ , همه چيز را ساخت , او بـا رفتار و كـردارش گـردنكشان عرب را به تـواضع و زورگـويان رابه رافـت, و تفـرقه افكنان رابه يگانگـي, و كافران را به ايمان, و بت پرستان را به تـوحيـد,و بـي پروايان رابه پاكدامني , و كينه توزان را به بخشايش , و بيكاران را به كار و كوشـش, و درشتگـويان را درشتخـويان رابه نـرمخـويـي, و بخيلان را به ايثـار و سخـاوت, و سفيهان را به عقل و درايت, رهنمـون و آنـان را از جهل و ضلالت به سـوي علــــم و هدايت رهبري فرمـود.(22) صلـوات الله و سلامه عليه و علي آله اجمعيـن . ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نظافت رسـول اكرم (ص) به پاكيزگي علاقه فراوان داشت و در نظافت بدن و لباس بــي نظير بـود. علاوه بر آداب وضو, اغلب روزها خـود را شستشو مي داد و ايـن هـر دو را از عبادات مي دانست. مويسـرش را با برگ سـدر مي شست و شانه مــي كـرد و خــود را با مشك و عنبـر خـوشبـومي نمود. روزانه چند بار , مخصوصا شبــها پيش از خواب و پس از بيداري دندانهايـش را با دقت مسـواك مي كرد. جامه سفيـدش كه تا نصف ساقهايـش را مي پـوشانيد هميشه تميز بـود. پيـش از صـرف غذا و بــعد از آن دست و دهانـش را مـي شست و از خـوردن سبزيهاي بد بـو پرهيز مي نمـود. شـــانه عاج و سرمه دان و قيچـي و آينه و مسـواك ,جزء اسباب مسافرتـــش بـود. خـانـه اش با همه سادگـي و بـي تجملي هميشه پاكيزه بـــود.تــاكيد مـــي نمـود كه زباله ها را به هنگام روز بيرون ببرند و تا شب به جــاي خـودنماند. نظافت تـن و انـدامـش با قـدس طهارت روحـش هماهنگـي داشت و بـــه ياران وپيـروان خـود تـاكيــد مـي نمـود كه سـر و صـورت و جـامه و خانه هــايشان را تميزنگهدارند و وادارشان مي كرد خـود را , به ويـژه در روزهـاي جـمـعه , شسـتـشــو داده ومعطـر سازنـد كه بـوي بـد از آنها استشمام نشـود و آن گاه در نماز جمعه حضـوريابنـد. آداب معاشرت درميان جمع, بشـاش و گشـاده رو و در تنهايـي, سيمـايـي محزون ومتفكر داشت. هـرگز به روي كسـي خيـره نگاه نمـي كـرد و بيشتـر اوقات چشمهايـش را به زميـن مـي دوخت. اغلب دو زانـو مـي نشست و پـاي خـود را جلـوي هيچ كـس دراز نمـي كـرد. در سلام كردن به همه , حتي بردگان و كـودكان , پيشدستي مي كرد و هرگاه به مجلسي وارد مي شد نزديكتريـن جاي را اختيار مي نمـود. اجازه نمـي داد كسـي جلـوي پايـش بايستد يا جا برايـش خالي كند. سخـن همنشيـن خـود را قطع نمي كرد و با او طوري رفتار مي كـرد كه تصـور مي شـد هيچ كـس نزد رسـول خـدا از او گـرامـي تـر نيست. بيش از حد لـزوم سخن نمي گفت , آرام و شمرده سخـن مي گفت و هيچ گاه زبانش را به دشنام و ناسزا آلـوده نمـي ساخت. در حياو شرم حضور , بـي ماننـد بـود. هرگاه از رفتار كسي آزرده مي گشت ناراحتي در سيمايش نمايان مي شد, ولي كلمه گله و اعتراض بر زبان نميآورد. از بيماران عيادت مي نمـود و در تشيع جنازه حضـور مي يافت. جز در مقام دادخـواهي, اجازه نمي داد كسي در حضـور او عليه ديگري سخـن بگويد و يا به كسي دشنام بدهد و يا بدگويي نمايد. بخشايـش و گذشت بد رفتاري و بـي حرمتي به شخص خـور را با نــظر اغمـاض مـي نگريســت ,كينــه كسـي را در دل نگاه نمي داشت و در صـــدد انـتـقـام بر نمـيآمـد. روح نيرومندش عفـو و بخشايـش را بـر انتقام ترجيح مـي داد. در جنگ احـد با آن همه وحشيگري و اهانت كه به جنازه عمويـش حمزه بـن عبدالمطلب روا داشته بودند و از مشاهده آن به شـدت متالــم بـود دست به عمل متقابل بـا كشتگان قـريـش نزد و بعدها كه به مـرتكبيـن آن و از آن جمله هنـد زن ابـوسفيـان دست يـافت , در مقـام انتقــام برنيامد, و حتي ابـوقتاده انصاري را كه مي خواست زبان به دشنام آنها بگشايد از بـد گويي منع كرد پـس از فتح خيبر جمعي از يهوديان كه تسليم شـده بـودن, غذايي مسموم برايـش فرستادند. او از سوء قصد و تـوطئه آنها آگــاه شد, اما به حال خودرهاشان كرد. بار ديگر زني از يهود دست بـه چنيـن عمــلي زد و خواست زهر در كامـش كند كه او را نيز عفو نمــود. عبــدالله بـن ابي سر دسته منافقان كه با اداي كلمه شهادت مصونيت يافته بـود, در باطــن امر از ايـن كه با هجرت رسـول اكرم (ص) به مدينه بساط ريــاست او بــر چيــده شده بـود, عداوات آن حضرت را در دل مي پرورانيد و ضمـن همكاري با يهوديان مخالف اسلام, از كارشكني و كينه تـوزي و شايعه سازي بر ضد او فرو گذار نبـود آن حضرت نه تنها اجازه نمي داد يارانـش را به سزاي عملـش برسانند, بلكه با كمال مـدارا با او رفتار مـي كرد و در حال بيماري به عيادتـش مي رفت در مراجعت از غزوه تبـوك جمعي از منافقان به قصد جانـش تـوطئه كردند كه به هنگام عبور از گردنه, مركبـش را رم دهند تا در پرتگاه , سقوط كند وبا ايـن كه همگي صورت خود را پوشانده بـودند, آنها را شناخت و با همه اصرار يارانـش , اسـم آنها را فاش نساخت و از مجازاتشان صرف نظر كرد.(14)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰قصه های تاريخ پيامبر اسلام ✅داستان تأسف‏بار عقبة بن ابى معيط 👈عقبه از مشركين و بت پرستان مكه بود و با هم كيشان خود رفاقت تنگاتنگ داشت. از دوستان نزديك او ابىّ بن خلف بود كه در سفر و حضر و در هر رفت و آمد و در هر كوى و برزن و در هر مجلسى با يكديگر بودند، رفيقى كه در شيطان مسلكى و ديو صفتى كم نظير بود! عقبه از يك سفر تجارتى بازگشت و عده اى از بزرگان و اشراف مكه از جمله پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله را به مهمانى دعوت كرد كه در آن مهمانى به علتى دوستش- ابىّ بن خلف- حاضر نبود. هنگامى كه مهمانان سر سفره حاضر شدند و دست به غذا بردند عقبه ديد رسول خدا صلى الله عليه و آله از خوردن غذا امتناع دارد، سبب را پرسيد، حضرت فرمود: من از طعام تو نمى خورم مگر اينكه به وحدانيت خدا و رسالت من شهادت دهى و به دايره اسلام و مسلمانى درآيى تا درهاى رحمت حق و درهاى بهشت به رويت باز شود. عقبه با كمال ميل شهادتين را به زبان جارى كرد و پيامبر صلى الله عليه و آله هم از غذاى او تناول فرمود. عقبه هنگامى كه پس از پايان ميهمانى نزد رفيق شيطان مسلك و بت پرستش رفت، با ملامت و سرزنش ابىّ بن خلف روبه رو شد و از سوى ابىّ مورد شماتت قرار گرفت كه چرا آيين خود را رها كرده، به آيين محمد گرويدى؟ عقبه داستانش را در اسلام آوردنش بيان كرد، ابىّ با كمال وقاحت به او گفت: من از تو خوشنود و دل خوش نمى شوم مگر اينكه به تكذيب محمد برخيزى!! عقبه بدبخت و تيره روز كه نخواست اين دشمن غدار دوست نما را از خود براند و سعادت به دست آورده را حفظ كند و ز راه جهنم به راه بهشت برود، براى خوش آمد آن نابكار به سوى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله رفته، با كمال بى شرمى آب دهان به صورت پيامبر صلى الله عليه و آله انداخت كه آب دهانش با دو شقه شدن به صورت مبارك رسول حق صلى الله عليه و آله جارى شد و آن چهره ملكوتى را تحت تأثير قرار داد، حضرت زنده بودن عقبه را تا پيش از هجرت خود خبر داد و به او گفت: چون از مكه بيرون آيى به شمشير انتقام حق به قتل مى رسى، پيش بينى آن حضرت در جنگ بدر تحقق ياقت، عقبه در جنگ بدر به جهنم واصل شد و ابىّ بن خلف- دوست نابابش- در احد به قتل رسيد «1». آيات 27- 29 سوره فرقان جهت دلدارى و تسليت به پيامبر صلى الله عليه و آله بيان و سرنوشت شوم انسان پليدى كه در دنيا دچار دوست و رفيق گمراه و گمراه كننده و شيطان مسلك شد، نازل گرديد. [وَ يَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى يَدَيْهِ يَقُولُ يا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا* يا وَيْلَتى لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِيلًا* لَقَدْ أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَنِي وَ كانَ الشَّيْطانُ لِلْإِنْسانِ خَذُولًا] . و روزى كه ستمكار، دو دست خود را [از شدت اندوه و حسرت به دندان ] مى گزد [و] مى گويد: اى كاش همراه اين پيامبر راهى به سوى حق برمى گرفتم،* اى واى، كاش من فلانى را [كه سبب بدبختى من شد] به دوستى نمى گرفتم،* بى ترديد مرا از قرآن پس از آنكه برايم آمد گمراه كرد. و شيطان همواره انسان را [پس از گمراه كردنش تنها و غريب در وادى هلاكت ] وامى گذارد. آرى؛ همنشين بد به فرموده حق شيطان است و شيطان بى ترديد دشمن انسان است و پس از آن كه به انسان خسارت و زيان غير قابل جبران وارد ساخت، او را در حيرت و سرگردانى و اسير دست انواع طوفان ها و بلاها در دنيا و به چنگال عذاب ابد در آخرت، وامى گذارد. [وَ كانَ الشَّيْطانُ لِلْإِنْسانِ خَذُولًا] . و شيطان همواره انسان را [پس از گمراه كردنش تنها و غريب در وادى هلاكت ] وامى گذارد. رفيق و همنشين آن نيست كه بر عيوب و نواقص و خلأهاى معنوى انسان بيفزايد و چون آتشى خطرناك به خرمن ارزش هاى انسان و كرامت و شرافتش بيفتد، دوست حقيقى و رفيق واقعى كسى است كه از عيوب آدمى بكاهد و نقايص انسان را برطرف سازد و خلأهاى معنوى و روحى دوست خود را جبران كند. امام صادق عليه السلام درباره محبوب ترين همنشين مى فرمايد: «أحَبُّ إخوَانى إلَىَّ مَنْ أهْدى إلىَّ عُيُوبى» . محبوب ترين برادرانم نسبت به من كسى است كه مرا به سوى عيوبم راهنمايى كند. انسان با انصاف و خواهان خوشبختى هنگامى كه از طرف همنشينى دلسوز به عيوبش راهنمايى شود، بى ترديد در مقام رفع عيوب خود برمى آيد و با كمك همنشين با كرامتش به مقامات انسانى عروج مى كند. https://eitaa.com/Aliakbarnameh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰بعثت حضرت محمد (ص) ✅اهداف بعثت انبياء خداوند براى تحقق بخشيدن و حفظ جهات آزادى مردم در عين حال بازداشتن آنها از اعمال ظالمانه ، برنامه تعليم و تربيت را به وسيله پيمبران پايه گذارى نمود و در تمام قرون و اعصار، افراد شايسته و لايقى را براى تربيت انسانها مبعوث فرمود تا با سعى و مجاهده ، مردم را به صراط مستقيم انسانيت سوق دهند و از نعمت عدل و انصاف برخوردارشان سازند ✅فلسفه بعثت سرآغاز تاريخ اسلام از روزي شروع شد كه پيامبراسلام صلي الله عليه و آله در خلوت با محبوب، در دل غاري كه در دامن كوهي در شمال مكه بود، راز و نياز مي كرد. گويا غار حراء هنوز هم پژواك مناجات پيامبراكرم را در قطعه قطعه سنگ ريزه هاي خود به يادگار حمل مي كند و در گوش عاشقان حضرت كه در آن وادي قدم مي گذارند؛ نجوا مي كند. پس از قرن ها تحقيق و بررسي درباره مسائل ديني، هنوز پرده از اسرار بسياري از آنها برداشته نشده است، كه از جمله آنها اسرار نهفته نبوت و بعثت است، اگرچه از ظواهر آيات قرآن مي توان استفاده كرد كه بعثت پيامبران الهي، به ويژه پيامبراسلام صلي الله عليه و آله داراي اهدافي مي باشد. با توجه به آيات الهي به برخي از اهداف بعثت انبياء اشاره مي نمائيم. خداوند در آيه اي مي فرمايد:" هوالذي بعث في الاميين رسولا منهم يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب والحكمة و ان كانوا من قبل لفي ضلال مبين." (جمعه/2) اوست خدايي كه ميان عرب امي پيغمبري بزرگوار از همان مردم برانگيخت تا بر آنان آيات وحي خدا تلاوت كند و آنها را پاك سازد و شريعت و احكام كتاب آسماني و حكمت الهي بياموزد با آن كه پيش از اين همه در ورطه جهالت و گمراهي بودند. اولين نكته در اين آيه بحث تلاوت آيات الهي است. "يتلوا" از واژه تلاوت به معناي پيروي كردن در حكم و خواندن منظم آيات الهي همراه با تدبر است. پيامبراسلام صلي الله عليه و آله با خواندن آيات پروردگار و آشنا نمودن گوش دل و افكار مردم با اين آيات، آن ها را آماده تربيت مي نمايد، كه مقدمه تعليم و تربيت است. دومين نكته بحث تربيت است. يكي از مهمترين برنامه هاي پيامبراسلام صلوات الله عليه و آله و سلم تربيت انسانهاست. معناي تربيت تربيت به معناي فراهم كردن زمينه ها و عوامل براي به فعليت رساندن و شكوفا نمودن استعدادهاي انسان در جهت مطلوب است. او بايد زمينه ها را براي انسانها آماده كند تا از نظر عملي بهترين رابطه را با خداي خود (عبادات)، با هم نوع خود (عقود و ايقاعات)، با قوانين و مقررات اجتماعي ( حكومت و سياسات)، با خانواده خود( حقوق خانوادگي) و با نفس خود( اخلاق و تهذيب نفس) داشته باشند، تا بتوانند مسجود فرشتگان قرار گيرند. پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم منجي بشريت است. يكي از دانشمندان فرانسوي مي گويد:" بزرگترين قانون اصلاح و تعليم و تربيت همان حقايقي است كه به نام وحي، قسمت به قسمت بر محمد صلي الله عليه و آله و سلم نازل شده و امروز به نام قرآن در بين بشر است." پيامبراسلام صلي الله عليه و آله و سلم در مدتي كوتاه، انسان هايي بزرگ، مانند علي عليه السلام، زهرا عليهاالسلام، سلمان فارسي، ابوذر، مقداد و... را تربيت كرد. https://eitaa.com/Aliakbarnameh
✅تاريخ بعثت در اين ميان پيامبر خاتم حضرت محمّد (ص ) در چشم انداز غار حرا، كوه ها، دره ها، دشت ها و بيابان ها را از نظر مى گذرانيد و با مشاهده آثار رحمت الهى با عشق و صفاى دل به عبادت خالق مشغول مى بود و پس از سپرى شدن ماه عبادت به مكّه مى آمد و پيش از آنكه به خانه برود، هفت بار كعبه را طـواف مى كرد. https://eitaa.com/Aliakbarnameh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا