🔖گزیدهای از #یادداشت_تمدنی #ادریس_هانی منتشر شده توسط حجتالاسلام دکتر #بابایی
🔅مدرنیتهٔ پادشاهان، مدرنیتهٔ بردگان🔅
⬅️تسلط امپریالیسم بر دستاوردهای تمدن باعث تحمیل استعمار با تمام سطوح و شکلهای آن بر کشورهای جنوبی شده است. از آن پس، پرسش از مدرنیته تنها بهصورت نظری گشوده مانده، همانطور که لیبرالیسم و سرمایهداری و دموکراسی بهصورت نظری گشوده ماندهاند، اما عملاً ذیل تقسیم کار بین مرکز و حاشیه عمل میکنند.
در این دوگانگی تعیینکنندهٔ جهانی، هر چیزی از جمله نهادهای بینالمللی، این دوگانگی را تقویت میکند، حتی حل و فصل منازعات بینالمللی طبق این الگوی دوگانه انجام میشود.
در این زمینه، به نظر بسیار ضروری است که دوگانهٔ دیالکتیکی بین مدرنیتهٔ پادشاهان و مدرنیتهٔ بردگان را مطرح کرد. این موضوع ما را در عمق مفهوم مبارزه، چه تمدنی و چه طبقاتی، قرار میدهد، چرا که مرکز مسلط نقش کنترل و تسلط بر چرخه اقتصادی جهانی و ثروتهای ملل را برعهده دارد و در نتیجه سقف معین و قواعد خاصی برای توسعه در افق وابستگی تعیین میکند.
این امر مستلزم تنظیم سقف حاکمیت آن در دوران نئوکولونیالی و نئومحافظهکاری است و طرحهای آن به سیاستهای نظارتی سیستماتیک صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی و گاهی نظارت و فشار مستقیم کشورها واگذار میشود.
مدرنیتهای که برای جهان سوم در دسترس قرار گرفته، به کشورهای غیرغربی فضایی برای رقابت میدهد ولی در داخل سیستمِ وابسته، یعنی تقسیم شانسها و رتبهها در داخل سیستم حاشیهای و فرعی که نقش آن به عنوان مکمل اقتصادهای مرکزی (اروپایی و آمریکایی) در نظر گرفته شده است.
همانطور که در مرکز، درجات اقتدار و تسلط وجود دارد، در حاشیه نیز این امکان وجود دارد (بردگان خانگی از امتیازاتی برخوردارند که بردگان مزرعه فاقد آنند). حتی در خود مرکز نیز سلسله مراتب و امتیازات متنوعی وجود دارد.
مرکز سعی میکند امتیازات مدرنیتهٔ برتر را انحصاری کند و تهدید وقتی محقق میشود که یکی از کشورهای حاشیه بخواهد به سمت مرکز پیشروی کند و از محدوده مجاز برای توسعه جنوب عبور کند. در اینجا، مبارزه برای مرکز مدرنیته است نه مدرنیته به معنایی که در دسترس هست. تقسیم کار امپریالیستی اجازه خروج از مدرنیته را نمیدهد، بلکه تلاش میکند نیازهای امپریالیستی برای ورود جهان به چرخه استثمار مدرن همواره بهروز شوند و البته این مستلزم آن است که حاشیه مدرن باشد با شرایط وابستگی.
بدینسان مسئله مدرنیته سوالی ساده و تکسویه نیست و تلاش برای مدرنسازی کشورهای حاشیهای لزوماً ملل جهان سوم را از عقبماندگی رها نمیکند.
امپریالیسم به بازسازی ذهن بشر از طریق جنگی علیه معنا میپردازد و سعی میکند نظریههای بنیادی را تخریب کند. این تفکیک نژادی مرکز و حاشیه، میکوشد شرایطی بر فکر ساکنان جنوب تحمیل کند تا شیوه استنتاج آنها دگرگون شود. هدف از پیامهای ضمنی در جنگهای نسلکشی و سکوت مطلق نظام بینالمللی این است که انسان جنوب را قانع کنند که در نیروی منطق چیز مشترکی وجود ندارد و تعیینکننده، منطق قدرت و غالب بودن است.
امپریالیسم با این بینظمی خشونتآمیز معنای مشترک را نابود کرده و مغزها را به مغز اربابان و مغز بردگان تقسیم میکند. بنابراین، انسان جنوب نباید به شیوه انسان مرکز بیاندیشد زیرا یکی مربوط به سلطه است و دیگری به تسلیم.
این نبرد که مشخصهای داروینی دارد، مسئله مدرنیته را در چارچوب یک سیستم ستمگرانه مطرح میسازد که به نظر غیر بیطرف و غیرقابل دسترس خارج از تأیید سلطه نیست. به نظر میرسد جنگهای آینده هدفی آموزشی دارند و میخواهند طبیعت بشری را در حاشیه بازسازی کنند. این نوع تفکر که جنوب با فشار و جنگهای تحمیلی به آن میپردازد، ایده کلاسیک برابری و مشترکات انسانی را نقض میکند. امپریالیسم از طبیعت و ذهن بشر میترسد حتی زمانی که در فروپاشی تمدنی است اما امروز در پی تفکیک نژادی در سطح تفکر است، و این همان چیزی است که توطئه امپریالیستی علیه ذهن بشری نامیده میشود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
💢 آمنا | سامانه تمدن اسلامی
🌐http://amena.bou.ac.ir
📲https://eitaa.com/AmenaNews