eitaa logo
Aminikhaah_Media🇵🇸
61.9هزار دنبال‌کننده
224 عکس
170 ویدیو
164 فایل
The #Aminikhaah_media Official Channel. کانال رسمی @aminikhaah نشر آثار صوتی دروس #حوزوی دروس #دانشگاهی سلسله #منابر کلاس های تخصصی متن سخنرانی ها و کلاس ها تبلیغ و تبادل نداریم🚫 ارتباط: توجه : کانال توسط ادمین اداره می‌شود @Amini_Admin
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 🔷 - 🔷 جلسه شصت و هفتم 🔶 بخش سوم 🔶 توحید حقیقی همان است که امام صادق(ع) به عنوان بصری فرمود : فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِی نَفْسِکَ حَقِیقَةَ الْعُبُودِیَّةِ وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ وَ اسْتَفْهِمِ اللَّهَ یُفْهِمْکَ قُلْتُ یَا شَرِیفُ «پس اگر طالب علمی اول در نفس خودت حقیقت عبودیت را جست و جو کن و علم را با عمل به آن طلب کن و از خدا بپرس تا به تو پاسخ گوید و بفهماند.» اول باید عبد باشی عبد که شدی خدا به تو علم می دهد. بعد حضرت نه مرحله را عنوان می‌کند که خیلی‌ها در همان مرحله اول آن می مانند . اولین آن این است که هیچ مالی را از خودت ندانی و می فرماید « فَهَذَا أَوَّلُ دَرَجَةِ التُّقَى »اینها اولین درجات تقوا است. اصلا علم گرفتنی نیست. لَیْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ یَقَعُ فِی قَلْبِ مَنْ یُرِیدُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَنْ یَهْدِیَهُ فَإِنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ «علم به آموختن نیست. علم نوری است که در قلب کسی که خدا بخواهد او را هدایت کند قرار می گیرید» درسی نبود هرآنچه در سینه بُوَد علم حقیقی که خوراک فطرت است نه کلاس دارد نه درس و نه تعلیم و نه تعلّم. نور است ، خدا باید بدهد فقط ما باید زمینه را فراهم کنیم. این نور زمینه اش چیست؟ خیلی چیزها زمینه ساز است ، یکی از آنها همین درس خواندن ها و زحمت کشیدن هاست چه در حوزه و چه در دانشگاه. با چه می شود به آن علم حقیقی رسید؟ « با توجه و تذکر ». امام خمینی (ره) می‌فرماید: مگر می‌شود یک نفر مهندس شود و در اثر درس خواندنش آن به آن توحید او قوی تر نشود؟ مگر می‌شود یک نفر عالم شود اما توجه او به خدا بیشتر نشود ؟ خاصیت علم این است . متأسفانه چیزی که الان هست این است که درس هم می خوانند و سال به سال از خدا دورتر می شوند [چه طلبه ها چه دانشجوها ] دلیل آن این است که به خدا توجه نمی‌شود . در این باره شخصی می فرمود من اوایل دوران طلبگی رفتم خدمت علامه طباطبایی و عرض کردم مگرنه قرآن می فرماید: إِنَّمَا یخْشَی اللّه مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ(فاطر:۲۸) «و از میان بندگان خدا، فقط دانشمندان خدا ترس هستند.» خشیت به معنای تقوا و مراقبه است , این فرد می‌گوید من به علامه عرض کردم؛ مگر نه این که قرآن می فرماید هر چه علم بیشتر می شود خشیت هم بیشتر می شود؟ پس چرا من اوایل طلبگی حال و هوای بهتری داشتم. ارتباط بیشتری با خدا داشتم ولی الان این گونه نیست! علامه فرمودند: معلوم می شود آنچه که تحصیل شده علم نبوده علم اگر علم باشد خشیت را به همراه دارد. حوزه و دانشگاه اینجا مطرح نیست ، چه بسا که در حوزه وضع بد تر است فطرت در آنجا بیشتر فریب می خورد. چون شما در دانشگاه درس ها را می خوانید می بینید خیلی ربطی به خدا و پیغمبر ندارد ، فطرتتان آرام نمی گیرد ، اما در حوزه طرف گول می خورد فکر می کند همین هاست در حالی که علم اصلی اصلا اینها نیست. علم آن است که خوراک فطرت باشد علم آن است که شهود بیاورد ، علم آن است که خشیت بیاورد توجه بیاورد. راه این که اینهایی که می خوانیم خوراک فطرت شود این است که با توجه به خدا همراه باشد. اگر همین هایی که در دانشگاه می خوانیم با توجه بود از بسیاری از حوزویان جلو می زنیم. حوزه و دانشگاه درس خود را می دهد . آن کسی که دارد درس را می گیرد اگر با توجه درس را گرفت این می شود خوراک فطرتش و رشد می کند وگرنه آن علم می شود حجاب ، می خواهد در دانشگاه باشد یا در حوزه فرقی نمی کند! برای همین است که فرمود: « العِلْمُ هُوَ الْحِجابُ الْاکْبَر » یعنی این علم نه تنها خوراک فطرت نمی شود بلکه بزرگترین حجاب را برای فطرت ایجاد میکند . علم نردبان است اگر آن را به سمت پایین گذاشتید می روی به سمت جهنم اگر به سمت بالا گذاشتید می روید تا لقاء الله. در روایات هم «العلم نُورٌ » داریم و هم « العِلْمُ هُوَ الْحِجابُ الْاکْبَر ». همه چیز به این بستگی دارد که شما به کدام سمت حرکت کنید. 🔔 @Aminikhaah_Media
💠 🔷 - 🔷 جلسه شصت و هشتم 🔶 بخش اول 🔶 حضرت امام (رحمت الله علیه) در کتاب شرح چهل حدیث در حدیث یازدهم بحثی را از استادشان مرحوم آیت الله شاه آبادی ،راجع به فطرت بیان و تصریح می فرمایند که بسیار عالی و جذاب است؛ پیش تر هم گفتیم کتاب چهل حدیث سرشار از اخلاق و معنویت است و می توان به واسطه این کتاب آن فرهنگ و حکومتی که مدنظر امام بوده را مورد بررسی قرار داد. امام به دنبال این بود که آنچه بر مردم حکومت می‌کند فطرت باشد ؛ لذا تمام توصیه های اخلاقی امام و مدل حکومتی که امام مدنظر داشت را باید با این مبانی تطبیق و مورد بررسی قرار داد. نکته ای که امام(ره) در شرح چهل حدیث بیان می‌کنند در مورد این است که در فطرت اختلاف وجود ندارد . این جمله دو معنا دارد؛ یکی این است که هیچ دو فردی را پیدا نمی کنید که در خواسته های فطری شان با همدیگر اختلاف داشته باشند ، پس همه آدمها درخواست های فطری شان یکی هستند. دیگر این که فطرت انسان به این صورت است که چیز محدود را نمیخواهد و مطلق گراست. انسان اگر احساس کند آن چیزی که دوست داشته در حال تمام شدن است روی می آورد به چیز دیگری که دوام بیشتری داشته باشد. این پایداری چیزی است که فطرت آن را دوست دارد . فطرت کمال را میخواهد اما درکنار کمال ، طالب بقا هم هست یعنی؛ کمال باقی را میخواهد نه کمال فانی! حضرت امام(ره) در این باره می فرماید: « احدی را در آن اختلاف نباشد عالم و جاهل وحشی و متمدن شهری و صحرانشین در آن متفقند. » [یعنی همه ی آدمها خواسته های فطری شان یکی است] «هیچ یک از آداب و مذاهب و طریق های گوناگون در آن راه پیدا نکند» اصلا فطرت ربطی به عادت ندارد و مسائل فطری عادت بردار و تلقین بردار نیست ، قوم و عشیره و سنت و اینجور چیزها بر نمی دارد. یکی از برهان های خوبی که ما داریم همین است که دین ، چون امری فطری است تاریخ مصرف ندارد. بعضی‌ها می‌گویند این حرف‌ها حرف‌های کهنه ای است. این حرفها یعنی چه ؟ مگر فطرت کهنه میشود؟! یک برهان دیگری که وجود دارد این است که بعضی‌ها می‌گویند ما در ایران و یا در یک جامعه مسلمان به دنیا آمده ایم اگر ما در یک خانواده کافر و مشرک و بی دین بودیم همین می‌شد! این خلاف عدالت خداست. نکته این است که آن چیزی که خدا به همه داده است فطرت است. اما برای یک نفر مسیر شکوفایی فطرت هموارتر است و برای یک کس مسیر صعب العبور است. متناسب با همین هم ارزش ها فرق می کند ،عنایات و امداد ها هم فرق میکند . به عنوان مثال مسابقات دو را دیده اید که مسیر مسابقه شش لاین دارد ، منِ تماشاگر وقتی از بیرون ، چینش دونده ها را نگاه می کنم می بینم افراد با فاصله ی متفاوت نسبت به یکدیگر در خط شروع ایستاده اند ، گویی یک نفر جلوتر از بقیه است و یک نفر عقب تر. بعضی ها وقتی نگاه می کنند می گویند این چه مسابقه ای است؟ خیلی بی عدالتی است . مسئله این است اگر با هلی شات از بالا نگاه کنیم می بینیم همه اینها در یک خط هستند و مسیری که می روند با هم برابر است. اگرچه نقطه شروع آنها با هم تفاوت می‌کند اما در طول مسیر می‌رسند به یک جایی که خط صاف است از آنجا مشترک می شوند تا می رسند به خط پایان! حالا وقتی برای یک نفر مسیر شکوفایی فطرت سخت‌تر است نه در خانواده مسلمان است و نه در جامعه مسلمان ، اولا که فطرت با او هست پس هیچ حجتی ندارد که بگوید من نمیدانستم. مخصوصاً با این ابزار اطلاعاتی که در حال حاضر در دنیا وجود دارد. کسی اسم چیزی به گوشش برسد با یک سرچ هرچه اطلاعات در آن زمینه وجود داشته باشد به دستش می رسد. پس این قابل قبول نیست که بگوییم او نمی دانسته یا به او نرسیده. ضمن اینکه از افراد هم به همین مقدار خواسته اند . شما نهایت دین داری ات این بود که مثلا فلان اسم را که شنیدی بروی و تحقیق کنی. همین بنده خدایی که در همین حد تحقیق کرده چه بسا در روز قیامت هم ردیف باشد با علمایی که سالها مطالعه و تحقیق داشتند. چرا که تمام تلاشی که می توانست انجام بدهد را انجام داده. قرآن می فرماید: وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى(نجم:۳۹) «و اينكه براى انسان جز حاصل تلاش او نيست.» 🔔 @Aminikhaah_Media
💠 🔷 - 🔷 جلسه شصت و هشتم 🔶 بخش دوم 🔶 میان فطرت ها اختلافی نیست اما مسیر شکوفایی فطرت ، برای هرکس فرق می کند. برای بعضی ها سخت و برای بعضی ها راحت تر است. به همان میزان هم عقوبت و ثواب برای هرکس با دیگری تفاوت دارد. خدای متعال فرمود: همسران پیغمبر اگر گناه کنید شما را دو برابر عذاب می کنم. « يا نِساءَ النَّبِيِّ مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَيْنِ وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسيرا» (احزاب / 30) چون او در خانه وحی بوده پیغمبر را دیده به این دریا وصل بوده اما خود را آلوده کرده و گناه مرتکب شده است. کسی دیگری هم بود که به هیچ کدام دسترسی نداشته. این دو نفر با هم یکسان نیستند ، به عنوان مثال کسی در خانه ای است که همه مشرک و کافر اند یقینا نمازی که او میخواند دو برابر ثواب دارد. روایت داریم کسی که حفظ قرآن برایش سخت است حفظ قرآن این آدم با کسی که قرآن را از هفت سالگی شروع کرده برابر نیست خداوند به این دو برابر اجر می دهد. يَقُولُ إِنَّ الَّذِي يُعَالِجُ الْقُرْآنَ- وَ يَحْفَظُهُ بِمَشَقَّةٍ مِنْهُ وَ قِلَّةِ حِفْظٍ لَهُ أَجْرَانِ (الكافي (ط - الإسلامية)، ج2، ص: 606) اگر كم حافظه است اجر بيشتري دارد.» خداوند ممکن است از صدها گناه یک نفر که در یک خانواده کافر بوده و مسلمان و شیعه شده بگذرد و با یک عدد طاعت او هزار گناهش را ببخشد و هزاران ثواب به او بدهد. اما یک نفر هم در خانه یک مرجع تقلید است به صدها طاعت او یک ثواب بدهد و چه بسا به خاطر یک گناه او را مواخذه هم بکند. این حساب کتاب ها سر جای خودش محفوظ است. پس اصل فطرت محفوظ و شرایط شکوفایی آن مختلف است. نکته دوم این است که اگر همه آدم‌ها به فطرت برگردند در جامعه هیچ اختلافی نمی ماند. اینکه امام (ره)مدام تاکید به وحدت داشتند به خاطر همین بود. راه رسیدن به وحدت چیست ؟ کانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً (بقره:۲۱۳) «مردم در آغاز، یک امّت بودند و اختلافى نداشتند» قرآن تعبیر زیبایی دارد و می‌فرمایند امت واحده امتی است که «واحده علی الکفر» است. یعنی در کفر وحدت دارد. مرحوم صفایی حائری می فرمودند: جامعه گاهی وحدت دارد و اما این وحدت در حد وحدت طویله ای است. این تعبیر درست است که تند است اما بهترین تعبیر است. در یک طویله اتحاد برقرار است شما تا حالا دیده اید میان گاوها دعوا شود؟ در طویله های خیلی پیشرفته هر کس اتاق مجزا دارد ، و خوردن علوفه و دوشیدن شیر و سایر کارها همه و همه بسیار منظم و پیشرفته است. نه دعوا دارند ، نه جنگ‌جهانی ، نه کتک کاری ، نه نیاز به سازمان ملل ، نه نیاز به وتو و قطعنامه و.... غرض این است که در زندگی که بر مبنای غریزه انجام میگیرد راحت می شود وحدت را حاکم کرد. ولی این وحدت ها به درد نمیخورد. وحدت زنبورها ، وحدت مورچه ها و ... می بینید همه هماهنگ با هم هستند. مدل مطلوب شیطان از یک جامعه و تمدن اینچنین تمدن و وحدتی است. اما مدل مطلوب خداوند چیست؟ خداوند می خواهد وحدت بر اساس فطرت باشد. یک جمله طلایی حضرت امام (ره) دارند که خیلی قابل تامل است ، می فرمایند: « اگر همه انبيا جمع بشوند در تهران و بخواهند كار بكنند، بخواهند دخالت در امور بكنند، هيچ با هم اختلاف پيدا نمىكنند؛ امكان ندارد. براى چه؟ براى اينكه آنها نفْس خودشان را كشته بودند و مبدأ خلاف، نفْس انسان است.» (صحيفه امام، ج13، ص: 198) اختلاف نظر با هم دارند چرا که انبیا در یک سطح نیستند همانطور که در قرآن آمده که حضرت موسی و حضرت خضر با یکدیگر اختلاف نظر داشتند. اختلاف نظر طبیعی است. اما به چالش کشیده نمی‌شود. دعوای بین آنها صورت نمی‌گیرد. چون تبعیت و تسلیم در آن است بحران ایجاد نمی شود. جامعه ای که جامعه آرمانی است ، در آن هیچ جنگی نیست. 🔔 @Aminikhaah_Media
💠 🔷 - 🔷 جلسه شصت و هشتم 🔶 بخش سوم 🔶 دیده اید که چقدر این سلبریتی های بزرگوار نسبت به جنگ و صلح واکنش نشان می دهند!؟! پوزیشن جنگ ستیزی میان آنها کلاس محسوب می شود. یکی از فیلم های جشنواره را به همین دلیل تحریم کردند و اجازه نمایش به آن ندادند. یکی از هیئت داوران گفته بود که من از فیلم هایی که جنگ و خشونت و خونریزی در آن به نمایش گذاشته شود بدم می آید ! این ها هنوز نمی دانند که ما جنگ داریم تا جنگ! یک جنگ برای حکومت فطرت است و یک جنگ برای حکومت غریزه. یک وقتی شما جنگ می‌کنید یا دفاع می‌کنید یا حمله می‌کنید آن هم برای این که موانع حکومت فطرت را کنار بزنید. گاهی پیش می‌آید که می‌گویند مگر نه اینکه گفته می‌شود دین با اکراه همراه نیست؟ لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ (بقره:۲۵۶) «در دین، هیچ اکراه و اجباری نیست» از یک طرف می گویند دین با اکراه پیش نمی رود از این طرف هم این همه انبیا هستند که جنگیدند تا آن دینی که مدنظر خودشان است را غالب کنند. یا بسیار شنیده ایم ؛ اسلام زیر سایه شمشیر امیرالمومنین(ع) پیشرفت کرد. اگر « لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ» است پس این شمشیر دیگر چیست؟ با یک مثال ساده جواب می دهیم؛ یک وقتی است که به شما نامه ای می دهند ، شما مخیر هستید به محتوای این نامه عمل کنید یا نه! برای شما اجباری برای پذیرش محتوای نامه نیست. حالت دوم این است که من نامه را به کسی داده ام تا برای شما بیاورد و در این میان عده ای مانع شده اند و نمی خواهند این نامه اصلا به شما برسد ، در اینجا آن فرد نامه رسان باید شمشیر بکشد تا بتواند این نامه را تحویل بدهد. اما در مرحله بعد این جور نیست که با شمشیر نامه را به شما بدهد و یا با شمشیر بالای سرتان بایستد که اگر به محتوا عمل نکردی ، با تو هم برخورد می کنم. در اینجا عمل کردن یا عمل نکردن با شخص است. و ما قصد نداریم که با شمشیر و اجبار کسی را به پذیرش یک حرف وادار کنیم. پس یک وقت می‌خواهیم با شمشیر موانع را کنار بزنیم ، در اینجا نه تنها شمشیر کشیدن هیچ ایرادی ندارد بلکه الزامی هم هست ، و « لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ» برای بعد از رفع موانع است. شمشیر برای وادار کردن آدم ها و بیدار کردن فطرت نیست ،برای کنار زدن موانع فطرت است. 🔔 @Aminikhaah_Media
💠 🔷 - 🔷 جلسه شصت و نهم 🔶 بخش اول 🔶 حضرت امام (ره) در شرح حدیث یازدهم از کتاب «شرح چهل حدیث» نکاتی را در ارتباط با فطرت بیان می کنند که خیلی مهم است. یکی از این نکات این است که ؛فطرت هم کمال گراست هم مطلق گرا. یعنی همه ی انسانها هم کمال را می‌خواهند و هم کمال محدود را نمیخواهند. اما گاهی این فطرت فریفته می شود چیزی را کمال و زیبایی می‌داند و بعد متوجه می‌شود که این کمال نیست و به محض اینکه متوجه شد این زیبایی و کمال، مطلق نیست روی می‌آورد به سمت یک کمال و زیبایی دیگر ، اگر متوجه شود آن هم محدود است روی می آورد به کمال دیگر و ... اینکه انسان دچار تنوع طلبی می شود از همین صفت است ، انسان دائماً در حال عوض کردن چیزهایی است که کمال را در آن می بیند. چرا انسان اشتباه میکند ؟! کلید واژه ای اینجا مطرح می‌شود آن هم « عجله» است . خیلی این واژه مهم است و متاسفانه خیلی هم غریب است در میان ما! در قرآن استدلال فوق العاده ای وجود دارد که کمتر به آن توجه شده؛حضرت ابراهیم (ع) در گفتگویی که با خورشید پرستان و ماه پرستان داشت جمله ی جالبی را بیان کرد ، قرآن می گوید ابراهیم اول با ماه پرستان همراه شد گفت: فَلَمَّا رَأَي الْقَمَرَ بازِغاً قالَ هذا رَبِّي(انعام:۷۷) «پس زمانی که ماه را دید که طلوع کرد،گفت این پروردگار من است» و زمانی که خورشید طلوع کرد فرمود: فَلَمَّا رَأَي الشَّمْسَ بازِغَةً قالَ هذا رَبِّي هذا أَکْبَرُ (انعام:۷۷) «پس زمانی که خورشید را دید گفت این پروردگار من است ، این بزرگتر است» حضرت ابراهیم بعد از همراه شدن با مردم خورشید پرست و ماه پرست ، جمله ی جالبی را بیان می کند که خاص است و هنر پیامبری ایشان را نشان می دهد. این تصور در بین ما هست که آدم حزب اللهی یعنی آدم بی عرضه! ما فکر می کنیم اگر یک کتابِ صد در صد اسلامی و یا یک فیلم کاملا مذهبی ساخته شود برای کسی جذاب نیست. حضرت ابراهیم در یک حرکت صد در صد اسلامی ، هنر و ظرافت خود را اینطور نشان می دهد ، زمانی که در جمع آنها ایستاد فرمود : قالَ لا أُحِبُّ الْآفِلينَ(انعام:۷۶) «من افول کنندگان رادوست نمی دارم» این جمله عالی است‌. مرحوم علامه طباطبایی ذیل این آیه می فرمایند : حضرت ابراهیم استدلال نیاورد استدلال این بود که بگویند این خوب نیست ، یا باطل است یا بگوید حق این است ، اما ببینید اصلا کاری به حق و باطل نداشت گفت"من دوست ندارم". دوست نداشتن که برهان نیست! شما اگر در یک گفت و گوی علمی بگویید قبول ندارم چون خوشم نمی آید ، قطعا جواب می شنوید که خوش آمد یا نیامد تو به ما مربوط نیست! اما حضرت ابراهیم (ع)فرمود: من افول کنندگان را دوست نمیدارم. نگفت افول کننده نمی تواند خدا باشد. گفت افول کننده نمی تواند دوست داشتنی باشد. خیلی این مطلب ظرافت دارد ؛کسی را باید بپرستی که بتوانی عاشقش شوی! می گوید ماه و خورشید صلاحیت عشق ورزی ندارد. متاسفانه ما دین را طوری آموزش می‌دهیم که همه چیز در آن دیده می شود جز عشق و خدا آن نیست که بشود عاشقش شد. فطرت شما موجودی را میخواهد که افول نکند. تمام این فیلم هایی را که با محوریت و موضوع عاشقانه می سازند جذابیت آنها به چیست؟ چرا بیننده دارد؟ مگر نه این است که در نگاه همه عشق جذاب است؟ در دوگانه میان عشق و شهوت چرا ما شکست میخوریم؟چرا فیلم هایی که یک تم شهوت آمیز و یک فضای شورانگیز عاشقانه دارد ، مخاطب دارد؟ اما فیلم های ما مخاطب ندارد؟ فیلم های هالیوودی با توجه به سانسور هایی که صدا و سیما روی آنها انجام می‌دهد ، بخش زیادی از آن قابل پخش است پس مشخص میشود همه موضوع آن ها مربوط به مسایل شهوت و این جور چیزها نیست ، اگر اینجور بود که این همه فیلم خارجی با موضوع عاشقانه در رسانه ما پخش نمی شد. این یعنی مردم حتی اگر هم عاشق نباشند ،عاشق دیدن عاشقی اند. در ماجرای حضرت یوسف عشق حقیقی، آنی نبود که میان یوسف و زلیخا شکل گرفت اما متاسفانه چون بیشتر این طور عشق ها برای مخاطب جالب است ، در این فیلم با همه خوبی هایی که داشت به این بُعد بیشتر پرداخته شد ، دلیلش این است که ما ادبیات این را نداریم که با مردم صحبت کنیم و بگوییم این گونه عشق ها افول می‌کنند. این جاست که آن کلید واژه «عجله» که مطرح کردیم ، جایگاهش روشن میشود. انسان یک ویژگی دارد و آن هم عجول بودن است و از همین جا فطرت او به بازی گرفته می شود و فریب می خورد. عجله یعنی شما عشق به زیباییِ مطلق دارید اما چون عجول هستید یک زیبایی محدود دل شما را می برد. برای رسیدن به زیبای مطلق باید صبور بود. 🔔 @Aminikhaah_Media
💠 🔷 - 🔷 جلسه شصت و نهم 🔶 بخش دوم 🔶در تمدن غرب کلید واژه ای که در کل آن درخشش دارد و فراوان هم دیده می شود و برای همه آنها مهم است واژه ی "عجله" است. البته خداوند هشدارش را داده و می فرماید: خُلِقَ الْإِنْسَانُ مِنْ عَجَلٍ ۚ (انبیاء:۳۷) «آدمی در خلقت و طبیعت بسیار شتابکار است» چرا انسان عجول است؟ چون انسان محدود و ضعیف است. انسان اگر قوی شد دیگر عجول نخواهد بود. ولی انسان ضعیف است و ضعف او را می شود مهندسی و مدیریت کرد. یک سری از کمال ها را دوست دارد اما در عین حال عجول و ضعیف است. با عجله و ضعفش می شود کاری کرد که به کمترین حد از کمالات قانع شود. کمترین حد از زیبایی! کمترین حد از لذت! کمترین حد از قدرت! و... هر چیزی را که انسان دوست دارد از آن یک سطح پایین‌تر از حد کمال هم وجود دارد. پس می‌توان انسان را به سبب صفت عجول بودن به سطوح پایین مشغول کرد. این نکته خیلی جالب است تمدن اسلامی چه چیزی می خواهد و هدف آن چیست؟ رکن رسیدن به تمدن اسلامی این است که عجول نباشید. در آیه آخر سوره آل عمران سه واژه بود دو تای آن را در جلسات قبل مطرح کردیم یکی از آنها ماند ، می فرماید: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصَابِرُوا وَرَابِطُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ... (آل عمران:۲۰۰) «ای اهل ایمان، صبور باشید و یکدیگر را به صبر سفارش کنید و مهیّا و مراقب کار دشمن بوده و خداترس باشید...» سه کلید واژه برای ساخت تمدن اسلامی : ۱- «اصْبِرُوا » یعنی خودت صبور باش ۲- «صَابِرُوا» دیگران را به صبر دعوت کن ۳- «رَابِطُوا» اهل رابطه باش. دو بار روی صبر سرمایه گذاری کرده است چرا که اگر عجول باشید تمدن بنی اسرائیلی شکل می دهید. بنی اسرائیل عجول بودند خداوند در رابطه با گوساله سامری واژه "عِجل" را انتخاب می کند. در نظام واژه شناسی قرآن بحث های بسیار جالبی وجود دارد؛ در مورد گاو ، قرآن چند تعبیر دارد یک تعبیر "بَقَر" و یک تعبیر "عِجل" است. وقتی می خواهند گاو را بکُشند تا مُرده را زنده کنند تعبیر بَقَر را به کار می برد. اما وقتی که می خواهند گوساله پرستی بکنند تعبیر عِجل را برای گاو به کار میبرد. چرا که گوساله بین حیوانات نماد عجله است ، می خواهد بگوید چون بافت درونی بنی اسرائیل عجله است پس نمود بیرونی آن شد گوساله پرستی. گوساله این نیست که بگویند در یک تاریخ آنرا پرستیدند و تمام شد ،حرف قرآن حرف پایان پذیر و مربوط به یک دوره خاص نیست. این کتاب کتاب هدایت بشر است خداوند نمی آید فقط قصه یک دوره را تعریف کند و برود ،این کتاب قرار است تا آخر عالَم کارایی داشته باشد. پس ماجرا یک حقیقت و یک بطن دارد و باید این حقیقت آشکار و کشف شود. 🔔 @Aminikhaah_Media
💠 🔷 - 🔷 جلسه شصت و نهم 🔶 بخش سوم 🔶 در ماجرای گوساله سامری اول به این نکته باید توجه کرد که این بنی اسرائیل از وسط دریا رد شده بودند. کرامات بسیار دیدند. سی روز حضرت موسی از آنها وقت خواست که برود و برای آنها تورات را بیاورد. اینها در این ۳۰ روز هم هیچ مشکلی برایشان پیش نیامد و ۱۰ روز نیامدن موسی تمدید شد و در این ده روز آنها گوساله پرست شدند ، چطور اینچنین چیزی ممکن می شود؟ آن هم فقط در ده روز!؟! وَوَاعَدْنَا مُوسَىٰ ثَلَاثِينَ لَيْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ...(اعراف:۱۴۲) «و ما با موسی سی شب وعده قرار دادیم و ده شب دیگر بر آن افزودیم...» اول باید ببینید سامری چه کسی بود ، سامری از بزرگان بنی اسرائیل واهل کشف و کرامات است ، چون قرآن می گوید: قالَ بَصُرْتُ بِما لَمْ يَبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُها وَ كَذلِكَ سَوَّلَتْ لِي نَفْسِي (طه:۹۶) (سامرى) گفت: من به چيزى پى بردم كه (ديگران) به آن پى نبردند، پس من مشتى از آثار رسول (جبرئیل) را بر گرفتم، پس آن را (در گوساله) افكندم و اين گونه نفسم اين كار را در نظرم بياراست (وفريب داد)» سامری چشم برزخی داشت. وقتی بنی اسرائیل از دریا رد میشدند جناب جبرئیل تمثل کرد[ ملائکه می‌توانند در قالب جسم انسان تمثل کنند] و سوار بر یک اسب نازل شد و دو طرف دریا را به اذن الهی نگه داشت و قرآن می گوید سامری جبرئیل را دید. سامری می گوید جبرئیل جایی ایستاده بود که زیر پای اسب او خاک نم دار بود من آن خاک را برداشتم و با آن گوساله سامری را ساختم. گوساله سامری چیز معمولی نبود یک حقیقت ملکوتی داشت ، حرف می زد و... البته زیاد از ویژگی‌های جزئی آن اطلاعاتی نیست اما آن چیزی که گفته شده نشان می دهد به طور کلی مساله سامری یک چیز خاص بود که توجه‌ها به سمتش کشیده شد. بنی اسرائیل به حضرت موسی گفتند تو هم اگر آن را می دیدی حتماً فریب می‌خوردی ، ما نمی توانستیم آن را باور نکنیم؛ قَالُوا مَا أَخْلَفْنَا مَوْعِدَكَ بِمَلْكِنَا وَلَٰكِنَّا حُمِّلْنَا أَوْزَارًا مِّن زِينَةِ الْقَوْمِ فَقَذَفْنَاهَا فَكَذَٰلِكَ أَلْقَى السَّامِرِيُّ (طه:87) «قوم به موسی گفتند: ما به میل و اختیار خود خلاف وعده تو نکردیم و لیکن اسباب تجمل و زینت بسیاری (از فرعونیان) بار دوش ما نهادند و ما آنها را در آتش افکندیم و چنین سامری (فتنه‌انگیز بر ما) القا کرد.» سامری عجله مردم را مدیریت و با آن مردم را تحریک کرد. همان کاری که تمدن غرب با مردم انجام می دهد انسان ها را عجول میکند و از آنها می خواهد زود به محصول برسند. پاداش‌های فوری انسان را عجول بار می آورد. تمدن غرب تمدن عجله است. نظام آموزشی آن می شود همین نظام آموزشی که ما گرفتار آن هستیم. هم حوزه و هم دانشگاه مبتلا به این آسیب هستند. در این نظام می گویند درس که خوانده ایم اثرش در امتحانات ترم مشخص میشود در حالی که امتحانات الهی اینگونه نیست. اینجا شما اگر درس نخواندید مشروط می شوید و اگر مجددا مشروط بشوید اخراج می شوید. اما خدا اینطور با بنده اش حساب و کتاب نمی کند. ما به دنبال این هستیم که سریع اثر حاصل شود و محصولات برایمان عینی و سریع باشند. در تمدن غرب که ریشه اش برمیگردد به بنی اسرائیل [چرا که تمدن صهیونیستی همان تمدن یهود است] نظام ، نظام عجله است. انسانها یکسری از کمالات را می‌خواهند اما آنها کاری می کنند که این انسان به سطحی ترین لایه از کمال راضی شود در حالی که انسان باید صبور باشد تک تک لایه‌ها را پشت سر هم رد کند تا به کمال مطلق برسد. اولین چهره زیبایی که دید نباید او را شیفته کند. حضرت امام(ره) در اینجا می فرمایند: اگر کسی بر مبنای فطرت پیش برود می فهمد که در این عالم هیچکس و هیچ چیز غیر از خدای متعال لیاقت توجه را ندارد. به عنوان مثال اگر زیبایی گُل توجه شما را به خودش جلب کرد باید بدانید که جمال محبوب است که به دلتان نشسته. آیت الله محمدی خراسانی در کتاب شرح کشف المراد داستانی را از استاد انصاری شیرازی[ از شاگردان علامه طباطبایی ]نقل می کند که جالب توجه است. میگوید با استاد انصاری بیرون رفته بودیم کسی از کنار ما رد شد و بدون توجه پایش را روی یک گُل گذاشت ، مرحوم انصاری وقتی این حرکت را دید با صدای بلند گفت« پایت را از روی جمال یار بردار!» گل را میبیند اما زیبایی گُل او را مجذوب خود نکرده است. ای دوست شکر بهتر یا آنکه شکر سازد خوبی قمر بهتر یا آنکه قمر سازد باید در همه چیز خدا را جست و جو کرد. اگر این طور بود آن وقت نظام مبتنی بر فطرت شکل می گیرد. برای رسیدن به این درجه انسان باید صبور باشد یعنی به هر سطحی از کمال که رسید قانع نشود و به دنبال یک درجه بالاتر باشد تا برسد به کمال مطلق ، که خداست. 🔔 @Aminikhaah_Media
💠 🔷 - 🔷 جلسه هفتاد 🔶 بخش اول 🔶 در شرح آیه ی هفت سوره حجرات در مباحث مربوط به فطرت مطالبی را عنوان کردیم و بخشی از مفهوم آیه روشن شد ، اما این آیه روانشناسی فوق العاده ای هم در چینش واژگان دارد که بیان آن لازم ذکر است؛ وَلَكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَكَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْيَانَ (حجرات:۷) «ولی خدا ایمان را محبوب شما ساخت و آن رادر دلتان بیاراست و کفر و فسق و عصیان را در نظرتان مکروه گردانید» در این آیه شش واژه ی کلیدی بیان شده است ، سه واژه در اول آیه و سه واژه در آخر. سه واژه ی اول : حُب ، زینت و کراهت. سه واژه ی آخر : کُفر ، فسوق و عصیان. معنای حُب: وقتی شخص به یک چیز میل و کشش شدید داشته باشد و در مسیر رسیدن به آن موانع را کنار بزند ، او نسبت به آن چیز حُب دارد. خداوند می فرماید: «حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ» یعنی؛ ما شما را جوری آفریدیم که شما نسبت به ایمان ، میل و کشش خاصی داشته باشید و بخواهید موانع رسیدن به آن را پس بزنید. البته این که باطن همه، ایمان را می‌خواهد یک چیز است و اینکه باطن همه ایمان را داشته باشد یک چیز دیگر ، این دو از هم جداست. دومی را خدا قبول ندارد چرا که در اواخر همین سوره می فرماید: وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ(حجرات:۱۴) «بگو: شما که ایمانتان (از زبان) به قلب وارد نشده به حقیقت هنوز ایمان نیاورده‌اید» این نکته خیلی زیباست می گوید؛ دل شما ایمان را میخواهد اما تعداد کمی هستند که می‌تواند ایمان به دلشان راه پیدا کند! فطرتاً و باطناً همه ی انسان ها ایمان را دوست دارند اما همه نمی توانند آن را فعال کنند: وَمَا آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِيلٌ(هود:۴۰) «(امّا) جز گروه كمى، كسى همراه او(نوح) ايمان نياورده بود» مومنین کم هستند و همیشه در اقلیت اند ، چرا که برای رسیدن به ایمان ، موانع را باید پس بزنند و از سطح ظاهری و اولیه ی زندگی خارج شوند و این کار دشوار است و عده ی کمی هستند که بخواهند از این فضا خارج شوند. انسان ها معمولا به کمترین سطح قانع می شوند و به خودشان زحمت کنار زدن حجاب ها را نمی دهند. مشکل دیگر این است که فکر و دل انسانها به راحتی جهت می گیرد و آنها توسط افراد تحت تاثیر قرار می گیرند و کم اند انسانهایی که خودشان مدیریت خود را در دست بگیرند. تقوا یعنی اینکه مدیریت شما در دست خودتان باشد و شما خودتان به دنبال این باشید که استعدادهای خود را فعال کنید نه اینکه اجازه بدهید دیگران استعدادهای شما را مطابق سلیقه ی خود پرورش دهند و فعال کنند. بحث حکومت ، رسانه و آموزش و پرورش اهمیتش از اینجا مشخص می شود چرا که این ها رکن های اصلی در تربیت انسانها هستند. 🔔 @Aminikhaah_Media
💠 🔷 - 🔷 جلسه هفتاد 🔶 بخش دوم 🔶 گفتیم انسان ، ایمان را دوست دارد و علاوه بر آن ایمان برای او زیباست. به عنوان مثال حرکت راهیان نور و یادمان شهدا برای اکثر جوانان با هر سلیقه ای زیباست و جذابیت دارد. مگر نه اینکه شلمچه و طلائیه و دوکوهه و... مناطق بیابانی و یا ساختمان های نیمه سوخته هستند. هیچ جذابیت تفریحی یا زیبایی بصری در آن مکان ها نسبت به مکان های تفریحی و ساختمان های تجاری و لوکس که در سراسر کشور هست وجود ندارد. چطور می شود که اینطور جاها برای خیلی ها جذاب است؟ [البته این هم فراموش نشود که این مناطق برای یک عده ای نه تنها جذابیتی ندارد و حتی مورد تمسخر هم قرار می گیرد] آدمی که کشش باطنی سالمی دارد و هنوز فطرت او دست نخورده است این چیزها برایش زیباست و در آنجا ارتباط های عجیب روحانی برایش برقرار می شود. برای بعضی ها چهره شهداء زیبا است در حالی که خیلی از این شهدا هیچ ویژگی ظاهری خاصی هم ندارند. به عنوان مثال در همین عصر خودمان شخصی مثل شهید حججی که یک جوان روستایی است و از نظر ظاهر برتری خاصی نسبت به سایر جوان ها ندارد اما در میان آنها محبوبیت پیدا می کند و عده زیادی چهره ی او را دوست دارند. از طرفی حتی صحنه شهادت او هم به ظاهر یک صحنه پرشور و حماسی نیست، دستان او را بسته اند اسیر شده است و او را میبرند و سر از تن او جدا می کنند. اما انسان مقهور میشود وقتی می‌بیند یک جوان اسیر داعشی هاست و در چشمانش هیچ ترسی وجود ندارد و با جذبه نگاه می کند. وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ(آل عمران:۱۳۹) «اگر مؤمن هستيد سستى نكنيد و غمگين مباشيد كه شما برتريد» شما بروز این آیه را در او می بینید این حسی که او مومن است و چون به نقطه ی بالاتر وصل است خود را قوی می داند. پس قدرت در چشمان او به وضوح مشخص است. این اتصال او به منبع اصلیِ قدرت ، انسان را جذب می کند و برایش لذت بخش است. و یا شخصی مثل آیت الله بهجت ، یک پیرمرد قد خمیده چه زیبایی و جذابیتی دارد که جوانها را مجذوب خود می کند؟ اینها فقط بروز آیه «وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ» است ، نه تنها ایمان زیباست بلکه مومن هم زیبا و جذاب است. از آن طرف می فرماید: «وَكَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْيَانَ» خداوند در دل شما نسبت به کفر ،فسوق و عصیان کراهت ایجاد کرده است. کراهت حالتی است که کسی نسبت به کاری تمایل و پذیرش نداشته باشد ، در زبان عرب به شتری که هرچه به آن ضربه میزنند راه نمیرود می‌گویند "ابل کاره". جالب اینجاست وقتی به درون خود مراجعه می‌کنیم بعضاً در وجود هر کدام از ما علاقه هایی نسبت به کفر وجود دارد! وقتی خداوند در آیه به صراحت می فرماید که شما نسبت به کفر کراهت دارید ، این علاقه به کفر از کجاست و وظیفه ی ما در قبال جذابیتی که زندگی کافرانه برایمان پیدا کرده چیست؟ معلوم می‌شود ذائقه ی ما را عوض کرده اند اما چطور؟! برای روشن شدن این موضوع به بررسی چند آیه در ارتباط با کفر می پردازیم که خیلی جالب است؛ اول به این نکته توجه کنید که قرآن در ارتباط با کفار خیلی تند و قاطع است و به صراحت بیان می کند. مومن کسی است که ؛ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ (فتح:۲۹) باشد. در جای دیگر می فرماید: جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ ۚ(توبه:۷۳) «با کافران و منافقان جهاد و مبارزه کن و بر آنها بسیار سخت‌گیر باشید» و یا بیان کرده ؛ وَلْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً ۚ(توبه:۱۲۳) «بايد آنان در شما خشونت و صلابت بيابند» کافر باید در شما تندی ببینند باید بداند که با شما صنمی ندارد. البته درباره ی ارتباط گیری و جذب حداکثری قبلا مفصل صحبت کردیم. گفتیم که باید جذب کرد. اما باید بدانیم در مبانی کفری که آنها دارند ، هرگز نباید از جانب ما سازش ببینند. سازش ما در منطق ، برهان و استدلال و... است در آنجا می توانیم با هم کنار بیاییم و سازش کنیم اما محدوده ی کفر ، محدوده ای نیست که او فکر کند می تواند مرا جذب و وارد آن حریم کند. این باید خط قرمز ما باشد کفر چیزی است که خداوند نسبت به آن خیلی محکم برخورد کرده است و از ما هم برخورد قاطعانه می خواهد. 🔔 @Aminikhaah_Media
💠 🔷 - 🔷 جلسه هفتاد 🔶 بخش سوم 🔶 قرآن می فرماید کفار مشکلشان این است که زندگی آنها در سطحی ترین لایه مانده است. نگاه قرآن خیلی نگاه جالبی است ما وقتی کفار را می بینیم از پایین به بالا نگاه میکنیم ؛ برای ما آنها یک سبک زندگی ویژه دارند ، خودشان هم مردمان ویژه ای به نظر می آیند و از نظر ما آنها خیلی از زندگی لذت می برند. اما خداوند وقتی به کفار نگاه می کند می گوید آنها یک مشت آدم اند که در پایین ترین سطح زندگی مانده اند. توصیف قرآن را که میخوانیم قشنگ متوجه می شویم که این تفکر قرآنی در فرهنگ ما وجود ندارد. نکته ی عجیبی وجود دارند که اغلب شنیده ایم می‌گویند ما وقتی خارج می رویم این بدحجابی ها و آرایش های غلیظی که در ایران هست را آنجا نمی بینیم! تا حالا به این فکر کرده اید دلیل این امر چیست؟ در کشورهای غربی زنانی که آرایش زیاد دارند میان مردم به خوشنامی معروف نیستند. این در حالی است که کشور ما در مصرف زیاد لوازم آرایشی رکورد دار است! چرا ما به این نقطه رسیده ایم؟ مشکل این است که به جوانان اروپایی و آمریکایی گفته اند شما ابرقدرت دنیا هستید ،او هیچ نیازی نمی بیند که با خود آرایی خودش را به دیگران نشان دهد. این تفکر باید فرهنگ شود. در دانشگاه های طراز اول کشور ، دختران درس خوان به هیچ عنوان آرایش های آنچنانی به چهره ندارند. اگر یک زن محاسن و کمالات زیادی داشته باشد دیگر نیازی ندارد که با خود آرایی خودش را به دیگران نشان دهد. بین عرفا هم معروف است آن کس که سکوت میکند جیبش پر است اما آن کسی که سر و صدا می کند هیچ چیز ندارد. به قول معروف این پول خردها هستند که در جیب صدا می دهد اسکناس هیچ وقت سر و صدا ندارد. اگر حس ابرقدرت بودن به ما دست بدهد خیلی از مشکلات فرهنگی ما حل می شود. خداوند فرموده است که شما ابرقدرت عالم اید: وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ(آل عمران:۱۳۹) « شما برتريد » اگر این نگاه نسبت به کفار در ما شکل بگیرد خیلی از مسائل حل می شود. قرآن در سوره زخرف می فرمایند من خیلی دوست داشتم به مردمی که به خدای رحمان کافرند: لِمَنْ يَكْفُرُ بِالرَّحْمَٰنِ (زخرف:۳۳) آنقدر از مال دنیا بدهم که: لِبُيُوتِهِمْ سُقُفًا مِنْ فِضَّةٍ وَمَعَارِجَ عَلَيْهَا يَظْهَرُونَ(زخرف:۳۳) این ها سقف خانه هایشان را از نقره بسازند ، و حتی نردبانی که از آن بالا می روند هم از نقره باشد. اما از یک چیز ترسیدم: وَلَوْلَا أَنْ يَكُونَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً لَجَعَلْنَا (زخرف:۳۳) ترسم این بود که همه یک سره و یک دست کافر بشوند. پیام اخلاقی این آیه چیست؟ می‌خواهد بگوید آنقدر این سطح از زندگی برای من هیچ است که دوست دارم هرچه هست برای کفار باشد. در سوره مبارکه محمد این آیه را خداوند توضیح می‌دهد و می فرماید: وَالَّذِينَ كَفَرُوا يَتَمَتَّعُونَ وَيَأْكُلُونَ كَمَا تَأْكُلُ الْأَنْعَامُ (محمد:۱۲) «و كسانى كه كفر ورزيدند و مانند چهارپایان به تمتّع و شهوت‌رانی و شکم‌پرستی پردازند» یعنی نهایت بهره‌مندی کفار از زندگی ،نهایت بهره مندی انعام است ، خدا در دسته بندی موجودات ، کفار را در لایه چهار پایان حساب می کند. البته زندگی های آنها خیلی خوش است. بدون هیچ اضطراب و نگرانی ، بدون هیچ فکری و دغدغه ، بدون هیچ غصه و ناراحتی ، گاهی شنیده ایم بعضی‌ها می‌گویند ما به این حیوانات حسودیمان می شود و یا بعضاً می گویند ای کاش ما یک حیوان بودیم و راحت زندگی می‌کردیم و اینقدر مشکلات نداشتیم این دقیقا همان نگاهی است که خداوند نسبت به کفار بیان می کند. می‌گوید اگر زندگی کفار برایت جالب است به این دلیل است چون او در سطح حیوان زندگی می کند و خیلی از مشکلات و دغدغه ها را ندارد. 🔔 @Aminikhaah_Media
💠 🔷 - 🔷 جلسه هفتاد 🔶 بخش چهارم 🔶 طبق قرآن استرس در زندگی لازم است. فقط باید این استرس در یک سطح بالا و برای یک هدف درست باشد ، اینکه بگوییم مومن فقط باید آرامش داشته باشد اشتباه است ، قرآن می فرماید: وَ الَّذينَ يُؤْتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلى رَبِّهِمْ راجِعُون (مومنون:60) «آنانى كه در انجام تكاليف خويش كوشا هستند و از روزى كه به سوى پروردگارشان مراجعت مىكنند دلهايشان هراسناك است.» مومن نسبت به یک سری از چیزها آرامش دارد و نسبت به یک سری از چیزها استرس. کافر دقیقاً برعکس است. آن چیزی که برای مومن استرس زاست ،کافر نسبت به آنها آرامش دارد و آنچه برای مومن آرامش زاست کافر را مضطرب می کند. انسان باید غصه داشته باشد ،اما غصه ای در سطح بالا. باید استرس داشته باشد ، اما استرس در سطح بالا. حالا چه اتفاقی برای کفار افتاده است که آنها اینگونه شده اند مگر نه این که قرآن می فرماید «كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ» ؟! چرا آنها در کفر راحت زندگی می کنند و از آن راضی اند؟ دو بلا بر سر آنها آمده است؛ ۱-حُب ۲-زینت شیطان و نفس با مهندسی حُب و زینت ، فطرت را به بازی می‌گیرند . برای مهندسی حُب ،قرآن می فرماید: ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّوا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا عَلَى الْآخِرَةِ وَأَنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ(نحل:۱۰۷) «آن (قهر الهى) بخاطر آن است كه آنان زندگى دنيا را بر آخرت برگزيدند، و قطعاً خداوند گروه كافران را هدايت نمى‌كند» محبت انسان جابجا شده است و چون محبت تغییر کرده است او به سطحی ترین لایه زندگی قناعت می کند و به کم ترین لذت‌های زندگی راضی می شود. در مهندسی زینت ، قرآن می فرماید: زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَيَسْخَرُونَ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا ۘ (بقره:۲۱۲) «زندگى دنيا، در چشم كافران جلوه يافته است و (به همين دليل) افراد با ايمان را مسخره مى‌كنند» «الْحَيَاةُ الدُّنْيَا »خیلی واژه ی زیبایی است یعنی؛ سطحی ترین لایه ی زندگی. اتفاقی که می‌افتد این است که آنها نسبت به سطحی ترین لایه زندگی حُب دارد و از طرف دیگر این لایه از زندگی برایشان زینت دارد و جذاب است. پس اصل کار ، مدیریت محبت و زینت است مهمترین کار این است که ما محبت هایمان را کنترل کنیم و به آن جهت بدهیم . در جامعه باید با چه معیاری دینداری مردم را سنجید و به چه مولفه هایی دقت کرد؟ به عنوان مثال در مسئله ی حجاب بعضی‌ها می‌گویند قبل از انقلاب دینداری مردم خیلی بهتر بود. استدلالشان این است که وضع حجاب خوب بود مردم این طور نسبت به آزادی پوشش وله نداشتند. این حرفها از بی اطلاعی آنهاست، دین داری مردم باید با توجه به آیه ی«حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ » سنجیده شود. اولین لایه ای که باید در جامعه بررسی کرد سطح علاقه های مردم است . به عنوان مثل علاقه مردم به حجاب بعد از انقلاب بیشتر شده است. علاقه مردم به مناسک دینی ، به زیارت ائمه ، به شرکت در مجلس امام حسین(ع) ، به شرکت در مساجد و نماز جماعت ها و ... نسبت به قبل از انقلاب بسیار زیادتر شده است. شما هیچ مسجدی را پیدا نمی کنید که بگویند تا ۱۰ سال پیش ۵۰ متر بود الان چون کارایی ندارد آن را فروخته ایم و یا تغییر کاربری داده ایم یا اندازه اش را کوچکتر کرده ایم. تمام مساجد و تمام حرم ها در حال توسعه هستند و دلیل این امر افزایش علاقه و کثرت حضور مردم در این مکان هاست. در کارهای تربیتی هم اول باید علاقه را ایجاد کرد و سطح علاقه ها را بالا برد. رسانه های کفر اول سطح علاقه را پایین می آورند بعد کاری می‌کنند که شما به دنبال محتوایی که آنها مدنظرشان است بروید. آنها زندگی های خود را در بالاترین درجه از لذت و خوشبختی به دنیا نشان می دهند در حالی که ما در رسانه های خود زندگی هایمان را در اوج بدبختی و نکبت نشان می دهیم. سلبریتی و رسانه ما بیشترین کارشان ایجاد یأس و ناامیدی در میان مردم است. متاسفانه اینها ضعف های رسانه است. رسانه باید تلاش کند شکوه ایمان را به نمایش بگذارد و نشان بدهد زندگی بدون ایمان یک زندگی پوچ و سطحی است و نقطه ی نهایی زندگی مومنانه ، دوران حضرت ولی عصر (عج) است. 🔔 @Aminikhaah_Media