eitaa logo
مدرسه معارف علامه طباطبایی
849 دنبال‌کننده
68 عکس
116 ویدیو
5 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔶 الگوهای انسانی؛ دو راهی عقل و احساس (۲) الگوگیری و بهره روحی و ذوقی از یک الگو و اسطوره، ربطی به واقعیت و عدم واقعیت تاریخی آن ندارد. ما پیوسته می‌توانیم از تصویر یک الگو، «بهره ذوقی و تأثر روحی» بگیریم، اما هیچ واقعیت تاریخی نداشته باشد؛ همچنان که در بسیاری از داستان‌های اسطوره‌ای و رمان‌های مدرن این گونه است. در واقع الگوگیری، مشروط به «درستی یک الگو نزد عقل» است، حتی اگر چنین الگویی کاملاً «تخیلی و غیر واقعی» باشد. اما «تحلیل و تبیین عقلانی و مشاهده» یک الگو -همچون ناظری تحلیل‌گر- پس از اینکه احتیاج به جدا شدن از مسیر احساس دارد، بیش از هر چیزی مشروط به قدرت انسان برای «رها کردن ذهن، روان و قلب خود» از جهت‌گیری‌ها و پیش‌داوری‌هاست. چنین بستر آماده‌ای به سادگی به دست نمی‌آید و اکثر گرایش‌های ما در یکی از این دو حالت انحرافی گرفتار شده است: یا مجموعه احساساتی است که ورای آن تأمل و تعقلی نیست، و یا تبیین و تحلیلی برآمده از احساسات سرکوب شده و پیش داوری‌های انباشته شده است. اما اگر انسان مشاهده‌گر توانست از این مرحله حساس مقدماتی به سلامت عبور کند -که به خصوص برای نسل جوان امروز ما چندان ساده هم نیست- آنگاه برای تحلیل درست و مهندسی انسانیِ الگوها نیازمند این است که از «مختصات ظاهری و مشخصات تاریخی یا اسطوره‌ای» آن گذر کند. سپس با «برداشت‌های کلان و نظام برآمده از آن» بتواند «صورت مسأله مورد نیاز خود» را دوباره تبیین و بازسازی کرده، و با بدست آوردن «آموزه‌ها و برداشت‌های متفاوت از جمود ظاهری»، به «یافته‌ها و تأویل‌های عینی و علمی نوینی» دست پیدا کند. این مسیری است که انسان را قادر می‌سازد به سوی حل معضلات و دست‌یابی به اسرار عملی و قابل اتکا در زندگی واقعی خود حرکت کند. هر چه که الگوهای مورد بررسی ما در «فضای متفاوت‌تری» باشد، مجبور به تأویلات و استنتاج‌های بیشتری هستیم. مخصوصا اگر این الگوها در مرتبه روحی و وجودی متفاوتی باشند، کار ما دشوارتر خواهد بود. دشواری بیشتر با توجه به این امر است که چنین رویه‌ای چندان آشنا و مورد قبول همگان نیست و بیشتر عادت بر این است که -در مقام تبیین- یکی از دو جاده انحرافی را طی کنیم. بنابراین ورود در این مسیر بدون تمرین و تجربه عینی و عملی ممکن نیست. 📚 👁 «مدرسه معارف علامه طباطبایی» را دنبال کنید: تلگرام | اینستا | ایتا | آپارات
🔸وظیفه یا نتیجه؟! وظایف افراد، بر حسب جایگاه‌شان متفاوت است. بر طبق روایات، هر چقدر هم مؤمنین و متشرعین نسبت به اجتماع اهتمام داشته‌ باشند، به سوی امتلاء (فراگیر شدن) ظلم و جور می‌رویم. در روایات هم وارد شده که «یأتی زمانٌ لایُنکِر المؤمِنُ إلا بِقَلْبِه»، زمانی می‌آید که نهی از منکر فقط بصورت قلبی ممکن است، و نهی عملی مشکل می‌شود. در عرصه عمل هر کس باید از مرجعش بپرسد که وظیفه‌اش چیست؛ ولی بطور کلی شرایط به سمت و سویی خواهد رفت که امکان تبلیغ عملی به حداقل می‌رسد! امام سجاد علیه‌السلام ذیل آیه «وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ»(آل‌عمران-۱۰۴) می‌فرمایند عبارت «وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ» در آیه، یعنی «بعضی از شما» موظف به امر به معروف و نهی از منکر هستید. بله، وظیفه همگانی هست که انکار قلبی داشته باشند؛ ولی نهی زبانی و عملی، بسته به شرایط اجتماعی، جایگاه افراد، و تناسب و شاکله‌ی آنها متفاوت است. با توجه به روایاتِ امتلاء ظلم و جور، با اینکه مؤمنین همّ و غم برچیدن مفاسد را دارند، و قدم‌هایی برمی‌دارند، از آن‌سو هجمه‌ای که در منکرات از طرف دشمنان هست، و حتی دوستان! –کسانی که در رسانه‌ها مسئولیت دارند و تبلیغ می‌کنند-؛ سبب می‌شود که نتیجه‌ای که باید حاصل نمی‌شود. لذا برداشت شخصی من این است، و ادعا ندارم که حتما درست باشد؛ ما باید راهی را در پیش بگیریم که وجودمان آمر به معروف و ناهی از منکر باشد، و این جز با رفاقت با خداوند متعال امکان ندارد. تعبیر معصوم علیه‌السلام این است: «العالِمُ بِالمَعْروف، العامِلُ بِالمَعْروف، الآمِر بِالمَعْروف» برای امر به معروف، ابتدا باید عالم به معروف بود، بعد عامل بود، و پس از آن اقدام کرد؛ و هم‌چنین «العالِمُ بِالمُنکر، التّارِکُ لِلمُنکر، النّاهِی عَنِ المُنکر». هر چقدر افراد بتوانند رفاقت‌شان را با امام علیه‌السلام روز به روز بیشتر کنند، تأثیر بیشتری در کل نظام هستی می‌گذارند؛ و حتی در موضوعاتی نظیر حجاب نیز مؤثر خواهند بود. گرچه برخی از ۳۱۳ نفر یاران خاص حضرت هم در همین دوران پرورش می‌یابند، اما در یک نگاه جامع و کلی‌تر، ما بسوی ظلم و جور بیشتر می‌رویم، و از جهت عقلی نیز ظهور ولی‌عصر(عج)، هنگام یأس و ناامیدی مردم روی می‌دهد؛ در روایت آمده «عند الإیاس»! و مأیوس شدن زمانی است که همه بگویند ما نمی‌توانیم و از دست ما کاری ساخته نیست، و حقیقتاً بگویند «اللّهم إنّا نَرْغَبُ إِلیک في دُولَةٍ کریمة...»؛ در واقع هر چقدر هم مؤمنین زحمت بکشند، به آن نتیجه مطلوب نائل نمی‌شوند؛ چون درخواست دولت کریمه لغو و بیهوده خواهد بود. عمل به وظیفه، با نگاه به نتیجه برآورده نمی‌شود. همان‌طور که حضرت عباس علیه‌السلام با علم به اینکه احتمال آوردن آب برای کودکان اندک است، به وظیفه‌اش عمل کرد. اما آن نتیجه‌ی مطلوب که با خود حضرت حاصل می‌شود، قبل از ظهور محقق نمی‌شود، و این قطعی است! بنابراین عمل به وظیفه یک بحث است، و رسیدن به نتیجه مطلوب بحث دیگری است؛ و این بستگی به باور افراد دارد. امام باقر علیه‌السلام با اینکه با قیام حضرت زید سلام‌الله‌علیه همراهی نکردند، ولی خودشان فرمودند هر کس فریاد استغاثه ایشان را بشنود و پاسخ ندهد، به آتش می‌افتد! و این ناشی از اخلاص حضرت زید بود که فرمود که حتی اگر فقط من و فرزندم باشیم، این حرکت را انجام می‌دهیم. من خودم شاهد بودم که مرحوم آقای بهجت از مظلومیت حضرت زید، اشک در چشمان‌شان حلقه زد. اهل‌بیت علیهم‌السلام با علم به اینکه نتیجه‌ی لازم حاصل نمی‌شود، نهایت فداکاری را به خرج دادند؛ و این نشان عظمت افراد است. در جنگ صفین معاویه به دروغ افرادی را می‌فرستاد تا خبر مرگ او را در شام، به کوفه بیاورند، تا مانع از تشکیل سپاه کوفه شود؛ امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمودند تا معاویه این پوستین را از زیر پای من نگیرد(منظور خلافت است،)، نمی‌میرد! از ایشان پرسیدند، پس چرا مسلمانان را به کشتن می‌دهی؟ ایشان فرمودند برای اتمام حجت؛ من شب تا صبح فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که باید بین جهنم و جنگ یکی را انتخاب کنم! کسی که با علم نرسیدن به نتیجه مطلوب کاری را انجام می‌دهد، رابطه عاشقانه‌‌تری با محبوبش دارد؛ تا فردی که بگوید من این کار را انجام می‌دهم تا به نتیجه‌ای که خودم می‌خواهم برسم. ابوبصیر از امام صادق علیه‌السلام پرسید پس کی فرج شما می‌رسد؟ امام فرمودند تو هم به دنبال دنیای خودت هستی؟! فرق است میان کسی که در پی رضای خداست، با فردی که منظورش از نتیجه، هوی‌وهوس خودش است. 👤 بخشی از بیانات یکی از شاگردان سلوکی مرحوم سعادت‌پرور(ره) 👁 «مدرسه معارف علامه طباطبایی» را دنبال کنید: تلگرام | اینستا | ایتا | آپارات
🔶 تعقل زن در عاشورا (۱) واکاویِ الگوها و نگرش عقلی به آنان، هیچ منافاتی با قداست آنها ندارد. قداست یک الگو و شخصیت، یعنی اینکه ارزش فکر کردن و تأمل دارد؛ و زمانی این الگو گرفتن عمیق و واقعی است که با تعقل همراه باشد وگرنه تبدیل به «تبعیت و تقلید سطحی و بدون محتوا» خواهد شد. از سوی دیگر ادعای قداست در یک الگو به معنی این است که اعتقاد داریم در عالم واقع این الگو از مرتبه‌ای بلند و عالی برخوردار است، پس چه واهمه‌ای داریم که بدون پیش‌داوری‌های اعتقادی او را بررسی و ارزیابی کنیم؟ بنابراین روشن می‌شود که واهمه و امتناع از ارزیابی تعقلی نه تنها ناشی از اعتقاد بیشتر نیست، بلکه کسی که امتناع می‌کند، در واقع و در عمق خود واهمه‌ای دارد که ناشی از تردید و عدم اعتقاد قطعی است؛ اما آن که تردیدی ندارد و اعتقاد واقعی دارد باکی از «آزمودن و تعقل» و «نگاه بدون تکیه بر اعتقاد» ندارد. در بررسی یک الگوی مقدس، ما دو گونه آسیب را می‌‌بینیم، و لازم است از دچار شدن به آن مراقبت کنیم: اول. امکان تأثیر پیش‌داوری‌های اعتقادی و تقدیس‌گرایانه که باعث می‌شود نتوانیم با تعقل کامل به بررسی بپردازیم؛ دوم. آسیبِ مقابل، گرفتاری انسان در ضدیت با افراط‌های مذهبی و فشار تبلیغات رسمی در القای مسائل دینی و جا انداختن الگوهای مقدس است. بسیاری از افراد، تحت‌تأثیر چنین فضای یک طرفه‌ای- که بخش‌های عمده‌ای از جامعه را درنوردیده-دچار پیش‌داوری‌ها و حساسیت‌های مقابل آن شده‌اند و گوئی از قبل تصمیم خود را گرفته و مواضع خود را انتخاب نموده‌اند. این آسیب نیز از آسیب قبلی کمتر نیست و نتیجه آن هم به همان اندازه مصیبت‌بار است. شخصیت زن، و حضور و اثرگذاری او در واقعه عاشورا، جایگاهی کلیدی و محوری دارد؛ و کاملاً با زنانگی او همراه و بدون آن قابل اجرا نیست. در تمامی این واقعه از شروع، و حتی قبل از آن، بدون حضور زنان این ماجرا کامل نمی‌شود. حتی نقش زنان حاشیه‌ای هم در ادامه چنان پررنگ است، که این زنان از قبیله‌ا‌ی دور از ماجرا، امکان دفن جنازه‌ها را فراهم می‌کنند و در جامعه مردسالار و مردمحور عرب، هیچ مردی چنین نقشی به دست نمی‌آورد. این «ایفای نقش اصلی توسط زنان حاشیه‌نشین» در نقاط دیگر هم ادامه دارد(همچون ماجرای همسر خولی و سر بریده). اما در بررسی اصلی‌ترین شخصیت زنِ عاشورا، یک نکته است که بیش از همه توجه یک ناظر بیرونی را به خود جلب می‌کند: نقش‌ها و حالات متناقض! آنچه از زینب –درود خدا بر او باد- و روایات حقیقی و اسطوره‌ای‌اش باقی مانده، تماماً پر از نقش‌ها و اثرات متناقضی است که به صورت طبیعی نباید با هم باشد، و در نگاه اولی، انسان انتظار یکی از این دو جهت متناقض را دارد؛ درحالی که به شدیدترین وجهی با هم جمع شده‌اند. «اسارت» به طور طبیعی همراه است با ضعف و ناتوانی، از دست دادن قدرت، غلبه دشمن بر سرنوشتِ انسان و مغلوب شدن اسیر... و این حالت‌ها طبیعی‌ترین نتیجه‌ای است که انسان از ماجرا انتظار دارد و هیچ نقصی در فرد اسیر محسوب نمی‌شود. اما در این ماجرا هر چه که از این اسارت می‌گذرد، و هر چه که اسارت غلیظ‌تر و کامل‌تر می‌شود، روایت این شخصیت با قدرت و توان بیشتری همراه است، و هرگز در نقطه‌ای به ضعف و ناتوانی گرایش پیدا نمی‌کند. تناقض دیگر میان نقشِ پرده‌نشینی مفروض برای زن در جامعه مردسالار و افراطی عرب است، با نقش‌های وسیع، عمیق و پیچیده اجتماعی و سیاسی که در این ماجرا برای شخصیت زن روایت می‌شود. در واقع در همین روایت هم این تناقض بیشتر و کامل‌تر است و نه تنها نقش پرده‌نشینی و غیر فعال بودن برای زن در آن جامه مفروض است، بلکه به بیان کامل‌تر باید زن را همراه با «بی‌عملی» به معنی کامل آن در آن جامعه و در واقعه تصور نمود. حضور این بی‌عملی به شکل کاملی در واقعه دیده می‌شود و گوئی در ظاهر ماجرا و طبق رسوم آن زمان، غیر از صبر و تحمل و انتظار و عدم اعتراض چیزی برای شخصیت زن –حتی اگر قوی‌ترین باشد- فرض گرفته نشده است. اما این بی‌عملی در ذات خود با بالاترین عمل همراه است به گونه‌ای که از محکم‌ترین عمل مردانه جامعه - یعنی عمل نظامی- در تأثیر و ماندگاری، پیشی می‌گیرد. چنین بی‌عملی که «در جامه‌ی پرده‌نشینی» و در عین حال همراه بالاترین عمل و تأثیرگذاری است، از اسرار عاشورا به شمار می‌رود. ادامه دارد... 📚 👁 «مدرسه معارف علامه طباطبایی» را دنبال کنید: تلگرام | اینستا | ایتا | آپارات
🔶 تعقل زن در عاشورا (۲) نگاه مردانه آن جامعه که بر همه چیز حاکم است، زن را تنها ابزاری برای غرائز خود دانسته و این را مشروع و حق خود می‌داند که درباره اسیران زن نیز چنین درخواست شهوانی به نهایت خود می‌رسد. در ماجرای جنگ‌های داخلی پس از رحلت پیامبر چنین رفتارهایی با شدت انجام شده و داستان‌های فراوان و شنیعی در این باره نقل می‌شود. اما در این ماجرا چگونه این اسیران در نهایت امنیت و در یک «حصار قدرتمند» هستند که با وجود رفتارها و فشارهای سخت، کسی جرأت چنین تعرضی به این اسیران نمی‌کند؟ راز این «حصار و امنیت قدرتمند و حفاظت ویژه» آن چیست و این تناقض عریان چگونه ایجاد می‌شود؟ ذات مصیبت، «درد و رنج و ناراحتی» است و چنین دردی برای زنان عاشورا در اوج و بالاترین حد آن است و تمام دردهای مردانه با انعکاسی بیشتر بر زنان منعکس است؛ اگر مردان با شهادت از این درد رها می‌شوند، این درد برای زنان ادامه پیدا می‌کند بلکه بیشتر و کامل‌تر و عمیق‌تر می شود. در این میان «زیبا دیدن» این مشکلات چه معنی و مفهومی دارد؟ نمی‌توان زیبائی آن را به دلیل «اثر تکاملی» آن دید، چون زیبائی غیر از مؤثر بودن است و «دوگانه مصیبت و زیبائی» به صورت همزمان و به عنوان یک تناقض آشکار چنان خودنمائی می‌کند که خود یک جلوه ویژه در این واقعه است. آنچه از برآیند تمام این عوامل و مختصات این روایت در مورد «هویت زنانه در عاشورا» برداشت می‌شود، شخصیتی است رازآلود، غیرقابل تحلیل اما مقتدر و قدرتمند که عامل، تاثیرگذار و فضیلت‌محور است. شخصیتی که تحلیل و درک ابعاد هویتی و حتی انگیزه‌ها و نیات و مقاصد او به راحتی قابل درک نیست و بعد از گذشت قرن‌ها چنان مکتوم و پیچیده است که هر گرایش فکری از مخالف و موافق می‌تواند برداشت‌های خود را داشته باشند. بدون تردید اگر چنین هویت و ماهیت زنانه‌ای را در همین اوج و قله‌ای که واصل شده است، در نظر بگیریم نمی‌تواند الگوی هیچ انسان بزرگ و کوچکی شود. آنچه که به عنوان «زینب زمانه» و «زینب‌گونه شدن» و مانند اینها گفته می‌شود در حد یک استعاره و شعار تشویقی قابل قبول است، اما به عنوان یک الگوی تمام عیار و قابل تبعیت از تمام جهات غیر ممکن است. آنچه در عاشورا رخ داده -اگر همه ابعاد ثبوتی و اثباتی آن را در نظر بگیریم- در تمامی تاریخ بشر بدون بدیل است و حتی معصومین نیز بر این منوال عمل نکرده‌اند. بی‌مانند بودن این حادثه با تمام ابعاد آن ربطی به اعتقاد و گرایش ما ندارد و به عنوان یک واقعیت بیرونی گفته می‌شود. اما به عنوان مسیری برای انسان متوسط و با صرف‌نظر کردن از آن برتری‌های بی‌مانند، می‌تواند برای هر فرد به اندازه ظرفیت و توان خود الگو بوده و با توجه به این قله بلند انسانی راه خود را به سوی برتری و فضیلت باز کند و مسیر خود را بشناسد. حال، مهم‌ترین برداشت و راهنمائی از این هویت برتر زنانه و الگوی خاص عاشورائی آن چیست؟ اول. توجه به پیچیدگی‌های انسانی که در هویت زنانه به اوج خود می‌رسد و تا حد رازآمیزی عمیق می‌شود. کنار گذاشتن تصورات ساده و یک بُعدی و تک‌ساحتی به انسان گرچه همیشه خسارت‌‌بار است، اما در مورد هویت زنانه به مرتبه غیر قابل قبولی می‌رسد. اگرچه این پیچیدگی‌ها در تناقضات عاشورا شکل روشن و اجرائی‌تری پیدا می‌کند اما برای انسان امروز بیشتر از گذشته قابل اجرا است. دوم. زیربنائی‌ترین تناقضی که در عمل به ما کمک می‌کند تا تمام تناقضات دیگر را شناخته و به سوی آن حرکت کنیم، عبارت است از «حفظ مرتبه و فضیلت انسانی» در عین «حضور مقتدرانه در زندگی حقیقی فردی و اجتماعی». در اکثر موارد این دو، در تناقض جدی و روشنی قرا می‌گیرند و تمام اقتدار و عمل و بی‌عملی هویت عاشورائی زن در این است که در این تناقض موفق و پیروز از میدان بدر شده است. مجموعه گرایش‌های سنتی ما طرف اول را به تنهایی حفظ کرده و گرایشات مدرن به بخش دوم این تناقض توجه کرده و از اولی غافل است. اما هویت زن در عاشورا برآیندی تمام عیار و کامل از این دو است. سوم. اساسی‌ترین امکان را برای مسیر انسانی و اجرای دو مطلب قبلی فراهم می‌کند و اکثر موفقیت انسان در همین یک نکته است: «ظرفیت انسانی و توسعه آن»؛ این اساسی‌ترین شرط برای پیمودن این راه پیچیده و سخت و مستصعب است و فضیلت خاص زنان عاشورائی، رسیدن به این قله ظرفیت انسانی بوده و این زیربناست که آنان را در ان اوج کمال بشری قرار می‌دهد. 📚 👁 «مدرسه معارف علامه طباطبایی» را دنبال کنید: تلگرام | اینستا | ایتا | آپارات
🔶 مبارزه خاموش (۱) در رابطه با حرکت امام حسین سلام‌الله‌علیه برداشت‌های متفاوتی شده است. حضرات معصومین علیهم‌السلام راهی را در پیش گرفتند که بهترین گزینه برای مطرح کردن دین، و مطرح کردن مظلومیت خدای تبارک و تعالی هست؛ چیزی که فطرت به آن گواهی می‌دهد. دشمنان هم از همین راه استفاده می‌کنند؛ همین الان که ما و شما داریم با هم صحبت می‌کنیم دشمنان دارند ما را به عنوان جنگ‌طلب، پرخاش‌گر، به عنوان کسانی که مثلا قمه می‌زنند، خون‌ریز هستند؛ و خودشان را در قالب مظلومیت، و مدافع حقوق بشر، مدافع حقوق حیوانات نشان می‌دهند، و به اصطلاح عرفی پیراهن عثمان درست می‌کنند! چرا مظلومیت امیرالمؤمنین علیه‌السلام به خصوص بعد از عثمان عمیق‌تر شد؟ چون آنها از راه مظلومیت پیش رفتند! با اینکه امیرالمؤمنین سلام‌الله‌علیه در قتل عثمان هیچ شراکتی نداشت، ولی معاویه از این راه پیش آمد که ما خون‌خواهِ مظلوم هستیم، و تو شراکت داشتی در خون عثمان؛ در حالیکه امیرالمؤمنین هیچ شراکتی نداشت، بلکه دفاع هم کرد. خود امیرالمؤمنین سلام‌الله‌علیه عبارتی دارد -که من هر وقت یادآور این عبارت می‌شوم، تأثر پیدا می‌کنم- حضرت می‌فرماید من آنقدر از عثمان دفاع کردم که «خَشَیْتُ أَنْ أَکُونَ آثِما» می‌ترسم که معصیت خدا را کرده باشم! منظور این است که همان‌طور که آن موقع از راه مظلومیت عثمان، امیرالمؤمنین علیه‌السلام را که اول مظلوم بود، مظلوم‌تر کردند؛ الان هم که همین‌طور است. به همین خاطر در مبارزه و مقابله، بالاترین روشی که اهل‌بیت عصمت و طهارت مطرح می‌کنند، پیش‌روی از راه مظلومیت است؛ و این را حضرت زهرا سلام‌الله‌ علیها پایه‌گذاری کردند. به این عنوان که قبر خودشان را مخفی کردند، گریه‌های ممتد داشتند، گریه‌هایی که به ایشان خطاب شد یا شب گریه کنید یا روز! ایشان خواستند از راه اشک کار را پیش ببرند. خدای تبارک و تعالی قضیه عاشورا و کربلا را یک جوری رقم زد، که مظلومیت در اعلا مرتبه‌اش نمود داشته باشد. بعضی‌ها به طفل شیرخوار حساس‌اند، علی‌اصغر را مقتول این جریان قرار داد؛ بعضی‌ها به جوان حساس‌اند، و می‌گویند داغ جوان نبینی، علی‌اکبر را خدای متعال به میدان آورد... بعد مسأله اسارت اسرا و جریان حضرت زینب که لابلای این کاروان مظلوم، سرهای بریده باشد. یعنی به شدیدترین شکل و واضح‌ترین شکل مظلومیت، خودش را نشان داد. طوری‌ که این مظلومیت به قدری واضح و آشکار شد که در کاخ یزید هم اذان خوانده شد، و خود یزید هم آمد و گفت که تقصیر من نبود، من راضی به این کار نبودم؛ ابن زیاد این کار را کرد! خدای تبارک و تعالی از راه مظلومیت قضیه کربلا را رقم زد. بهترین روشی که در تاریخ شکل گرفته، همین روشی است که حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها در پیش گرفتند؛ و آن مبارزه منفی و خاموش است؛ مبارزه‌ی بی سروصدا، مبارزه‌ی بدون اسلحه، بدون هیاهو. امام حسین سلام‌الله‌علیه که خودش این کاروان را -در طول تاریخ- به راه انداخت، منحصر به زمان خودشان و عاشورا تنها نبود. بعد از جریان عاشورا این قافله همین‌طور که شاید نزدیک به بیست میلیون نفر الان به طرف کربلا می‌روند؛ یک حرکت و مبارزه فراگیر، ولی بی سر‌و‌صداست. کسی اسلحه همراهش نیست؛ اگر کسی اسلحه همراهش باشد، در واقع دارد خیانت می‌کند. افراد مطرح نیستند؛ فقط امام‌ حسین سلام‌الله‌علیه مطرح می‌شود. این مبارزه از راه پیاده‌روی است؛ مبارزه از راه بردن زن و بچه، طفل شیرخوار، در این گرمای پنجاه درجه که امام صادق سلام‌الله‌علیه دعا می‌کند برای این افراد و می‌فرماید که خدایا رحم کن به این چهره‌های سوخته! یکی از اساتید در تشرفی که داشتند می‌فرمودند، خود حضرت ولی‌عصر سلام‌الله‌علیه به کاروان اربعین خدمت می‌کردند، و فرمودند که جدم حسین سلام‌الله علیه این کاروان را برای ظهور من به راه انداخته است. در روایات نقل شده ظهور حضرت ولی‌عصر وقتی فراگیر می‌شود، که قبلش تمام عالم متوجه امام حسین می‌شوند. کأنه قبل از ظهور، امام حسین سلام‌الله علیه در همه عالم شناخته می‌شود؛ از بودایی گرفته، تا مسیحی -ما خودمان سه سال پیش در مسیر اربعین صابئی دیدیم- و همه‌ی عالم حسین علیه‌السلام را می‌شناسند؛ که وقتی امام زمان سلام‌الله علیه ظهور می‌کند، می‌فرماید «یا أهل العالم، إنّ جَدّی الحسین...» و این راه مبارزه، یعنی پیش‌روی از راه مظلومیت، پیش‌روی از راهی که هیچ کسی نمی‌تواند جلویش را بگیرد. بدون اسلحه، بدون توهین به کسی یا حکومتی... امام حسین علیه‌السلام خودشان پایه‌گذار کاروان اربعین هستند؛ برای چی این کاروان را راه انداختند؟ ادامه دارد ... 👁 «مدرسه معارف علامه طباطبایی» را دنبال کنید: تلگرام | اینستا | ایتا | آپارات
🔶 مبارزه خاموش (۲) امام حسین علیه‌السلام خودش پایه‌گذار کاروان اربعین هستند؛ برای چی این کاروان را راه انداختند؟ امام سجاد سلام‌الله علیه حدود چهل سال بدون اینکه هیچ اسلحه‌ای به دست بگیرند، مرتب در هر جایگاهی با گریه می‌خواستند مظلومیت پدرشان را معرفی بکنند. درک اینکه کدام گزینه برای احیای دین موفق‌تر است، بالاترین چیزی است که امام زمان سلام‌الله علیه از ما می‌خواهد. راهی که خدای تبارک و تعالی از طریق حضرت زهرا سلام‌الله علیها و امام حسین سلام‌الله علیه پیش روی مؤمنین قرار داد؛ حرکت و مبارزه منفی، خاموش و همگانی است. در مبارزه ظاهری و با اسلحه، عده‌ای خاص می‌توانند ورود پیدا کنند؛ مبارزه‌ای که همه می‌توانند در آن وارد شوند، از طفل شیرخوار گرفته تا پیرمرد نود ساله، از نظامی گرفته تا روحانی، از بازاری گرفته تا زنان... کاروانی که هر سال برای احیای دین و برای بقای دین، -همه زحمت‌ها و تلاش‌ها برای این است که دین بماند- یک حرکتی است که هیچ‌کس نمی‌تواند بگوید که شما دارید به من توهین می‌کنید؛ این مؤثرترین و زلال‌ترین و خالصانه‌ترین و موفق‌ترین گزینه برای استقرار حکومت الهی است. چرا امام حسین سلام‌الله علیه این مسیر را پیش بردند؟ چه هدفی پشت سر این اشک‌ها هست، که امام حسین سلام‌الله علیه فرمود «أنا قتیل العبرة» من اصلا کشته شدم که اشک ریخته بشود؟ چون اگر اشک ریخته بشود، انسان زلال می‌شود، طهارت پیدا می‌کند، سنخیت با اهل‌بیت عصمت و طهارت پیدا می‌کند. سوخت ظالم از عمل مظلوم تأمین می‌شود. این کلمات از من نیست، از معصوم سلام‌الله علیه است. اهل‌بیت عصمت و طهارت فرمودند که ظالم با ظلمش از بین می‌رود، اما شما ظالم را تغذیه نکنید! درست مثل این است که ماشینی که مثلا بر سر شما بمب می‌اندازد، بنزینش را شما تأمین کنید؛ خب بمب بر سر خودتان می‌افتد؛ ولی شما می‌گویید چاره‌ای نداریم! یعنی در بازار ما می‌شود دروغ نباشد؟ ربا نباشد، خلاف نباشد، نیرنگ نباشد؟ زن‌های ما می‌توانند همه عفیفه باشند؟ امام حسین سلام‌الله علیه یک راهی را در پیش گرفتند که با مطرح کردن این راه خواستند بشریت را متوجه کنند، که اگر طهارت داشته باشید، اگر گریه داشته باشید... از خود معصوم سلام‌الله علیه رسیده که قوم بنی‌اسرائیل حکومت فرعونی را با اشک از بین بردند؛ فرمودند چهل صباح گریه کردند به خاطر کثافت‌کاری‌های خودشان و حکومت فرعونی منقرض شد! ۱۷۰ سال انقراضش جلو افتاد؛ لذا امام معصوم فرمودند که «... و کذلک أنتم» و شما هم اگر از راه اشک بروید، شما هم اگر از راه تضرع و استغفار پیش بیایید، ظالمی باقی نمی‌ماند. عبارت دیگری از خود امام زمان سلام‌الله علیه به ما رسیده است که «فَمَا يَحْبِسُنَا عَنْهُمْ إِلاَّ مَا يَتَّصِلُ بِنَا مِمَّا نَكْرَهُهُ...» آن چیزی که ما را محبوس کرده، اعمال شماست! دیگر با چه بیانی بگویند؛ یعنی این اعمال که مکروه ماست و ما نمی‌پسندیم، ما را زندانی کرده است. حالا ما بگوییم دشمنان شما را زندانی کردند، اسراییل شما را زندانی کرده، امریکا شما را زندانی کرده؛ می‌گوید نه، اعمال شما سبب شده؛ کدام را بپذیریم؟ کلام معصوم یا فکر و خیال خودمان را؟ دشمن که امام زمان را نمی‌خواهد، ما امام زمان را می‌خواهیم؛ امام زمان می‌گوید شما من را نمی‌خواهید: «اَلطَّرِيدُ اَلشَّرِيدُ»! لذا اگر کسی بخواهد که درکی نسبت به عاشورا و حرکت عاشورا، و درکی نسبت به اربعین و حرکت اربعین داشته باشد؛ بالاترین مرتبه‌اش این است که انسان بفهمد که حرکت امام حسین علیه‌السلام یک حرکت خاموش بود. بالاترین مرتبه‌اش این است که بفهمد حرکتِ نتیجه‌بخش، اشک است: «اِرْحَمْ مَنْ رَأسُ مالِهِ الرَّجاءُ، وَ سِلاحُهُ الْبُكاءُ» اسلحه‌اش گریه است. لذا همانطوری که امام زمان فرمودند که جدم امام حسین این کاروان را برای ظهور من راه انداخته‌اند؛ کسی که در این پیاده‌روی شرکت می‌کند، باید نیتش این باشد که من می‌خواهم برای فرج قدم بردارم، و این قدم‌ها برای فرج است. برای فرج یعنی چی؟ یعنی من را به آن نقطه اشک برسان، من را به آن نقطه طهارت برسان، من را به آن نگاه سالم و نگاه معصومین در حرکت خودشان برسان؛ که من بدانم که هر چقدر پاک‌تر باشم، در خانه نسبت به همسرم رفتارم بهتر است؛ یا اگر درس می‌خوانم، خالصانه‌تر است. 👤 بخشی از بیانات یکی از شاگردان سلوکی مرحوم سعادت‌پرور(ره) 👁 «مدرسه معارف علامه طباطبایی» را دنبال کنید: تلگرام | اینستا | ایتا | آپارات
26.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴 رحلت جانسوز پیامبر اکرم(ص) و شهادت امام حسن مجتبی(ع) و امام رضا(ع) را تسلیت می‌گوییم.🏴 👁 «مدرسه معارف علامه طباطبایی» را دنبال کنید: تلگرام | اینستا | ایتا | آپارات
محمدحسین قدوسی - تشنه زیر باران.mp3
1.95M
🎧 تشنه زیر باران «وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَىٰ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَلَٰكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ» (اعراف-۹۶) 👁‍🗨 «مدرسه معارف علامه طباطبایی» را دنبال کنید: تلگرام | اینستا | ایتا | بله | آپارات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اسلام همان‌طور که مکرر گفته‌ایم دین عمل است، نه دین حرف؛ و شریعت کوشش است، نه فرض؛ و مسلمانان به این درجه از انحطاط و سقوط اخلاقی و فرهنگی نرسیدند، مگر به خاطر همین که به انجام تشریفات ظاهری اکتفا نموده و از روح دین و باطن امر آن بی‌خبر ماندند. علامه طباطبایی (ره) 🔗 http://eksir.org/ 👁🗨 «مدرسه معارف علامه طباطبایی» را دنبال کنید: تلگرام | اینستا | ایتا | بله | آپارات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⁉️ آیا «ذکر یونسیه» که مورد توجه علما و بزرگان بوده، نیاز به اجازه و آداب و شرایط خاصی دارد؟ بخش اول در رابطه با این ذکر روایتی وارد شده که هم حکیمانه و هم عقلی است؛ این جمله از معصوم علیه‌السلام رسیده، و احتیاج به اجازه هم ندارد. امام علیه‌السلام فرمودند: «وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اِغْتَمَّ كَيْفَ لاَ يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ «لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ أَنْتَ سُبْحٰانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ اَلظّٰالِمِين» تعجب می‌کنم که کسی غم دارد و پناه نمی‌برد به این ذکر «فَإِنِّي سَمِعْتُ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا «وَ نَجَّيْنٰاهُ مِنَ اَلْغَمِّ وَ كَذٰلِكَ نُنْجِي اَلْمُؤْمِنِينَ» استناد امام معصوم سلام‌الله‌علیه هم به خود آیه‌ی قرآن است که همان‌طور که حضرت یونس را از غم نجات دادیم «وَ كَذٰلِكَ نُنْجِي اَلْمُؤْمِنِينَ» اهل ایمان را نجات می‌دهیم. اما سؤال و نیاز هر کسی به اندازه‌ی درکش هست؛ ما شاید حدود پانزده سال پیش عتبات مشرف شده بودیم، یک آقایی که بچه کوچکی داشت، همراه ما بود؛ موقعی خارج شدن از حرم امام حسین سلام‌الله‌علیه، کفش خودش و خانمش بود، ولی کفش بچه نبود؛ و مجبور شدند برای بچه کفش بخرند، با اینکه کفش قبلی را هم تازه خریده بودند. قبل از زیارت، هر چه بچه اصرار می‌کرد من کفش می‌خوام، به او می‌‌گفتند چون برات تازه کفش خریدیم، دیگه نمی‌تونیم برات کفشِ تازه بخریم؛ اما وقتی کفش گم شد، مجبور شدند دوباره برایش کفش بخرند؛ بعد از اینکه کفش خریدند، بچه گفت من از امام حسین کفش خواستم! این آقا می‌گفت دفعه‌ی بعد که حرم مشرف شدیم، کفش قبلی سر جایش بود! حالا امکان دارد کفش بزرگ را یکی اشتباهی بپوشد، اما کفش بچه شش هفت ساله را بعید هست، و اینکه دفعه‌ی بعد سرجایش باشد، معلوم است کار خود امام حسین سلام‌الله‌علیه بوده، مأمور فرستاده تا دعای کودک را اجابت کند. اما نکته مهم این است که ما معمولا به خاطر حاجت خودمان، متوسل به این ذکر یا به اذکار دیگر می‌شویم؛ نه اینکه برای حضرت قدم بر داریم! درحالی که اگر برای حضرت قدم برداریم «مَنْ شَغَلَ بِذِكْرِي عَنْ مَسْأَلَتِي أَعْطَيْتُهُ أَفْضَلَ مَا أُعْطِي مَنْ يَسْأَلُنِي» کسی که با یاد من حاجتش را فراموش کند، بیشتر به دنبال حاجتش می‌روم. در روایت فراوان است که اگر کسی به دنبال حاجت برادر مؤمنش برود، خدای تبارک و تعالی به دنبال حاجتش می‌رود. حالا اگر کسی کاری را برای امام زمان انجام بدهد، برای فرج انجام بدهد، و خودش مشکلی داشته باشد؛ امام زمان سلام‌الله‌علیه می‌بیند و حاجتش را بر طرف خواهد کرد. کسی که برای فرج حضرت قدم برمی‌دارد، در مسیر برداشتن ظلم‌ها قدم برمی‌دارد. کسی که التزام به این ذکر دارد، متوجه این حقیقت می‌شود، که خودش ظالم ‌است؛ کسی که خودش را ظالم می‌بیند، می‌داند که امام علیه‌السلام به خاطر ظلم او محبوس است! و کسی که برای رفع حاجت امام علیه‌السلام و برای فرج و گشایش امام علیه‌السلام، ظلم‌های خودش را خاموش کند، این ذکر به او تنبه می‌دهد به اینکه تو ظالم هستی، و در ازل با تأخیر در قبول ولایت اهل‌بیت عصمت و طهارت علیه‌السلام مرتکب ظلم شدی، و اینجا با استغفار زیاد و این ذکر که حقیقتِ استغفار است، تنبه پیدا می‌کنی که من آتش‌های خودم را باید خاموش کنم؛ وقتی که آتش‌ها را خاموش کردی، مشی برای ولی‌عصر سلام‌الله‌علیه کردی، آن وقت هم خدای تبارک و تعالی جبران می‌کند. ادامه دارد ... 📌 بخشی از بیانات یکی از شاگردان سلوکی مرحوم سعادت‌پرور(ره) 👁🗨 «مدرسه معارف علامه طباطبایی» را دنبال کنید: تلگرام | اینستا | ایتا | بله | آپارات
⁉️ آیا «ذکر یونسیه» که مورد توجه علما و بزرگان بوده، نیاز به اجازه و آداب و شرایط خاصی دارد؟ بخش دوم اگر کسی به حقیقت این ذکر راه پیدا کند، لزومی هم ندارد تعداد خاصی بگوید؛ لزومی هم ندارد در سجده بگوید؛ ولی تنبه پیدا بکند که چرا من می‌گویم ظالم هستم؟ چرا بعد از «لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ أَنْتَ» می‌گویم «سُبْحٰانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ اَلظّٰالِمِين»؟ چه ربطی بین این دو هست؟ کسی که «لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ أَنْتَ» می‌گوید، یعنی اینکه از تو جز خیر صادر نمی‌شود؛ جز تو نیست. وقتی می‌گوید جز تو نیست، یعنی غیر از تو رحمت نیست، برکت نیست، لطف نیست، احسان نیست! وقتی که عدلِ محض زندانی باشد، در زندان به سوی ظلمه باز است؛ وقتی که مهرِ محض زندانی باشد، بی‌مهری پراکنده می‌شود؛ وقتی که زیبایی زندانی باشد، زشتی‌ها پراکنده می‌شود. همان معامله‌ای که با امیرالمؤمنین در طول بیست و چند سال خانه‌نشینی شد، همان را ما در طول تاریخ داریم با امام زمان سلام‌الله‌علیه انجام می‌دهیم. همان‌هایی که امیرالمؤمنین را زندانی کردند، در چهره‌های ما ظاهر می‌شوند، و امام زمان سلام‌الله‌علیه را زندانی می‌کنیم؛ چون خودشان فرمودند آنچه ما را محبوس می‌کند اعمال دوستان ماست! پس این ذکر توجه به این حقیقت است که وقتی من ظالم هستم، و در را به روی عدل بستم، یعنی نمی‌خواهم عدل بر من حکومت پیدا بکند، و لذا بی‌عدالتی‌ گسترش پیدا می‌کند. کسی که اعتراف به ظالمیت خودش می‌کند، یعنی من دوستدار عدل هستم، یعنی طالب امام هستم. نتیجه این ذکر طلب امام هست؛ نتیجه این ذکر طلب فرج است؛ نتیجه این ذکر طلب سعادت است، طلب رحمت است، طلب زیبایی است، طلب عقلانیت است. چون عقل وقتی که زندانی باشد، در به روی بی‌عقلی باز می‌شود. پس اعتراف به «سُبْحٰانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ اَلظّٰالِمِين» اعتراف به این است که ظلمِ من، عدلِ محض را زندانی کرده؛ و کسی که اعتراف می‌کند، یعنی می‌خواهد دری به روی عدلِ محض باز بکند، تا بر وجودش ولایت داشته باشد، تا سرپرستی او را بر عهده بگیرد؛ می‌گوید بیا عدل را بر وجود من حاکم کن، عدل را بر قلمِ من، و قدمِ من مؤثر کن؛ می‌خواهم که تحت مدیریت تو باشم. «سُبْحٰانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ اَلظّٰالِمِين»، درخواست مدیریت امام در وجود انسان است؛ یعنی بیا و مدیریت من را به عهده بگیر! همان که امام علیه‌السلام هم به خدای تبارک و تعالی عرض می‌کند: «إِلٰهِى هذِهِ أَزِمَّةُ نَفْسِى عَقَلْتُها بِعِقَالِ مَشِيَّتِكَ»(دعای صباح امیرالمؤمنین علیه‌السلام) این زمام علی را بیا بر عهده بگیر! وقتی امیرالمؤمنین این‌گونه می‌گوید، ما هم باید نسبت امیرالمؤمنین سلام‌الله‌علیه بگوییم. 📌 بخشی از بیانات یکی از شاگردان سلوکی مرحوم سعادت‌پرور(ره) 👁🗨 «مدرسه معارف علامه طباطبایی» را دنبال کنید: تلگرام | اینستا | ایتا | بله | آپارات
30M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚡️یادِ خدا از زبان علامه طباطبایی رحمت‌الله‌علیه «فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ» (بقره-۱۵۲) 👁🗨 «مدرسه معارف علامه طباطبایی» را دنبال کنید: تلگرام | اینستا | ایتا | بله | آپارات
41.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚡️ مستی‌ِ غفلت از زبان حجت‌الحق مرحوم سعادت‌پرور رحمت‌الله‌علیه «سُكْرُ الْغَفْلَةِ وَ الْغُرُورِ أبْعَدُ إفَاقَةً مِنْ سُكْرِ الْخَمُورِ» مستى غفلت و غرور از مستى شراب طولانى‌تر است.
(امیرالمؤمنین علیه‌السلام، غررالحكم، حديث ۵۷۵۰)
👁🗨 «مدرسه معارف علامه طباطبایی» را دنبال کنید: تلگرام | اینستا | ایتا | بله | آپارات
🔶 بنیان تفکر شخصی (۱) ابهامات، سوال‌ها و تردیدهای فراوانی در مقام عمل برای انسان پیدا می‌شود که نیازمند راهنمای عملی برای آن است. بدست آوردن یک بنیاد راهنمای عمل، بدون زیربنای بدیهی و قابل قبول برای همه دیدگاه‌ها ممکن نیست. در تصادم اندیشه‌های متضاد و متناقض چگونه انسان می‌تواند به یک برداشت یقینی برای عمل برسد؟ در هنگام عمل این تردیدها و تناقض‌ها جلوه بیشتر و شدیدتری پیدا می‌کند و چنان گرفتاری فکری و روحی برای انسان پیدا می‌شود که به هیچ صورتی قابل حل نیست. به همین دلیل، لازم است پایه و اساسی را در ابتدا برای خود برگزینیم که بدیهی و واضح باشد و جای هیچ اختلاف و تردیدی در آن نباشد تا بتوان بدون تردید و سرگردانی بر آن تکیه نمود. پایه و سنگ زیربنا در عین اینکه بدیهی و مقبول همگان است، اما داوری‌ها و برداشت‌های درست و غلط می‌تواند به دلائل گوناگونی باشد که ما در این میان باید بتوانیم از طریق «داوری عقلانی شخصی»، راهکار عملی خود را پیدا کنیم. دلیل ما برای رجوع به پایه بدیهی و فراگیر اندیشه و عمل این است که بتوانیم از این داوری‌ها و تقلیدها و تأثیر و تأثرهای رایج که بر ذهن و روح ما چنبره زده، خود را خلاص کنیم. اگر چه دیگران نیز بر همین پایه، تفکر و عمل خود را بنا کرده‌اند و بنیان‌های نظری و عملی درست و نادرست خود را بر همین اساس ساخته‌اند، اما ما نیازمند ساختمان فکری هستیم که خود بنا کنیم. هر چقدر این ساخت ضعیف‌تر و خام‌تر از بنیان‌های رایج و ریشه‌دار باشد اما بدلیل بداهت و سادگی و تعقل شخصی می‌تواند چنان حلال مشکلات ما باشد که هیچ اندیشه آزموده‌ای از اندیشه‌های رایج این توان را ندارد. فراموش نشود زمانی به این تعقل شخصی روی آورده‌ایم که از دستگاه‌های فکری رایج مأیوس شده‌ایم وگرنه نیازی به این رجوع نبود. همانطور که بارها گفته شده، منظور از تعقل در اینجا، عقل جامع است که فراتر از عقل خشک منطقی است. عقل جامع مجموعه‌ای از راه‌های گوناگون را پیش پای انسان می‌گذارد که چه بسا در مواردی حتی به تعطیل موقت عقل -اما به حکم عقل- می‌انجامد. اولین قدم، تعیینِ «انسانْ» به عنوان زیربنای ساختمان اندیشه‌ شخصی، به بدیهی‌ترین معنای آن است. البته چنین گامی به تنهایی هیچ مشکلی از ما را حل نمی‌کند و همچون بدست آوردن «آجر» است، که تا رسیدن به یک عمارت مسکونی راه درازی در پیش دارد؛ اما این گام مهم می‌تواند راه و جهت آن را مشخص کند. چه بسا در مقام بنای این عمارت متوجه شویم که این پایه و سنگ زیربنا برای حل مسائل ما کافی نیست. حتی ممکن است در مقام عمل به این نتیجه برسیم که باید چیز دیگری را جایگزین آن نمود. روشن است که هدف، بدست آوردن یک دستگاه فکری برای خود است و هیچ «هدف عمومی و ترویجی و ارشادی» در اینجا منظور نیست. هدف «پیدا کردن راهکار عملی برای خویشتن» از طریق «تعقل متکی بر بداهت عقلی» است و نه هیچ چیز بیشتر. مرحله بعدی پیدا کردن و طراحی «سؤالات و نیازهایی بنیادینی» است که این دستگاه فکری باید جواب آن را بر این اساس و بنیان دریابد و مرحله‌ای حساس و سرنوشت‌ساز است. بدون دریافت و شناخت این نیازهای اساسی، راه برای تدوین دستگاه فکری که راهنمای عمل باشد باز نخواهد شد. ادامه دارد ... 📚 👁 «مدرسه معارف علامه طباطبایی» را دنبال کنید: تلگرام | اینستا | ایتا | بله | آپارات
🔶 بنیان تفکر شخصی (۲) مفهوم زیربنائی «انسان» همان اندازه که بدیهی و روشن و غیر قابل تردید است، می‌تواند برای بنای ساختمان زندگی باعث سرگردانی بشود. «انسان و انسانیت» چگونه می‌تواند سؤالات بی‌انتهای زندگی را روشن کرده، او را هدایت کند؟ بنابراین اولین مواجهه‌ای که با این امر پیدا می‌شود احساس بدیهی بودن به معنی «بی‌خاصیتی» و نتیجه نداشتن است. همه می‌دانیم که انسان هستیم اما تمام مشکلات بعد از این دانش به وجود می‌آید. مانند امر بدیهی است که هیچ مشکلی از ما را حل نمی‌کند. مسأله دیگری که از این مواجهه حاصل می‌شود نگاه کمال‌گرایانه است. اگر زیربنای زندگی بر انسانیت استوار است پس سیر زندگی من باید به سوی انسانیت پیش برود و سعی کنم که ملاک‌ها و ارزش‌های انسانی را در زندگی و جان خود پیاده کنم و اینگونه می‌توانم مسائل و مشکلات خود را حل کنم. اما «انسان شدن» پروسه تمام عمر انسان بوده و مشروط بر موفقیت انسان است. انسان شدن خود مشروط به حل مشکلات زندگی است؛ پس چگونه می‌توان معکوس آن عمل نمود؟ انسانی که در نهایت نقص و اشکال است چگونه می‌تواند با اتکا به عقل ناقص و ضعیف خود بنیان زندگی را بر انسانیت بریزد و زندگی خود را در مسیر تعقل پیش ببرد؟ مشکل دیگر اینکه در جهانی با این همه مشخصات غیر انسانی چگونه می‌توان «انسان» بود؟ عموما افراد متوسط شکایت‌های فراوانی دارند از رفتارهای نادرست و اثرات نامطلوبی که برخورد انسانی آنها در دیگران ایجاد کرده است. آنها چنین می‌گویند که هر قدم ما به سوی انسانیت با آثار نامطلوبی در دیگران همراه است. دیگرانی که از این رفتار انسانی سود می‌برند و در مقابل رفتاری غیر‌انسانی در پیش می‌گیرند و این « رفتار انسانی» غیر از «خراب و طلبکار کردن» دیگران اثری نداشته است. خیلی از افراد، از «انسانیت و زیربنای انسانی» برای زندگی هیچ ثمره عملی نمی‌برند، و آنچه که بیشتر از این واژه برای آنان به دست می‌آید یک نگاه نظری و تئوریک است. اما چگونه می‌توان از این مفهوم تئوریک برای زندگی دستورالعملی به دست آورد؟ آنچه ضروری است ساختن زندگی عملی است. زمانی می‌توان این مفهوم را به عنوان سنگ زیربنا پذیرفت که بتواند سؤالات و گره‌های زندگی واقعی را حل نمود، و حلال مشکلات انسانی و دوای دردهای انسان باشد و بدون این آثار، یک مفهوم تئوریک هر اندازه که صحیح و منطقی باشد ارزشی در زندگی عملی نخواهد داشت. ادامه دارد ... 📚 👁 «مدرسه معارف علامه طباطبایی» را دنبال کنید: تلگرام | اینستا | ایتا | بله | آپارات
🔶 بنیان تفکر شخصی (۳) قبل از توضیح مواجهه صحیح با امر انسانی، و اینکه هویت آن چیست به تعریف نفیی آن می‌پردازیم: زیربنای انسانی به چه معانی نیست؟ و چه مفاهیمی را اگر به جای امر انسانی انتخاب کنیم، دچار انحراف شده‌ایم؟ اول اینکه «انسانیت اخلاقی» غیر از «انسان» به معنی کامل و جامع آن است. «انسانیت اخلاقی» به معنی متداول آن بیشتر بر سجایای یک‌طرفه‌ای اطلاق می‌شود که تنها به ابعادی خاصی از انسان توجه دارد، و کاملا یک بعدی و یک طرفه است؛ مانند «گذشت و بخشیدن و فداکاری کردن و به دیگران رسیدن». اما امر انسانی معنی جامع و شاملی است که تمام مشخصات و لوازم انسانی و تمام خصائص او را در بر می‌گیرد و مثلا همان قدر که از فداکاری صحبت می‌کند، از لزوم رعایت مصالح و تنظیم این خصلت هم دم می‌زند. دوم اینکه بارها توضیح داده شده که «خود و خویشتن و انسان» به دو معنی می‌تواند باشد؛ به معنی «خود در مقابل غیر» و معنی دیگر به عنوان «خودی که منبع و منشأ تمام حالات انسان است» و در مقابل غیر نیست. انسان به معنی خود و خویشتن به معنی دوم، سنگ زیربنای تمام زندگی انسان است و نه به معنی اول. در این صورت خود و غیر دو معنی مقابل هم نیستند، و اگر انسان به چنین مفهومی از انسان را توجه کند، دیگر نباید در دو راهی «خود یا غیر» قرار گیرد. مفهوم بنیادین «انسان» در اینجا به معنی انسانیتی است که در من و دیگری به یک اندازه موجود است، و هرچه که به خود توجه داشته باشم، خصائص و کمالات بیشتری بروز می‌کند و تشعشع و بازتاب این انسانیت در زندگی فردی و اجتماعی کامل‌تر و قوی‌تر است؛ و بالعکس اگر بنای خدمت به دیگری و زندگی اجتماعیِ درست و موفقی دارم، ضرورتا باید خویشتن قوی و قدرتمندی را احیا کنم. سوم «رضایت، آرامش، شادی و احساس فرح و لذت از زندگی» قواعد خاص خود را دارد، که گاه با امر انسانی منطبق است و زمانی نیست. احساس رضایت انسان از مجموعه عوامل متعدد و متناقض و متفاوتی سرچشمه می‌گیرد، که رجوع به امر انسانی لزوما به دنبال آن نیست. چه بسا احیای امر انسانی رضایت و شادی رسوب کرده در جانِ آدمی را بر هم می‌زند، و یا عدم رضایت مستمری که در فرد هست را شدیدتر کند. مخصوصا احساس رضایتی که از مجموعه‌ای از عوامل روانی و اجتماعی سرچشمه می‌گیرد. به عنوان مثال احساس عدم رضایت و شکایت از زندگی و اوضاع در نسل‌های امروز جامعه ایرانی تقریبا فراگیر و بسیار حاد است و بدون تغییر عوامل اجتماعی و بهره بردن از روان‌شناسی اجتماعی، نمی‌توان این نارضایتی تقریبا فراگیر را تغییر داد؛ و این منشأ بسیاری از عدم رضایت‌های فردی است. علاوه بر آنکه رجوع به امر انسانی و مواجهه با آن در خیلی از موارد رنج و سختی و عدم رضایت شدیدتری در ابتدای امر به انسان تحمیل می‌کند. به عبارت دیگر راه رویارویی با امر انسانی از «بستر آرامش و خوشی و رضایت» نمی‌گذرد. این نگاه درست عکس آموزش‌های رایج «انسان‌گرائی‌های متداول و بازاری» است که مدعی رساندن سریع مشتریان خود به «آرامش و دوست داشتن خویشتن و حل مشکلات زندگی روزمره» است. چهارم؛ اگر رویارویی با امر انسانی و بنا کردن زندگی بر این اساس بتواند معجزه‌ای کند، بدون تردید معجزه آن خارج از چهارچوب قواعد و سنت‌های این جهان طبیعی نیست. انسان در سلسله انتخاب‌های خود در این جهان گویی زندگی پیچیده خود را انتخاب کرده و می‌کند. بسیاری از این انتخاب‌ها عمیق و اساسی است و به راحتی مورد توجه فرد قرار نمی‌گیرد و حتی به شدت آن را انکار می‌کند. در مجموع این انتخاب‌ها، گویی فرد «زمینِ بازیِ خود» را در این جهان انتخاب کرده و با تمام قوا در حال بازی در آن است. با برنامه رجوع به امر انسانی نمی‌تواند قواعد این زمین را تغییر دهد؛ بلکه می‌تواند درست‌تر و کامل‌تر و با شناخت بیشتر بازی کند. تغییر زمین بازی اگرچه ممکن است، و مخصوصا با رجوع به امر انسانی بیشتر ممکن خواهد بود، اما عموما نیازمند به «رجوع کامل‌تر» و «اراده معطوف به تغییر بنیادین» است که اکثر افراد حاضر به آن نیستند. پنجم؛ موفقیت به معنی متداول و بازاری آن موضوع امر انسانی نیست. موفقیت متداول به معنی طی کردن مدارج رشد و منزلت اجتماعی و بالا رفتن از نردبانی که جامعه و عرف اجتماعی، آموزشی و اداری جعل کرده است؛ و این هرگز نمی‌تواند مورد نظر امر انسانی باشد. بر عکس مواجهه با امر انسانی این مدارج را بی‌اعتبار کرده و بر باد می‌دهد! تفاوتی بین منزلت‌های سنتی و مدرن، دینی و غیر دینی، حوزوی و دانشگاهی، معنوی و مادی و هر ترتیب دیگر مورد قبول جامعه نیست. تمام اینها در زندگی انسانی رنگ می‌بازد و تنها آن چیزی می‌ماند که برآمده از ذات انسانی است، و زمانی مورد قبول واقع می‌شود که تناسب بیشتری با حقیقت فرد و انسانیت احیا شده آن دارد. ادامه دارد ... 📚
🔶 بنیان تفکر شخصی (۴) چهارچوبی که انسان برای اولین مراحل مواجهه با امر انسانی باید برگزیند چیست؟ به عبارت دیگر بنیاد امر انسانی چگونه است و بر چه اساسی باید استوار باشد؟ حداقل چند رکن اساسی برای زندگی باید مورد توجه قرار بگیرد. در ذیل به چند مورد از مهمترین آنها اشاره می‌شود. اگرچه اینها خود به صورت کلیشه‌هایی بیان می‌شود، اما لازم است که فرد با رد شدن از این کلیشه‌ها بتواند نگاه و مواجهه خود با امر انسانی را اصلاح نموده و بینش شخصی بنیادین خود را بسازد. اول؛ همان طور که پیش از این اشاره شد، نه تنها «موفقیت به معنی متداول و بازاری آن موضوع امر انسانی نیست»، بلکه مبدأ و منتهای هر نوع «موفقیت، برتری، هدف‌های اخلاقی و عرفانی و هر فضیلت و ارزش زندگی» در این نگاه، خودِ انسان و ارزش ذاتی اوست؛ و نه هیچ چیز بیرونی. این ارزش ذاتی درون انسان به صورت ذاتی موجود است، و چیزی هم از بیرون اضافه نمی‌شود؛ بلکه آنچه که صورت می‌گیرد عبارت است از «کشف همان که وجود داشت» و تمامِ هدف و کمال و فضیلت، رسیدن به این دانایی است. دوم؛ آنچه گفته شد به معنی عمل نکردن، به دنبال تغییر نبودن، عدم اقدام و بی‌توجهی به تغییرات درونی و بیرونی نیست. انسان -در این نگاه- بیشتر از هر نگاه دیگر به دنبال تغییرات درونی و انجام مسئولیت‌های بیرونی است و رسالت بیشتری بر دوش خود احساس می‌کند. سوم؛ تغییرات درونی انسان بیش از هر چیز دیگر از طریق «رهایی» صورت می‌گیرد. رهاییِ انسان با توجه به این اصل است که تمام شرافت و فضیلت و برتری در ذات انسان بالفعل موجود است، و این اسارتِ انسان است که او را از اصل وجود خود دور انداخته؛ بنابراین رها کردن او بالاترین و نزدیک‌ترین مسیر است. رهایی از طریق بالا بردن ظرفیتِ انسانی و نیز از طریق برداشتنِ موانع معرفتی صورت می‌گیرد. چهارم؛ باید دانست که بیرون و درون انسان همزاد هم هستند و هرگز نمی‌توان به بهانه یکی، دیگری را کنار گذاشت. هر حرکت درونی تغییراتی را در نگاه و عملِ بیرونی در بر خواهد داشت، و بالعکس. تغییرات و هدف‌های بیرونی با درک درستِ جهان و ایمان به خویشتن حاصل می‌شود. توانایی‌های انسان، ذاتی اوست اما در چهارچوب جهان حقیقی و انتخاب‌های انسان. انسان همراه با تحول درونی می‌تواند جهان بیرونی را تغییر دهد، اما باید ابتدا چهارچوب‌های تغییر را بشناسد، و به انتخاب‌های خود توجه کند. همه اینها قابل تغییر هستند و انسان دارای این توانایی هست، مشروط به «طی کردن مسیر» و «اراده معطوف به تغییر». پنجم؛ اساسی‌ترین و عمیق‌ترین تحولات انسان ازطریق «تفکر وجودی» صورت می‌گیرد. کسی که این راه را بشناسد و آن را تمرین کند، به بسیاری از اهداف خود زودتر و کامل‌تر دست می‌یابد. تفکر وجودی یعنی «توجه انسان به حقایق بدیهی و روشنی که غفلت نموده، و انتخاب وجودی این حقایق». «تفکر وجودی» نزدیک‌ترین مسیر برای احیای این حقیقت در زندگی و درون انسان است: «توجه به این حقیقت» و «تمرکز در آن» و «توقف در این تمرکز» و «انتخاب این حقیقت با وجود خود». قبل از طی کردن این مسیر و تمرین آن، برای انسان باورکردنی نیست که چه اندازه این مسیر نزدیک است و برای تغییرات و تحولات چه اندازه راهش را دور نموده است. روشن است که اساس تحولات انسان در بنیان معرفتی او صورت می‌گیرد. مخصوصا آنچه که از طریق تفکر وجودی انجام می‌شود، بیشتر مشمول این حکم است. اما مقدمات غیرمعرفتی فراوانی وجود دارد که این تغییر در معرفت و باور را ممکن می‌سازد. اینکه انسان بتواند به نقطه‌ای توجه نموده و تمرکز خود را ادامه دهد تا به یک انتخاب جدید منتهی شود؛ بستگی به عوامل متعدد و نوع زندگی و خیلی از شرایط دیگر دارد. آنچه ذکر شد می‌تواند شالوده‌ی نگاه انسان به خویشتن و جهان باشد. برای زندگی انسان و تغییرات در آن، اگرچه این شالوده لازم است، اما به هیچ وجه کافی نیست. فرد باید با استفاده از این نگاه کلان بتواند «بنیان معرفتی شخصی» خود را تکمیل کرده، «انتخاب‌های خود» را بشناسد و «مسیر خود» را تعیین نماید. بعد از همه این موارد آنچه که تعیین‌کننده است، «میزان عمل و اقدام» او در این «مسیر کشف و جعل» شده است. 📚 👁‍🗨 «مدرسه معارف علامه طباطبایی» را دنبال کنید: تلگرام | اینستا | ایتا | بله | آپارات
⁉️ تفقّه در دین یعنی چه؟ بنده خودم مستقیم از مرحوم آقای احمدی میانجی شنیدم، و ایشان هم فرمودند من از استادم مرحوم آقای اراکی شنیدم، و ایشان هم فرمودند من از استادم مرحوم شیخ عبدالکریم حائری شنیدم که درباره آیه شریفه «فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ»(توبه-۱۲۲) فرمودند منظور متدین شدن در دین هست؛ نه دین را یاد گرفتن! تفقه در دین، یعنی متدین شدن؛ یعنی تدین داشته باشد، دین‌دار باشد، نه دین‌گو باشد! ولی ما انگار آمدیم دین را یاد بگیریم، که دین را عرضه کنیم؛ نه اینکه دین‌دار باشیم. قبلا عرض شد، حقیقتِ دین، و حقیقتِ ایمان، امنیت می‌آورد؛ فرمودند: «رَأَتْهُ اَلْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ اَلْإِيمَانِ» حقیقتِ امنیت، باعث رؤیت قلبی می‌شود؛ حقیقتِ ایمان مراتب دارد، بعضی مثل نظافت است: «النِظافةُ مِنَ الأیمان» نظافت داشته باشید، انگار به دنبال تحصیل ایمان هستید؛ و یا «لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَلَا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ» صدایتان از صدای اهل‌بیت علیهم‌السلام بلندتر نباشد، که اگر صدایتان را پایین بیارید «أُولَٰئِكَ الَّذِينَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَىٰ»، کسی که مواظب باشد صدایش از صدای اهل‌بیت پایین‌تر باشد -این احتیاج به تدبر دارد- با این امتحان قلبی، تقوای قلبی به دست می‌آورد؛ «وَمَنْ يُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ» آن کسی که برای شعائر الهی عظمت قائل هست، او به دنبال تقوای قلبی هست؛ اینها همه مراتب ایمان است. ولی حضرت می‌فرماید حقیقت ایمان، مرتبه‌ی بالاتری از ایمان هست، کُنه ایمان هست، حقیقتِ امنیت هست؛ «أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» آن طمأنینه‌ی قلبی است که با توجه به امام، و یادِ امام، و تبعیت از امام به دست می‌آید. هر چقدر انسان معرفتش نسبت به امام علیه‌السلام بیشتر باشد، التزامش به تبعیت از امام بیشتر می‌شود؛ ذکر خدا چه ظرف شستن در خانه باشد، چه تحصیل باشد، چه جهاد در راه خدا باشد، هر چیزی که ظهور شعائر الهی باشد، این باعث تقوای قلبی می‌شود. تقوای قلبی هم که ایجاد شد، آن امنیت ایمانی می‌آید؛ انسان خدا را در زندگی‌اش درک می‌کند؛ خدا را در زندگی‌اش می‌بیند؛ هر کس به خانه‌اش می‌رود، می‌گوید خانه‌اش آرامشی دارد که ما جای دیگر این آرامش را پیدا نمی‌کنیم؛ یا می‌گوید وقتی با فلان شخص می‌نشینم انگار انرژی مثبت به من می‌دهد؛ یا پیش فلانی تشنجم زیاد می‌شود، ولی پیش فلانی می‌روم آرامشم زیاد می‌شود. این به خاطر این است که به مقام امن رسیده است؛ چون التزام به ذکر خدا دارد، امنیت پیدا کرده است. پس تفقه در دین، یعنی متدین شدن، دین‌دار شدن، مظهرِ دین شدن، مظهرِ ایمان و مؤمن شدن... 📌 بخشی از بیانات یکی از شاگردان سلوکی مرحوم سعادت‌پرور(ره) 👁‍🗨 «مدرسه معارف علامه طباطبایی» را دنبال کنید: تلگرام | اینستا | ایتا | بله | آپارات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚡️ آخرت باطن دنیاست! آیت‌الحق مرحوم رضوان‌الله علیه «لَقَدْ كُنْتَ فِي غَفْلَةٍ مِنْ هَٰذَا فَكَشَفْنَا عَنْكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ»(ق-۲۲) واقعاً كه سخت در غفلت بودى؛ ولی ما پرده‌ را از جلوى چشمانت‌ برداشتيم و ديده‌ات امروز تيز است. 👁‍🗨 برای مشاهده مشروح این جلسه، و جلسات دیگر مرحوم آیت‌الله سیدعبدالله جعفری تهرانی رحمت‌الله‌علیه صفحه ‌آپارات «مدرسه معارف علامه‌ طباطبایی» را دنبال کنید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 عنصرِ هستی در روایت داریم «قَالَ اَلشَّجَرَةُ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نَسَبُهُ ثَابِتٌ فِي بَنِي هَاشِمٍ وَ فَرْعُ اَلشَّجَرَةِ عَلِيٌّ وَ عُنْصُرُ اَلشَّجَرَةِ فَاطِمَةُ وَ أَغْصَانُهَا اَلْأَئِمَّةُ وَ وَرَقُهَا اَلشِّيعَةُ...» (امام باقر-ع- جلد۲۴، صفحه۱۳۹) «عنصر» را معنا کردند به وصل‌کننده همه اجزا؛ مثل اینکه مفصل‌ها قسمت پایین و بالای دست و پا را به هم وصل می‌کنند. کأنّه پیغمبر اکرم به منزله‌ی ریشه، امیرالمؤمنین به منزله تنه‌ی درخت ولایت، و اهل‌بیت به منزله شاخه‌ها هستند، و شیعیان به منزله‌ی برگ‌هایی هستند که می‌آیند و می‌روند، و عوض می‌شوند؛ ولی پیکره درخت سالم می‌ماند. حضرت زهرا(س) «عنصر» یعنی آن حلقه اتصالِ همه این‌ها به همدیگر است... کسی که نور نبوت و نور وصایت را در خودش جمع کند. نور ولایت از جمع این دو نور شکل می‌گیرد؛ حضرت زهرا(س) جمع بین دو نور نبوت و وصایت هستند. ♣️ شهادت صدیقه طاهره، حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها را تسلیت می‌گوییم. ♣️ 👁 «مدرسه معارف علامه طباطبایی» را دنبال کنید: تلگرام | اینستا | ایتا | توییتر | بله | آپارات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚡️ خدا را می‌دیدیم! آیت‌الحق مرحوم رضوان‌الله علیه «أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ»(فصلت-۵۳) 👁‍🗨 برای مشاهده جلسات مرحوم آیت‌الله سیدعبدالله جعفری تهرانی رحمت‌الله‌علیه صفحه ‌آپارات «مدرسه معارف علامه‌ طباطبایی» را دنبال، و به دیگران معرفی کنید.
🎥 مشروح جلسات استاد در سال‌های گذشته را می‌توانید در صفحه «مدرسه معارف علامه طباطبایی» در آپارات ملاحظه بفرمایید: فضایل حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها | استاد مجاهدی 🔗 https://aparat.com/v/h1RPO 🌷🌸 میلاد سراسر نور و برکت حضرت فاطمه‌ زهرا سلام‌الله علیها مبارک باد.🌸🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚡️اجمال و تفصیل! «بِيَدِكَ لا بِيَدِ غَيْرِكَ زِيَادَتِي وَ نَقْصِي وَ نَفْعِي وَ ضَرِّي» ای آقای من ... همه‌ی سود و زيان و کم و زياد زندگی من به دست توست نه کس ديگری. (فرازی از مناجات شعبانيه) 🔗 http://eksir.org/ 🔗almenhaj.com 👁‍🗨 «مدرسه معارف علامه طباطبایی» را دنبال کنید: تلگرام | اینستا | ایتا | بله | آپارات
🔸دعا قضا و قدر را بر می‌گرداند (۱) «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اکفِنَا حَدَّ نَوَائِبِ الزَّمَانِ، وَ شَرَّ مَصَایدِ الشَّیطَانِ ...»(دعای پنجم صحیفه سجادیه) اول باید جایگاه دعا و تأثیر دعا در تکوین عالم را مطرح کنیم؛ مثلا در روایت وارد شده که اگر کسی ۲۵ بار در روز این دعا را بخواند: «اَللَّهُمَّ اِغْفِرْ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ اَلْمُؤْمِنَاتِ وَ اَلْمُسْلِمِينَ وَ اَلْمُسْلِمَاتِ اَلْأَحْيَاءِ مِنْهُمْ وَ جَمِيعِ اَلْأَمْوَاتِ»، به تعداد آدم‌ها از اول خلقت حضرت آدم، هابیل، قابیل... ‌تا آخرین آدم، مغفرت و ثواب شامل حال گوینده می‌شود؛ و به همین مقدار ترفیع مقام پیدا می‌کند. این سخن با یک نگاه ابتدایی به نظر حالت لغو دارد! آخر چطور می‌شود مثلا به تعداد صد میلیارد انسان از اول خلقت تا الان، با ۲۵ بار گفتن این ذکر انجام شود! اما اینها حقایقی است که برای ما که از پشت صحنه عالم بی‌اطلاع هستیم، عجیب است. الان با پیشرفت‌های تکنولوژی که آمده، بعضی از این مسائل روایی کاملا برای ما حل می‌شود؛ مثلا یک کارمند بانک با فشار یک دکمه، به حساب همه مردم یک کشور، مبلغی را واریز می‌کند؛ این مبلغ با یک دکمه به حساب همه می‌رود، و دیگر فرقی نمی‌کند که ۸۰ میلیون نفر باشند، یا ۹۰ میلیون. اینکه افراد چه استفاده‌ای بخواهند از این مبلغ بکنند، به اختیار خودشان است؛ ولی پول در حساب‌شان هست. تأثیر دعا در نظام عالم مثل همین است. یعنی کسی که دعا می‌کند، گویا آن دکمه را می‌زند و برای خدای تبارک و تعالی که به هر کاری قادر هست؛ فرقی نمی‌کند که یک میلیارد باشد یا صد میلیارد؛ به تعداد آدم‌ها از اول خلقت، مغفرت شامل حالش می‌کند. چون حساب همه‌ی آدم‌ها، چه در این عالم، و چه آدم‌هایی که در عالم برزخ هستند، هنوز بسته نشده است! دعا در نظام عالم چنین تأثیری دارد؛ چینش خلقت بر این نظام قرار گرفته است که دعا تقدیرات را بر می‌گرداند: «اَلدُّعَاءُ يَرُدُّ اَلْقَضَاءَ وَ قَدْ أُبْرِمَ إِبْرَاماً» دعا قضا و قدر را برمی‌گرداند، حتی اگر قطعی شده باشد. وقتی یک نفر دعا کند، این مقدار در تقدیر و ظرفیتش می‌آید، حالا اگر یک ملت اهل دعا باشند، چه می‌شود! چطور وقتی پیام واریز پول به حساب کسی می‌آید، به پشتوانه همان پیام می‌رود و خرید می‌کند؛ شما تأثیر دعا در نظام عالم و کل هستی و کل موجودات را مانند همین در نظر بگیرید. البته تقدیرات به خود انسان رقم می‌خورد. در شب‌های ماه رمضان این دعا را می‌خوانید: «وَ إِنْ کُنْتُ مِنَ الْأَشْقِیَاءِ فَامْحُنِی مِنَ الْأَشْقِیَاءِ وَ اکْتُبْنِی مِنَ السُّعَدَاءِ» خدایا من اگر شقاوت را انتخاب کردم، مرا ببخش؛ می‌خواهم سعادتمند باشم؛ «وَ رَضِّنِى مِنَ الْعَیْشِ بِمَا قَسَمْتَ لِى» رضایتمندی از زندگی‌ و تقدیری که روزی من کردی، را به من بچشان. این سعادت و رضایت، وقتی کسی دعا می‌کند، در کانال وجودی‌اش ثبت می‌شود؛ اما اینکه در عمل چقدر استفاده بکند، به خودش بستگی دارد! اینکه از دارایی وجودی‌اش استفاده بکند یا نه، به خودش بر می‌گردد. حالا با این نگاه برویم سر سفره امام سجاد سلام‌الله علیه که «وَ اکفِنَا حَدَّ نَوَائِبِ الزَّمَانِ» این گرفتاری‌هایی که در اجتماع و زمانه هست، سختی‌هایش را برای من کمرنگ کن، کفایت مرا به عهده بگیر! وقتی کسی چنین دعایی می‌کند، این در حسابش می‌آید؛ اما چرا سختی‌ها در طول زمان شکل می‌گیرد، و اصلا چرا دنیا به بلا آمیخته است: «دَارٌ بِالْبَلَاءِ مَحْفُوفَةٌ»؟ ادامه دارد... 📌 بخشی از بیانات یکی از شاگردان سلوکی مرحوم سعادت‌پرور(ره) 👁‍🗨 «مدرسه معارف علامه طباطبایی» را دنبال کنید: تلگرام | اینستا | ایتا | بله | آپارات