eitaa logo
مـُنـتَظِرٰان‌ِمـَــهـدٖۍ'عـج'(:
299 دنبال‌کننده
2هزار عکس
1.1هزار ویدیو
11 فایل
↵چہ‌رویــٰاۍ ِ‌قشــنگیہ‌براۍ‌نوڪر‌ببینہ‌‌مـولـٰا‌ش‌ظـُهـور‌ڪرده‍ …!↳ کپی؟باصلوات،فورواردڪن‌فیض‌ببریـم °•خادم‌المهدی•°: @Khadim_313m °•تبادلاتمون•° : @Al_maShtI ••حــرفـاتـوݧ••🌿📮 https://6w9.ir/Harf_8710498 حرفے‌بود‌در‌خدمتم🙂🌿
مشاهده در ایتا
دانلود
تحدیر جزء 6 قرآن.mp3
4.03M
🔊 تلاوت جزء 6⃣ قرآن کریم با صدای استاد از آیه ۱۴۸ سوره «نساء» تا آیه ۸۲ سوره «مائده» مدت ۳۳ دقیقه ♥︎|@Amir_Hossein13|♥︎
‌‌ 🥀غـروب جمعہ دلـم بوۍ یار مۍگیــرد افق افق دل من را غبـار مۍگیـرد نہ بازیارٺ یـاسیـن دلـم شـود آرام نہ با دعـاۍ سمـاتم قـرار مۍگیــرد💔😭
یکی‌داره‌می‌میره‌دعاش‌کنید‌حسین‌ قبل‌مرگش‌اونو‌بخره🙏🏾😭😭 یه‌"یا‌حسین‌"با‌لب‌تشنه‌به‌نیابت‌از‌ایشون‌بگید‌لطفا🙏🏾🙏🏾🌱
💐روزی یک صفحه از قران برای و هدیه به چهارده معصوم،رفع بیماری ،گرفتاری ، به نیت شهدا ،اموات کانال، و حاجات همگی💐 همه عزیزان لطفا تلاوت کنید اجرتون با امام زمان عج ❤️ |@Amir_Hossein|❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
https://eitaa.com/LabbaikYM/7142 بسیار‌تشکر‌🌱 اجرکم‌عندالله✨ التماس‌دعا🙏🏾🌸
‌‌- شھـٰادت‌یعنۍ: متفـٰاوت‌بھ‌پـٰایـٰان‌برسیـم! وگرنھ‌مرگ‌پـایـان‌همہ‌ۍقصہ‌هـاست . . ! ♥︎|@Amir_Hossein13|♥︎
گفت: دلم شڪستہ! گفتم : خوش بہ حالت تعجب ڪࢪد، گفت : چرا!؟ بالبخند بہش گفتم : چون خدا تو دلاۍشکستہ ست ..͜
مـُنـتَظِرٰان‌ِمـَــهـدٖۍ'عـج'(:
🔹 #او_را ... (۲۱) هنوز حدود ده دقیقہ مونده بود تا چراغ سبز بشہ ... چشامو به آسمون دوختم ... با
🔹 ... (۲۲) بعد شام و صحبتاۍمعمولےبا مامان و بابا ، ࢪفتم اتاقم دفترچمو برداشتم و شروع ڪردم بہ نوشتن ... من باید این مسئلہ روحل میڪردم ...❗️ باید بہ خودم ثابت میڪردم مرجان اشتباه میگہ من باید زندگیمو درست ڪنم ! حق ندارم با حرفاۍمرجان هرروز پوچ و پوچ تࢪ شم !🚫 براۍهمین دیگہ سراغ نوشتہ های قبلیم نرفتم باید دوباره از اول مینوشتم تا بفہمم از ڪے زندگیم این شڪݪے شد 🔥 من میگفتم با ࢪفتن سعید لہ شدم اما مࢪجان میگفت من قبل از سعید هم همین زندگے رو داشتم ‼️ نہ ..❗️ بایدثابت میڪردم مࢪجان دروغ میگہ 😠 امّا... حاݪـا ڪه یہ جایگزین براۍسعید گذاشتم چرا حالم خوب نشده ⁉️ نہ نه منم اشتباه میڪنم ؛ باید بنویسم ... نوشتم و نوشتم و نوشتم ... فڪر ڪردم و فڪر ڪردم و فڪر ڪردم ..... 🚬 سیگاࢪ رو روشن ڪردم و سعےڪردم گذشتہ هامو خوب مرور ڪنم ! اولین بارۍڪه برام سوال شد من براۍ چے بہ وجود اومدم ، فڪرمیڪنم حوالے۱۴ سالگیم بود 👧 همون موقع ڪه مامان گفت براۍاینڪہ پیشرفت ڪنےو یہ انسان مفیدبشے 😕 بابا گفت براۍاینڪه بہ جامعہ خدمت ڪنے و یہ انسان موفق باشے😐 و من تو دلم گفتم فقط همین ⁉ ️😐 اما پیششون سرمو تڪون دادم و بیشتر از قبل درس خوندم و تـݪـاش ڪردم ! قانع نشده بودم اما هربار ڪه برام سوال میشد ، همون جوابا رو تڪرار میڪردم و با خودم میگفتم تو هنوز بچہ ای 😒 بزرگ بشے میفہمے مامان بابا درست میگن 💔😒 و بعدش هربارڪه تو زندگے احساس ڪمبودڪردم سعےڪردم با یہ چیز جدید جبرانش ڪنم ! ڪݪـاس شنا زبان سازهای موسیقے فضاۍمجازۍ چت سعید و ... چشممو بستم و زیࢪ لب گفتم مرجان ࢪاست میگفت !! 😔 من فقط با وسیلہ هاۍمختلف سعے ڪرده بودم احساسمو خفہ ڪنم ... وگرنہ از همون ۱۴ سالگے فہمیده بودم هیچ دلیلے براۍزندگےڪردن ندارم .... 🚫 ♥︎|@Amir_Hossein13|♥︎
🔹 ... (۲۳) دیگہ حتےٰ حس و حاݪ رفتن بہ دانشگاه و آموزشگاه و باشگاه رو هم نداشتم ! امّا مجبوࢪ بودم برم چون دلم نمیخواست مورد بازجویۍبابا قرار بگیرم ! 🔹یه ماهے مونده بود بہ عید ... بعد از شام ، قبل اینڪه مامان بره اتاقش سر حرفو باز ڪردم ... - مامان ... میگم با بابا حࢪف زدین ؟؟ - چہ حرفےعزیزم ؟ - عید دیگہ ... قرار بود باهاش صحبت ڪنین من عید بمونم خونہ . - آخ راست میگے ... یادم رفت بہت بگم ...! ☺️ اره ، صحبت ڪردیم بابات راضے نشد 😊 گفت نمیشہ ده روز تنہا بمونے خونہ باید بری خونہ مامان بزرگت ! - ماماااان ... خواهش میڪنم من تنہایۍپاشم برم شمال ؟؟ من بدون شما تا بحال نرفتم اونجا 😔 - دخترم ! میدونےڪه وقتی بابات بگہ ، جز چشم ، نمیتونے حرفے بزنے 😊 بعدشم چیزی نمیشہ ڪه ! مامان بزرگت ڪه خیلی تورو دوست داره ! تو هم ڪه دوستش دارۍ ! عیدم اونجا شلوغ میشہ ، عمہ ها و عموهات میان ، خوش میگذره بہت 😉 - واۍ ... نہ 😞 من نمیخوام برم اونجا 😒 - چاره اۍ ندارۍ گلم یا با ما بیا ، یا برو اونجا اݪـانم من خستہ ام . شبت بخیر دختر قشنگم ...😘 اَه ... مزخرف تر از این اصݪـا امڪان نداشت ! هرچند مامان بزرگ ࢪو خیلی دوست داشتم ، ولے هیچوقت بہ تنہایۍمسافرت رفتن عݪـاقہ ایۍ نداشتم 😒 خواستم یہ مشورتے با مرجان هم داشتہ باشم بار اوݪ ڪه زنگ زدم جواب نداد ! بار دوم هم خیلے دیر گوشیو برداشت ، خیلے سر و صدا میومد ! - اݪـو؟؟ مرجان ؟؟ - اݪـو جونم تࢪنم ؟ - ڪجایۍ؟ چہ خبره ؟ - ببین من نمیتونم صحبت ڪنم . اگر ڪار واجبے ندارۍ فردا خودم بہت زنگ میزنم - باشہ ، بای فڪرم رفت پیش مࢪجان ... یعنےڪجا بود ... چقدر سر و صدا میومد ! اوناڪه فامیلے نداشتن ڪہ بخواد بره مہمونے ! حاݪـا نہ ڪه خودم فامیل دارم خیلے میریم خونشون مہمونے😒 دو سہ ساعتےبا عرشیا چت ڪردم و خوابیدم. صبح با صداۍ آݪـارم گوشے چشامو به زور باز ڪردم، دلم میخواست زمین و زمان ࢪو التماس ڪنم تا وقت داشتہ باشم دوباره بخوابم . احساس میڪردم هیچ وزنہ اۍتو دنیا سنگین تر از این یہ ݪـایہ پتو نیست 😭 بہ اجبار بلند شدم باید میرفتم دانشگاه سعے میڪردم بیشتر درس بخونم تا دوباره نمره هام پایین نیاد و بخوام بہ بابا جواب پس بدم ✅ ڪݪـاسام ڪه تموم شد ، زنگ زدم بہ مرجان ڪلےبوق خورد تا صداۍ خواب آلودش تو گوشے پیچید ! - اݪـو - الومرجان خوابۍهنوووووززز ؟؟؟ 😳 پاشو لنگ ظہــره !!! - ترنم نیم ساعت دیگہ خودم بہت میزنگم. لطفاً .... باۍ🚶‍♂ این همینجوریش تنبل بود ، دیشبم معلوم نبود ڪجا ࢪفتہ بود ڪه اینطور خستہ شده بود !! ♥︎|@Amir_Hossein13|♥︎