باسلام به همراهان
ان شاءالله از فردا به مناسبت نزدیک شدن روز شهادت حضرت زهرا علیهاالسلام قسمتهایی از سرودههای فاطمی را در این کانال بارگذاری خواهیم کرد.
التماس دعای فرج
🆔
http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
( صلی الله علیک یا فاطمه الزهراء )
( اللهم العن الجبت و الطاغوت )
____________________________
👈 قصیده فاطمی تحت عنوان؛
( نماد سازش...)
الا ! که عالمِ هستی ، طفیل خلقت توست
وجود ، ریزه خورِ سفره ی عنایت توست
ولیّة اللَّه و دختِ رسول و کفوِ امام
برون ز حیطه ی ادراکِ ما جلالت توست
جواب طعنه ی ابتر تویی ، عطیّه ی حق
که شام قدر محمد ، شب ولادت توست
در آن دیار که می گشت دخت ، زنده به گور
رسول ، بوسه زنِ دستِ بالیاقت توست
ز بذلِ جامه ی شام زفاف شد معلوم
به هر زمان و مکانی ، کرم سجیّت توست
گرسنه خفتن و انفاقِ نانِ شب به فقیر
بُوَد دلیل که احسان به خلق ، عادت توست
نماد سازشِ با همسر و اطاعت از او
تویی که شیر خدا محو و مات صحبت توست
برون ز حدّ توانش نخواستی ز علی
که این سفارش پیغمبر و حکایت توست
نخواستن ، عرقِ شرم بر رخ شوهر
بُوَد نجابتِ ذاتیّ و در اصالت توست
ندوختن ، نگهِ خویش بر زر و زیور
لباسِ ساده و حفظ حجاب ، زینت توست
چنان لباس علی ، وصله داشت چادر تو
بلی ، تعجّب سلمان هم از قناعت توست
اگر چه دستِ تو انداخت پوست از دستاس
گره گشای همه خلق ، دست رحمت توست
ز کارِ خانه نکردی شکایتی هرگز
که این اُمور تو را فرض و جزء طاعت توست
خدای ، فخر فروشد به ساکنان فلک
از آن خلوص که در خلوتِ عبادت توست
به شامگاه ، دعا از برایشان کردی
به روز ، راحتِ همسایه در رعایت توست
مباد از منِ دلخسته رو بگردانی
تمام دلخوشی ام در جهان ، حمایت توست
نَه من ، که روز قیامت ، تمامِ اُمّت را
زمان محکمه ، اُمّید برشفاعت توست
عیان ز روی تو ، حُسنِ خدای لم یزلی
نهان رضای خداوند در رضایت توست
ولیّ حق به وجودِ تو دیده سرمد را
چرا که آینه ی حق ، خجسته طلعت توست
حسین با همه ایثار و غیرت و مردی
رهین تربیت کامل و طهارت توست
به روی دامن تو یافت پرورش زینب
که خطبه خواندنِ او ، پیرو بلاغت توست
فرشته ای که به رتبت ، امین وحیِ خداست
درون بیت ولا مفتخر به خدمت توست
تو را چنان که تو هستی ، چگونه وصف کنم؟
در آن مقام که حق ، بازگوی مدحت توست
ولی فسوس ! که بعد از رسول ، دیده ی دهر
به اشک ، شاهدِ اندوه و درد و غربت توست
در آستانه ات افروخت شعله ، دشمنِ دین
نگفت این حرمِ امن ، جای راحت توست
ز ظلم ، محسن شش ماهه کشته شد آن روز
جواب آن همه خوبی ، مگر اذیّت توست
تو را به خاطر حبّ علی کتک زده اند
چنان که شدّتِ آن علّتِ شهادت توست
به دست و پهلوی بشکسته ، یاریِ مولا
به دوستان علی ، درس استقامت توست
گهی به خانه ی احزان و گاه کوه اُحد
طنین گریه ی بی وقفه ، با شکایت توست
مرا مران ز در ، از دوستان حسابم کن
سرشک چشم ترم وقف بر مصیبت توست
مگیر طبع روان را ز ( ایزدی ) که دلش
ز صبحِ روز ازل ، خانه ی محبّت توست
برای مشاهده سایر سرودههای فاطمی حاج امیر ایزدی همدانی میتوانید با لمس لینک زیر وبلاگ شخصی ایشان را ببینید.
🆔 http://amirizadihamedani.blogfa.com
یا با لمس لینک زیر به کانال ما بپیوندید:
🆔 http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14
التماس دعای فرج.
امیر ایزدی:
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم العن الجبت و الطاغوت
بخش اول از قصیده فاطمی
(دلیل خلقت)
(بخش پایانی این قصیده در همین کانال بارگذاری خواهد شد.)
سلام بر تو که خَلقت، دلیل خِلقت بود
هر آنچه هست بجز حق، طفیل خَلقت بود
نمودهاند به فضلت پیمبران اقرار
قبولِ برتریات شرط بر نبوت بود
محمد عربی را که سرورِ رسل است
بر آستان جلالت، سر ارادت بود
پدر، بسان گلی، سینهی تو میبویید
که عطر آن به مشامش چو عطر جنت بود
رسول با همه عزت، به تو پناه آورد
هر آن زمان که وِرا ضعف یا نقاهت بود
پدر ز دست تو گلبوسه چید، با قد خم
ولی به باغ جهان، سروِ راست قامت بود
عجیب نیست اگر بوسه چیده از آن دست
که در هجوم فتن، حامی ولایت بود
یقین که بوسه بر آن دست ز امر حق زدنش
به قصد قربت و با نیّت عبادت بود
الا! که فاطمهای، نور دیدهی همهای
حریم وحی، ز یُمنت پر از طراوت بود
اگر چه شوی و پسرهات حجّتاند به خلق
تویی که بر حُجَج الله نیز حجت بود
تویی تو روحِ قُدُس، ای جهانیان به فدات
فداییات ز شرف، خاتم رسالت بود
تو کوثریّ و تو قدری، تو ( هل اتی ) هستی
خدا گواه که احسان به خلقت، عادت بود
عروس و بذل لباس زفاف، بر سائل؟!
سجیّت تو، همه لحظهها کرامت بود
نرفتهاست تهی دست، کس ز درگاهت
برای بحر عطایت، مگر نهایت بود؟!
گشودهای چه گرهها به بذلِ گردنبند!
چه رازهای مگو، کاندر این روایت بود
تو سرّ سورهی قدریّ و ناشناختهای
محبت تو مرا مشعل هدایت بود
چنانکه خوبتر از هر شبیاست لیلهی قدر
تو را به خیل زنان جهان، شرافت بود
کسی نکرد تو را درک، ای حبیبهی حق
جز آن کسی که نصیبش مدال عصمت بود
بدین همه جبروت، ای ملیکهی ملکوت
مدارِ زندگیات صبر با قناعت بود
بنا به جملهی ( حتّی تَوَرَّمَت قَدَماه )
تو را به گوشهی محراب، انس و الفت بود
الا! نماز شبت برده از ملائکه دل
الا! که مِهر تو، مُهر قبول طاعت بود
مدام در حق همسایهها دعا کردی
همیشه، شیوهی تو، دوستی، محبت بود
تو پارهی تن پیغمبر خدا بودی
تو آن یمی که در آن دُرّ مهدویّت بود
خدا گواه که مهر تو، رکن دین من است
به غاصبین حقوقت، مرا عداوت بود
فروغ بخشِ بهشت است نور لبخندت
نوشتهاند که مهریّهات شفاعت بود
علی به یمن وجود تو داشت آرامش
کنار تو، دلش از درد و غصّه راحت بود
اگر چه داشت امامت به تو، ولی همه عمر
به فکر جلب رضایت ز تو، امامت بود
دمی که از اُحُد آمد، به تن، نَوَد زخمش
نگاه مرحمتت، مرهمِ جراحت بود
گمان کنم پسر کعبه را تویی قبله
قسم به صحن بقیعت که رشک جنت بود
بتول طاهره! از تو مراست خاطرهها
ارادتم به شما، منشاء سعادت بود
کمم ز ذرّه، نگاهت چو آفتابم کرد
هزار شکر، مرا این نکو مشیّت بود
خدای را به تو سوگند دادهام همه عمر
که نام نیک تو، تضمینِ استجابت بود
ز یُمن مدحِ تو و قدح دشمنت بودهاست
اگر که زندگیام غرق ناز و نعمت بود
به روی سر در کاشانهام به یاد شما
که مهرتان به دلم پیش از ولادت بود
نوشتهام مُتواتر، حدیثِ مُستندی
که نقل از دو لب خاتم رسالت بود
همانکه در کتب شیعه یک به یک نقل است
و در ( صحاحِ ) دروغینِ اهل بدعت بود
نوشتهام که تویی بضعهی رسول الله
اذیّتِ تو، به ختم رسل، اذیّت بود
خدا گواه کز آغاز عمر، در دل من
از آن سه فاسقِ فاجر، همیشه نفرت بود
از آن دو زن که بدادند زهر ( طه ) را
وز آن دو شیخِ جفاجو، دو صد شکایت بود
......ادامه دارد
برای مشاهده سایر سرودههای فاطمی حاج امیر ایزدی همدانی میتوانید با لمس لینک زیر وبلاگ شخصی ایشان را ببینید.
http://amirizadihamedani.blogfa.com
یا با لمس لینک زیر به کانال ما بپیوندید:
http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14
التماس دعای فرج.
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
بخش پایانی قصیده فاطمی
(دلیل خلقت)
(بخش اول این قصیده در همین کانال بارگذاری شدهبود.)
الا! که بین دو پهلوی عقلِ کُل، روحی
ارادت پدرت بر تو، بینهایت بود
تویی تو هدیهی معراج، ای رسل را تاج
ز احتیاج، جهان را جبین، به پایت بود
تو سیب سرخ بهشتی، تو امتحان شدهای
که امتحان شدنت، پیشتر ز خَلقت بود
چو یافت صابرهات خالقِ صبور و شکور
یقین ( وَ طَهَّرَکِ وَ اصطَفاکِ ) وصفت بود
گزید از همهات، داد نام فاطمهات
ز درکِ شانِ تو بُبرید، هر چه فکرت بود
تو از سلالهی نوری، تو جلوهی طوری
که شیعهی تو، سرافراز و باسعادت بود
به کُنهِ معرفتت ره نیافت هیچ کسی
که تحت سیطرهات چرخهی طبیعت بود
به یازده پسرت، عرش و فرش مدیونند
به دوشِ یک یکشان، پرچم هدایت بود
الا! سرآمد زنها که امّ اب هستی
عقیله دخت تو، بر باب خویش زینت بود
خدای نگذرد از آنکه خست خاطر تو
همان که غاصبِ حقّ تو، از عداوت بود
فدک، ز مامِ جوانی گرفت، پیر خرفت
همین قضیّه سرآغاز صد جنایت بود
کسی ستاند فدک با عوالی، از کف تو
که با وجود علی، غاصبِ خلافت بود
چو دید دشمنِ بیدین که دیدهی ترِ تو
ز داغ ختم رسل، غرق اشک محنت بود
به جای دستهی گل، بارِ هیزم آوردند
به جای عرض ادب، کارشان شرارت بود
شرر زدند بر آن چوبها و سوخت بهشت
فرشته، صورتش آزرده از حرارت بود
لگد زدند بر آن در که شعلهور شده بود
تو گویی آنکه به پا شورش قیامت بود
هزار حیف که نشکفته غنچه پرپر شد
شکست شاخه گلی که همه لطافت بود
به باغبان چه گذشته؟! خدای داند و بس
جریحهدار، دلش زآن همه جنایت بود
دو دست بسته، چو گلچین ز گلشنش میبُرد
روان به گونهاش از دیده، اشک غربت بود
بدید غنچه و گل، زیر پای گلچینان
ز جور و کینه، لگد کوب، وقت غارت بود
بدید زیر درِ سوختهاست، یاس کبود
بدید
بدید غنچهی او را گلاب حسرت بود
به حفظ برگ و بر و ریشه، صبر، پیشه نمود
چرا که صاحب اندیشه، بادرایت بود
اگر سکوت نمیکرد کلّ گلهایش
اسیر فتنهی گلچینِ بیهویّت بود
اگر سکوت نمیکرد، دفن میشد دین
به دست دشمنِ شومی، که بیدیانت بود
اگر ز ماذانه تکبیر میرسد بر گوش
از آن درایت و آن صبرِ بینهایت بود
بخواه ( ایزدی ) از حق که یار باز آید
بهار عترت و سنّت، ز مهدویّت بود
خدای من! فرج مقتدای ما برسان
سیاهتر ز شب، این روزهای غیبت بود
نصیب کن که ببینیم روی ماهش را
به این دو چشم که یک عمر، غرق حسرت بود
نصیب کن که ببینیم دولت او را
که ترجمان عدالت، همان حکومت بود
همدان دوشنبه ۱۴۰۲/۸/۲۹
برای مشاهده سایر سرودههای فاطمی حاج امیر ایزدی همدانی میتوانید با لمس لینک زیر وبلاگ شخصی ایشان را ببینید.
http://amirizadihamedani.blogfa.com
یا با لمس لینک زیر به کانال ما بپیوندید:
http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14
التماس دعای فرج.
بسم الله الرحمن الرحیم
(اللهم العن الجبت والطاغوت)
**************
عمّار در آتش دونان
گُریز به آتش زدن آستان وحی
؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛
به نام خداوندگار حکیم
علیم و حلیم و سلیم و کریم
خدایی که بگزید خیل رُسُل
بر این حلقه باشد نگین عقل کُل
خدا داده او را ترازو، کتاب
دعاهای او را کند مستجاب
محمد بُوَد با نجابت قرین
دعایش بُوَد با اجابت قرین
در آغاز اسلام چون مشرکین
نمودند بر مسلمین ظلم و کین
هر آنکس که پیوست بر مصطفی
ز کُفّـار دون دید جور و جفا
گروهی ز بس طعنه، رنجه کشید
ز کُفّـارِ مکّـه، شکنجـه کشید
شهید از همان زجرِ بیحد شدند
فـدائـیّ راه محـمّــد شدند
از آن مؤمنین کشیـده بـلا
به صدسختی و غم شده مبتلا
یکی بود عمّار خوش خُلق و خو
که خواندهاست پیغمبرش راستگو
بدست همان مشرکین دغا
پدر، مادرش کُشته شد از جفا
شکستند آن قلب بیکینهاش
نهادند یک سنگ بر سینهاش
یکی سنگ سنگین که بس داغ بود
بَتَر ز آتشی در دل باغ بود
سیه رنگ چون قلب کفار بود
که در دستشان، بهرِ آزار بود
ز گرما چنان سنگ، آکنده بود
تنش سوخته پوستش کنده بود
به تن، نقشِ شلاق و زنجیر داشت
ولی روی لب، بانگ تکبیر داشت
نشد خسته از یاریِ مکتبش
اَحَد بود و احمد، شعار لبش
روایت شده کز ره سرکشی
بر افروخت دشمن ز کین آتشی
در آتش بیفکند عمّار را
که سوزانَد آن راست گفتار را
خدا دید آن عبد دلریش را
رسـانید پیغمبـر خویش را
نبی دید در آتش عمّار زار
پس آن آیتِ نور، گفتا به نار
که باید به فرمان خیرالانام
شوی بهر عمّار بَرد و سلام
نسوزانی آن بندۀ پاک را
که یاور بُوَد میر لولاک را
چنانکه به فرمان رب جلیل
نسوزاندی آن روز، جسم خلیل
خلیل مرا، چون خلیل خدا
ز گرمایِ این شعله ها کن جدا
به عمّار از امر خیرالانام
از آن لحظه شد نار، بَرد و سلام
رسولی که قرآن ثناخوان اوست
عناصر همه تحت فرمان اوست
به فرمان او آب و آتش بُوَد
هر آنقدر موّاج و سرکش بُوَد
بلی «ایزدی» حُکم ختم رُسُل
تواند کند جزء کل، خار گُل
شبی کآفتاب رُخش سر زده
نموده است خاموش آتشکده
چو در فارس آن شعله خاموش شد
همه موبدان را ز سر، هوش شد
رسولی کز او نار گردید بَرد
شرر، بر صحابیش کاری نکرد
ندانم چه بگذشت بر آن رسول
چو در شعله ها دید جای بتول!
گرفتار شر، دُخت خیرالبشر
چو گردید در بین دیوار و در
کشید از جگر آه! خیرالنّسا
همی کرد یاد از رسول خدا
بگفت: ای پدر دخترت را ببین
اَلا یاء و سین، کوثرت را ببین
ببین اُمّتت بی وفا گشته است
جدا از ولیّ خدا گشته است
ببین خود که با دخترت چون کنند
حبیبه ی خدا را چه دلخون کنند
پس از این سخن، فضّه را زد صدا
که دریاب من را ز راه وفا
ببین غنچه، نشکفته، پرپر شده
یکی هدیه تقدیم داور شده
غمش بینهایت بُوَد مُحسنم
شهید ولایت بُوَد مُحسنم
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
همدان شنبه ۲۷ آبان ۱۴۰۲
باتشکر از آقای علی وطنی مداح
؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛
قال رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم:
«يا نارُ کوني بَرداً و سلاماً علي عمّار کَما کُنتِ علي إبراهيمَ»
به نقل از منتهی الآمال مرحوم محدث قمّی
🆔
http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14
به ما بپیوندید
May 11
بسم الله الرحمن الرحیم
(السلام علیک یا اباعبدالله الحسین)
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
آل یاسر در آتش دونان
گُریز به آتش زدن خیام حسینی
؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛
به نام جهان آفرین خالِقی
که خلقت ندارد جز او رازِقی
خدایی که عزّت به احمد دهد
وَ قرآن بدست محمّد دهد
به قرآن همی کردگار جلیل
بیان می کند قصّه ای از خلیل
کسی کاو بُوَد هم نبی هم امام
شرر در برش گشت بَرد و سلام
نسوزاندش آتش به حُکم اِله
بر این ماجرا هست قرآن گواه
اَلا ای مسلمان! یکی داستان
شنو از من و نقل کن بر کَسان:
در آغاز تبلیغِ ختم رُسُل
که هم کُلّ عقل است و هم عقل کُل
به اصحاب او جملهی مشرکین
نمودنـد صـد ظلم از راه کین
روی سینه شان سنگ بگذاشتند
بسی داغ، بی ننگ بگذاشتند
بر آن مؤمنین تازیانه زدند
جراحات بس وحشیانه زدند
شکستند دُرهای نایاب را
بکشتند برخی ز اصحاب را
تنی چند در شعله بگداختند
همی زنده در آتش انداختند
چو عمّار و یاسر، سُمیّه ز کین
فتـادنـد در آتش مشرکین
همان لحظه از امر پروردگار
نبی را بیفتـاد از آنجا گذار
نبـی، آل یاسـر گرفتار دید
گرفتــار، سه یار، در نار دید
به یکباره بـر آتشِ شعله ور
بفـرمود پیغمبـر خوش سِیَر
که یا نار! کن سوختن را تمام
سه یار مرا باش بَرد و سـلام
به فرمـان پیغمبـر راستـگو
که خُلقش عظیم است و رایش نکو
به عمار و آلش شرر گشت بَرد
سلام آمد آزارِ ایشان نکرد
غرض آن سه از برکت یک دعا
ندیدند آسیبی از شعله ها(۱)
دعای نبی جزء را کُل کند
نگاهش دو صد شعله را گُل کند
اَلا «ایزدی» خاتم الانبیا
مداوا نماید همه درد ها
عَوالِم همه تحت فرمان اوست
یقین دست خِلقت به دامان اوست
کسی که به حُکمش شرر گشت بَرد
ز کف داد گرما و گردید سرد
کسی کآتش از امرش آمد سلام
نگه داشت ز اصحاب او احترام
خودش دید در کربلای حسین
پس از قتل سبطش به صد شور و شین
که در خیمهگه آتش افروختند
وَ دامانِ اطفال را سوختند
یتیمان همه گرم زاری شدند
به دامان صحرا فراری شدند
عدو از نَبی هتک حُرمت نمود
بقایای هر خیمه غارت نمود
عدو تیغ بر آل حیدر کشید
زنان را ز کین معجر از سر کشید
؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛
همدان شنبه ۲۷/آبان/۱۴۰۲هجری شمسی
۴جمادی الاوّل ۱۴۴۵هجری قمری
پی نوشت:
۱)به نقل از رجال کَشّی ص ۳۲
باتشکر از آقای علی وطنی (مداح) که زحمت تایپ این شعر را کشیدند.
___________________________
برای مشاهده سایر سرودههای حاج امیر ایزدی همدانی میتوانید با لمس لینک زیر وبلاگ شخصی ایشان را ببینید.
http://amirizadihamedani.blogfa.com
یا با لمس لینک زیر به کانال ما بپیوندید:
http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14
التماس دعای فرج.
28.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام
شبهای جمعه هرهفته سعی میکنم کلیپ تصویری یا صوتی از یاران آسمانی شده و اساتید خودم و پیرغلامان حسینی تقدیم کنم.
بلکه بعد از ما زما یادی کنند...
کلیپی از استاد بزرگوارم زنده یاد حاج میرزا علی آهی (ره)
🆔 http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14
بسم الله الرحمن الرحیم
************
اشعار فاطمی
نبض این عالم بُود ، در دستهای فاطمه
مِهر را بر سر بُود ، ظلّ لوای فاطمه
غرق می شد نوح با کشتی در آن طوفان یقین
گر نمی بودش به دل مهر و ولای فاطمه
مصطفی دادش سلام و بوسه زد بر دست او
گفت : می باشد رضای حق ، رضای فاطمه
هست او روح و روان خاتم پیغمبران
جان فدایش ، گفت احمد : من فدای فاطمه
مرتضی او را برای خویش « نِعْمَ العَوْن » خواند
بُد علی هم یارِ خوب و مقتدای فاطمه
یک زن امّا حیدر آمد، محو و مات علم او
در فضیلت کِی زنی آید به جای فاطمه
رحمه للعالمین را ، رحمت پروردگار
قدر و کوثر هست در قرآن ثنای فاطمه
زندگی بی او ندارد ، خیر از بهر علی
نیست کس خیر کثیر حق، سوای فاطمه
از حدیث قدسی لولاک دانستم که کرد
ذات حق افلاک را خلقت برای فاطمه
یازده گوهر از این دریا به گیتی عرضه گشت
مخزن گنج خدا باشد ، سرای فاطمه
یازده خورشید تابان در سپهر معرفت
یازده آیینة احمد نمای فاطمه
سرور خیل شهیدان خون حق یعنی حسین
با ادب بگذاشته صورت به پای فاطمه
روح او در قالب زینب تجلّی می کند
چونکه زینب خطبه خوانَد هم صدای فاطمه
وقت خطبه بر ولایت هر دو یاری داده اند
رفته از این راه زینب در قفای فاطمه
رمزِ این نوحه سرایی « ایزدی » خواهی اگر
عقده دارم ، در کف عقده گشای فاطمه
🆔
https://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14
با لمس کردن لینک بالا به کانال ما بپیوندید.
التماس دعای فرج
بسم رب الشهداء و الصدیقین
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
اشعار فاطمی
( آسمان گرفت )
؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛
آنکس که راهِ دوستی ات در جهان گرفت
از یُمنِ پیرویّ تو جا در جنان گرفت
هر کاو چشید جرعه ای از جامِ کوثرت
شد خضرِ راه و زندگیِ جاودان گرفت
هر کس خلیل وار ز جان شیعه ی تو گشت
از نار ، بار بسته به گلشن مکان گرفت
نور وجود پاک تو ، ای مظهر خدای
از طور جلوه کرد و کران تا کران گرفت
تو در مَثَل سفینهی نوحی، که راکبش
تا ساحل نجات ز طوفان ، امان گرفت
در پیشِ پات ، خواجهی عالم قیام کرد
گلبوسهها ز دست و رُخَت ، شادمان گرفت
گویایِ وحی گفت که جانم فدات باد
ای روحِ من ز فیضِ تو هستی روان گرفت
ای ( هَل أتی ) حدیث تو ، قرآن به سینهاش
این سوره را ز دادنِ سه قرصِ نان گرفت
پنهان ز کور ، حُسنِ خدا داد کرده ای
صد نکته درس باید از این داستان گرفت
در خانه ی تو لطف خدا موج می زند
چشمِ امید از درِ آن چون توان گرفت ؟
میکال برده دست به دستاسِ مطبخت
جبریل نیز اذن بر این آستان گرفت
نازل برای فضّه غذا از بهشت شد
عیسی نزاده ، رتبهی مریم ز شأن گرفت
بعد از تو در کویر ، عطش داشت ، ناگهان
آب زلال کوثرت از آسمان گرفت
ایّام فاطمیه شد و سوز سینهام
با هُرمِ آه ، سبقت از آتش فشان گرفت
بار دگر بهانهی شهر مدینه را
مرغ دلم که نیست وِرا آشیان گرفت
یا فاطمه ! غلام درت را قبول کن
هر چند نمرهی بدی از امتحان گرفت
با یاد غربت تو ، سرشکم روانه گشت
راه کلام را به گلویم فغان گرفت
پیش از شهادتش پدرت گر چه بارها
بیعت برایتان ز همه مردمان گرفت
منبر به بوتراب سپرد و فدک، تو را
دشمن ز راه کینه هم این و هم آن گرفت
پیری نشست بر سرِ منبر پس از نبی
ارثِ پدر ، به ظلم ، ز دُختِ جوان گرفت
جای گل وفا ، شرر هیزم جفا
اجر رسول بود که این خاندان گرفت !
گلچین بدمرام به گلشن چو پا گذاشت
از غنچه هم گلاب در این بوستان گرفت
چون دید مانده دُور و برت خالی از کسان
دیوار و در ، چه گرم ، تو را در میان گرفت
مادر ز پا فتاده و طفلش ز دست رفت
آن دم ز دودِ آهِ پدر ، آسمان گرفت
تا فتنه را به اوج رسانَد، میان خلق
باطل به دُورِ بازوی حق، ریسمان گرفت
کردی تلاش بهر دفاع از امام خود
دامان او گرفتی و خصمت امان گرفت
با جُرمِ دوستیّ علی بس تو را زدند
پهلو، شکسته گشته و بازو، نشان گرفت
کوته چو گشت دست تو از دامن امام
دست شکسته ، دامن اشک روان گرفت
چون تیر دشمنان خدا بر هدف نشست
شد سروِ قامتت خَم و شکل کمان گرفت
سخت است درک این که بگوییم بانویی
در خانه رخ ز همسر و از کودکان گرفت
مرهم پذیر ، زخمِ دل دوستان شود
وقتی که انتقامِ تو ، صاحب زمان گرفت
چون ( ایزدی ) به خلق ، حدیث غم تو گفت
از بس گریست در دهنِ او زبان گرفت
*******************************
برای مشاهده سایر سرودههای فاطمی حاج امیر ایزدی همدانی میتوانید با لمس لینک زیر وبلاگ شخصی ایشان را ببینید.
🆔
http://amirizadihamedani.blogfa.com
یا با لمس لینک زیر به کانال ما بپیوندید:
🆔
http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14
التماس دعای فرج.
May 11
هدایت شده از امیر ایزدی
بسم الله الرحمن الرحیم
___________________
اشعار فاطمی
(رکن کعبه)
؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛
علی جان محمد راحت جانش بُود زهرا
ولایت قلعه ی امن است و بنیانش بُود زهرا
نباشد جز جلال الله ، ما فوق جلال او
مبارک مظهری از حیّ سبحانش بُود زهرا
قبولِ توبه ی آدم ز یمن نام او باشد
امید نوح ، در امواج طوفانش بُود زهرا
به جسم آفرینش ، جان شیرین است پیغمبر
خدا داند ، خدا داند که جانانش بُود زهرا
سحاب رحمت بی منتهای حق بُود احمد
صفای قطره های پاک بارانش بُود زهرا
ز رتبت عصمت سرمد ، به معنی بضعه ی احمد
خدیجه فخر دارد ، زیب دامانش بُود زهرا
برایش مصحفی آورده جبریل امین از حق
کتاب معرفت ، آغاز و پایانش بُود زهرا
زکیّه ، راضیه ، مرضیّه ، صدیقه لقب هایش
به جمع عرشیان ، منصوره عنوانش بُود زهرا
کتاب خویش را داور به مدح او دهد زیور
که قدر و کوثر و تطهیر قرآنش بُود زهرا
قسم بر ظاهر و بر باطن قرآن که این مصحف
مراد از بَعضُها در آلِ عمرانش بُود زهرا
رسول راست قامت ، خم شود بوسد ز دست او
فداها گویدش چون روح و ریحانش بُود زهرا
محمد عطر جان بخش جنان از سینه اش جوید
گل خوشبوی و زیبای گلستانش بُود زهرا
علی در کشتیِ ایمان بُود چون نوح کشتیبان
یقین فُلکِ نجات خلق ، سکّانش بُود زهرا
مهی که ردّ شمسِ او شده مشهور در عالم
درون خانه خورشید درخشانش بُود زهرا
امیر المومنین میزان اعمال است از سبحان
شفیع شیعیان در پای میزانش بُود زهرا
سوار ناقه ای از نور باشد در صف محشر
چنین عزّت خدا را در خورِ شأنش بُود زهرا
بُود اسباب او بهر شفاعت دست عباسش
چه عباسی ؟! که خود از دوستدارانش بُود زهرا
حسین آید به دیدارش ولی با پیکری بی سر
در آن هنگامه ی حسّاس ، گریانش بُود زهرا
طلب از رب کند آن دم قصاص قاتلینِ او
غمین بر حنجر مذبوح و عطشانش بُود زهرا
رضای حضرت حق در رضای فاطمه باشد
که در دریای خلقت ، درّ غلطانش بُود زهرا
بدون دوستان خود نگردد داخل جنّت
چه در شادی ، چه در غم فکر یارانش بُود زهرا
بهشت دادگر از نور لبخندش شود روشن
خدا خواهد صفای باغ رضوانش بُود زهرا
یهودی ها ز نور چادرش اسلام آوردند
خوشا آنکس که رهبر سوی ایمانش بُود زهرا
ائمه حجت حقّند بر مردم در این عالم
ولی حجت بر ایشان ز امر رحمانش بُود زهرا
حسین بن علی صورت نهاده بر کف پایش
که مهمان در شب شام غریبانش بُود زهرا
به استقبال وی ، از جای خیزد خواجه ی بطحا
به هر منزل ، به هر محفل که مهمانش بُود زهرا
به بام شوهرش آید فرود از آسمان زهره
عَلَم از مرتبت بر بام کیهانش بُود زهرا
از او نسل نبی جاوید شد ، آفاق را پُر کرد
ولایت ماند از او بر جا ، نگهبانش بُود زهرا
بنای ظلم دشمن گر شود چون کوه مستحکم
کسی کاو می کند از پایه ویرانش بُود زهرا
به قرآن و زبور ، انجیل و تورات و صحف سوگند
که تا کون و مکان برجاست ، دورانش بُود زهرا
چه شبها پشت دیوار بقیعش ناله سر دادم
که آن وادیّ ویران ، گنج پنهانش بُود زهرا
من از آغاز عمرِ خود محبّ فاطمه بودم
دل من کشوری باشد که سلطانش بُود زهرا
به هر جا رفتم از او دم زدم ، تکریم گردیدم
که گسترده همه جا خوان احسانش بُود زهرا
بُود باب الحوائج حضرت صدّیقه ی کبری
خوشا دردی که دارو بخش و درمانش بُود زهرا
پس از پیغمبر اکرم ، هجوم آورد بر او غم
از این ماتم شب و روز آه و افغانش بُود زهرا
به قتل محسنش آورد دشمن از عزا بیرون
نگفت از داغِ احمد ، قلب سوزانش بُود زهرا
به زیر تازیانه کرد ثابت بر همه عالم
که تا سر حدّ جان در پای پیمانش بُود زهرا
الا اهل سقیفه ! ابرهه خویانِ کین گستر
امیر المؤمنین کعبه است و ارکانش بُود زهرا
ز نفرین کردنِ دشمن گذشت از امرِ مولایش
علی باشد امام و تحت فرمانش بُود زهرا
هنوز از غاصبینِ حقّ حیدر ، شیعه می پرسد :
چرا در نوجوانی ، سیر از جانش بُود زهرا ؟!
مگر در شهر یثرب ، گریه کردن جُرم می باشد ؟!
که بهر گریه کنج بیت الاحزانش بُود زهرا
ز جور خصم بر پهلو و بازو ، سینه و صورت
کبودیّ و جراحات فراوانش بُود زهرا
به جنگ دشمنان رُو ( ایزدی ) با منطق و برهان
علیه خصم ، تیغش نطق و برهانش بُود زهرا
_____________________
برای مشاهده سایر سرودههای فاطمی حاج امیر ایزدی همدانی میتوانید با لمس لینک زیر وبلاگ شخصی ایشان را ببینید.
🆔
http://amirizadihamedani.blogfa.com
یا با لمس لینک زیر به کانال ما بپیوندید:
🆔
http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14
التماس دعای فرج.
بسم رب الشهداء و الصدیقین
=========================
اشعار فاطمی
سه بند اول از یک ترکیب بند
؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛
بند اول
ای رسول خدای ، را دختر
مادر مهربان ، برای پدر
آیة محکمه ، عطیّة حق
ای خدایت ستوده در کوثر
ذات سرمد به حضرت احمد
بعدِ چندی شنیدن ابتر
از کرامت تو را عطا فرمود
که سُروری به قلب آن سَروَر
پس به شکرانه ، حکم فرمودش
هان ! «فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَر»
سورة نور ، روشناییِ طور
هیجده آیة تو روشنگر
بهجه قلبِ سید اسراء
بلکه او را چو روح ، در پیکر
برترینِ زنان به هر دوران
بر نبی جان و بر علی جانان
بند دوم
ختم مرسل به احترام تمام
پیش پای تو می نمود قیام
بوسه بر دست و سینه ات می زد
آن نهاده به فرقِ گردون ، گام
بارها گفت : « بَضْعَهٌ مِنّی »
تا که حجت شود به خلق ، اتمام
پایه های شریعت نبوی
از وجودِ تو یافت استحکام
دوستیّ تو ، نزد ما باشد
در حقیقت ، حقیقتِ اسلام
هیچ کس پی به رتبه ات نَبَرَد
ز این جهت ، فاطمه تو را شد نام
بود از خادمان خانة تو
حضرت جبرئیل علیه سلام
خانه ات بود قبلة حاجات
بر تو و اهل خانه ات صلوات
بند سوم
پدرت عقل کلّ و ختم مآب
شوهر اطهرت ، پدر به تراب
مادرت را ز حق رسیده سلام
بسکه اخلاص داشت در هر باب
پسرانت امام ، بعد امام
دختران تو ، آیه های حجاب
فضّه ات را رسد غذا ز بهشت
مریمِ دیگری است از این باب
در بیابان برای خادمه ات
آبِ جنت رسید و شد سیراب
قسمت می دهم به جان حسین
مادرم ! فاطمه مرا دریاب
آیه هایی که در فضیلت توست
گشت شیرازه ، بهر اُمّ کتاب
ای ولای تو رکن ایمانم
بفدایت جوانی و جانم
ادامه دارد....
_______________________________
برای مشاهده سایر سرودههای فاطمی حاج امیر ایزدی همدانی میتوانید با لمس لینک زیر وبلاگ شخصی ایشان را ببینید.
🆔 http://amirizadihamedani.blogfa.com
یا با لمس لینک زیر به کانال ما بپیوندید:
🆔 http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14
التماس دعای فرج.
بسم الله الرحمن الرحیم
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
اشعار فاطمی
بندهای ۴و۵و۶ از یک ترکیب بند
؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛
بند چهارم
سورة قدر در فضیلت توست
« هَلْ اتی » نقلی از کرامت توست
تا سه شب ، قوتِ خود کنی انفاق
راستی که کرم ، سجیّت توست
رختِ شامِ زفاف ، بذل کنی
چونکه احسان به خلق ، عادت توست
قول لولاک ، شاهدم باشد
کآفرینش ، طفیل خلقت توست
گر کسی طالب رضای خداست
شرط آن بی گمان ، رضایت توست
چه نیازی به این و آن دارم
من که سرمایه ام محبّت توست
سر بلندم از اینکه شکر خدا
گردنم زیر بار منّت توست
بانوی بانوان باغ بهشت
نور لبخندِ تو ، چراغ بهشت
بند پنجم
بی تو هر چار فصل ، پاییز است
دل شیعه ز درد لبریز است
دمِ پاکت بهار ایمان است
سبزی برگِ زردِ پاییز است
بی تو ، ای شادیِ دلِ احمد
باغ فردوس هم غم انگیز است
خانة قلبِ دوستان از تو
نور بگرفته ، عطر آمیز است
گر برای تو ، جان و سر بازم
هدیه هایم دو چیزِ ناچیز است
بوستانِ مدایحت بانو
خاک زر دارد و غزل خیز است
بی ولایِ تو ، غرق تاریکی است
هر کسی گر چه شمس تبریز است
دوستیّ تو مثنویّ من است
بال پروازِ معنویّ من است
بند ششم
به کتاب خدا ، بهاری تو
بینِ عترت ، طلایه داری تو
جمع ثقلین ، مادر حسنین
عقل کل را تو یادگاری تو
بر امام زمان به هر عنوان
پاسداری و جان نثاری تو
شاکی از آن دو ناجوانمردی
چون به محشر ، قدم گذاری تو
با خبر بود آن نمک به حرام
باری از جنسِ شیشه داری تو
آنچه رخ داد را نمی گویم
بی قرارم که بی قراری تو
ناله کردی بیا بیا فضّه
که مرا یار و غمگساری تو
غنچه از لاله شد جدا ، ای وای
گشت شش ماهه ای فدا ، ای وای
___________________________________
برای مشاهده سایر سرودههای فاطمی حاج امیر ایزدی همدانی میتوانید با لمس لینک زیر وبلاگ شخصی ایشان را ببینید.
🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com
یا با لمس لینک زیر به کانال ما بپیوندید:
🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14
التماس دعای فرج.
بسم الله الرحمن الرحیم
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
اشعار فاطمی
بندهای۷و۸و۹ از یک ترکیب بند
؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛
بند هفتم
آنکه بیعت شکست بیعت خواست
بیعت از صاحب ولایت خواست
خصمِ هارون ، برای گوساله
بعدِ موسای عصر ، بیعت خواست
مثل خفاش ، پشت بر خورشید
ظلمتِ محض ، بهر اُمّت خواست
جبت را یار گشت آن طاغوت
تکیه بر مسندِ خلافت خواست
آنکه جایش به قعر دوزخ باد
شعله ، در خانة نبوّت خواست
پهلویت را شکست و می دانست
که پیمبر از او مودّت داشت
بر خلاف گواهیِ قرآن
شاهد از اُسوة طهارت خواست
گرچه آگاه بود از این تفسیر
که تویی روح آیة تطهیر
بند هشتم
ای نگین نبی ، نگار علی
بی قرار علی ، قرار علی
گلشنِ وحی را صفا ، زهرا
نوجوان یار و نوبهار علی
مِهرِ مهری در آسمانِ وفا
گردشت بود بر مدار علی
مصطفی جان فداییِ تو و تو
جانِ خود کرده ای نثار علی
ایستادی به پیشِ سیل ستم
همچنان کوه ، در کنار علی
آن زمانی که بسته شد دستش
باز کردی گره ز کار علی
خطبه های تو بود در رتبه
لبة تیز ذوالفقار علی
خطبه ات سوخت خرمن دشمن
زد رگ پر ز خونِ اهریمن
بند نهم
در ز قبله ربودنت خوش بود
کبریا را ستودنت خوش بود
در نماز نشسته ، نیمة شب
فکر همسایه بودنت خوش بود
سینه ، پهلو شکسته ، دل خسته
وا علیّا سرودنت خوش بود
بینِ یک شهر ، دشمنِ بدخواه
دل حیدر به بودنت خوش بود
خسته چون سوی خانه بر می گشت
لحظة در گشودنت خوش بود
با سلامی ز قلبِ پر دردش
گرد غربت زدودنت خوش بود
با نگاهی به چشمِ چشمِ خدا
روشنایی فزودنت خوش بود
رفتی و رکنِ رکنِ دین بشکست
پشت مولی الموحدین بشکست
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
برای مشاهده سایر سرودههای فاطمی حاج امیر ایزدی همدانی میتوانید با لمس لینک زیر وبلاگ شخصی ایشان را ببینید.
🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com
یا با لمس لینک زیر به کانال ما بپیوندید:
🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14
التماس دعای فرج.
May 11
May 11
بسم الله الرحمن الرحیم
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
گریه و تبسّم حضرت زهرا (سلام الله علیها)
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
به نام خداوند لوح و قلم
که نامش شده در عوالم، عَلَم
همان کاو بُوَد مؤمنین را ولی
خدای محمد، خدای علی
الا! طالب نکته های لطیف
شنو مطلبی از «بحار» شریف
در آن دم که از زهرِ دو همسرش
نبی داشت ضعفی ز پا تا سرش
به رخسارِ آن سرورِ بی مَثَل
همی سایه انداخت، پیک اجل
دل فاطمه بود از غم کباب
که میداد از دست، ختمیمآب
پیمبر چو احوال صدّیقه دید
وِرا خواند در پیش و در بر کشید
در آن گوشه، در گوش او راز گفت
یکی جمله با مَحرمش باز گفت
ز حرف پدر، باز دختر گریست
کشید آه از دل، فزونتر گریست
پدر چون به دختر، دُوُم جمله گفت
همین راز بشنفت و چون گُل شکفت
نشانهای غم در رُخش گُم شدی
بَدَل، گریهاش بر تبسّم شدی
پیمبر، دمی بعد رفت از جهان
ولی ماند سرّ کلامش نهان
کمی بعدتر عایشه از بتول
بپرسید کای نور چشم رسول!
چه فرمود آن روز خیرالانام
که گریان و خندان شدی زآن کلام؟
به پاسخ بفرمود دخت رسول
نبی چون مرا دید زار و ملول
بفرمود: ز امر خدای جلیل
خلیل وِرا هست وقت رحیل
گُل زندگانی شده برگ برگ
بُوَد چهرهام پُر ز آثار مرگ
از این حرفِ جانسوزِ خیرالبشر
مرا شیون و ناله شد بیشتر
رسول خدا دید دختِ جوان
به رُخ گشته سیلابِ اشکش روان
لذا جملۀ دیگری باز گفت
مرا از ره مرحمت راز گفت
بفرمود: دیگر نباشی ملول
که از زُمرۀ اهلبیت رسول
ز حق، آنکه او پیشتر از همه
به من هست ملحق، تویی فاطمه
مَبَر این کلامِ پیمبر ز یاد
زمان جدایی نباشد زیاد
از این حرف آثار غم، گُم شدند
بَدَل ناله ها بر تبسّم شدند
الا «ایزدی» بعد ختمی مآب
تو گویی شد ارکان عالَم خراب
چنانکه خبر داد ختم رُسُل
شدی عمر زهرا چنان عُمر گل
ز بیداد و نامردی مشرکین
در خانهاش سوخت در نار کین
زکین بین دیوار در شد شهید
همان محسنی که جمالش ندید
شکستند از کینه آئینهاش
بیازرد ضرب لگد سینهاش
به رخسار او رنگ نیلی زدند
بر آن صورت ماه، سیلی زدند
شدش گلشن آرزو برگ برگ
طلب کرد از حیّ دادار مرگ
؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛
همدان شنبه ۰۴/آذر/ ۱۴۰۲هـ ش
11 جمادی الاول 1445 هـ ق فاطمیۀ اول
علی نظری منفرد؛ تنها یادگار ص 127
به نقل از کامل ابن اثیر ج 2 ص 323
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
((باتشکر فراوان از آقای علی وطنی (مدظله) مداح الائمه بخاطر تایپ اشعار))
برای مشاهده سایر سرودههای فاطمی حاج امیر ایزدی همدانی میتوانید با لمس لینک زیر وبلاگ شخصی ایشان را ببینید.
🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com
یا با لمس لینک زیر به کانال ما بپیوندید:
🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14
التماس دعای فرج.
بسم الله الرحمن الرحیم
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
شادمانی در اوج غم
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
باز با نام حیّ لَم یزلی
که خدای محمد است و علی
آنکه زهرا بُوَد حبیبۀ او
«وَحـدَهُ لا الهَ الا هـو»
خلق، قائم بر آن خجسته صفات
لیک او قـائم آمــده بر ذات
با تو گویم که«مجلسی»به«بِحار»
نقل کـرد این روایت غمبــار
هان ! ز شرحش غمم به سینه بُوَد
قصّــه مربـوط بـر مدینه بُود
بود سرشار، ز آه و شیون، شهر
داده بودند بر پیمبــر زهـر
آه و افسوس ! رهبری مظلوم
شد ز جورِ دو همسرش مسموم
رو، سوی قبله با تنی بی تاب
بود در حال مرگ ختم مآب
دخترش فاطمه، کنارش بود
گریه می کرد و غمگسارش بود
فاطمه، یاس گلشن او بود
روح او، پارۀ تن او بود
فاطمه، بر پـدر چو مادر بود
شرح تطهیر و قدر و کوثر بود
او که بر قلب، داغ مادر داشت
چشم اُمّیــد، بـر پیمبر داشت
دلش از مصطفی صفایی داشت
دیدهاش نور و روشنایی داشت
حال کـز دستِ او پدر می رفت
نور از آن چشمهای تر می رفت
شیونش دم به دم فزون می شد
قلب محزون و اشک خون می شد
آب می زد به رُخ، رسول الله
روی لب داشت ذکر«وا کرباه»
دید زهرا چو حــال پیغمبر
عرض کرد: ای مرا ضیاء بصر!
حُزن و اندوهِ من ز محنت توست
بهر رنـج و غـم و مشقت توست
کرد با دخترش، رسول بیان:
کای تو بانوی بانوان جهان!
بعد از امروز، بهر پیغمبر
نیست رنج و مشقتی دیگر
پس از این، ای عزیز نیک سرشت
غرق در نور و نعمتم به بهشت
لیک بودی دل بتول، ملول
ناله می کرد پیش چشم رسول
مصطفی از وفا وِرا طلبید
پارۀ پیکرش به بر بکشید
گفت حرفیّ و بر رخش نگریست
زان سخن، باز فاطمه بگریست
بار دیگر به او کلامی گفت
که چو بشنفت همچو گل، بشکفت
کمتر آن شیون و فغان گردید
بلکه یکباره شادمان گردید
هر که این صحنه دید شد حیران
کاو چسان شد در اوج غم، شادان؟
تا که بعد از شهادت طاها
عایشه کرد پرسش از زهرا
کاندر آن لحظه های پایانی
با تو «یس» چه گفت پنهانی؟
که از آن قصه، غصهات گُم شد
گـریـه، تبدیـل بـر تبسُّم شد
گفت صـدیقـه؛ دفعۀ اوّل
گفت بابم: رسیده پیک اَجَل
وقت آن شد کزاین جهان بروم
جـانب مُلک جــاودان بروم
لیک من را چو دید در یم غم
مُـژدهام داد خواجـۀ عالَم
گفت: بر او به حُکم حضرت حق
اوّلین کس که می شود ملحق
آن منم من که دخترش هستم
بضعه اش، روح پیکرش هستم
شاد گشتم که از ارادۀ حق
زود بر مصطفی شوم ملحق
این خبر کرد از غم آزادم
بلکه مسرور کرد و دلشادم
«ایزدی» باز گو رسول الله
کز اشاره دو پاره سازد ماه
لطف، بیش از همه به فاطمه داشت
فـاطمـه نیز فرق بـا همه داشت
آه و افسوس، بعد مرگ رسول
شـادمـانی نشد نصیب بتـول
صورت او هدف به سیلی شد
ضربتی خورد و رنگ نیلی شد
بر تنش ضربه وحشیانه زدند
چنـد نامـرد، تـازیانه زدند
فاش گویم: دل پدر بشکست
چونکه پهـلوی دختـرش بشکست
فـاطمــه پشت در، ز پای نشست
طفل ششماههاش برفت از دست
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
همدان شنبه ۴/آذر/ ۱۴۰۲ هـ ش
11 جمادی الاول 1445 هـ ق فاطمیۀ اول
علی نظری منفرد؛ تنها یادگار ص 127
به نقل از کامل ابن اثیر ج 2 ص 323
(باتشکر فراوان از دوست خوبم ذاکر آل البیت جناب آقای علی وطنی بخاطر تایپ این شعر)
برای مشاهده سایر سرودههای فاطمی حاج امیر ایزدی همدانی میتوانید با لمس لینک زیر وبلاگ شخصی ایشان را ببینید.
🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com
یا با لمس لینک زیر به کانال ما بپیوندید:
🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14
التماس دعای فرج.
باسلام
دو مثنوی که امشب به مناسبت شب شهادت حضرت زهرا علیهاالسلام برای اولین بار منتشر شدند یک روایت است که در دو وزن متفاوت به نظم درآمده و از آخرین سرودههای بنده هستند.
از همه دوستان و همراهان در این ایام ملتمس دعا برای خود و خاندانم هستم و دعاگوی همهی دوستان فاطمی هستم.
یاعلی مدد
بسم الله الرحمن الرحیم
**************
اشعار فاطمی
(چادر درخشنده)
؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛
ابن شهرآشوبِ ) فرخنده گهر
در ( مناقب ) نقل کرده این خبر
گفت راوی : خسرو خوبان علی
کاو بُود بعد از نبی ما را ولی
آنکه بر ما طاعتش حق ، فرض کرد
جُو ز یک مرد یهودی ، قرض کرد
پس یهودی بهر یک مقدار جو
خواست چیزی از ولیّ حق گرو
حجت حق ، چادر دخت رسول
بر یهودی داد و او کردی قبول
چادر صدیقه در کاشانه بُرد
بلکه با آن خیر را در خانه بُرد
در میان حجره ای آن نیک زاد
چادر صدیقه ی کبری نهاد
الغرض بگذشت روز و شب رسید
ظلمت شب ، شهر را در بر کشید
در سرای آن یهودی ، تیرگی
داشت بر فانوس منزل ، چیرگی
همسرش کز قصه آگاهی نداشت
از پیِ کاری به حجره پا گذاشت
دید گشته حجره ، اقیانوس نور
نور باران است و دارد شور طور
جانب شویش شتابان باز گشت
گرمِ تشریح و بیان راز گشت
گفت : چیزی در میان حجره بود
مثل قرص ماه ، جلوه می نمود !
داشت انوارش به ظلمت ، چیرگی
دیده را می داد حکمِ خیرگی
مرد که از مشغله های زیاد
بُرده بودی چادر زهرا ز یاد
با تعجب جانب حجره شتافت
روشنش چون روزِ دل افروز یافت
دید کرده حجره اش را منجلی
تار و پودِ چادرِ کفو علی
چادر صدیقه ی والا گهر
در تجلّی بود چون قرص قمر
مرد نزد همسر خود مو به مو
راز چادر را نمودی بازگو
پس یقین کردند این نور از خداست
بهر ایشان مشعل راه هُداست
قلبشان مایل به آیین مبین
گشت و گشتند از شمار مسلمین
مرد و زن ، اقوام خود کردند جمع
همچنان پروانه ها بر گرد شمع
نیمه ی شب از تبار مرد و زن
جمع شد در آن سرا هشتاد تن
جملگی دیدند این اعجاز را
چادر پشمینه ی پُر راز را
نور حق را چون که دیدند آشکار
با یقین کردند اسلام اختیار1
رهنمون گردید بر ایشان همه
چادر خاتون محشر ، فاطمه
( ایزدیّا ) نور پاک پنج تن
هست مشتق از خدای ذوالمنن
در مدینه چادری نوری فشانْد
سوی اسلام مبین ، خلقی کشانْد
یک یهودی ، چادری از جنسِ پشم
بوسه باران کرد و بنهادش به چشم
چونکه چادر بود از آن بتول
کاو بُود ریحانه ی پاک رسول
لیک در کوفه بشد بیدادها
بر عزیزان دل خیر النسا
وای بر من ! چون به یاد آمد مرا
ماجرایی دلخراش و جانگزا
نامسلماني ، پلید و کفر خو
نام او خولی است ، لعن حق بر او
رأس خونین شهید کربلا
در تنور خانه ی خود داد جا
نیمه ی شب همسر خولیّ دون
از میان حجره اش آمد برون
دید کرده مطبخش را رشک طور
یک سر دور از بدن ، کنج تنور
صاحب سر بود شمس مشرقین
نور چشم حیدر و زهرا ، حسین
دید زهرا ز آسمان آمد فرود
بر عزیز خود عزاداری نمود
چون نگاهش بر سرِ بی تن فتاد
بوسه باران کرد و بر سینه نهاد
نوحه خوانی بادلِ غمناک کرد
خاک و خاکستر ز رویش پاک کرد2
پي نوشت ها :
1 ـ ابن شهرآشوب ؛ مناقب آل ابی طالب ؛ ج3 ؛ ص117 ، قطب الدین راوندی ؛ الخرایج و الجرایح ؛ ج2 ؛ ص237 ؛ ح13 ، علامه مجلسی ؛ بحار الانوار ؛ ج43 ؛ ص30 ، ابن حمزه ؛ الثاقب فی المناقب ؛ ص301 ؛ ح2 ، سید احمد مستنبط ؛ القطره (ترجمه) ؛ ج2 ؛ ص424 .
2 ـ عباس اسماعیلی یزدی ؛ سحاب رحمت ؛ ص630 ـ 628 ؛ به نقل از تاریخ طبری ، شیخ عباس قمی ؛ منتهی الآمال و نفس المهموم ، ملا حسین کاشفی ؛ روضه الشهداء ، محمد کاظم قزوینی ؛ ریاض القدس . قضایای خانه ی خولی در کتب متعدّد با اندکی تفاوت نقل گردیده است .
---------------------------------------------
برای مشاهده سایر سرودههای فاطمی حاج امیر ایزدی همدانی میتوانید با لمس لینک زیر وبلاگ شخصی ایشان را ببینید.
🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com
یا با لمس لینک زیر به کانال ما بپیوندید:
🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14
التماس دعای فرج.
هدایت شده از سوزقلم
46.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#فاطمیه
نماهنگ داغ جانکاه
با نوای : ذاکر اهلبیت علیهم السلام استاد #حاج_علیرضا_مهرپرور
شاعر : استاد #محمدحسنزاده (راضی)
تنظیم صدا : سید علیرضا جزائری
تصویر : سید عباس جزائری
عضویت در کانال سوزِ قلم در پیامرسان ایتا
📱http://eitaa.com/souzeGhalam
عضویت در کانال سوزِ قلم در پیامرسان تلگرام
📱http://t.me/souzeGhalam
AmirIzadiHamedani14
#فاطمیه نماهنگ داغ جانکاه با نوای : ذاکر اهلبیت علیهم السلام استاد #حاج_علیرضا_مهرپرور شاعر : اس
سلام
این نماهنگ زیبا را در کانال سوز قلم مربوط به شاعر جوان اهل البیت علیهم السلام آقای یونس وصالی (ازشعرای آیینی و آیندهدار استان اصفهان) دیدم و لذت بردم از این جهت که با نوای ملکوتی برادر بزرگترم استاد حاج علیرضا مهرپرور اصفهانی (که الحق و الانصاف از بهترین مداحان استان اصفهان و دست پرورده و یادگار آیت الله حاج آقا احمد و آیت الله حاج آقا حسن فقیه امامی اصفهانی هستند و اخلاص و ادب و علم در فنون مداحی را به معنی کامل کلمه، دارا هستند) و در همین کانال افتخار همراهی هر دو بزرگوار را داریم.
در ضمن سراینده این قطعه برادر عزیزم آقای حسن زاده (راضی اصفهانی) از شاعران مخلص و بیریا و دلسوخته اهل البیت علیهم السلام هستند.
اتحاد و همدلی در بین دوستان اصفهانیام، برای من الگوی خوبی بود و باخودم گفتم ؛ ای کاش شعرا و ذاکرین همه استانها و شهرها هم همیشه باهم دوست و متحد باشند تا در مسیر خدمت به خاندان نبوت، توفیق بیشتری داشته باشند...
به امّیدِ روزی که (من)، (ما) شود
که آنروز (اخلاص) معنا شود
به امّیدِ روزی که این رودها
به هم متصل گشته، دریا شود
فیه تامل....
بسم الله الرحمن اارحیم
(اللهم العن الجبت و الطاغوت)
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
مثنوی فاطمی : خورشید بهشت...
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
صدوق ) آن کاو مقامش هست عالی
نموده ثبت اینسان در ( اَمالی )
حدیثی خوبتر از درّ و الماس
روایت می کند از ( ابن عباس )
کز آن شأن علیّ و قدر زهرا
شود بر اهل معنی آشکارا
زمانی که بهشتی ها به جنّت
همه غرقند در دریای رحمت
بُود از بهرشان نعمت فراوان
شب و روزی نبیند چشمِ ایشان
ولی بینند برقی که درخشید
به کلّ باغ جنّت نور بخشید
تو گویی مهر ، در گردون دمیده
جنان را نورِ آن در بر کشیده
بهشتی ها تمامی لب گشایند
ز ذات حق چنین پرسش نمایند
خدایا در کتابت گشته تأکید
که در جنّت نمی بینند خورشید1
پس این نور و درخشش از کجا بود ؟!
که روشنگر به پیش چشم ما بود
برِ ایشان خداوند یگانه
امین وحی را سازد روانه
بگوید جبرییل از امر سبحان
نبود این نور خورشید ، ای عزیزان
در اینجا طبق قرآن ، نیست خورشید
کنون تار است ، تابان نیست خورشید
شما دیدید نوری جلوه گر شد
صفای جنّت از آن بیشتر شد
دلیلش دو گلِ نیکو سرشتند
که هر یک آبرو بخش بهشتند
بلی فخر همه هستند آنها
علیّ و فاطمه هستند آنها
بدانید آن دو محبوب خداوند
به روی هم زدند از مهر ، لبخند
از آن لبخند این تابش عیان شد
پر از نور خدا باغ جنان شد2
بلی لبخندِ ایشان جان فزاید
دل از پیغمبر اکرم رباید
پس از نقل چنین زیبا روایت
کنم با سینه ای سوزان حکایت
چو رفت از این جهان ختم رسالت
غم آمد روی غم بر قلب عترت
خلافت را ز حیدر غصب کردند
به جایش کافری را نصب کردند
نه تنها دستِ خیبر گیر بستند
دل و پهلوی زهرا را شکستند
اسیر درد هجران بود زهرا
به صبح و شام ، گریان بود زهرا
ز فرطِ ناله ی آن بیقرینه
به تنگ آمد دل اهل مدینه
ز زهرا جای احسان و حمایت
همه بردند بر حیدر شکایت
چنین گفتند بر آن دلشکسته
الا ! مظلومِ در خانه نشسته
به زهرا گو : کند کمتر فغان را
به تنگ آورده او پیر و جوان را
دگر در شهر ، آرامش نداریم
که سر بر بسترِ راحت گذاریم
پس از آن فاطمه با سوز سینه
برون می رفت از شهر مدینه
مکانش بود بهر آه و افغان
گهی کوه اُحد ، گه بیت الاحزان
به شهر از گریه ، او را منع کردند
برون شد ، سایبانش قطع کردند
ز بس آزار دید از کینه توزان
طلب می کرد مرگ خود ز سبحان
بجز یکبار در روز شهادت
نزد لبخند آن روح سعادت
چو روحش پر سوی لاهوت می زد
لبش لبخند بر تابوت می زد3
به حيدر گفت آن محبوبه ي رب
كه تابوت مرا بردار در شب
شبانه كَفْن و دَفْنم كن ، مبادا
كه آيند آن دو ، بر تشييعِ زهرا
بدان ای شیعه ! ناموس خداوند
به تابوتش از این رو داشت لبخند
که وقت حملِ جسمِ پاك زهرا
نهان می کرد حجمِ پیکرش را
خدایا ! حُرمتِ زهرای اطهر
ببخشا ( ایزدی ) را روز محشر
پي نوشت ها :
1 ـ سوره انسان ، آیه 13 .
2 ـ شیخ صدوق ، امالی ، ص333 ، مجلس 44 ، ح11 ؛ علامه مجلسی ، بحار الانوار ، ج35 ، ص 241 و...
3 ـ علامه مجلسی ، بحار الانوار ، ج 43 ، ص 189 .
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
برای مشاهده سایر سرودههای فاطمی حاج امیر ایزدی همدانی میتوانید با لمس لینک زیر وبلاگ شخصی ایشان را ببینید.
🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com
یا با لمس لینک زیر به کانال ما بپیوندید:
🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14
التماس دعای فرج.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یاران آسمانی(۲)
#مرثیه_خوانی
⚫️کلیپ قدیمی
نوحهخوانی مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالحسین واعظ زاده خراسانی رضوان الله تعالی علیه. فقیه و عالم عامل و متتبع و محقق و اهل تزکیه و زاهد و بی ریا بود. خودش را وقف ارباب کرده بود.
کلیپ در رثای حضرت فاطمه (سلام الله علیها)
ای رهبرِ مظلومِ در خانه نشسته
بنشین به پهلوی مَنِ پهلو شکسته...
سالها روضهخوان مجالس مراجع تقلید بود، روز بدون روضه نداشت و دستور می داد بر سر همه سفرهها در منازل، روضه خوانده شود
واقعاً با دیدنش به یاد اهل البیت علیهم السلام میافتادم.
🆔https://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14