💠 #باورهای_یک_یاور
🔷 جلسه چهارم
🔷 بخش دوم
🔶 امام حسین و اصحابش ۷۰ تا بودند اینها ماندهاند.
در کربلا یک طرف اصحاب امام حسین دفن اند و ۲-۳ هزار نفر اصحاب عمرسعد.
عصر عاشورا این ها حرکت کردند و گفتند صبر کنید جنازه ها را دفن کنیم دو روز طول کشید.
دو سه هزار نفر بودند و این طرف ۷۰ نفر بود.
نگاه کنید اسم این ۷۰ نفر همیشه بوده ولی اسم ۲-۳هزار نفر نیست. خدا کیلویی حساب نمیکند که ببینیم چه کسی بیشتر است.
سه هزار نفر اند خب باشند ۳هزار نفر جهنمی اند.
در تربیت بچه ها این را یادشان بدهیم.
1 نزد خدا بیشتر است از ۱۰۰۰ .
همین جا هم همینطور است. یک مخترع وقتی یک چیزی می سازد آن ماشین مثلاً ۸۰ میلیون قیمت دارد وقتی دادند کارخانه و از آن صد هزار تا تولید شد هر کدام می شود ۵ میلیون.
یک چیز گران تر است.
زیاد میشود ارزان میشود. انبوه سازی باعث ارزان تر شدنش میشود. به بچه هایمان یاد بدهیم اگر میخواهی ارزش داشته باشی ویژه باش. تک باش.
ویژه باش نه با ادا.
اینهایی که گفته شد همه اش روانشناسی است. ما یک جایی داریم اشتباه میرویم. یک جایی داریم بد انجام میدهیم.
یک جایی دوست داریم مثل بقیه نباشیم. یک لباس می پوشیم توی عروسی که هر کسی دید می گوید این چه پوشیده است؟ از کجا آورده است؟ ویژه بودن نه با لباس است نه با کارهای عجیب نه بامدل مو نه با مدل حرف زدن.
میرود سلفی میگیرد. چقدر کشته دادهایم سر همین قضایا. در همین ایران رفته بالای برج ایستاده سلفی بگیرد میافتد از آن بالا میمیرد. میخواهی ویژه باشی بنده خدا باش.
کسی بنده خدا نیست .خیالت راحت باشد یکدانه امام حسین عالم را ریخته به هم.
هر سال دور هم جمع میشویم.
«و الوتر الموتور» تو یکی یک دانه خدا بودی.
در دستگاه خدا بنده این جوری پیدا نمی شود. همین چند تا بودید!
پنج تن آل عبا.
همین ۱۴ معصوم بودید.
دایره را اگر بزرگتر بگیریم همین پیامبران و شما بودید.
این چند صد میلیونی که در عالم بودهاند کیلو کیلو نیرزیدند و رفتند. قرآن میفرماید اینقدر اقوام آمدند و رفتند که کسی نمیداند اینها اصلاً وجود داشتند!
بعضی هایشان را بعضی قومها را بعضی کشورها را هم نابود کردم که هیچ اسمی هم از آنها نمانده.
مثلا ۱۰ هزار سال دیگر کسی نداند چین یعنی چه! کجا بوده؟ چه کسانی بودند؟ چون حقیقتی نداشتند. وزنی نداشتند.
آنی که حقیقت دارد می ماند ولو یکی باشد.
مثل امیرالمومنین علی همه هم جمع شدند امام علی را بکشند. فضایل او را نابود کنند. هرچه بیشتر زدند نتیجه نگرفتند. مثل شیشه عطر میماند که آن را میشکنند ولی بوی عطرش بیشتر منتشر می شود.
🔔 @Aminikhaah_Media
💠 #باورهای_یک_یاور
🔷 جلسه چهارم
🔷 بخش سوم
🔶حقیقت اگر باشد این جور می شود ولو اقلیت باشد. نکته ی مهم این است که نگاه نکنیم کجا شلوغ تر است.
بعضی وقتی میخواهند سراغ چیز خوبی هم بروند نگاه میکنند ببینند شلوغ است یا نه؟!
مثلا زیارت اربعین را 10 سال پیش که خلوت بود ، میگفتی برو زیارت اربعین، میگفتند آخر چه کسی اربعین کربلا می رود؟! اما الان که شلوغ شده می گویند همه اربعین می روند کربلا منم باید بروم! به «همه» چه کار داری؟! کار خودت را بکن.
در تربیت و روانشناسی به این نکته، «استقلال شخصیت» می گویند.
روانشناسان غربی هم در این باره (فارغ از مسلمان بودن یا نبودن) می گویند بچه باید شخصیت مستقلی داشته باشد.
بچه هایی که چشمشان به دیگران است که ببینند دیگران چه می کنند ، نخبه و دانشمند و متفکر نمی شوند.
بچه های متفکر در عالم خودشان اند و ویژه اند. کاری به کسی ندارند. با همه فرق میکنند. اینها یک چیزی میشوند.
البته فرق نه به معنای کارهای عجیب و غریب ، بلکه به معنای کار درست و حسابی است.
یک جوری فکر می کنند و جوری قضایا را میبینند و تحلیل می کنند که کس دیگری این طور نگاه نمیکند.
این خیلی ویژه است. افراد خاص و ویژه در کودکی شان هم اینگونه اند. عرفا و بزرگان هم اینگونه اند.
آیت الله بهاءالدینی از بزرگان بودند و صاحب تشرفات خدمت امام زمان. ایشان کسی بودند که وقتی به مشهد میرفتند پشت در حرم مینشستند بعد یک دفعه میگفتند برویم داخل. گفتند چه شد؟ فرمود آقا اجازه دادند داخل برویم. در یکی از صحن ها می نشستند می گفتند فلانی زیارت جامعه بخوان! چهار خط میخواندند می گفتند بس است! آقا عنایت کردند بلند شوید برویم.
طبیب مرحوم آیت الله بها الدینی تعریف میکردند که من خودم از ایشان شنیدم که می گفتند من شیرخواره بودم ۶ ماهم بود مریضی پیدا کردم (ظاهرا زردی). من را پیش دکتر بردند. دکتر من را معاینه کرد. فهمیدم دارد اشتباه نسخه می پیچد. خواستم بگویم که من این بیماری را ندارم و بیماری من چیز دیگری است. اما شش ماهه بودم و زبان نداشتم! حالا اهل بیت که حرف هم میزنند.
حضرت خدیجه هنگامی که حضرت زهرا س را باردار بودند ، میفرمودند این بچه در عالم جنین با من حرف می زند!
چه کسی باورش می شود این ها را؟ آیا اینها تخیلات است؟ فکر میکنند افسانه است. اصلا اصل ، این هاست. ما چون اکثریت را میبینیم فکر میکنیم این درست است! اتفاقا آن درست است! انسان باید با فرزندش در جنین حرف بزند و او هم جوابش را بدهد! بچه اگر خاص باشد این جور می شود. پدر و مادر اگر خاص باشند اینجور می شود. اهل بیت ، انسان کامل بودند. یعنی هر چه اینها داشتند ، کمال انسانیت بود. یعنی کسی که اینها را ندارد ، نقص است. مشکل این است که ما هم مثل بقیه ایم. وقتی زیارت می رویم هم در و دیوار می بینیم. انسان های خاص هستند که چیز دیگری می بینند.
مثل مرحوم علامه طباطبایی؛ ایشان هر سال در مراسم عزاداری جلسه ای در ماه محرم شرکت می کردند. یک سال ساختمان حسینیه را گسترش دادند. علامه کنار یک دیواری نشستند. به ایشان عرض کردند که آقا خانه را گسترش دادیم. جای دیگری بنشینید. ایشان فرمود به این دیوار روضه بیشتر خورده است! زیرا در قسمت قدیمی ساختمان بوده.
چند نفرند این ها؟ اقلیت هستند یا نه؟ حالا اکثریت بهتر است یا اقلیت؟!
چند علامه طباطبایی و آیت الله بهجت و ... داریم؟ کم اند...
پس مشخص می شود که اقلیت بهترند. پس چرا ما نگاه میکینیم ببینیم کجا شلوغ تر است؟ چه کسی بیشتر طرفدار دارد و درباره چه کسی بیشتر حرف می زنند؟!
این ها مهم نیست. اتفاقا اولیاء خدا دشمنان و حسودان بیشتری دارند. علامه طباطبایی وقتی تفسیر المیزان را نوشته بودند، سیل نامه به سوی ایشان می آمد که به ایشان اهانت می کردند.
تفسیری که شهید مطهری فرمود 200 سال باید بگذرد تا مردم بفهمند که علامه چه نوشته!
اصلا اگر کسی می خواهد بنده ویژه خدا شود باید تحمل کند این قضایا را. باید تک و ویژه باشد. به علامه می گفتند چرا کسی تا به حال این حرف ها را نزده ؟ چرا تفسیر تو ویژه است؟ چرا قبلا این حرفها را کسی نگفته؟ خب اصلا معنای «ویژه» یعنی همین. یعنی خدا فهمی به او داده که به بقیه نداده. ایشان شبیه اکثریت نبود. اصلا شبیه اکثریت بودن بد است. غلط است.
🔔 @Aminikhaah_Media
💠 #باورهای_یک_یاور
🔷 جلسه چهارم
🔷 بخش چهارم
🔶 آیا همیشه این طور است؟ خیر، گاهی خوب است انسان شبیه اکثریت باشد. اما کی و کجا؟ (در جلسه بعدی بیشتر توضیح داده خواهد شد)
اولا اصل اولیه بر این استوار است که انسان نباید شبیه اکثریت باشد.
بقیه چطور مجلس ختم میگیرند ، شما آنطور نگیر.
بقیه چطور مجلس عروسی می گیرند؟ شما آنطور مجلس نگیر!
اگر میخواهی موفق باشی آنطور نباش.
بودند کسانی که میگفتند ما مثل بقیه مجلس عروسی نگرفتیم، امام زمان در مراسم ما شرکت کردند.
اصلا برای ما مهم است که امام زمان در مراسم عروسی ما شرکت کنند یا نه فقط در هیات ایشان را صدا میزنیم؟
ایشان فقط در مجالس روضه شرکت میکنند؟! عروسی هایمان را نمی آیند؟!
آیا تصور ما نسبت به امام زمان این است؟ اتفاقا ایشان از شادی مومنان بیشتر خوشحال می شوند. از ازدواج مومنین بیشتر خوشحال می شوند.
آیا امام زمانِ ما اینگونه هست یا نه؟
بچه ی ما که به دنیا می آید امام زمان به ما تبریک نمیگویند؟ نمی آیند در گوشش اذان بگویند؟
بودند کسانی که امام زمان در گوش بچه شان اذان گفته ؛ چرا؟ چون آن ها ویژه اند ، مثل بقیه نیستند. اگر مثل بقیه باشد و جزء اکثریت باشد امام زمان تحویلش نمیگیرند.
کسی به دختر و پسری گفته عروسی تان را جوری که برخلاف رضایت خداست نگیرید. خدا به شما بچه نمی دهد. گفتند نه می رویم کربلا درست می شود... عروسی گرفتند و رفتند کربلا و برگشتند و بچه دار شدند، بچه اول قلب نداشت ، بچه دوم به دنیا آمد از دست پرستار افتاد و مرد؛ .. می گویند آرزو داریم! یک شب است! اما آن شبی هم که بچه اش می میرد یک شب است!
اصلا کسی که میخواهد یار اهل بیت باشد و به کار اهل بیت بیاید باید «ویژه» باشد. باید شبیه بقیه نباشد. والا شبیه بقیه دستش آلوده می شود به خون اهل بیت؛ مثل مردم کوفه.
دیدند که این همسایه و آن همسایه که قید امام حسین و مسلم را زد ، با خود گفتند پس من چرا پای عهدم بمانم؟ همیطور چشم باز کردند و دیدند قاتل امام حسین ع شدند : لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً قَتَلَتْكُم ، امتی امام حسین ع را کشتند.
شهید مصطفی ردانی پور، یک انسان ویژه است. ایشان مثل بقیه نبود. مثل بقیه هم ازدواج نکرد.
شنیده بود که حضرت امام فرموده بودند که اگر کسی بتواند با همسران شهدا که دختران جوانی هستند و به خاطر این شرایط ، بیوه و بی سرپرست شده اند ازدواج کند بهتر است. ایشان رفته بود و همسر شهیدی در محله شان پیدا کرده بود. به مادرش نگفته بود که ایشان همسر شهید است. رفته بودند خواستگاری و پسندیده بودند. ایشان به خانمش گفته بود که ببین من نمیخواهم مثل بقیه ازدواج کنم. میخواهم ویژه ازدواج کنم. بیا چند کارت دعوت بنویسیم. یکی را ببریم حرم امام رضا ایشان را دعوت کنیم. یکی را ببریم حرم حضرت معصومه، از ایشان و اهل بیت دعوت می کنیم. یکی را هم می بریم مسجد جمکران از امام زمان دعوت می کنیم. من میخواهم مهمان های ویژه ام این ها باشند.
همسر ایشان می گوید شب عروسی، سحر با صدای ضجه مصطفی بیدار شدم. دیدم ایشان دارد گریه میکند و میگوید شما چقدر مهربانید... پرسیدم چه شده؟ گفت الان خواب بودم ، حضرت زهرا س به خوابم آمدند و فرمودند آقا مصطفی ما در عروسی شما شرکت کردیم! ایشان فردای عروسی اش رفت جبهه، سه ماه بعد پیکرش بازگشت.
مثل شهید حججی که آنقدر خاص بود، هنوز هم امام حسین ویژه ها را سوا می کند. اما اگر کسی مثل بقیه بود جدا نمی کنند. همسر ایشان تعریف میکند که با هم رفتیم انگشتر خریدیم. گفت اگر اسیر داعشی ها شدم چه شکلی روی اینها را کم کنم! رفتند روی انگشتر (یا زهرا) نوشتند. او مثل بقیه غصه نان و آب نداشت، تک بود.
عاقبت چه شد؟ دستش را بریدند، جنازه اش را قطعه قطعه کردند و سوزاندند. آنچنان رویی از داعشی ها کم کرده بود که جنازه اش را هم نمی توانستند تحمل کنند. مثل خاری فرو رفت در چشمانشان.
یکی دیگر از ویژه های عصر ما حضرت امام ره است. به ایشان میگفتند که مثل بقیه باش که صدایشان در نمی آید و زندگیشان را می کنند. ایشان میفرمود من به بقیه چه کار دارم؟ من به تکلیف کار دارم. تکلیف را با بقیه و اکثریت که نمی شود تشخیص داد.
میخواهی موفق باشی، اکثریت را کنار بگذار. ویژه باش. تنها و تک باش. خودت باش. اینجور آدم هایی به درد اهل بیت می خورند.
به حضرت امام میگفتند هیچ کس سر این مسائل اعتراض نمیکند، اما ایشان میفرمود من به بقیه کار ندارم. وظیفه خودم را انجام می دهم. تا اینکه تبعید شدند ترکیه و بغداد. آن موقع حتی پول نداشتند سوار تاکسی شوند. حاج آقا مصطفی گفتند که آنجا غربت امام رو دیدم. مرجع تقلید شیعیان تک و تنها در کشور غریب..
باید اینطور بود و گرفتار حرف مردم نشد. چه کار داری به حرف بقیه؟ خودت باش ، خودت زندگی کن.
🔔 @Aminikhaah_Media
💠 #باورهای_یک_یاور
🔷 جلسه پنجم
🔷 بخش اول
🔶 گاهی تبعیت از اکثریت خوب است. آن هم وقتی است که اکثریت ، تابع «فطرت» باشد و نه «هوای نفس».
مرحوم فیض کاشانی در تفسیر آیه «وَ إِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِي الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ» (انعام / 116) می فرماید: «لأنّ الأكثر في الغالب يتبعون الأهواء» (تفسير الصافي، ج2، ص: 151)
تبعیت از اکثریت از آن جهت بد است که غالبا اکثریت تابع هوای نفس اند. هوای نفس هم سرانجامی غیر از جهنم ندارد.
«َ لا تَتَّبِعِ الْهَوى فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذينَ يَضِلُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَديدٌ بِما نَسُوا يَوْمَ الْحِسابِ » (ص / 26)
« به دنبال هواىنفس مرو كه از راه خدا به بيراهه مى كشد و معلوم است كسانى كه از راه خدا به بيراهه مى روند عذابى سخت دارند به جرم اينكه روز حساب را از ياد بردند.»
« فَاعْلَمْ أَنَّما يَتَّبِعُونَ أَهْواءَهُمْ وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَيْرِ هُدىً مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمين» (قصص / 50)
« بدان كه اينان تنها از هواهاى خود پيروى مى كنند و آيا كسى گمراه تر از پيرو هوى بدون راهنمايى از خدا هست؟ به درستى كه خدا مردم ستمگر را هدايت نمى كند.»
اما وقتی اکثریت ، تابع فطرت و عقلانیت بود ، اینجا باید مذاق اکثریت را مد نظر داشت و کارهایی که وجدان عمومی این جماعت بر نمی تابد را انجام نداد.
«وَ مَنْ يُشاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدى وَ يَتَّبِعْ غَيْرَ سَبيلِ الْمُؤْمِنينَ نُوَلِّهِ ما تَوَلَّى وَ نُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصيرا» (نساء / 115)
«و هر كس بعد از آنكه حق برايش روشن شد مخالفت رسول كند و روشى غير راه مؤمنين اتخاذ نمايد، وى را به همان وضعى كه دوست دارد واگذاريم و به جهنم در آريم كه چه بد سر انجامى است.»
مرحوم علامه طباطبایی ره در تفسیر این آیه می فرمایند:
«مشاقه و شقاق اين است كه تو در يك شقى قرار بگيرى، و طرف مقابلت در شق ديگر. و اين كنايه است از مخالفت و طرفيت.
و بنا بر اين، مشاقه كردن با رسول خدا، آن هم بعد از آنكه راه هدايت روشن و مشخص شده. معنايى جز مخالفت كردن با رسول، و از اطاعتش سر پيچى كردن ندارد.
و بنا بر اين، جمله" وَ يَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ" بيان ديگرى است براى مشاقه با رسول (ص) و مراد از سبيل مؤمنين اطاعت رسول است. چون اطاعت رسول، اطاعت خداى تعالى است، هم چنان كه خود خداى تعالى فرمود:" مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ" (نساء / 80).
پس سبيل مؤمنين بدان جهت كه بر ايمان به خدا اجتماع كرده جامعه اى تشكيل مى دهد، همان اجتماع بر اطاعت خدا و رسول است. و اگر خواستى مى توانى بگويى راه مؤمنين عبارت است از اجتماع بر اطاعت رسول. چون حافظ وحدت سبيل مؤمنين همان اطاعت رسول (ص) است، هم چنان كه قرآن كريم در جاى ديگر فرموده:" وَ كَيْفَ تَكْفُرُونَ وَ أَنْتُمْ تُتْلى عَلَيْكُمْ آياتُ اللَّهِ وَ فِيكُمْ رَسُولُهُ وَ مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَ لا تَفَرَّقُوا" (آل عمران / 103).
... و نيز فرموده:" وَ أَنَّ هذا صِراطِي مُسْتَقِيماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِيلِهِ ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ" (انعام / 153).
و وقتى به حكم اين آيات راه خدا عبارت است از راه تقوا و مؤمنين عبارتند از كسانى كه به سوى اين راه دعوت شده اند. در نتيجه سبيل اين مؤمنين در حالى كه اجتماعى تشكيل داده اند عبارت است از سبيل تعاون بر تقوا، هم چنان كه فرمود:" تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ" (مائده / 2)
و اين آيه بطورى كه ملاحظه مىكنيد از معصيت خداى تعالى و شق عصاى اجتماعى اسلام و يا به عبارتى ايجاد تفرقه در آن را نهى مىكند، و اين همان است كه گفتيم معناى سبيل مؤمنين است.» (ترجمه تفسير الميزان، ج5، ص: 131 - 132)
این است که در روایات داریم وقتی اکثر مومنان موضع و نظر خاصی دارند جدی بگیر:
«اتَّقُوا ظُنُونَ الْمُؤْمِنِينَ، فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى جَعَلَ الْحَقَّ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ.» (نهج البلاغه ، حکمت 309)
«از فراست و گمان افراد باايمان برحذر باشيد، زيرا خدا حق را بر زبان (و فكر) آنها قرار داده است.»
🔔 @Aminikhaah_Media
آينده انقلاب 01.mp3
8.17M
🔈 #آینده_انقلاب
📣 جلسه اول
📅97/11/06
#مازندران
#فریدونکنار
#دانشگاه_صنعتی_مالک_اشتر
🔔 @Aminikhaah_Media
💠 #باورهای_یک_یاور
🔷 جلسه پنجم
🔷 بخش دوم
🔶امام حسن ع و امام حسین ع به همراه عبدالله بن جعفر و ابن عباس در مجلسی با معاویه روبرو بودند. بین عبدالله بنن جعفر و معاویه بحثی شد. معاویه فضایل اهل بیت ع را انکار می کرد و عبدالله بن جعفر از آیات و روایات پیامبر ص برای او دلیل می آورد. این بحث بالا گرفت تا جایی که معاویه حرفی برای گفتن نداشت.
به امام حسن ع و امام حسین ع و سایرین رو کرد و گفت:
«همه شما گفته هاى عبد اللَّه بن جعفر را قبول داريد؟ گفتند: آرى.»
«معاویه گفت: اى پسران عبد المطلب! شما مسأله بزرگى را ادعا مى كنيد و به دليل هاى قوى استدلال مى نماييد اگر حق باشد!! و شما در باطن مسأله اى را معتقديد كه در ظاهر آن را پنهان مى كنيد و مردم در باره آن در غفلتى كور به سر مى برند.
اگر آنچه شما مى گوييد حق باشد همه امت هلاك شده اند و از دين خود مرتد گشته اند و عهد پيامبرمان را ترك كرده اند به جز شما اهل بيت و آنان كه سخن شما را قائلند، و آنان در مردم كم هستند.»
معاویه می خواست اینطور وانمود کند که چون طرفداران حرف و عقیده شما در بین مردم کم است پس حرفتان غلط بوده که مشتری پیدا نکرده. و حرف من معاویه درست بوده که این همه آدم به خودش جذب و جلب کرده.
اینجا ابن عباس رو به معاويه كرد و گفت : خداى عز و جل در كتابش مى فرمايد: قَلِيلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُورُ (سبا / 13) ، «عدّه كمى از بندگان من شكرگزار هستند»، و مى فرمايد: وَ ما أَكْثَرُ النَّاسِ وَ لَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِينَ (یوسف / 103) ، «بيشتر مردم- اگر چه حرص داشته باشى- مؤمن نيستند». و مى فرمايد: إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ قَلِيلٌ ما هُمْ (ص / 24) ، «مگر كسانى كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، كه اينان كم هستند»، و در باره حضرت نوح عليه السّلام مى فرمايد: وَ ما آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِيلٌ (هود / 40) ، «به همراه او جز عده كمى ايمان نياوردند».
اى معاويه، از اين مطلب تعجّب مى كنى؟! عجيب تر از مسأله ما، كار بنى اسرائيل است. ساحران به فرعون گفتند: «هر حكمى مى خواهى بنما، اين زندگى دنيا مى گذرد. ما به پروردگار عالم ايمان آورده ايم» (طه / 72) . آنان به موسى ايمان آوردند و او را تصديق نمودند و تابع او شدند. او هم با آنان و تابعين خود از بنى اسرائيل به راه افتاد تا آنان را از دريا گذرانيد و عجائب را به آنان نشان داد. و اين در حالى بود كه او را قبول داشتند و تورات را تصديق مىكردند و به دين او اقرار داشتند.
حضرت موسى عليه السّلام آنان را از كنار قومى كه بت مى پرستيدند عبور داد . گفتند: «اى موسى، براى ما هم خدايى قرار بده همان طور كه آنان خدايانى دارند» (اعراف / 138) .
سپس گوساله را اتخاذ كردند و همگى- به جز هارون و اهل بيتش - ملازم آن شدند و سامرى به آنان گفت: «اين خداى شما و خداى موسى است».
و سپس حضرت موسى عليه السّلام به آنان گفت: «بر سرزمين مقدسى كه خداوند برايتان مقدّر كرده داخل شويد». در جواب، آنچه خداوند در كتابش نقل كرده گفتند: إِنَّ فِيها قَوْماً جَبَّارِينَ وَ إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها حَتَّى يَخْرُجُوا مِنْها، فَإِنْ يَخْرُجُوا مِنْها فَإِنَّا داخِلُونَ (مائده / 22) ، «در آنجا قومى زورگو هستند و تا آنان از آنجا خارج نشوند ما هرگز داخل نمى شويم. اگر از آن خارج شدند ما داخل مى شويم» تا آنجا كه حضرت موسى عليه السّلام عرض كرد: «پروردگارا، من جز خودم و برادرم را در اختيار ندارم. بين ما و قوم فاسقين جدائى بينداز»، و سپس گفت: «پس بر قوم فاسقين تأسف مخور و ناراحت مباش».
اين امت هم همان مثال را به طور مساوى اجرا كردند. اينان فضائل و سوابقى با پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و منزلتهاى نزديكى با او داشتند، به دين محمّد و قرآن اقرار داشتند تا آنكه پيامبرشان از آنان مفارقت كرد. آنگاه اختلاف نمودند و متفرق شدند و بر يك ديگر حسد بردند و با امام و وليّشان مخالفت كردند تا آنكه از ايشان باقى نماند بر آنچه با پيامبرشان عهد كرده بودند جز رفيق ما كه نسبت به پيامبرمان به منزله هارون نسبت به موسى است و چند نفر كمى كه خدا را با دين و ايمانشان ملاقات كردند، و ديگران به پشت سرشان عقب گرد كردند. همان طور كه اصحاب حضرت موسى عليه السّلام با اتخاذ گوساله و پرستش آن و گمان اينكه خدايشان است و اجتماعشان بر سر آن به جز هارون و فرزندانش و عدّه كمى از اهل بيتش چنين كردند.
( كتاب سليم بن قيس الهلالي، ج2، ص: 841 - 843 ؛ أسرار آل محمد عليهم السلام / ترجمه كتاب سليم، ص: 527 - 530)
🔔 @Aminikhaah_Media
آينده انقلاب 02.mp3
10.82M
🔈 #آینده_انقلاب
📣 جلسه دوم
📅97/11/07
#مازندران
#فریدونکنار
#دانشگاه_صنعتی_مالک_اشتر
🔔 @Aminikhaah_Media
سوره ناس 01.mp3
23.71M
🔈 #تفسیر - #سوره_ناس
📣 جلسه اول
📅97/11/07
#مازندران
#بابل
🔔 @Aminikhaah_Media
💠 #باورهای_یک_یاور
🔷 جلسه پنجم
🔷 بخش سوم
🔶کسی که می خواهد یاور اهل بیت ع باشد ، باید به این باور برسد که طرفداران باطل همیشه بیشتر از طرفداران حق بوده اند. باطل ، شیرین و سبک است و حق ، تلخ و سنگین: «يَا أَبَا ذَرٍّ، الْحَقُّ ثَقِيلٌ مُرٌّ، وَ الْبَاطِلُ خَفِيفٌ حُلْو» (الأمالي (للطوسي)، النص، ص: 533)
همراهی با باطل ، زحمتی ندارد. سختی ، خستگی و آزاری ندارد. همراهی با حق سخت است. همانگونه که دویدن در مسابقه رایانه ای زحمت و سختی ندارد. دویدن واقعی ، عرق انسان را جاری می کند و نفس انسان را به شماره می اندازد.
هوای نفس ، شیرین و سبک است. مخالفت با هوای نفس است که آزاردهنده است و عرق انسان را در می آورد. طبعا طرفداران هوای نفس هم بیشترند و اکثریت را تشکیل می دهند.
امیرالمومنین ع فرمودند:
«لِأَنَّ أَهْلَ الْبَاطِلِ فِي الْقَدِيمِ وَ الْحَدِيثِ أَكْثَرُ عَدَداً مِنْ أَهْلِ الْحَق» (بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج89، ص: 44 )
«اهل باطل چه در گذشته و چه در حال ، بیش از اهل حق بوده اند.»
یاران اهل بیت ع همیشه در اقلیت بوده اند. امام سجاد ع فرمودند:
«وَ رَوَى أَبُو عَمْرٍو النَّهْدِيُّ قَالَ: سَمِعْتُ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ يَقُولُ: مَا بِمَكَّةَ وَ الْمَدِينَةِ عِشْرُونَ رَجُلًا يُحِبُّنَا!» (بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج34، ص: 297)
در مکه و مدینه ، بیست نفر دوستدار ما هم پیدا نمی شوند.
حالا امام سجاد ع باید نگران باشند که طرفدارشان کم است؟ این عیب است؟ این علامت این است که حرف اهل بیت حق نیست؟ ملاک حق و باطل ، تعداد و جمعیت است؟
«عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ قَالَ وَقَفَ عَلِيٌّ أَبُو الْحَسَنِ فِي بَنِي زُرَيْقٍ فَقَالَ لِي وَ هُوَ رَافِعٌ صَوْتَهُ يَا أَحْمَدُ قُلْتُ لَبَّيْكَ قَالَ إِنَّهُ لَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ ص جَهَدَ النَّاسُ فِي إِطْفَاءِ نُورِ اللَّهِ فَأَبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ بِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع فَلَمَّا تُوُفِّيَ أَبُو الْحَسَنِ ع جَهَدَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي حَمْزَةَ وَ أَصْحَابُهُ فِي إِطْفَاءِ نُورِ اللَّهِ فَأَبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَ إِنَّ أَهْلَ الْحَقِّ إِذَا دَخَلَ عَلَيْهِمْ دَاخِلٌ سُرُّوا بِهِ وَ إِذَا خَرَجَ عَنْهُمْ خَارِجٌ لَمْ يَجْزَعُوا عَلَيْهِ وَ ذَلِكَ أَنَّهُمْ عَلَى يَقِينٍ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ إِنَّ أَهْلَ الْبَاطِلِ إِذَا دَخَلَ فِيهِمْ دَاخِلٌ سُرُّوا بِهِ وَ إِذَا خَرَجَ عَنْهُمْ خَارِجٌ جَزِعُوا عَلَيْهِ وَ ذَلِكَ أَنَّهُمْ عَلَى شَكٍّ مِنْ أَمْرِهِمْ إِنَّ اللَّهَ جَلَّ جَلَالُهُ يَقُولُ فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ قَالَ ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع الْمُسْتَقَرُّ الثَّابِتُ وَ الْمُسْتَوْدَعُ الْمُعَارُ » (بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج48، ص: 261 - 262)
احمد بن محمد می گوید حضرت رضا عليه السّلام در محله بنى زريق ايستاد و با صداى بلند گفت: احمد! عرض كردم: بلى. فرمود: وقتى پيامبر اكرم از دنيا رفت مردم كوشيدند نور خدا را خاموش كنند ولى خدا امتناع ورزيده جز اينكه نور خود را به وسيله امير المؤمنين تكميل نمايد. پس از درگذشت حضرت موسى ابن جعفر ع ، على بن ابى حمزه و اصحابش كوشش كردند كه نور خدا را خاموش كنند ولى خدا نور خودش را تكميل مي كند. اهل حق وقتى يك نفر با آنها همآهنگ شود خوشحال مي شوند، ولى وقتى كسانى از ميان آنها خارج شد ناراحت نمي شوند. چون در دين و اعتقاد خود يقين دارند. اما پيروان باطل وقتى كسى وارد آنها شود شاد مي شوند، اگر كسى از ميانشان خارج شود ناراحت مي گردند. چون در اعتقاد خود شك دارند. خداوند عزّ و جل ميفرمايد: فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ (انعام / 98) امام صادق ع هم فرمود: ايمان مستقر ثابت است و ايمان مستودع ، عاريه و امانت است.
وقتی ممبر و فالورهایمان را از دست می دهیم چه حالی داریم؟ اگر ناراحت می شویم ، هنوز اهل یقین نیستیم. گاهی وضع از این بدتر است. وقتی چند نفر ما را آنفالو می کنند ، در حقانیت و صحت راهمان شک می کنیم و به سمتی می رویم که افراد بیشتری را جذب کنیم! البته اسمش را هم جذب حداکثری می گذاریم! این چیزی جز نفاق نیست!
البته جذب حداکثری درست و خوب است. ولی مضمحل شدن در اکثریت ، نفاق و کفر است. اینکه سعی کنی منطق و برهانی بیاوری که اکثریت آن را بفهمند خوب است. ولی اینکه سعی کنی خودت را با ادبیات و فکر اکثریت تطبیق دهی ، نشانه اهل باطل بودن است.
🔔 @Aminikhaah_Media
سوره ناس 02.mp3
28.36M
🔈 #تفسیر - #سوره_ناس
📣 جلسه دوم
📅97/11/08
#مازندران
#بابل
🔔 @Aminikhaah_Media
💠 #باورهای_یک_یاور
🔷 جلسه پنجم
🔷 بخش چهارم
🔶 همیشه یاران اهل بیت ع کم تعداد اند. این کم بودن یاران اهل بیت ع آن قدر جدی بود که گاهی دست و بال اهل بیت برای اقدام را می بست.
«َ حَدَّثَنَا الْهَيْثَمُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الرُّمَّانِيُّ قَالَ: سَأَلْتُ عَلِيَّ بْنَ مُوسَى الرِّضَا ع فَقُلْتُ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَخْبِرْنِي عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ لِمَ لَمْ يُجَاهِدْ أَعْدَاءَهُ خَمْساً وَ عِشْرِينَ سَنَةً بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص ثُمَّ جَاهَدَ فِي أَيَّامِ وِلَايَتِهِ فَقَالَ لِأَنَّهُ اقْتَدَى بِرَسُولِ اللَّهِ ص فِي تَرْكِهِ جِهَادَ الْمُشْرِكِينَ بِمَكَّةَ ثَلَاثَ عَشْرَةَ سَنَةً بَعْدَ النُّبُوَّةِ وَ بِالْمَدِينَةِ تِسْعَةَ عَشَرَ شَهْراً وَ ذَلِكَ لِقِلَّةِ أَعْوَانِهِ عَلَيْهِمْ وَ كَذَلِكَ عَلِيٌّ ع تَرَكَ مُجَاهَدَةَ أَعْدَائِهِ لِقِلَّةِ أَعْوَانِهِ عَلَيْهِمْ فَلَمَّا لَمْ تَبْطُلْ نُبُوَّةُ رَسُولِ اللَّهِ ص مَعَ تَرْكِهِ الْجِهَادَ ثَلَاثَ عَشْرَةَ سَنَةً وَ تِسْعَةَ عَشَرَ شَهْراً كَذَلِكَ لَمْ تَبْطُلْ إِمَامَةُ عَلِيٍّ ع مَعَ تَرْكِهِ الْجِهَادَ خَمْساً وَ عِشْرِينَ سَنَةً إِذْ كَانَتِ الْعِلَّةُ الْمَانِعَةُ لَهُمَا مِنَ الْجِهَادِ وَاحِدَةً. (علل الشرائع، ج1، ص: 148 ؛ عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج2، ص: 81)
« از هيثم بن عبد اللَّه رمّانى نقل شده كه گفت:
از حضرت على بن موسى الرّضا صلوات اللَّه عليه سؤال كرده و محضرش عرضه داشتم: بفرماييد چرا على بن ابى طالب عليه السّلام مدّت بيست و پنج سال بعد از نبىّ اكرم صلّى اللَّه عليه و آله با دشمنانش نجنگيد ولى پس از آن در ايّام خلافت و ولايتش با آنها به جنگ پرداخت؟
حضرت فرمودند: به خاطر آن كه حضرتش به رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله اقتداء نمود. چه آن كه نبىّ اكرم صلّى اللَّه عليه و آله بعد از نبوّت ، سيزده سال در مكّه و نوزده ماه در مدينه جهاد با مشركين را به خاطر كمبود اعوان و قلّت ياران ترك نمودند و على عليه السّلام نيز به خاطر فقدان افراد كافى مجاهدت و مبارزه با دشمنان را ترك نمودند. پس همان طورى كه به خاطر ترك مجاهدت سيزده ساله در مكّه و نوزده ماهه در مدينه نبوّت حضرت خاتم صلّى اللَّه عليه و آله باطل نمى شود عينا ترك جهاد بيست و پنج ساله امير المؤمنين على عليه السّلام سبب بطلان امامت حضرتش نمى گردد چه آن كه علّت ترك جهاد در هر دو مورد يكى مى باشد.»
«سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مَا بَالُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع لَمْ يُقَاتِلْهُمْ قَالَ الَّذِي سَبَقَ فِي عِلْمِ اللَّهِ أَنْ يَكُونَ وَ مَا كَانَ لَهُ أَنْ يُقَاتِلَهُمْ وَ لَيْسَ مَعَهُ إِلَّا ثَلَاثَةُ رَهْطٍ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ.» (علل الشرائع، ج1، ص: 148 ؛ وسائل الشيعة، ج15، ص: 88)
«از امام صادق ع پرسیده شد: چرا امير المؤمنين عليه السّلام با دشمنان مقاتله و جنگ نفرمود؟
حضرت فرمودند: آنچه از علم خدا گذشت اين بود كه آن حضرت به جنبه بشرى و ظاهرى نمى توانست با دشمنان مقاتله كند. زيرا با آن جناب نبود مگر سه نفر از مؤمنين.»
« عَنْ أَبِي أُسَامَةَ الشَّحَّامِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي الْحَسَنِ ع إِنَّهُمْ يَقُولُونَ مَا مَنَعَ عَلِيّاً إِنْ كَانَ لَهُ حَقٌّ أَنْ يَقُومَ بِحَقِّهِ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ لَمْ يُكَلِّفْ هَذَا أَحَداً إِلَّا نَبِيَّهُ فَقَالَ فَقاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ لا تُكَلَّفُ إِلَّا نَفْسَكَ - وَ قَالَ لِغَيْرِهِ إِلَّا مُتَحَرِّفاً لِقِتالٍ أَوْ مُتَحَيِّزاً إِلى فِئَةٍ - فَعَلِيٌّ ع لَمْ يَجِدْ فِئَةً وَ لَوْ وَجَدَ فِئَةً لَقَاتَلَ » ( وسائل الشيعة، ج15، ص: 89 ؛ البرهان في تفسير القرآن، ج2، ص: 662)
«ابی اسامه شحام می گوید به امام رضا علیه السلام عرض کردم: مردم می گویند چه چیزی مانع علی ع شد که پس از پیامبر ص برای گرفتن حق خود قیام کند؟ حضرت فرمودند: تنها کسی که مکلف بود تک و تنها در میدان جهاد بایستد ، رسول خدا بود و دیگران به جز او چنین تکلیفی ندارند. چرا که درباره پیامبر فرموده: در راه خدا بجنگ و نسبت به جز خودت تکلیفی نداری (تک و تنها هم که شده باید بجنگی) ولی درباره دیگران فرموده: به منظور بكار بردن حيله جنگى و يا به قصد ملحق شدن به یاران خود می تواند عقب نشینی کند. علی ع هم یار و سپاهی نداشت که اگر یارانی می یافت ، حتما مقاتله می کرد. »
🔔 @Aminikhaah_Media
آينده انقلاب 03.mp3
11.53M
🔈 #آینده_انقلاب
📣 جلسه سوم
📅97/11/08
#مازندران
#فریدونکنار
#دانشگاه_صنعتی_مالک_اشتر
🔔 @Aminikhaah_Media
آينده انقلاب 04.mp3
12.24M
🔈 #آینده_انقلاب
📣 جلسه چهارم
📅97/11/09
#مازندران
#فریدونکنار
#دانشگاه_صنعتی_مالک_اشتر
🔔 @Aminikhaah_Media
سوره ناس 03.mp3
26.3M
🔈 #تفسیر - #سوره_ناس
📣 جلسه سوم
📅97/11/09
#مازندران
#بابل
🔔 @Aminikhaah_Media
💠 #باورهای_یک_یاور
🔷 جلسه پنجم
🔷 بخش پنجم
🔶 امیرالمومنین ع فرمود : من دو درصد هم رای ندارم!
« عَنْ جُنْدَبِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ، قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) وَ قَدْ بُويِعَ لِعُثْمَانَ بْنِ عَفَّانَ، فَوَجَدْتُهُ مُطْرِقاً كَئِيباً، فَقُلْتُ لَهُ: مَا أَصَابَكَ- جُعِلْتُ فِدَاكَ- مِنْ قَوْمِكَ فَقَالَ: صَبْرٌ جَمِيلٌ. فَقُلْتُ: سُبْحَانَ اللَّهِ! إِنَّكَ لَصَبُورٌ.
قَالَ: فَأَصْنَعُ مَا ذَا قُلْتُ: تَقُومُ فِي النَّاسِ وَ تَدْعُوهُمْ إِلَى نَفْسِكَ وَ تُخْبِرُهُمْ أَنَّكَ أَوْلَى بِالنَّبِيِّ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) وَ بِالْفَضْلِ وَ السَّابِقَةِ، وَ تَسْأَلُهُمُ النَّصْرَ عَلَى هَؤُلَاءِ الْمُتَظَاهِرِينَ عَلَيْكَ، فَإِنْ أَجَابَكَ عَشَرَةٌ مِنْ مِائَةٍ شَدَّدْتَ بِالْعَشْرِ عَلَى الْمِائَةِ، فَإِنْ دَانُوا لَكَ كَانَ ذَلِكَ مَا أَحْبَبْتَ، وَ إِنْ أَبَوْا قَاتِلْهُمُ، فَإِنْ ظَهَرْتَ عَلَيْهِمْ فَهُوَ سُلْطَانُ اللَّهِ الَّذِي آتَاهُ نَبِيَّهُ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) وَ كُنْتَ أَوْلَى بِهِ مِنْهُمْ، وَ إِنْ قُتِلْتَ فِي طَلَبِهِ قُتِلْتَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ شَهِيداً، وَ كُنْتَ أَوْلَى بِالْعُذْرِ عِنْدَ اللَّهِ، لِأَنَّكَ أَحَقُّ بِمِيرَاثِ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ).
فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (عَلَيْهِ السَّلَامُ): أَ تَرَاهُ- يَا جُنْدَبُ- كَانَ يُبَايِعُنِي عَشَرَةٌ مِنْ مِائَةٍ فَقُلْتُ: أَرْجُو ذَلِكَ.
فَقَالَ: لَكِنِّي لَا أَرْجُو وَ لَا مِنْ كُلِّ مِائَةٍ اثْنَانِ (الأمالي (للطوسي)، النص، ص: 234 ؛الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج1، ص: 241 - 242)
جندب بن عبدالله می گوید در زمانی که با عثمان بیعت شده بود، بر امیرالمؤمنین علیه السلام وارد شدم. پس او را سر به زیر افکنده و بسیار دل شکسته یافتم. از حضرت پرسیدم فدای شما گردم آیا ناراحتی شما از (غصب خلافت و) کاری است که قوم شما با شما کردند؟ حضرت فرمود شکیبایی زیبا (پیشه می کنم).
(با تعجب) گفتم سبحان الله، سوگند به خدا که شما بسیار شکیبایی! حضرت فرمود پس چه بکنم؟!
گفتم در میان مردم می ایستی و آنها را به سوی خودت دعوت می کنی و به آنها خبر می دهی که تو سزاوارتری به خلافت پیامبر و برترین آنهایی و بهترین سابقه را داری و از آنها می خواهی که تو را بر توطئه گران بر علیه خودت یاری کنند. پس اگر ده نفر از صد نفر پاسخ مثبت به تو بدهند، با همین ده نفر بر صد نفر سخت می گیری، اگر تسلیم شدند که همانی است که دوست داری و اگر امتناع کردند با آنها می جنگی. پس اگر بر آنها پیروز شدی، این همان سلطنتی است که خداوند به پیامبر داده و تو به آن سزاوارتری و اگر در طلب آن کشته شدی ان شاء الله شهید هستی و نزد خداوند معذورتری زیرا تو به میراث پیامبر خدا سزاوارتری.
امیرالمؤمنین فرمود ای جندب آیا می پنداری که از صد نفر ده نفر با من بیعت می کنند؟ پاسخ دادم به این امیدوارم.
فرمود لکن من امید ندارم، حتی امید ندارم از صد نفر دو نفر بیعت کنند!
دلیل این را هم به تو خبر می دهم. چشم همه مردم به قریش است و قریش هم اعتقاد دارند که آل محمد بر سایر قریش برتری دارند و از قریش اینان تنها اولیاء (حقیقی) امر خلافت هستند. با توجه به این مطالب اگر آل محمد متولی خلافت شوند، این سلطنت هرگز از میانشان خارج نخواهد شد و به هیچ کس دیگر نمی رسد.
اما اگر سلطنت در غیر آل محمد باشد، میان خود دست به دست خواهند کرد. نه به خدا سوگند قریش به میل و رغبت خود هرگز این سلطنت را به ما نخواهند داد.
به حضرت عرض کردم آیا به میان مردم باز نگردم که این سخن شما را به آنها بگویم و آنها را به یاری شما دعوت کنم؟ فرمود ای جندب این زمان آن زمان(ی که چنین کنی) نیست.
جندب گفت پس بعد از این به عراق بازگشتم پس پیوسته چنین بود که هر گاه چیزی از برتری امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام می گفتم، مرا از این کار منع می کردند و از خود میراندند تا این که این خبر به ولید بن عقبه رسانده شد پس او به دنبال من فرستاد و مرا زندانی کرد تا این که با شفاعت دیگران آزاد شدم.
🔔 @Aminikhaah_Media
جلسه سوم دغدغه زندگی راحت _قسمت اول.MP3
29.17M
🔈 #دغدغه_زندگی_راحت
📣 جلسه سوم / قسمت اول
📅97/10/30
#فاطمیه_اول
#هیات_قائمیون
#تهران
🔔 @Aminikhaah_Media
جلسه سوم دغدغه زندگی راحت _قسمت دوم.MP3
29.51M
🔈 #دغدغه_زندگی_راحت
📣 جلسه سوم / قسمت دوم
📅97/10/30
#فاطمیه_اول
#هیات_قائمیون
#تهران
🔔 @Aminikhaah_Media
آينده انقلاب 05.mp3
14.05M
🔈 #آینده_انقلاب
📣 جلسه پنجم l پایانی
📅97/11/10
#مازندران
#فریدونکنار
#دانشگاه_صنعتی_مالک_اشتر
🔔 @Aminikhaah_Media
سوره ناس 04.mp3
15.37M
🔈 #تفسیر - #سوره_ناس
📣 جلسه چهارم l پایانی
📅97/11/10
#مازندران
#بابل
🔔 @Aminikhaah_Media
نظام تقديم 62.mp3
7.55M
🔈 #تاثیر_درک_مهندسی_خلقت_بر_معنویت
📢 #پارت_سوم - #نظام_تقدیم
🔊 جلسه شصت و دوم
#جایگاه_صدق_در_هستی / 18
📅97/11/13
#مشهد
#دانشگاه_فردوسی
🔔 @Aminikhaah_Media
💠 #دوراهی_وظیفه_و_نتیجه
🔷 جلسه ششم
🔷 بخش نهم
🔶 چرا بقیه اهل بیت این کارها را انجام نمی دادند؟ چرا اینطور مبارزه نمی کردند؟ مبارزه شگرد دارد، تکلیف فقط در فنونش متفاوت می شود، اصل تکلیف عوض نمی شود.
شما مبارزه امام حسن مجتبی ع را کمتر از مبارزه سید الشهدا ع با معاویه می دانید؟
اصلا اگر این ها مبارزه نمی کردند، پس چرا دشمن ایشان را به شهادت می رساندند؟
امام سجاد ع که در خانه نشستند و دعا می خوانند، برحسب ظاهر هم کسی با ایشان کار ندارد، دشمن برای چه باید با ایشان کار داشته باشد؟ و همینطور تمام معصومین ع را برای چه به شهادت رساندند؟ امام رضا ع که ولیعهد بودند، ایشان را چرا به شهادت رساندند؟
آن نادانی که امام رضا ع را کشاند تا به ولایت عهدی برساند، با این کارش، گویا اینکه تریبونی به امام رضا ع داده است تا حضرت در این فاصله دو هزار کیلومتری، تبلیغ دین کنند! یعنی باید صد تا مبلغ می فرستادند به نیشابور و شهر ها، تا دین را تبلیغ کنند ولی خود حضرت شهر به شهر رفتند و همه مردم را شیعه کردند. مامون می دید که هر نقشه ای می کشد و هر حقه ای می زند، برعکس خواسته او میشود بنابراین به این نتیجه رسید که باید امام رضا ع را به شهادت برساند.
بعد هم گفتند که امام جواد ع را هم در همان جوانی و کم سن و سالی باید به شهادت برسانیم. گفت ولیعهد که نباشد و باید داماد باشد و در قصر خودم هم باشد. اما دید که حضرت با علمای قصر ارتباط دارد، این یعنی کار تشکیلاتی در خود سپاه مامون.، بعد از این دستور داد که ایشان را به جایی تبعید کنند تا اصلا ایشان کاری نتواند کند.
امام هادی ع را به سامرا فرستادند، یعنی دقیقا آنجا که ترک ها (مغول ها) و فارس ها بودند، در یک شهر امنیتی که در آن نه شیعه و نه عرب بود، دستور داده بودند که آن بزرگواران را به سامرا بیاورند و در هر حجره پنج تا مامور قرار دادند که زبان ایشان را نفهمند و فقط مراقب باشند، در تاریخ دارد که امام حسن عسکری و امام هادی ع که در بین اینطور افرادی تبعید شده بودند، شروع کردند با زبان مادری آن ها، با آن ها حرف زدن.
می دانستید که ما چقدر روایت فارسی، ترکی و رومی از امام هادی ع داریم؟ گفته شده است که وقتی امام هادی ع به شهادت رسیدند، جمعیتی از خود سپاهیان (ترک ها و رومی ها و فارس ها) آنها حضرت را تشییع کردند.
مبارزه فقط مدلش تغییر می کند. مدل تکلیف یک بحث دیگری است و نتیجه هم با تغییر تکلیف، فازش عوض می شود.
ما وظیفه را با چه چیز باید تشخیص بدهیم؟ مثلا خیلی وقت ها تکلیف در حرف زدن است و خیلی وقت ها در سکوت است، از کجا باید بفهمیم که وظیفه چیست؟ یک نکته بسیار مهم این است که ما یک اشتباهی که می کنیم، این است که فکر می کنیم تکلیف، با حرام و حلال و واجب و مستحب و... مشخص میشود، این غلط است.
مثلا در حرم بعضی ها می گویند که خواهرم بدان که حجاب واجب است و شرکت در مراسم امام حسین ع مستحب است؛ منظورش چیست؟ یعنی اگر بنشینی در خانه و نیایی مجلس امام حسین ثوابش بیشتر است؛ این استدلال کاملا غلط است. چقدر اشتباه می کند و نمی داند که بی حجابی که در مجلس امام حسین عزاداری می کند، برتر است از کسی که با حجاب است و در مجلس عزاداری شرکت نمی کند.
مثلا طرف می گوید که در پیاده روی اربعین، زن و مرد های نامحرم به هم می خورند، این را چه کار کنیم؟ خب در حج هم زن و مرد به هم می خورند. آیا درست است که آدم، این عظمت و شکوه را نبیند و بگوید که به نامحرم نخورم؟
مثلا نقد صدا و سیما می کند، می گوید که من تعجب می کنم شما چطور از این جمهوری اسلامی حمایت می کنید؟ جمهوری اسلامی که گاهی در تلوزیون آهنگ پخش می کند. چطور می خواهید جواب خدا را بدهید؟ جواب بنده این است که شما یک کاری انجام دهید تا این آهنگ و موسیقی نباشد، یعنی تا اینجا درست شده است، شما ادامه اش را انجام بده.
می خواهم یک خاطره ای را از خودم تعریف کنم؛ یک شهری از استان قزوین رفته بودیم، دو تا طلبه هم به منطقه ای سمت طالقان رفته بودند. یکی از این طلاب حجت الاسلام مامانی بود و دیگری حجت الاسلام بابایی! بعد یکی از این دو نفر رفته بود غرب منطقه و دیگری شرق منطقه رفته بود.
خلاصه ما رفتیم مسجد حاج آقای مامانی و دیدیم که آقا صف اول همه زیر پانزده سال هستند و اتصال مشکل دارد و.. بعد بنده به حاج آقای مامانی گفتم که حاج آقا بهتر نیست که بجای این کار ها به این بچه ها احکام یاد بدهید تا نماز ها مشکل دار نشود؟ ایشان گفتند که من این بچه ها را تا اینجا آورده ام بهتر نیست بقیه کار ها را شما به عهده بگیرید و انجام بدهید؟
🔔 @Aminikhaah_Media
02.m4a
25.13M
🔈 #تاثیر_درک_مهندسی_خلقت_بر_معنویت
📢 #پارت_سوم - #نظام_تقدیم
🔊 جلسه شصت و سوم
#جایگاه_صدق_در_هستی / 19
📅97/11/14
#مشهد
#دانشگاه_فردوسی
🔔 @Aminikhaah_Media
💠 #دوراهی_وظیفه_و_نتیجه
🔷 جلسه ششم
🔷 بخش دهم
🔶نگاه آدم تشکیلاتی، نگاه حق و باطلی است؛ نه نگاه بر اساس واجب و حرام و غیره. به نظر شما چرا امام(ره) می گویند همین که مردم ما نمی ترسند، نتیجه است؟ چون نگاه امام حق و باطلی است و ایشان درصدی نگاه می کند. اصلا چرا نگاه خیلی از ما با نگاه رهبری متفاوت است؟ این همه مملکت نقص دارد ولی رهبری می گوید که وضع ما خوب است، چرا؟؟
چون ایشان میداند که همه این آلودگی هایی که وجود دارد، به اطراف و بیرون جریان حق چسبیده است. مثل یک بچه ای که دارد رشد می کند ولی صورتش کثیف است و دائم این کثافت ها هم دارد اضافه میشود، ولی حقیقت این است که اگر این پسر قوی شود، خودش دیگر می تواند صورتش را تمیز کند.
زمان رضا شاه می گفتند که مجلس روضه تعطیل، عمامه تعطیل؛ بعد خیلی از این آقایان طلبه های ساده اندیش می گفتند: 《حفظ جان واجب، حفظ عمامه مستحب است》 می بینید که نگاه حلال و حرامی چقدر مصیبت دارد؟ نه اینکه ما حلال و حرام نداریم، نه این، نگاه سیستمی به آدم نمی دهد. یک هم چنین آدمی دیگر نمی فهمد که کدام حق است و کدام باطل است، و نیز نمی داند که در اینجا هردو حق اند ولی یکی از آنها خیلی حق است. عمامه گذاشتن حق است، حفظ جان هم حق است، اما عمامه خیلی بیشتر از حفظ جان یک یا چند نفر حق است.
بنده در تهران سوار موتور می شدم و با موتور رفت و آمد می کردم، بعد به ما می گفتند که اینکار، کار خطرناکی است، بنده جواب می دادم که بخاطر خطرش اینکار را می کنم. در اینجا باید جان را بخاطر یک مسئله مهمتری کنار گذاشت.
منطق و دید امام(ره) این بود که برکناری شاه از حفظ جان مهمتر است. چرا این حرف ها را خیلی ها نمی فهمند؟ چرا بعضی ها این را که ترامپ سخنرانی می کند و در سازمان ملل به او می خندند، را درک نمی کنند؟ همین بس است که رئیس جمهور آمریکا مضحکه می شود. این یعنی ضربه های اساسی خورده است، حالا ضربه هایی هم خوردیم که البته تقصیر خودمان هم است.
به مرحوم حاج شیخ گفته بودند که مجلس روضه مستحب است، چرا اصرار دارید که به هر قیمتی مجلس روضه برگزار شود؟ این پاسبان ها می ریزند و می کشند.ایشان فرموده بودند : "مجلس روضه مستحبی است که همه دین به آن بند است."
یکی از اساتید می فرمود به مرحوم آیت الله بهجت عرض کردم آقا بعضی ها در عزاداری ها محکم سینه می زنند بطوری که خون جاری می شود، حکم آن چیست؟ ایشان با یک حالت ویژه ای گفتند: شما مثل اینکه ملتفت نیستید، این مردم برای زیارت دست و پا می دادند تا به زیارت بروند، می گویید که سینه محکم می زنند؟
اگر نگاه حلال و حرامی بود، زیارت تعطیل بود.
به نظر شما حج مهمتر است یا کربلا؟ کدام واجب تر است؟ روایت داریم که اگر می خواستی حج بروی و خوف بر جان و مال داشتی، حج از تو ساقط می شود با اینکه حج واجب است ولی اگر خواستی کربلا بروی و خوف جان و مال داشتی، فرموده اند برو، اگر کشته شوی شهید شده ای.
می دانستید که بر فقیر واجب است سالی یکبار کربلا برود و بر غنی واجب است که دوبار برود؟ مگر هرچه که مستحب است، درجه اهمیتش کم می شود؟ مستحباتی هستند که کل دین بند به آنهاست! خب چرا واجب نکردند؟ حتما یک ساز و کارها و حساب و کتاب هایی داشته است که واجب نکرده اند.
درست است که حلال و حرام داریم ولی باید حق و باطلی نگاه کرد. بعضی کارها واجب است ولی انجام دادنش در این زمان باطل است.
ایام جنگ خیلی ها در شهر ماندند و درس می خواندند، به نظر شما کار درستی بود یا غلط؟ در زمان جنگ تحمیلی، جنگ باعث شد که در حوزه های علمیه طلبه هایی که استعداد اجتهاد داشتند، جبهه بروند و جانباز بشوند و خیلی مسائل برایشان پیش بیاید درحالیکه در همان هشت سال خیلی ها هم مجتهد شدند.
🔔 @Aminikhaah_Media