سلام علیکم
فرارسیدن سالروز شهادت امابیها، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها تسلیت و تعزیت باد
حضرت فاطمه(س): سه چیز از دنیا برای من دوست داشتنی است: تلاوت قرآن، نگاه به صورت رسول خدا، انفاق در راه خدا.
مادری خورد زمین و همه جا ریخت بهم
همه ی زندگیِ شیر خدا ریخت بهم
داغی و تیزیِ مسمار اذیّت میکرد
تا که برخاست ز جا عرش خدا ریخت بهم
بشکند پای کسی که لگدش سنگین بود
تا که زد، سلسله ی آل عبا ریخت بهم
مولی امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
صِیانَةُ المَرأَةِ أنعَمُ لِحالِها وَ أَدَومُ لِجمالِها.
حجاب و حفاظت برای زن هم از جهت آسایش حال او مناسبتر است و هم برای زینت و جمال او ماندگارتر میباشد. (فهرست غرر، ص ٣٨٠)
@AmiralMomininheydar
پيامبر اکرم-صلی الله عليه و اله
دَخَلَ عَبْدٌ اَلْجَنَّةَ بِغُصْنٍ مِنْ شَوْكٍ كَانَ عَلَى طَرِيقِ اَلْمُسْلِمِينَ فَأَمَاطَهُ عَنْهُ .
رسول خدا(صلی الله علیه و آله)فرمودند: بنده اي بهشتي گرديد بخاطر برداشتن شاخه خاري از سر راه مسلمانان.
@AmiralMomininheydar
⚫️ وفات مادر ادب، حضرت ام البنین علیها السلام را به همه محبین تسلیت عرض می نماییم و با اهداء صلواتی چشم امید به عنایت فرزند بی بدیلش، حضرت اباالفضل العباس علیه السلام می بندیم.
از تبار دلیرمردان
بانوی وارسته، حضرت أمّ البنین، فاطمه، دختر حزام، فرزند خالد بن ربیعة بن کلاب است. مادر آن گرامی، لیلا و یا شمامه از خانواده سهل بن عامر بن مالک بن جعفر بن کلاب است که همه پدرانش، از مردان شجاع و نامدار عرب در منطقه حجازند. همچنین جناب امّ البنین با چند واسطه به عبد مناف، جد اعلای رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله ، نسب می رساند.
ابو الفرج اصفهانی نیز در مقاتل الطالبین از ایشان یاد کرده است. به گواهی تاریخ؛ پدران و داییهای امّ البنین علیهاالسلام در دوران قبل از اسلام در ردیف دلیران عرب محسوب می شده اند و مورخان، آنان را به دلیری و شهامت در رزمگاههای نبرد ستوده اند. آنان افزون بر شجاعت و قهرمانی، سالار و سرور قوم خود نیز بوده اند؛ آن چنان که سلاطین زمان در برابرشان سر تسلیم فرود آورده اند.
بدین گونه است که خاندان جناب امّ البنین علیهاالسلام در شرافت، شهامت، مردانگی، مهمان نوازی و دلاوری، سرآمد رادمردان عصر خود بوده اند. امّ البنین، این اوصاف والا را از اسلاف خود به ارث برد و با آموخته هایش از خاندان وحی عجین کرد و به فرزندانش نیز انتقال داد.
شهادت حضرت ابو الفضل علیه السلام 34 ساله، عبد اللّه 24 ساله، عثمان 21 ساله و جعفر 19 ساله را به مادرشان می دهد، وی صبر و بردباری می کند و فقط از امام خود می پرسد.
امّ البنین و اشعار عاشورایی
سید محسن امین درباره امّ البنین علیهاالسلام می گوید: «او شاعری خوش بیان و از خانواده ای اصیل و شجاع بود.»
هنگامی که زنها او را با عنوان امّ البنین خطاب می کردند و به وی تسلیت می دادند، این ابیات را سرود:
لا تَدْعُوِنِّی وَیْکِ اُمُّ الْبَنِینتُذَکِّرنِی بِلُیُوثِ الْعَرِینِ
یعنی ای زنان مدینه! دیگر مرا امّ البنین نخوانید و مادر شیران شکاری ندانید.
کانَتْ بَنُونَ لِی اُدْعی بِهِمْوَالْیَوْمَ اَصْبَحْتُ وَلا مِنْ بَنِینِ
مرا فرزندانی بود که به سبب آنها امّ البنینم می گفتند، ولی اکنون دیگر برای من فرزندی نمانده است و همه را از دست داده ام.
اَرْبَعَةٌ مِثْلُ نُسُورِ الرُّبیقَدْ واصَلُوا الْمَوْتَ بِقَطْعِ الْوَتِینِ
آری، من چهار باز شکاری داشتم که آنها را هدف تیر قرار دادند و رگ گردن آنها را قطع کردند.
تَنازَعَ الْخِرْصانُ اَشْلائَهُمْفَکُلُّهُمْ اَمْسَوا صَرِیعا طَعِینْ
دشمنان با نیزه های خود ابدان طیبه آنها را از هم متلاشی کردند و در حالی روز را به پایان بردند که همه آنها با جسد چاک چاک بر روی زمین افتاده بودند.
یا لَیْتَ شِعْرِی اَکَما اَخْبَرُوبِاَنَّ عَبّاسا قَطِیعُ الْیَمِینِ
ای کاش می دانستم آیا این خبر درست است که دستهای فرزندم عباس را از تن جدا کردند؟!
و در اشعار دیگری می گوید:
یا مَنْ رَاءَی الْعَبّاسَ کَرَّ عَلی جَماهِیرِ النَّقَدِوَوَراهُ مِنْ اَبْناءِ حَیْدَرَ کُلُّ لَیْثٍ ذِی لِبَدٍ
ای کسی که [فرزند عزیزم]، عباس را دیده ای که با دشمنان بزدل در قتال است [و آن فرزند حیدر کرار، پدروار، حمله می کند] و فرزندان دیگر علی مرتضی ـ که هر یک نظیر شیر شکاری هستند ـ در پیرامون وی مبارزه می کنند.
نُبِّئْتُ اَنَّ ابْنِی اُصِیبَ بِرَأسِهِ مَقْطُوعُ یَدٍوَیْلِی عَلی شِبْلِی اَمالَ بِرَأسِهِ ضَرْبُ الْعَمَدِ
به من خبر داده اند که بر سر فرزندم عباس، عمود آهن زدند؛ در حالی که دست در بدن نداشته است. ای وای بر شیر بچه من که عمود آهنین بر فرق سرش زدند!
لَوْ کانَ سَیْفُکَ فِی یَدَیْکَلَما دَنی مِنْکَ اَحَدٌ
پسرم عباس! اگر [دست در تن داشتی و] شمشیرت در دستت بود، کدام کس جرأت داشت که به تو نزدیک شود.
امام باقر علیه السلام می فرماید: «جناب امّ البنین علیهاالسلام بعد از واقعه عاشورا و دریافت خبر شهادت فرزندان رشیدش، و به ویژه خبر شهادت امام حسین علیه السلام همواره در مدینه، کنار قبرستان بقیع می آمد و برای آن رادمردان الهی با سوز و گداز خاصی عزاداری می کرد و یاد و نام آن گرامیان را زنده نگه می داشت. در آنجا مردم مدینه حضور می یافتند و افزون بر حزن و اندوه در مصیبت حماسه سازان عاشورا، پیامها و سخنان آن بانوی با فضیلت را می شنیدند تا آنجا که مروان، از دشمنان اهل بیت علیهم السلام هم از اشعار و ندبه های جانسوز امّ البنین علیهاالسلام ، متأثر می شد و گریه می کرد.
از ویژگیهای بسیار مهم اشعار امّ البنین، توجه به رویدادهای سیاسی زمان و مسائل مربوط به آن است. وی پس از واقعه عاشورا با استفاده از هنر مرثیه خوانی و نوحه سرایی، توانست ندای مظلومیت و حق طلبی حماسه آفرینان کربلا را به گوش نسلهای آینده برساند و مردمان غفلت زده را بیدا سازد.
کرامات و مقامات معنوی
از دیگر ویژگیهای این مادر با عظمت، مقامات معنوی و کرامات اوست.
در اینجا به یک نمونه از انبوه کرامات آن بانوی عارفه اشاره می کنیم:
بچه دار شدن یک خانواده حنفی مذهب
در شهر کوت عراق، در منزل خانم حاجیه ام عبد الامیر، در دهه دوم محرم الحرام، مجلس عز
اداری به نام حضرت امّ البنین علیهاالسلام برقرار بود.
در همان روزها یک خانواده پیرو مذهب حنفی به آن محله آمدند. در میان آنان خانمی به چشم می خورد به نام وزیره که حدود ده سال از ازدواجش می گذشت و هنوز بچه دار نشده بود و امید به فرزند داشتن را از کف داده بود. برخی از اهالی محل به او گفتند: «چرا به امّ البنین علیهاالسلام متوسل نمی شوی؟» وزیره گفت: «این کار سودی ندارد؛ زیرا علم پزشکی از معالجه من ناتوان مانده است. حتی از داروهای سنتی استفاده کردم و در روز میلاد زکریا علیه السلام روزه گرفتم؛ اما سودی نبخشید.»
آنان گفتند: «هر کس از غذای سفره امّ البنین علیهاالسلام بخورد و او را در پیشگاه خدا واسطه قرار دهد، خداوند دعایش را مستجاب می کند. چه اشکالی دارد که تو نیز چنین کنی. شاید خداوند، نوزاد دختری به تو عطا کند و به میمنت امّ البنین علیهاالسلام نام او را فاطمه بگذاری.»
وزیره در حالی که با سکوت و نگرانی به سوی آنان نگاه می کرد، یکباره زبانش باز شد و با صدای لرزان گفت: «به این شرط که این قضیه میان من و شما باشد و شوهر و خانواده ام از آن آگاه نشوند.» آنان گفتند: «بسیار خوب! فردا و یا پس فردا ـ ان شاء اللّه ـ در منزل حاجیه حضور پیدا کن. در آنجا مجلسی برگزار می شود که با خواندن روضه امّ البنین پایان می یابد.»
وزیره با دنیایی از بیم و امید، در حالی که صورت خود را پوشانده بود، از خانه اش بیرون آمد و روانه منزل حاجیه، امّ عبد الامیر شد. از شرم، عرق می ریخت و خاطرش پریشان بود. هر قدر که به جلسه روضه نزدیک می شد، تپشهای قلبش بیش تر می شد. صدای روضه خوان گوشهای او را نوازش می داد و به رهایی از رنج روحی امیدوارش می ساخت. وی وارد خانه شد و در مراسم روضه شرکت کرد.
وقتی روضه خوان از نوحه سرایی فارغ شد، برای بهبودی بیماران دعا کرد؛ آن گاه سفره امّ البنین علیهاالسلام پهن شد. زنان حاضر به غذاهای موجود در سفره، تبرک می جستند. آنها گرد سفره نشسته بودند و بهبودی بیماران و برآورده شدن حاجتهایشان را درخواست می کردند. وزیره با دستانی لرزان، قدری از خوراکیها را از سفره برداشت و از جایش برخاست و در حالی که اشکهایش جاری بود، از منزل خارج شد. او و شوهرش در شامگاه به امید شفا، از آن غذا خوردند.
حدود یک ماه از این واقعه می گذشت که حالات وزیره تغییر کرد و گرفتار سرگیجه و درد سینه شد. تمایلش به غذا کاهش یافت. خوابش زیاد و حضورش در جاهای شلوغ مشکل شد. هر کاری که به عهده اش گذاشته می شد، به سختی انجام می داد و دلش اضطراب خاصی پیدا کرده بود.
شوهرش می گوید: «ای وزیره! چه شده است؟ آیا بیمار هستی؟» او پاسخ می دهد: «نمی دانم.» همسرش او را نزد پزشک می برد و پزشک پس از معاینه می گوید: «چیزی نیست. ناراحتیهای او نشانه بارداری است و برای اینکه شما مطمئن شوید، فردا به آزمایشگاه مراجعه کنید.» با شنیدن این خبر مسرت بخش، هر دو بی نهایت خوشحال می شوند. شوهر وزیره در حالی که اشک شوق می ریخت، گفت: «آقای دکتر! آیا شما اطمینان دارید؟» دکتر با کمال خونسردی گفت: «بله.»
فردای آن روز، وزیره همراه همسرش، جواب مثبت آزمایش را دریافت می کنند. پس از آن به خانه می روند و سجده شکر به جای می آورند. خبر باردار شدن وی میان بستگان منتشر می شود و شادی، فضای خانواده را فرا می گیرد؛ ولی او نذری را که برای امّ البنین کرده بود، همچنان در سینه اش پنهان نگاه می داشت.
سرانجام ماهها سپری شد و نهمین ماه از ایام بارداری او فرا رسید. خاندان جناب امّ البنین علیهاالسلام در شرافت، شهامت، مردانگی، مهمان نوازی و دلاوری، سرآمد رادمردان عصر خود بوده اند. امّ البنین، این اوصاف والا را از اسلاف خود به ارث برد و با آموخته هایش از خاندان وحی عجین کرد و به فرزندانش نیز انتقال داد
در آغاز فصل بهار و اندکی پیش از اذان صبح، او دختری به دنیا آورد و همگی خوشحال شدند. وزیره گفت: «برای تبرک جستن به امّ البنین علیهاالسلام نام کودک را فاطمه بگذارید»؛ اما خویشاوندان شوهرش مخالفت کردند و گفتند: «نام او را عایشه بگذارید.» برای از بین بردن اختلاف، نام آن کودک را «بُشری» گذاشتند.
سفر وصل
سرانجام، زندگی سراسر فضیلت، مهر، عاطفه و مبارزه حضرت امّ البنین علیهاالسلام ، در حدود ده سال بعد از حادثه کربلا به پایان رسید. او در طول زندگی با برکت خویش، پیام رسان شهیدان راه فضیلت و تداوم بخش راه امامت بود و رسالت خویش را به طور کامل ادا کرد.
آن بانوی بزرگوار پس از حادثه جانسوز کربلا، بار رسالت سیاسی و اجتماعی خویش را در زنده نگه داشتن حماسه جاویدان عاشورای حسینی به زیباترین شکل ممکن به انجام رسانید. آن بانوی بزرگوار، در سال 69 هجری قمری دار فانی را وداع گفت و در قبرستان بقیع در کنار عمه های پیامبر (صفیه و عاتکه) و چهار امام معصوم علیهم السلام و دیگر چهره های درخشان شریعت محمدی صلی الله علیه و آله به خاک سپرده شد.
هدایت شده از فضائل امیرالمومنین علی علیه السلام
امام ششم شيعيان جهان(عليه السلام) از پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) چنين روايت مى کند: «اتي النبي(صلى الله عليه وآله) اعرابى يقال له «قليب» و کان رطب العينين، فقال له رسول اللّه(صلى الله عليه وآله): اري عينيک رطبتين يا قليب، قال: نعم يا رسول اللّه، همان کماترى ضعيفتان، قال: عليک بالا ثمد، فانه سرجين العين»؛ (يکى از عربهاى جاهليّت به نام «قليب» که ناراحتى چشمى داشت و چشمانش دائماً مرطوب بود، خدمت پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) رسيد. حضرت به او فرمود: اى قليب! چشمانت را مرطوب مى بينم. قليب گفت: بله، اى پيامبر خدا! چشمانم همانطور که فرموديد بيمار و ضعيف است. حضرت فرمود: إثمد (نوع خاصّى از سرمه) را فراموش نکن. سرمه بمنزله کود چشم محسوب مى شود).(14)
14ـ اما هشتم(عليه السلام) فرمودند: «من اصابه ضعف في بصره فليکتحل سبعة مراود عند منامه من الاثمد; هر کس ناراحتى و ضعفى در چشم خويش احساس مى کند به هنگام خواب هفت بار سرمه بکشد، چهار بار در چشم راست و سه بار در چشم چپ
🌸🍃ازدواج حضرت عبدالله علیه السلام با حضرت آمنه سلام الله علیها🍃🌸
ماجرای ازدواج حضرت عبداللّه با حضرت آمنه به گونه های مختلفی نقل شده است. عالم فرزانه، مرحوم شیخ عباس قمی در این باره می گوید: «چون عبداللّه به سن شباب (=جوانی (رسید، نور نبوت از جبین (پیشانی) او ساطع بود. جمیع اکابر (بزرگان) و اشراف نواحی و اطراف، آرزو کردند که به او دختر دهند و نور او را بربایند زیرا که یگانه زمان بود در حسن و جمال.
و در روز بر هر که می گذشت، بوی مشک و عنبر از وی استشمام می کرد... و اهل مکه او را «مصباح حرم» می گفتند تا این که به تقدیر الهی، عبداللّه با صدفِ گوهرِ رسالت پناه یعنی آمنه دختر وهب بن عبدمناف بن زهرة بن کلاب بن مرّة جفت گردید...».[۱]
مسعودی درباره نحوه ازدواج حضرت عبداللّه با حضرت آمنه می گوید: «در وقتی عبداللّه به پدرش عبدالمطلب گفت: پدر، در عالم رؤیا دیدم از «بطحاء» مکه خارج گشته، دیدم دو نور از پشتم خارج شد: یکی مشرق و دیگری مغرب را فراگرفت و آن دو نور با سرعتی زیاد بیش از زدن پلک چشم دایره وار در پشت من قرار گرفتند.
حضرت عبدالمطلب فرمود: اگر رؤیای تو صادق باشد، از تو بهترین موجود جهانیان خارج می گردد... پس از مدتی هفتاد تن از دانشمندان یهود با هم سوگند خوردند که از مکه خارج نشوند تا آن که عبداللّه را به قتل برسانند. در پی این تصمیم با هفتاد شمشیر زهرآلود از مکه خارج شدند. روزها در کمین و شب ها به حرکت پرداختند تا به منتهی الیه مکه رسیدند و در آنجا مستقر شدند. در یکی از آن ایام، حضرت عبداللّه در حالی که یکه و تنها بود، به قصد شکار از شهر مکه خارج گردید و به ناگاه با آن جمع برخورد کرد.
آنان او را محاصره کرده، در صدد کشتنش برآمدند. اما در همان حوالی پدر حضرت آمنه به نام وهب بن عبدمناف زهری حاضر بود. وقتی آن صحنه را دید، خشم و غیرت او را فراگرفته، با خود گفت: هفتاد مرد، شخصی از مکه را که یار و یاوری ندارد،محاصره کرده اند! حتما او را کمک خواهم کرد. و سپس برای یاری عبداللّه به طرف یهودیان حمله ور شد. اما با یک توجه از رفتن بازایستاد. دید مردانی که شبیه اهل دنیا نیستند، از آسمان به زمین آمده بر آن گروه حمله ور شدند و آنان را از بین بردند.
در پی آن ماجرا، وهب بن عبدمناف شتابان به سوی خانواده اش بازگشت و رویدادی را که مشاهده کرده بود، بازگو نمود و به همسرش گفت: نزد عبدالمطلب رفته و دخترت را برای فرزندش عرضه کن، مبادا پیش از ما افراد دیگری به این امر مبادرت کرده، موجب حسرتی بزرگ و اندوهی عظیم برای ما گردد.
وقتی همسر وهب به نام «برّه» نزد حضرت عبدالمطلب رفت و درخواستش را عرضه کرد، او فرمود: دختری را برای فرزندم عرضه نموده ای که در میان زنان جز او صلاحیت چنین مهمی را ندارد و سرانجام در مقابل صد شتر سرخ فام، آمنه خاتون به همسری عبداللّه درآمد.
گویند حضرت عبداللّه در حین ازدواج 25 یا 30 ساله بود.[۲]
نکته جالب توجه آن که حضرت آمنه از جمله دخترعموهای حضرت عبداللّه بود. به هر حال وقتی عروسی آن دو بزرگوار به پایان رسید، برخی دختران قریش مریض گشته و نیز عده ای از آنان و زنان قبایل دیگر از این که حضرت عبداللّه با آنان وصلت نکرده، از غصه و حسرت، جان دادند.[۳]
•••••••••••••••••••••••••••••••••••
[۱] منتهی الآمال، ج1، ص41.
[۲]ر.ک: تنقیح المقال، ج3، قسم دوم، ص69 و 70.
[۳] ر.ک: اثبات الوصیة، مسعودی، ص106 تا 107.
@AmiralMomininheydar
اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها وسرّالمستودع فیها بعدد ما احاط به علمک
بر مقدم دختر پیمبر صلوات
بر چشمه ی پاک حوض کوثر صلوات
بر محضر حضرت محمد تبریک
بر مادر شیعیان حیدر صلوات
اللّهم صلّ علی مُحمّد و آلِ محمّد و عجّل فرجهم
سر کن همه عمر ، خویش را با صلوات
باشد به لبت همیشه ،هر جا صلوات
اکنون که بهار دوستداران علی ست
بفرست به روی ماه زهرا صلوات
ولادت با سعادت مادر سادات و ام ابیها را محضر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و شما محبین اهل بیت علیهم السلام تبریک عرض میکنم
@AmiralMomininheydar
💚🌺🍃
🌺
❇️ سلام امام زمانم 🌤
جمعه شد آقا نگاهم بر در است
در فـراق یـار، آهـم از سـر است
مینمایند جمعهها گر افتخار
باشـد از مهـدی زهـرا انتـظـار
🤲 اللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج 🤲
🤲 اللَّهُمَّ اجْعَلْنٰا مِنْ أَنْصَارِهِ وَ أَعْوَانِهِ 🤲
#امام_زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف
💠اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ💠
💚🌺🍃
🌺
❇️ سلام امام زمانم 🌤
جمعه شد آقا نگاهم بر در است
در فـراق یـار، آهـم از سـر است
مینمایند جمعهها گر افتخار
باشـد از مهـدی زهـرا انتـظـار
🤲 اللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج 🤲
🤲 اللَّهُمَّ اجْعَلْنٰا مِنْ أَنْصَارِهِ وَ أَعْوَانِهِ 🤲
#امام_زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف
╔═💎💫═══╗
https://zil.ink/maddahanesf
╚═══💫💎═╝
╭┅─────┅╮
🌺 @AmiralMomininheydar
╰┅─────┅╯
💠اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ💠
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله: پاداش صدقه در راه خدا، ده برابر است و قرض دادن، هیجده برابر و پاداش صله و پیوند با خویشاوندان، بیست و چهار برابر و پیوند با برادران دینی، بیست برابر است.
الامام الصادق (علیه السلام): صله الارحام تحسن الخلق و تسمح الکف و تطیب النفس و تزید فی الرزق و تنسئ فی الأجل. «الکافی، ج 2، ص 15۸»
الامام علی (علیه السلام): ان الرحم اذا تماست تعاطفت. «غررالحکم، ص 406، ح ۹۳۰۱»
امام علی ـ علیه السلام ـ: خویشاوندان اگر با یکدیگر تماس و ارتباط برقرار کنند، نسبت به یکدیگر مهربان و با عطوفت می شوند.
✍قال امیرالمومنین (علیهالسلام):
أَقْبَحُ الْمَعَاصِي قَطِيعَةُ الرَّحِمِ وَ الْعُقُوقُ
زشت ترین گناهان، قطع رابطه با خویشان و رنجش پدر و مادر است.
📚غررالحکم / حدیث ۹۳۱۵
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹