eitaa logo
🇮🇷#تشنگان یوسف زهرا (س)🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
1.5هزار ویدیو
12 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
5.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥داستان زیبای یک فرد سنی که به علیه‌السلام ناسزا میگفت از زبان مرحوم آیت الله رحمه‌الله علیه
💠 🌿 پاداش فراوان خدا به نیکی بندگان علیه السلام فرمودند: منْ يُعْطِ بِالْيَدِ الْقَصِيرَةِ، يُعْطَ بِالْيَدِ الطَّوِيلَةِ. كسى كه با دست كوتاه ببخشد با دست بلند به او بخشيده مى شود. ☘ حکمت 232 نهج البلاغه «»
💠 📌نشانه عاقل علیه السلام فرمودند: و قِيلَ لَهُ صِفْ لَنَا الْعَاقِلَ، فَقَالَ (علیه السلام): هُوَ الَّذِي يَضَعُ الشَّيْءَ مَوَاضِعَهُ عاقل كسى است كه هر چيز را در جاى خود قرار مى دهد. ☘ حکمت 235 نهج البلاغه «
9.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☀️ یک نگاه به محل قبر امیرالمومنین (ع) 👤 حجت الاسلام صادقی 🤲 اللهم عجل لولیک الفرج
♡┅═════════════﷽══┅┅ ❍↲تــٰـــا عَـــــلےﷺ هَست۔۔۔ بٰا نَسب تــَـــر نـــــیست!!! ⇇صُحبـــــت أزجٰانـــــشین دیگر نـــــیست! _هیـــــچ کس !! «بــــٰـا عــَـــلےﷺ بَـــــرٰابـــَــر نـــــیست۔𔘓» ⇆مَـــــرد میـــــدٰان سَختِ ، □_﴿خِیبـــــر..𑁍﴾ نـــــیست!!!
♡┅═════════════﷽══┅┅ ⇇آخَر همـــــٰان حوٰالے۔۔ ↲↲ خُـــᰔــود ، ⇠⇠دَفن کُن مَـرٰا..𔘓➛
🍂 وصله زدن امیر المؤمنین علی علیه السلام نیز همانند پیامبر متواضعانه زندگی می‌کرد. ابن عباس می‌گوید: روزی بر حضرت وارد شدم، دیدم کفش خود را وصله می‌زند، گفتم: این کفش ارزش وصله زدن ندارد. فرمود: به خدا سوگند این کفش از دنیای شما، نزد من محبوب‌تر است از این که دنیا را به دست آورم و حقّی را پایمال کنم؛ من دوست دارم این کفش را وصله بزنم و این کار را بر خود عیب و عار نمی دانم و علاقه دارم اگر حکومتی در اختیارم باشد به وسیله آن حق را برپا کنم و رسم باطل را براندازم. ابن عباس در ادامه گفتارش می‌گوید: علی علیه السلام لباسش را هم خود وصله می‌زد و بر عادی ترین مرکب سوار می‌شد. 📔 تذکره ابن جوزی، ص۶۷
💠 به آسمان رود و کار آفتاب کند یکی از طلبه‌های حوزه باعظمت نجف از نظر معیشت در تنگنا و دشواری غیر قابل تحملّی بود. روزی از روی شکایت و فشار روحی کنار ضریح مطهّر حضرت امیر المؤمنین علیه السلام عرضه می‌دارد: شما این لوسترهای قیمتی و قندیل‌های بی بدیل را به چه سبب در حرم خود گذارده اید، در حالی که من برای اداره امور معیشتم در تنگنای شدیدی هستم؟! شب امیر المؤمنین علیه السلام را در خواب می‌بیند که آن حضرت به او می‌فرماید: اگر می‌خواهی در نجف مجاور من باشی اینجا همین نان و ماست و فرش طلبگی است، و اگر زندگی مادّی قابل توجّهی می‌خواهی باید به هندوستان در شهر حیدرآباد دکن به خانه فلان کس مراجعه کنی، چون حلقه به در زدی و صاحب خانه در را باز کرد به او بگو: «به آسمان رود و کار آفتاب کند» پس از این خواب، دوباره به حرم مطهّر مشرف می‌شود و عرضه می‌دارد: زندگی من اینجا پریشان و نابسامان است شما مرا به هندوستان حواله می‌دهید!! بار دیگر حضرت را خواب می‌بیند که می‌فرماید: سخن همان است که گفتم، اگر در جوار ما با این اوضاع می‌توانی استقامت ورزی اقامت کن، اگر نمی توانی باید به هندوستان به همان شهر بروی و خانه فلان راجه را سراغ بگیری و به او بگویی: «به آسمان رود و کار آفتاب کند» پس از بیدار شدن و شب را به صبح رساندن، کتاب‌ها و لوازم مختصری که داشته به فروش می‌رساند و اهل خیر هم با او مساعدت می‌کنند تا خود را به هندوستان می‌رساند و در شهر حیدرآباد سراغ خانه آن راجه را می‌گیرد، مردم از این که طلبه ای فقیر با چنان مردی ثروتمند و متمکن قصد ملاقات دارد، تعجب می‌کنند. وقتی به در خانه آن راجه می‌رسد در می‌زند، چون در را باز می‌کنند می‌بیند شخصی از پله‌های عمارت به زیر آمد، طلبه وقتی با او روبرو می‌شود می‌گوید: «به آسمان رود و کار آفتاب کند» فوراً راجه پیش خدمت هایش را صدا می‌زند و می‌گوید: این طلبه را به داخل عمارت راهنمایی کنید و پس از پذیرایی از او تا رفع خستگی اش وی را به حمام ببرید و او را با لباس‌های فاخر و گران قیمت بپوشانید. مراسم به صورتی نیکو انجام می‌گیرد و طلبه در آن عمارت عالی تا فردا عصر پذیرایی می‌شود. فردا دید محترمین شهر از طبقات مختلف چون اعیان و تجار و علما وارد شدند و هر کدام در آن سالن در جای مخصوص به خود قرار گرفتند، از شخصی که کنار دستش بود، پرسید: چه خبر است؟ گفت: مجلس جشن عقد دختر صاحب خانه است. پیش خود گفت: وقتی به این خانواده وارد شدم که وسایل عیش برای آنان آماده است. هنگامی که مجلس آراسته شد، راجه به سالن درآمد، همه به احترامش از جای برخاستند و او نیز پس از احترام به مهمانان در جای ویژه خود نشست. آنگاه رو به اهل مجلس کرد و گفت: آقایان من نصف ثروت خود را که بالغ بر فلان مبلغ می‌شود از نقد و مِلک و منزل و باغات و اغنام و اثاثیه به این طلبه که تازه از نجف اشرف بر من وارد شده مصالحه کردم، و همه می‌دانید که اولاد من منحصر به دو دختر است، یکی از آنها را هم که از دیگری زیباتر است برای او عقد می‌بندم، و شما ای عالمان دین، هم اکنون صیغه عقد را جاری کنید. چون صیغه جاری شد طلبه که در دریایی از شگفتی و حیرت فرو رفته بود، پرسید: شرح این داستان چیست؟ راجه گفت: من چند سال قبل قصد کردم در مدح امیر المؤمنین علیه السلام شعری بگویم، یک مصراع گفتم و نتوانستم مصراع دیگر را بگویم؛ به شعرای فارسی زبان هندوستان مراجعه کردم، مصراع گفته شده آنها هم چندان مطلوب نبود، به شعرای ایران مراجعه کردم، مصراع آنان هم چندان چنگی به دل نمی زد، پیش خود گفتم حتماً شعر من منظور نظر کیمیا اثر امیر المؤمنین علیه السلام قرار نگرفته است، لذا با خود نذر کردم اگر کسی پیدا شود و مصراع دوم این شعر را به صورتی مطلوب بگوید، نصف دارایی‌ام را به او ببخشم و دختر زیباتر خود را به عقد او در آورم، شما آمدید و مصراع دوم را گفتید، دیدم از هر جهت این مصراع شما درست و کامل و تمام و با مصراع من هماهنگ است. طلبه گفت: مصراع اول چه بود؟ راجه گفت: من گفته بودم: «به ذرّه گر نظر لطف بو تراب کند» طلبه گفت: مصراع دوم از من نیست، بلکه لطف خود امیر المؤمنین علیه السلام است. راجه سجده شکر کرد و خواند: «به ذرّه گر نظر لطف بو تراب کند به آسمان رود و کار آفتاب کند» وقتی نظر کیمیا اثر حضرت مولا، فقیر نیازمندی را این گونه به ثروت و جاه و جلال برساند، نتیجه نظر پروردگار در حقّ عبد چه خواهد کرد؟ 📔 عبرت آموز (حسین انصاریان): ص۷۱
💎 شیعه واقعی عده‌ای برای دیدار با علی (علیه‌السّلام) به قنبر مراجعه کردند. قنبر آنها را راهنمایی کرد و پیش مولایش علی (علیه‌السّلام) برد. حضرت به قنبر فرمود: ببین اینان کیان‌اند؟ قنبر گفت: اینان شیعیان شما هستند. حضرت فرمود: چرا سیمای شیعه را در آنها نمی‌بینم؟ قنبر پرسید سیمای شیعه کدام است؟ فرمود: «شکمی خالی از گرسنگی (اهل روزه مستحبی بودن) لب‌های خشک، چشمانی گریان (از خوف خدا)». باید از مولی آموخت که شیعه بودن به شعار نیست بلکه باید عملکرد، علی پسندانه باشد. 📔 بحارالأنوار، ج٢٧، ص١۴۴
🔥 آتش پنهان روزی در زمان خلافت عثمان شخصی کاسه سر کافری را که سال‌ها قبل مرده بود را از قبرستانی آورد و آن را جلوی عثمان قرارداد و از او پرسید: شما که می‌گویید کافر در آتش است و می‌سوزد پس چرا این جمجمه و کاسه سرِ کافر نسوخته و حتی داغ هم نیست؟! عثمان از جواب بازماند لذا جهت حل موضوع کسی را به دنبال امام علی (علیه السلام) فرستاد. امام علی (علیه السلام) آمد و عثمان به سؤال کننده گفت: سؤالت را از این مرد بپرس تا جوابش را بیابی؟ آن مرد سؤال خود را برای امام علی (علیه السلام) بازگو کرد. امام (علیه السلام) دستور داد یک قطعه سنگ چخماق بیاورند آنگاه سنگ را در جلوی آن شخص گذاشتند. امام به او فرمود: این سنگ را که می‌بینی در ظاهر سرد است ولی در درون خود آتش دارد لذا اگر این سنگ را به سنگی دیگر بزنیم از آن آتش بیرون می‌جهد، جمجمه کافر نیز در درون خود آتش دارد. آن مرد با شنیدن فرمایشات امام جواب خود را دریافت و از محضر امام خارج شد. 📔 الغدیر: ج۸، ص۱۲
♡┅═════════════﷽══┅┅ أبـــونَعیم اصفهـــٰانے روایت مےکـُــند: هر وَقـــت یک¹ نفـــر أز بنے اُمیّـــہ، ⇇مےخـــوٰاست أز جایـــش بَرخیـــزد، «مـُــولاعلّےﷺ𔘓» را لَعـــن مےکــَـرد؛ ↶و شیعیــٰـان بـــرا؎ مُبــٰـارزه ◇◇بـــا ایـــن دُشمنے هنـــگٰام برخٰاستن "یــٰـاعلّے" مےگـــویَند.➩