روزي با علامه #طباطبایی كار داشتم رفتم در منزل ايشان؛ هر چه در زدم و منتظر ماندم كسي نيامد، معلوم شد كسي در منزل نيست.
ناگهان صدايي در گوشم گفت: در نزن، آقا رفتهاند قبرستان نو! كسي هم در كوچه و اطراف من نبود...
با خودم گفتم: ميروم قبرستان نو، در ضمن به صحت و سقم اين صدا هم پي ميبرم!
با سرعت خودم را به قبرستان نو رساندم؛ ديدم ايشان در ميان قبرها در حال قدم زدن هستند. من خودم را آماده كرده بودم كه تا ايشان را ديدم قضيه اين صدا را به ايشان بگويم، حتي اگر ترديد كردند قسم بخورم!
همين كه خواستم مطلب را بگويم فرمودند: دست و پايت را گم نكن، از اين صداها زياد است، گيرنده ميخواهد!
نكتهها از گفته ها(برگرفته از بيانات استاد #فاطمينيا)