و ايــن اســت كـــه هرگـاه بـر بلنـدي قلــه تاريــخ بــرآييــم انسانها را هميشه و همه جا در پـي ايـن چهره هاي ساده اما شگفت مـي بينيـم كه ((عاشقانه چشـم به آنان دوخته اند,)) (7) ابراهيـم, نـوح , مـوسي و عيسـي, پيامبران بزرگ تـاريخ ايـن چنيـن بـوده انـد, امــا محمـد(ص) كه خـاتـم الانبياست چگـونه است؟ (( در برابر كساني كه با وي به مشاجره برمـي خاستند وي تنها به خـواندن آياتـي از قرآن اكتفا مي كرد و يا عقيده خـويـش را با سبكي ساده و طبيعي بيان مي كرد و به جدل نمي پرداخت. زندگي اش, پارسايان و زاهدان را به ياد ميآورد . گرسنگـي را بسيار دوست مي داشت و شكيباييـش را بر آن مـيآزمـود. گاه خـود را چنـدان گرسنه مي داشت كه بر شكمـش سنگ مي بست تا آزار آن را اندكي تخفيف دهد. در برابر كساني كه او را ميآزردنـد چنان گذشت مي كرد و بـدي را به مهر پاسخ مـي داد كه آنان را شرمنده مي ساخت. هر روز از كنار كـوچه اي كه مـي گذشت, يهودييـي طشت خاكستري گرم از بام خانه بر سرش مي ريخت و او بـي آنكه خشمگيـن شـود, به آرامي رد مـي شـد و گوشه اي مي ايستاد و پـس از پاك كردن سرو رو و لباسـش به راه مي افتاد. روز ديگر با آنكه مي دانست باز ايـن كار تكرار خواهد شـد مسير خـود را عوض نمـي كرد. يك روز كه از آنجا مـي گذشت با كمال تعجب از طشت خاكستر خبري نشـد محمـد با لبخند بزرگـوارانه اي گفت: رفيق ما امروز به سراغ ما نيامـد گفتنـد: بيمار است. گفت: بايد به عيادتش رفت. بيمار در چهره محمد كه به عيادتـش آمده بـود چنان صميميت و محبت صادقانه اي احساس كرد كه گـويـي سالها است با وي سابقه ديريـن دوستـي و آشنايي دارد. مرد يهودي در برابر چنيـن چشمه زلال جـوشاني از صفا و مهربانـي و خير , يكباره احساس كرد كه روحـش شسته شد و لكه هاي شـوم بد پسندي و آزارپرستي و ميل به كجـي و خيـانت از ضميـرش پـاك گـرديـــــــد.
چنان متـواضع بـود كه عرب خـودخواه و مغرور و متكبر را به اعجاب وامي داشت. زندگـي اش, رفتارش و خصـوصيات اخلاقـي اش محبت , قـدرت, خلـوص, استقامت و بلنـدي انديشه و زيبايي روح را الهام مي داد. سادگـي رفتارش و نرمخـويي و فروتني اش از صلابت شخصيت و جذبه معنويتـش نمي كاست . هر دلي در برابرش به خضـوع مي نشست و هر غروري از شكستـن در پاي عظمت زيبا و خـوب او سيراب مي شد. در هر جمعي برتري او بر همه نمايان بـود. ))(8)
✅صفات و ويژگيهاي پيامبـر اكـرم (ص)
از آشكارترين صفات رسول خدا(ص) اين بود كه غرور پيروزي او را نمي گـرفت , چنان كه در بازگشت از نبرد بـدر و فتح مكــه نشــان داد, ونيز از شكست نا اميد نمـي شد, هــمان طـور كه شكست احـــد بــر وي تاثـيرنـداشت , بلكه پـس از آن به سـرعت بـــراي جنــگ (( حمـــرأالاسد)) آماده شد و نيز نقض پيمان بني قريظه و پيـــوستـن آنـان بــه سپــاه احــزاب بــرروحيه او تــاثيـر نگذاشت, بلكه او را ثــابت قــدم گـــردانيـــد. از صــفــات ديگـــر اواحتياط و پرهيز بود كه نيروي دشمــن را بــديـن وسيــلــه ارزيابــي كرده, براي مقابله با او به تهيه ابزارو تجـهيــزات دست مــي زد. حتـــي هنگام اقامه نماز نيز احتياط رااز دست نمـي داد, بلــكه مراقــب و هـــوشيار بـود. صفت ديگر او نرمي و همراه با صلابت بود كه در شرايط متغير جنگـي از آن بـرخـوردار بـود و به سبب سرعت تغيير ايـن شرايط دستـورها و احكام جـديدي صادر مـي كرد. سرعت در فرماندهـي نزد او , براي مقابله با مسائل جدي , شرطي اساسـي بـود و به تمركز فرماندهي, تـوجه و تأكيد فـراوان داشت. بـا ياران و قـوم خـود رفتاري مبتنـي بـر جذب واصلاح داشت و روح اعتماد و آرامـش را در ميان آنها تقـويت مي كرد. به كـوچك رحـم مي كرد, بزرگ را گرامي مي داشت, يتيـم را خشنـود كرده و پناه مي داد , به فقيران و مسكينان نيكي و احسان مي كرد, حتي به حيـوانان هـم ترحـم مي نمـود و از آزار آنها نهي مي كرد. از مهمترين نمونه هاي انسانيت رسـول خدا(ص) ايـن بـود كه آن حضرت نيروهايي را كه براي سرايا و جنگ با دشمـن اعزام مـي كرد به دوستـي و مـدارا با مردم و عدم يورش و شبيخون عليه ايشان وصيت و سفارش مي فرمود. او بيشتر دوست داشت دشمـن را به سوي صلح منقاد كند, نه ايـن كه مردان ايشان را بكشد. آن حضرت سفارش مي كرد تا پير مردان كـودكان و زنان را نكشند و بـدن مقتـول را شكنجه و مثله نكنند.
وقتي قريـش به او پناه آوردند, محاصره اقتصادي آنان را لغو با تقاضاي ايشان , براي تهيه گندم, از يمـن, موافقت فرمـود. او به صلح كامل در جهان دعوت مـي كرد واز جنگ , جز به هنگام ضـرورت و ناچـاري , پـرهيز داشت. نامه هايـي كه به سـوي پادشاهان مي فرستاد به سلام و صلح , آراسته و مزيـن بـود و آن را براي آغاز كلام در ديـدار بيـن فـرزنـدان آدم قـرار داده بــود.
پيامبر اكرم(ص) در جنگها بيـش از يك فرمانده تعيين مي كرد, ضوابطي دقيق براي فرمانـدهـي لشكر و تقـويت آن قرار مي داد و بيـن اصـول سياسـي و نظامـي ارتباط بـرقـرار مـي سـاخت و اطـاعت از فـرمانـدهان را رمزي بـراي انضبـاط , انقياد و فرمانبرداري مـي دانست. او برنامه ريزي جدي, سازماندهي نمـونه و فرماندهي برتر را بنيادگذاشت,وفرمانـدهـي لشكر را بر اساس شايستگـي و شناخت برگزيد. لشكر را به طـور يكسان در فـرمانـدهـي خـود جمع كـرد و از آنچه كه در وسع و تـوانايـي رزمندگان بـود بيشتر به آنان مـي بخشيد.(9)
تلاش براي تحقق انسانيت
وجـود رسـول خدا(ص) براي همه مردم مايه رحمت بـود و هيچ كس را به سبب رنگ و جنـس از شمولآن مستثني نمي كرد. همه مردم نزد او روزي خـور خداوند بـودنــــد. آن حضرت به ايـن رهنمودها دعوت مي كرد:
1ـ رشـد و اعتلاي انسانيت مـي فرمـود: (( همه مردم از آدم هستنـد و آدم نيزاز خاك است.))
2ـ صلح و سلامتـي قبل از جنگ.
3ـ گذشت و بخشـش قبل از مجـازات .
4ـ آسـان گيـري و گذشت قبل از مجــازات.
از ايـن رو, مشاهده مي كنيـم كه جنگهاي او همگي براي اهداف والاي انساني بوده و به منظور تحقق انسـانيت انجـام مـي شــده است.
آن حضرت به نيكـي و احسان به مردم و دوستـي و مدارا با آنان فرمان مـي داد. او نمـونه اي كامل از رحمت را در فتح مكه نشان داد كه با وجـود پيروزي بـر دشمنان با ايشان برخـوردي نيكو كرد, باتوجه به ايـن كه مي تـوانست از همه آنان انتقام گيـرد, ولـي آنان را بحشيـد و فـرمـود: بـرويـد شما آزادهستيـد, در جنگ ((ذات الرقاع)) به ((غوث بـن الحارث)) كه براي قتل آن حضرت مي كـوشيد دست يافت, ولـي از او گذشت و او را آزاد كـرد. پيامبـر با اسيـران با مـدارا و رحمت بـرخـورد مي كـرد, بـر بسياري از آنان منت مـي گذاشت و آزادشان مـي ساخت و لشكـريان را به آنان سفارش مـي كرد از جمله در يكـي از جنگها, با دست خـود, دست اسيري را ـ كه صداي ناله او را شنيدـ باز كرد. (10)
اخلاق فرماندهي رسـول اكرم (ص)
به اخلاقـي آراسته بـــود كه خـــداونــــد او را چنــــين مي ستــايـــد: ((وانك لعلي خلق عظيـم)).(11) مـوصـوف بـودن به ايـن اخلاق , از او يك فرمانده مـوفق ساخته بـود كه مـي تـوانست او را به مقصـود رسانده و در بسياري از جنگها پيروزي را بـراي او به ارمغان آورد. آن حضرت به تمامـي مردم مهربان بـود و در همه شرايط با لشكريان و مردم خود مدارا مي كرد, راستگويي اميـن, وفادار به عهد و پيمان خود بود, هنگام غضب خشم خود را فرو مي برد وهنگام قدرت از مجازات چشـم پـوشيـده و مي گذشت. او بيـن مردم (( صلح و دوستـي)) برقرار مـي ساخت و از آنان كينه, دشمنـي وفتنه را دور مي كـرد و هر كسـي را در جايگاه خـود قـرار مـي داد. برجسته ترين صفات عقلي آن حضرت عبارت بـود از: تدبير, تفكر و دورانديشي. ايـن صفات در عملكردهاي او كاملا نمايان است. با تفكر و انديشه در مورد وضع قـوم او مي توان فهميد كه رسول خدا(ص) عاقلتريـن مردم جهان بـوده است; زيرا قومي را به رغم خشـونت و تندي اخلاق و فخر فروشـي و سخت خـويـي اي كه داشتنـد چنان تربيت و رهبري كرد كه, باهمه ايـن اوصاف, از حاميان جدي او گشتند و همراه با او پرچـم اسلام را بـرافـراشتنـد و به جهاد بـرخـاستند.
رسول خدا(ص)روشهاي جديدي را در جنگ, حكومت, مديريت, سياست, اقتصاد و مسائل اجتماعي به وجـود آورد. در جنگ احزاب به كندن خندق پرداخت, در غزوه حديبيه با قريـش مذاكره كرد و با انعقاد پيماني به نتايج عملي آن , كه بعدها نمايان شد, دست يافت و به هميـن گـونه در هر ميدان جنگـي به ابتكاري جديد دست مي زد كه او را در پيروزي بر دشمن ياري مي كرد و آنان رااز اقدامات و تاكتيكهاي خود در بهت و سرگرداني فرو مي برد.(12)
رسول اكرم (ص) مـوفق گرديد حاكميتي از هر جهت باشكوه و محترم بر پــا دارد تا همه مردم از زعامت و رهبري او بهره مند گشته و به اوامـر او, پـس از رهـايـي از طـاعت رهبـران مختلف, گـردن نهنـد.
دعوت رسول خدا(ص) به اسلام, مبتني بر صلح و سلامت بود و جنگ را جز هنگامي كه قساوت و دشمني و سختگيري آنان بر مسلمانان زياد شد, مـورد تـوجه قرار نمي داد. در حقيقت, براي دفع زور, به زوري متـوسل مي شد. از ايـن رو, جنگهاي او از آغاز بر اساسي ثابت و استـوار قرار داشت كه لشكر اسلامي از آن غفلت نمي كرد,از جمله: دعــوت مردم به دين جـديـد, انعقاد پيمان صلح و پـرداخت جزيه يا فتح سـرزميـن آنان, و نبـرد با كساني كه با او دشمنـي كننـد.(13)
پي نوشت ها:
1 ـ گوشه اي از اخلاق محمد . مقاله آيت الله سيد ابـوالفضل مجتهد زنجاني در كتاب محمد خاتم پيامبران, ج 1,ص 372.
2 ـ سوره شعرأ آيه 214.
3 ـ سوره قلم , آيه 4.
4 ـ سوره قلم , آيه 4.
5 ـ سوره آل عمران , آيه 159.
6 ـ محمد خاتم پيامبران ج 1, ح 376.
7 ـ اسلام شنـاسـي (دانشگـاه مشهد) 562 ـ 563.
8 ـ همان . 545 ـ 557.
9 ـ مـديـرت نظامـي در نبـردهـاي پيـامبـر اسلام , ص 108ـ 113.
10 ـ پيشين, ص 34.
11 ـ سوره قلـم , آيه 4. يعني (( به راستي كه تـو داراي اخلاقي بزرگ و ارزشمند هستي .))
12 ـ پيشين ص 77.
13 ـ پيشين, ص 275.
14 ـ محمـد خاتـم پيامبران, ج 1, ص 348 ـ 386, به نقل از صحيح بخاري , ج 5, ص 152.
15 ـ مـاخذ پيشيـن - 16سـوره مـائده . ايه 44.
17 ـ پيشين.
18 ـ ماخذ پيشين .
19 ـ پيشين .
20 ـ سوره احزاب آيه 7.
21 ـ همان ,
22 ـ براي آگاهـي بيشتـر از سيـره و اخلاق پيامبـر اكـرم(ص) به مقاله ارزنده و پـرمحتـواي مـرحـوم آيت الله حـاج سيـد ابـوالفضل مجتهد زنجـانـي تحت عنـوا ن ( گـوشه اي از اخلاق محمـد) در كتـاب محمـد خـاتـم انبيـا ج اول مـراجعه شــود.
--------------------------------------------------------------------------------
برگرفته شده از كتاب سيره وسخن پيشوايان - تاليف محمدعلي كوشا
حريـم قانون
آن حضـرت از بدرفتاري و آزاري كه به شخص خودش مي شد عفو و اغماض مي نمود ولي در مورد اشــخاصي كــه به حريـم قانـون تجاوز مي كردند مطلقا گذشت نمي كرد و در اجراي عدالت و مجازات متخلف, هـر كه بـود, مسامحه روا نمـي داشت. زيـرا قانـون عدل , سايه امنيت اجتمـاعي و حـافظ كيان جـامعه اسـت و نمـي شـود آن را بـازيچه دست افـراد هـوسران قرار داد و جامعه را فـداي فرد نمـود
در فتح مكه,زني از قبيله بني مخزوم مرتكب سرقت شد و از نظر قضايي جرمش محرز گرديد. خويشاوندانش ـ كه هنوز رسوبات نظام طبقـــاتي در خلاياي مغزشان به جـاي مانده بـودـ اجراي مجازات را ننگ خانواده اشرافــي خـود مي دانستند, به تكاپـو افتادند كه مجازات را متـوقف سازند اما آن حضرت نپذيرفت و فرمود:
((اقوام و ملل پيشيـن دچار سقـوط وانقراض شدند,بديـن سبب كه در اجـراي قانـون عدالت, تبعيض روا مـي داشتند, قسـم به خدايـي كه جانم در قبضــه قــدرت اوست در اجراي عدل درباره هيچ كــس سستـــي نمـي كنـــم , اگر چــه مجرم از نزديكتريـن خويشاوندان خودم باشد.))
او خـود را مستثني نمـي كرد و فوق قانون نمـي شمـرد. روزي به مسجـد رفت و در ضمـن خطـابه فـرمــود:
((خداوند سوگند ياد كرده است در روز جزا از ظلم هيچ ظالمي نگذرد, اگر به كسي از شما ستمي از جانب من رفته و از اين رهگذر حقي بر ذمه من دارد مـن حاضرم به قصاص و عمل تقابل تـن بدهـم.)) از ميان مردم شخصـي به نام سـواده بـن قيـس به پاخاست و گفت: يا رسـول الله روزي كه از طائف بر مي گشتـي و عصارا در دست خـود حركت مي دادي به شكم مـن خورد و مرا رنجه ساخت. فرمود : ((حاشا كه به عمد ايـن كار را نكرده باشـم معهذا به حكـم قصاص تسليـم مي شـوم) فرمان داد همان عصا را بياورند و به دست سـواده داد و فرمـود: (( هرعضـوي كه از بدن تـو با ايـن عصا ضربت خورده است به همان قسمت از بدن مـن بزن و حق خـود را در هميـن نشئه دنيا از من بستان.)) سواده گفت: نه, مـن شما را مي بخشـم. فرمود: (( خدا نيز بر تـو ببخشد.)) آري چنين بـود رفتار يك رئيـس و زمامدار تام الاختيار ديـن و دولت در اجـراي عدل اجتماعي و حمايت از قـانـون. (15)
احتـرام به افكار عمـومـي
رسـول خدا(ص) در موضوعاتي كه به وسيله وحي و نص قرآن, حكم آن معين شده بود اعم از عبادت و معاملات , چه براي خود و ديگران, حق مداخله قائل نبـود و ايــن دسته از احكام را بدون چـون و چرا به اجـرا در ميآورد; زيرا تخلف از آن احكام, كــفر به خداست : (( ومـن لم يحكـم بما انزل الله فاولئك هماالكافرون ));(16) (و كساني كه بهآنچه خدا فرو فرستاده داوري نكرده اند, آنان خـود كفر پيشه گانند) اما در موضوعات مربوط به كار و زندگي,اگر جنبه فردي داشت و در عين حال يك امر مباح و مشروع بـود, افراد , استقلال راي و آزادي عمل داشتـند. كسـي حق مـداخله در كارها خصوصي ديگري را نداشت, و هرگاه مربوط به جامعه بود حق اظهار راي را براي همه محفـوظ مي دانست و با ايـن كه فكر سيال و هـوش سرشارش در تشخيص مصالح امـور بر همگان برتري داشت , هرگز به تحكـم و استبداد راي رفتـار نمي كرد و به افكار مردم بـي اعتنايي نمي نمود. نظر مشـورتي ديگران را مـورد مطالعه و تـوجه قرار مي داد و دستور قرآن مجيد را عملا تايـيد نموده و مي خواست مسلمين ايـن سنت را نصب العيـن خـود قـرار دهنـد.
در جنگ بـدر در سه مـرحله, اصحاب خـود را به مشاوره دعوت نموده فرمـود نظر خـودتان را ابراز كنيد. اول درباره ايـن كه اصـلا با قريش بجنگند و يا آنها را به حال خـود ترك كرده و به مدينه مراجعت كنند .همگي جنـگ را ترجيح دادند و آن حضرت تصـويب فرمـود. دوم محل اردوگاه را به معرض مشورت گذارد كه نظر حباب بـن منذر مورد تايـيد واقع شد. سوم در خصــوص ايـن كه با امراي جنگ چه رفتاري شود به شـور پرداخت . بعضي كشتـن آنها را ترجيح دادند و برخي تصـويب نمـودند آنها را در مقابل فديه آزاد نمايند و رسـول اكرم (ص) باگروه دوم موافقت كرد.
در جنگ احد روش مبارزه را در معرض شـور قرار داد كه آيادر داخل شهر بمانند و به استحكامات دفاعي بپـردازنـد و يا در بيرون شهر اردو بزننـد و جلـوي هجــوم دشمـن را بگيـرنـد, كه شق دوم تصـويب شـد.
در جنگ احزاب, شورايي تشكيل داد كه درخارج مدينه آرايش جنگي بگيرند و يا در داخل شهر به دفاع بپردازند. پس از تبادل نظر بر ايـن شدند كه كوه سلع را تكيه گاه قرار داده و در پيشاپيش جبهه جنگ , خندق حفر كنند مانع هجوم دشمـن گردند.
در غزوه تبـوك امپراطـور روم از نزديك شدن مجاهدان اسلام به سر حد سوريه به هراس افتاده بـود وچـون به لشكر خـوداعتماد نـداشت به جنگ اقـدام نكرد. رسـول خـدا(ص) به مشـورت پرداخت كه آيا پيشروي كند يا به مـدينه برگردنـد كه بنا به پيشنهاد اصحاب مـراجعت را تـرجيح داد.(17)
چنان كه مـي دانيـم همه مسلمانان به عصمت و مصونيت او از خطا و گناه, ايمـان داشتنـد وعمل او را سزوار اعتـراض نمي دانستند, ولـي درعيـن حال, رسـول اكرم(ص) انتقاد اشخاص راـ اگر چه انتقادبـي مـورد ـ بـا سعه صـدر تلقـي مـي نمـود و مردم را در تنگـناي خفقـان و اختناق نمي گذاشت و با كمال ملايمت با جـواب قانع كننده, انتقاد كننـده را به اشتباه خـود واقف مي كرد.
او به ايـن اصل طبيعي اذعان داشت كه آفريدگار مهربــان, وسيله فـكر كردن و سنجيـدن و انتقاد را بـه همــه انسانها عنــايت كـرده و آن را مختص به صاحبان نفوذ و قــدرت ننمــوده است. پـس چگــونه مي توان حـق سخـن گفتن و خرده گرفتـن را از مردم سلب نمود آن حضرت به ويژه دستـور فرموده است كه هرگاه زمامداران , كاري بر خلاف قانـون عدل مرتكب شـدند, مردم در مقام انكار و اعتـراض بـرآينـد. رسول اكرم(ص)به لشكري از مسلمانان ماموريت جنگي داد و شخصي را از انصار به فرماندهـي آنها نصب كرد فرمانده در ميان راه بر سر مـوضعي بر آنها خشمگيـن شد ودستور دار هيزم فراواني جمع كنند و آتش بيفروزند. هميـن كه آتش برافروخته شد گفت: آيا رسـول خـدا به شما تـاكيد نكـرده است كه از اوامـر مـن اطاعت كنيـد؟ گفتند: بلـي. گفت : فرمان مـي دهـم خـود را در آن آتـش بينـدازيد. آنها امتناع كردند. رسـول اكرم (ص) از ايـن ماجرا مستحضر شد فرمـود: ((اگر اطاعت مـي كردند براي هميشه در آتـش مي سـوختند اطاعت در مـوردي است كه زمامداران مطابق قانـون دستـوري بدهند.))(18)
در غزوه حنين كه سهمـي از غنائم را به اقتضاي مصلحت به نو مسلمانان اختصاص داد, سعدبـن عبـاده و جمعي از انصـار كه از پيشقـدمــان ومجاهدان بـودند زبان به اعتراض گشـودند كه چرا آنها را بر ما ترجيح دادي ؟ فرمود:
همگـي معترضيـن در يك جا گرد آيند, آن گاه به سخـن پرداخت و با بياني شيـوا و دلنشيـن آنها را به موجبات كار , آگاه نمود. به طوري كه همگي به گريه افتادند و پوزش خواستند. همچنين در ايـن واقعه , مردي از قبيله بني تميم به نام حرقوص ( كه بعدها از سردمداران خـوارج نهروان شد) اعتراض كرده با لحـن تشدد گفت: به عدالت رفتار كـن عمر بـن خطاب از گستاخـي او برآشفت و گفت: اجازه بـدهيـد هـم اكنون گردنش را بزنـم فرمود: نه او را به حال خودش بگذار و رو به سوي او كرده و با خونسردي فرمـود: (( اگر مـن به عدالت رفتار نكنـم چه كسـي رفتار خـواهـد كرد؟))
درصلح حـديبيه عمر بـن خطـاب در خصـوص معاهـده آن حضــرت با قريـش انتقاد مي نمـود كه چرا با شرايط غير متساوي پيمان مي بندد؟ رسـول اكرم با منطق و دليل نه با خشـونت , او را قانع كرد.(19)
رسول اكرم (ص) با اين روش خود عدل و رحمت را به هم آميخته بود و راه و رسم حكومت رابه فرمانروايان دنيا ميآموخت تا بدانند كه منزلت آنها در جـوامع بشري مقام و مرتبـه پـدر مهربان و خردمنـداست نه مرتبه مالك الـرقابـي, او مي بايـد همه جا صــــلاح امر زير دستان را در نظربگيرند نه اينكه هوسهاي خـودشان را بر آنها تحميــل نمايند. مي فرمود: (( مـن به رعايت مصلحت مردم از خود آنهانسبت به خـودشــان اولــي و شايسته ترم و قرآن كريـم مقام و منزلت مرا معرفي كرده است النبي اولي بالمـومنين مـن انفسهم (20) پس هركـس از شما از دنيا برود چنانچه مالي از خود بـجـا گذاشتــه متعلق به ورثه اوست وهرگاه وامـي داشته باشد و يا خانـواده مستمند و بـي پناهي از او بازمانده باشد دين او بر ذمه من و سرپرستـي و كفالت خانـواده اش بر عهده مـن است ))(21)
آري اين است سيماي صميمي و چهره تابناك پيامبربزرگواراسلام, و چنين است سيره عملي آنحضرت. او كسي است كه اخلاق انساني و ملكات عاليه را در زماني كـوتاه آن چنان در دل مسلميـن گستـرش داد كه از هيچ , همه چيز را ساخت , او بـا رفتار و كـردارش گـردنكشان عرب را به تـواضع و زورگـويان رابه رافـت, و تفـرقه افكنان رابه يگانگـي, و كافران را به ايمان, و بت پرستان را به تـوحيـد,و بـي پروايان رابه پاكدامني , و كينه توزان را به بخشايش , و بيكاران را به كار و كوشـش, و درشتگـويان را درشتخـويان رابه نـرمخـويـي, و بخيلان را به ايثـار و سخـاوت, و سفيهان را به عقل و درايت, رهنمـون و آنـان را از جهل و ضلالت به سـوي علــــم و هدايت رهبري فرمـود.(22) صلـوات الله و سلامه عليه و علي آله اجمعيـن .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نظافت
رسـول اكرم (ص) به پاكيزگي علاقه فراوان داشت و در نظافت بدن و لباس بــي نظير بـود. علاوه بر آداب وضو, اغلب روزها خـود را شستشو مي داد و ايـن هـر دو را از عبادات مي دانست. مويسـرش را با برگ سـدر مي شست و شانه مــي كـرد و خــود را با مشك و عنبـر خـوشبـومي نمود. روزانه چند بار , مخصوصا شبــها پيش از خواب و پس از بيداري دندانهايـش را با دقت مسـواك مي كرد. جامه سفيـدش كه تا نصف ساقهايـش را مي پـوشانيد هميشه تميز بـود. پيـش از صـرف غذا و بــعد از آن دست و دهانـش را مـي شست و از خـوردن سبزيهاي بد بـو پرهيز مي نمـود. شـــانه عاج و سرمه دان و قيچـي و آينه و مسـواك ,جزء اسباب مسافرتـــش بـود. خـانـه اش با همه سادگـي و بـي تجملي هميشه پاكيزه بـــود.تــاكيد مـــي نمـود كه زباله ها را به هنگام روز بيرون ببرند و تا شب به جــاي خـودنماند. نظافت تـن و انـدامـش با قـدس طهارت روحـش هماهنگـي داشت و بـــه ياران وپيـروان خـود تـاكيــد مـي نمـود كه سـر و صـورت و جـامه و خانه هــايشان را تميزنگهدارند و وادارشان مي كرد خـود را , به ويـژه در روزهـاي جـمـعه , شسـتـشــو داده ومعطـر سازنـد كه بـوي بـد از آنها استشمام نشـود و آن گاه در نماز جمعه حضـوريابنـد.
آداب معاشرت
درميان جمع, بشـاش و گشـاده رو و در تنهايـي, سيمـايـي محزون ومتفكر داشت. هـرگز به روي كسـي خيـره نگاه نمـي كـرد و بيشتـر اوقات چشمهايـش را به زميـن مـي دوخت. اغلب دو زانـو مـي نشست و پـاي خـود را جلـوي هيچ كـس دراز نمـي كـرد. در سلام كردن به همه , حتي بردگان و كـودكان , پيشدستي مي كرد و هرگاه به مجلسي وارد مي شد نزديكتريـن جاي را اختيار مي نمـود. اجازه نمـي داد كسـي جلـوي پايـش بايستد يا جا برايـش خالي كند. سخـن همنشيـن خـود را قطع نمي كرد و با او طوري رفتار مي كـرد كه تصـور مي شـد هيچ كـس نزد رسـول خـدا از او گـرامـي تـر نيست. بيش از حد لـزوم سخن نمي گفت , آرام و شمرده سخـن مي گفت و هيچ گاه زبانش را به دشنام و ناسزا آلـوده نمـي ساخت. در حياو شرم حضور , بـي ماننـد بـود. هرگاه از رفتار كسي آزرده مي گشت ناراحتي در سيمايش نمايان مي شد, ولي كلمه گله و اعتراض بر زبان نميآورد. از بيماران عيادت مي نمـود و در تشيع جنازه حضـور مي يافت. جز در مقام دادخـواهي, اجازه نمي داد كسي در حضـور او عليه ديگري سخـن بگويد و يا به كسي دشنام بدهد و يا بدگويي نمايد.
بخشايـش و گذشت
بد رفتاري و بـي حرمتي به شخص خـور را با نــظر اغمـاض مـي نگريســت ,كينــه كسـي را در دل نگاه نمي داشت و در صـــدد انـتـقـام بر نمـيآمـد. روح نيرومندش عفـو و بخشايـش را بـر انتقام ترجيح مـي داد. در جنگ احـد با آن همه وحشيگري و اهانت كه به جنازه عمويـش حمزه بـن عبدالمطلب روا داشته بودند و از مشاهده آن به شـدت متالــم بـود دست به عمل متقابل بـا كشتگان قـريـش نزد و بعدها كه به مـرتكبيـن آن و از آن جمله هنـد زن ابـوسفيـان دست يـافت , در مقـام انتقــام برنيامد, و حتي ابـوقتاده انصاري را كه مي خواست زبان به دشنام آنها بگشايد از بـد گويي منع كرد
پـس از فتح خيبر جمعي از يهوديان كه تسليم شـده بـودن, غذايي مسموم برايـش فرستادند. او از سوء قصد و تـوطئه آنها آگــاه شد, اما به حال خودرهاشان كرد. بار ديگر زني از يهود دست بـه چنيـن عمــلي زد و خواست زهر در كامـش كند كه او را نيز عفو نمــود. عبــدالله بـن ابي سر دسته منافقان كه با اداي كلمه شهادت مصونيت يافته بـود, در باطــن امر از ايـن كه با هجرت رسـول اكرم (ص) به مدينه بساط ريــاست او بــر چيــده شده بـود, عداوات آن حضرت را در دل مي پرورانيد و ضمـن همكاري با يهوديان مخالف اسلام, از كارشكني و كينه تـوزي و شايعه سازي بر ضد او فرو گذار نبـود آن حضرت نه تنها اجازه نمي داد يارانـش را به سزاي عملـش برسانند, بلكه با كمال مـدارا با او رفتار مـي كرد و در حال بيماري به عيادتـش مي رفت در مراجعت از غزوه تبـوك جمعي از منافقان به قصد جانـش تـوطئه كردند كه به هنگام عبور از گردنه, مركبـش را رم دهند تا در پرتگاه , سقوط كند وبا ايـن كه همگي صورت خود را پوشانده بـودند, آنها را شناخت و با همه اصرار يارانـش , اسـم آنها را فاش نساخت و از مجازاتشان صرف نظر كرد.(14)
🔰قصه های تاريخ پيامبر اسلام ✅داستان تأسفبار عقبة بن ابى معيط
👈عقبه از مشركين و بت پرستان مكه بود و با هم كيشان خود رفاقت تنگاتنگ داشت.
از دوستان نزديك او ابىّ بن خلف بود كه در سفر و حضر و در هر رفت و آمد و در هر كوى و برزن و در هر مجلسى با يكديگر بودند، رفيقى كه در شيطان مسلكى و ديو صفتى كم نظير بود!
عقبه از يك سفر تجارتى بازگشت و عده اى از بزرگان و اشراف مكه از جمله پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله را به مهمانى دعوت كرد كه در آن مهمانى به علتى دوستش- ابىّ بن خلف- حاضر نبود.
هنگامى كه مهمانان سر سفره حاضر شدند و دست به غذا بردند عقبه ديد رسول خدا صلى الله عليه و آله از خوردن غذا امتناع دارد، سبب را پرسيد، حضرت فرمود: من از طعام تو نمى خورم مگر اينكه به وحدانيت خدا و رسالت من شهادت دهى و به دايره اسلام و مسلمانى درآيى تا درهاى رحمت حق و درهاى بهشت به رويت باز شود.
عقبه با كمال ميل شهادتين را به زبان جارى كرد و پيامبر صلى الله عليه و آله هم از غذاى او تناول فرمود.
عقبه هنگامى كه پس از پايان ميهمانى نزد رفيق شيطان مسلك و بت پرستش رفت، با ملامت و سرزنش ابىّ بن خلف روبه رو شد و از سوى ابىّ مورد شماتت قرار گرفت كه چرا آيين خود را رها كرده، به آيين محمد گرويدى؟
عقبه داستانش را در اسلام آوردنش بيان كرد، ابىّ با كمال وقاحت به او گفت: من از تو خوشنود و دل خوش نمى شوم مگر اينكه به تكذيب محمد برخيزى!!
عقبه بدبخت و تيره روز كه نخواست اين دشمن غدار دوست نما را از خود براند و سعادت به دست آورده را حفظ كند و ز راه جهنم به راه بهشت برود، براى خوش آمد آن نابكار به سوى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله رفته، با كمال بى شرمى آب دهان به صورت پيامبر صلى الله عليه و آله انداخت كه آب دهانش با دو شقه شدن به صورت مبارك رسول حق صلى الله عليه و آله جارى شد و آن چهره ملكوتى را تحت تأثير قرار داد، حضرت زنده بودن عقبه را تا پيش از هجرت خود خبر داد و به او گفت: چون از مكه بيرون آيى به شمشير انتقام حق به قتل مى رسى، پيش بينى آن حضرت در جنگ بدر تحقق ياقت، عقبه در جنگ بدر به جهنم واصل شد و ابىّ بن خلف- دوست نابابش- در احد به قتل رسيد «1».
آيات 27- 29 سوره فرقان جهت دلدارى و تسليت به پيامبر صلى الله عليه و آله بيان و سرنوشت شوم انسان پليدى كه در دنيا دچار دوست و رفيق گمراه و گمراه كننده و شيطان مسلك شد، نازل گرديد.
[وَ يَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى يَدَيْهِ يَقُولُ يا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا* يا وَيْلَتى لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِيلًا* لَقَدْ أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَنِي وَ كانَ الشَّيْطانُ لِلْإِنْسانِ خَذُولًا] .
و روزى كه ستمكار، دو دست خود را [از شدت اندوه و حسرت به دندان ] مى گزد [و] مى گويد: اى كاش همراه اين پيامبر راهى به سوى حق برمى گرفتم،* اى واى، كاش من فلانى را [كه سبب بدبختى من شد] به دوستى نمى گرفتم،* بى ترديد مرا از قرآن پس از آنكه برايم آمد گمراه كرد. و شيطان همواره انسان را [پس از گمراه كردنش تنها و غريب در وادى هلاكت ] وامى گذارد.
آرى؛ همنشين بد به فرموده حق شيطان است و شيطان بى ترديد دشمن انسان است و پس از آن كه به انسان خسارت و زيان غير قابل جبران وارد ساخت، او را در حيرت و سرگردانى و اسير دست انواع طوفان ها و بلاها در دنيا و به چنگال عذاب ابد در آخرت، وامى گذارد.
[وَ كانَ الشَّيْطانُ لِلْإِنْسانِ خَذُولًا] .
و شيطان همواره انسان را [پس از گمراه كردنش تنها و غريب در وادى هلاكت ] وامى گذارد.
رفيق و همنشين آن نيست كه بر عيوب و نواقص و خلأهاى معنوى انسان بيفزايد و چون آتشى خطرناك به خرمن ارزش هاى انسان و كرامت و شرافتش بيفتد، دوست حقيقى و رفيق واقعى كسى است كه از عيوب آدمى بكاهد و نقايص انسان را برطرف سازد و خلأهاى معنوى و روحى دوست خود را جبران كند.
امام صادق عليه السلام درباره محبوب ترين همنشين مى فرمايد:
«أحَبُّ إخوَانى إلَىَّ مَنْ أهْدى إلىَّ عُيُوبى» .
محبوب ترين برادرانم نسبت به من كسى است كه مرا به سوى عيوبم راهنمايى كند.
انسان با انصاف و خواهان خوشبختى هنگامى كه از طرف همنشينى دلسوز به عيوبش راهنمايى شود، بى ترديد در مقام رفع عيوب خود برمى آيد و با كمك همنشين با كرامتش به مقامات انسانى عروج مى كند.
https://eitaa.com/Aliakbarnameh
🔰بعثت حضرت محمد (ص)
✅اهداف بعثت انبياء
خداوند براى تحقق بخشيدن و حفظ جهات آزادى مردم در عين حال بازداشتن آنها از اعمال ظالمانه ، برنامه تعليم و تربيت را به وسيله پيمبران پايه گذارى نمود و در تمام قرون و اعصار، افراد شايسته و لايقى را براى تربيت انسانها مبعوث فرمود تا با سعى و مجاهده ، مردم را به صراط مستقيم انسانيت سوق دهند و از نعمت عدل و انصاف برخوردارشان سازند
✅فلسفه بعثت
سرآغاز تاريخ اسلام از روزي شروع شد كه پيامبراسلام صلي الله عليه و آله در خلوت با محبوب، در دل غاري كه در دامن كوهي در شمال مكه بود، راز و نياز مي كرد. گويا غار حراء هنوز هم پژواك مناجات پيامبراكرم را در قطعه قطعه سنگ ريزه هاي خود به يادگار حمل مي كند و در گوش عاشقان حضرت كه در آن وادي قدم مي گذارند؛ نجوا مي كند.
پس از قرن ها تحقيق و بررسي درباره مسائل ديني، هنوز پرده از اسرار بسياري از آنها برداشته نشده است، كه از جمله آنها اسرار نهفته نبوت و بعثت است، اگرچه از ظواهر آيات قرآن مي توان استفاده كرد كه بعثت پيامبران الهي، به ويژه پيامبراسلام صلي الله عليه و آله داراي اهدافي مي باشد.
با توجه به آيات الهي به برخي از اهداف بعثت انبياء اشاره مي نمائيم.
خداوند در آيه اي مي فرمايد:" هوالذي بعث في الاميين رسولا منهم يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب والحكمة و ان كانوا من قبل لفي ضلال مبين." (جمعه/2)
اوست خدايي كه ميان عرب امي پيغمبري بزرگوار از همان مردم برانگيخت تا بر آنان آيات وحي خدا تلاوت كند و آنها را پاك سازد و شريعت و احكام كتاب آسماني و حكمت الهي بياموزد با آن كه پيش از اين همه در ورطه جهالت و گمراهي بودند.
اولين نكته در اين آيه بحث تلاوت آيات الهي است.
"يتلوا" از واژه تلاوت به معناي پيروي كردن در حكم و خواندن منظم آيات الهي همراه با تدبر است.
پيامبراسلام صلي الله عليه و آله با خواندن آيات پروردگار و آشنا نمودن گوش دل و افكار مردم با اين آيات، آن ها را آماده تربيت مي نمايد، كه مقدمه تعليم و تربيت است.
دومين نكته بحث تربيت است.
يكي از مهمترين برنامه هاي پيامبراسلام صلوات الله عليه و آله و سلم تربيت انسانهاست.
معناي تربيت
تربيت به معناي فراهم كردن زمينه ها و عوامل براي به فعليت رساندن و شكوفا نمودن استعدادهاي انسان در جهت مطلوب است.
او بايد زمينه ها را براي انسانها آماده كند تا از نظر عملي بهترين رابطه را با خداي خود (عبادات)، با هم نوع خود (عقود و ايقاعات)، با قوانين و مقررات اجتماعي ( حكومت و سياسات)، با خانواده خود( حقوق خانوادگي) و با نفس خود( اخلاق و تهذيب نفس) داشته باشند، تا بتوانند مسجود فرشتگان قرار گيرند.
پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم منجي بشريت است.
يكي از دانشمندان فرانسوي مي گويد:" بزرگترين قانون اصلاح و تعليم و تربيت همان حقايقي است كه به نام وحي، قسمت به قسمت بر محمد صلي الله عليه و آله و سلم نازل شده و امروز به نام قرآن در بين بشر است."
پيامبراسلام صلي الله عليه و آله و سلم در مدتي كوتاه، انسان هايي بزرگ، مانند علي عليه السلام، زهرا عليهاالسلام، سلمان فارسي، ابوذر، مقداد و... را تربيت كرد.
https://eitaa.com/Aliakbarnameh
✅تاريخ بعثت
در اين ميان پيامبر خاتم حضرت محمّد (ص ) در چشم انداز غار حرا، كوه ها، دره ها، دشت ها و بيابان ها را از نظر مى گذرانيد و با مشاهده آثار رحمت الهى با عشق و صفاى دل به عبادت خالق مشغول مى بود و پس از سپرى شدن ماه عبادت به مكّه مى آمد و پيش از آنكه به خانه برود، هفت بار كعبه را طـواف مى كرد.
https://eitaa.com/Aliakbarnameh