eitaa logo
AmirIzadiHamedani14 کانال حاج امیر ایزدی همدانی
494 دنبال‌کننده
143 عکس
541 ویدیو
12 فایل
نشر آثار و اطلاع رسانی جلسات امیر ایزدی همدانی
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم 🔹 علیهاالسلام 🔸 🔹 خلق، چون ذاتِ تورا خالق یکتا می‌کرد در وجودِ تو، صفاتش متجلّا می‌کرد لیله القدری و قَدرَت زهمه پنهان است کوثر اَستی که خدا هدیه به (طه) می‌کرد تویی آن خیرِکثیری که خداوندکریم به محمد ز رهِ مرحمت، اعطا می‌کرد پدرت لحظه‌ی گلبوسه زدن بر دستت اَلفِ قامتِ خود، دال صفت، تا می‌کرد خانه‌ی کوچکِ تو، قبله‌ی پیغمبر بود وای بر هرکه خبر داشت و حاشا می‌کرد موقعِ نافله، رو بر درِ این خانه، به شوق نیمه شب آمده، سجّاده‌ی خود، وا می‌کرد می‌گذشت از درِآن بیت و به آوای جلی غنچه‌ی لب، به سلامِ تو، شکوفا می‌کرد مقصد از لولو و مرجان، دو جگرگوشه‌ی توست که خداوند، عیان‌شان، ز دو دریا می‌کرد (هَل اتی) قصه‌‌ای از بخششِ بی منّت‌تان وصفِ ایثارِ شما، ایزد دانا می‌کرد بی وجودت نَبُد از احمد و حیدر، نامی به طفیلِ تو، خدا خلقتِ دنیا می‌کرد زیر دینِ تو بُوَد گردنِ گردون، زهرا مِهر، وام از رخِ ماهِ تو، تمنّا می‌کرد مهرِ چهرِ تو، سه نوبت همه جارا به سه رنگ غرق، در روشنی از شرق مُصلّا می‌کرد بود این نور، همان نورکه در وادیِ طور حق برآن کاو (اَرنی)گفت، هویدا می‌کرد با عروجِ تو، ز محراب به هنگام نماز فخر بر خیلِ ملک، حیّ تعالی می‌کرد حکم می‌کرد همه خلوتِ زهرا نگرید کز سرِ صدق و یقین داشت خدایا می‌کرد چه رکوعیّ و خشوعیّ و خضوعی داری؟! که خدا منتظرش بود و تماشا می‌کرد بود سجّاده‌ی تو،گلشن و هر سجده،گلی رنگ و بویش، همه جنّات، مُصفّا می‌کرد ازبهشت، آب برایش به بیابان بردند فضه‌ات چون طلبِ آب گوارا می‌کرد شیعیانِ تو، بریده شده‌اند از آتش نامِ نیکوی تو، این مساله افشا می‌کرد عقل کل گفت:کسی پی به مقامت نَبَرد واژه‌ی (فاطمه) بر خلق، چو معنی می‌کرد باقرت چونکه ز تب، جسمِ شریفش می‌سوخت ذکرِ یا فاطمه‌اش درد، مداوا می‌کرد جزئی از مهریه‌ات، کلّ زمین می‌باشد خالقِ ارض و سما، این سند، امضا می‌کرد حیدر و تو،که دو کُفوید، گرانمایه به هم وصلتان کور، همی دیده‌ی اعدا می‌کرد گر چه بودید دو تن، روحِ شما بود یکی باید این فاصله‌ها خاتمه پیدا می‌کرد نور با نور، درآمیخت ز تزویج شما برزخِ بین، تلاقیّ دو دریا می‌کرد خطبه‌ی عقد چو می‌خواند در آن‌دم، راحیل زیرلب، شکرخدا، سید اسرا می‌کرد درّ و یاقوت و زبرجد به نثارت افشاند شادی از وصلِ شما،شاخه‌ی طوبی می‌کرد دخترِ خواجه‌ی لولاک و به تن، رختِ عروس ذوقی و شوقی از این منظره، بابا می‌کرد لحظه‌ای رَختِ عروسی، چو به پایت پیچید پدرت باخت ز رخ، رنگ و خدایا می‌کرد گفت: یا رب! به زمین، فاطمه هرگز نخورد نکند یاد ازآن کوچه و غوغا می‌کرد پدرت داد امانت،همه هستش به علی بس سفارش که بدان عاشق شیدا می‌کرد رویِ نیکویِ تورا داد به داماد، نشان شویِ تو، رویِ تو، بی عیب، تماشا می‌کرد نی پدر، مادرِ حیدر بُد و نه مادرِ تو نه عجب، گر که غمی، در دلتان جا می‌کرد عوضِ آن سه، نبی گشت شما را همراه یکتنه، حکمِ خداوند، چو اجرا می‌کرد زد به همراهِ شما گام در آن خانه‌ی بخت رازها بر دو جگرگوشه‌اش افشا می‌کرد اشک از چشمِ خدا بینِ پیمبر می‌ریخت یاد از مادرت آن لحظه که اسما می کرد فاطمه! ای همه‌ی هستی پیغمبرها پدرت وصفِ تو، با امّ ابیها می‌کرد شوهرت دست خدا بود، ولی از کارش دستِ پُر مهرِ تو، پیوسته گره وا می‌کرد بلکه آن چشم خدا، وجه خدا را می‌دید تا به لبخندِ تو، یک لحظه تماشا می‌کرد تلخیِ گردشِ ایّام ز یادش می‌رفت باز چون سفره‌ی دل، در برِ زهرا می‌کرد زهره‌ی نُه فلکی، مایه‌ی فخر ملکی فخر از خلقِ تو، خلاقِ توانا می‌کرد حجت الله، تویی بر همه حجت‌هایش محسنت بود اگر، کار مسیحا می‌کرد نی غلط گفتم! اگر کشته نمی‌شد محسن فخر از خادمی‌اش، حضرت عیسی می‌کرد بشکند پای کسی که لگدش او را کُشت دودِ این شعله، سیه، عرشِ مُعلّا می‌کرد کشته شد محسن و آنکس که چنین فرمان داد سندِ تیر به اصغر زدن امضا می‌کرد آنکه این شعله برافروخت به کاشانه‌ی وحی رهبری، بر همه نمرود صفت‌ها می‌کرد با خبر بود که این شعله ز بیت زهرا رخنه در خیمه‌گهِ زینب کبری می‌کرد تیرِ سمّی که عدو، صبح دوشنبه انداخت عصرِ جمعه به هدف خورده و جا وا می‌کرد تشنه لب کشته شد از کین، پسرِ مادرِ آب عترتش نوحه‌گری، در دلِ صحرا می‌کرد یکی از پیکرِ او، پیرهنِ کهنه کشید یکی عمّامه‌ی او را ز سرش وا می‌کرد ساربان، دیده بر آن حلقه‌ی انگشتر داشت دیگری بهر سرش نیزه مهیّا می‌کرد استخوان‌های تنش زیر سُمِ اسب شکست نعلِ تازه، اثرِ نیزه به اعضا می‌کرد زینبش در برِ او آمد و گویی نشناخت با تعجّب، نگهی جانب مولا می‌کرد گفت: آیا تو حسین منی؟ ای راحت جان! کاش می‌بود کسی، حلّ معمّا می‌کرد این مصائب که دلِ فاطمه را سوزانده ( ایزدی ) بادل بشکسته چو انشا می‌کرد زیر لب،لعن به اصحاب سقیفه می‌گفت خاطرغمزده اینگونه تسلامی‌کرد