شیشه ها از سرما یخ زده است، موسی برف پاک کن ها را روشن میکند، اما آنها هم هیچکاری نمیتوانند بکنند همت ، کلید برف پاک کن را خاموش میکند و میگوید اینها برف پاک کن است، نه یخ پاک کن سرما رفته رفته به درون استخوان ها نفوذ میکند و آن سه نفر را در خود مچاله میکند همت که از ناراحتی سینوزیت رنج میبرد،دستش را روی پیشانی میگذارد،موسی متوجه میشود و چفیه اش را به او میدهد ،
ببند دور پیشانی ات،اگر گرم بشود،دردش ساکت میشود همت چفیه را میگیرد و آن را با دستهای لرزانش محکم به دور پیشانی اش میبندد لندکروز از سربالایی جاده به سختی بالا میرود موسی لرزش تن همت را احساس میکند، در حین گذر از پیچ جاده،پاهای یخ زده کسی را میبینند که از برف ها بیرون زده کاک سیروس و همت صحنه را میبینند، کاک محکم میزند رو داشبورد و میگوید نگه دار موسی میزند رو ترمز، همت و کاک سیروس از ماشین بیرون میپرند همت لوله سلاحی را میبیند که از زیر برف بیرون آمده، فوری برف هارا کنار میزنند و پیرمرد سلاح به دستی نمایان میشود کاک سیروس میگوید این کاک نایب است نگهبان جاده
همت صورتش را به سینه پیرمرد چسباند و به صدای قلبش گوش داد، سپس شروع کرد به دادن نفس مصنوعی و میگوید باید زود برسانیمش بیمارستان همت زیر بغل های حاج نایب را میگیرد و از زمین بلندش میکند میخواهند اورا پشت لندکروز سوار کنند، اما همت اورا جلو میبرد و میگوید اگر پشت ماشین سوارش کنیم آنجا میمیرد،باید تا بیمارستان بدنش را گرم نگه داریم همت پشت ماشین سوار میشود موسی بلافاصله میگوید ابراهیم تو سینوزیت داری، همینجوریشم حالت خوب نیست، من میرم عقب ماشین میشینم همت میپرد وسط حرفهای موسی گفتم جان این پیرمرد در خطر است، سوار شو و تا بیمارستان تخت گاز برو همت پشت ماشین مچاله شده است، هر لحظه لایه ای از برف بر سر و روی او مینشیند و اورا سفیدپوش میکند وقتی به بیمارستان میرسند موسی از ماشین پایین میپرد و به سراغ همت میرود،
هرچه صدا میزند صدایی نمیشنود، روی همت را کنار میزند، ابراهیم یخ زده بود در حالیکه از دلشوره بغض کرده بود پرستارها را صدا زد همت همچنان بستری بود و موسی به راز جذابیت او فکر میکرد، اینکه چگونه عاشق همت میشوند.
صدای پا میاید، موسی به خود آمد و اسلحه اش را کشید و گفت کی هستی ؟ آرام بیا جلو چند مرد مسلح آمدند، یکی که از همه مسن تر بود با صدای بغض آلودی گفت من کاک نایبم، با پسرهایم آمده ایم سرباز کاک همت شویم، آمده ایم صادقانه در رکابش بجنگیـم
کتاب فرماندهان، معلم فراری
#شهید_ابراهیم_همت
نه توان ایستادن دارد و نه توان نشستن و یا حتی گوشی بیسیم به دست گرفتن. حاج همت لب می جنباند؛ اما صدایش شنیده نمی شود. لبهای او خشکیده و چشمانش گود افتاده. دکتر با تأسف سری تکان داده، می گوید: اینطوری فایده ای ندارد. ما داریم دستی دستی حاج همت را به کشتن می دهیم. حاجی باید بستری شود. چرا متوجه نیستید؟ آب بدنش خشک شده. چند روز است هییییییییچی نخورده...
سید آرام می گوید: خوب، یک سرم دیگر وصل کن. دکتر باناراحتی می گوید: آخر سرم که مشکلی را حل نمی کند. مگر انسان تا چند روز می تواند با سرم سرپا بماند؟
سید کلافه می گوید: چاره دیگری نیست. هیچ نیرویی نمی تواند حاج همت را راضی به ترک جبهه کند.
دکتر با نگرانی می گوید: آخر تا کی؟
تا وقتی نیرو برسد
اگر نیرو نرسد چی؟
سید بغض آلود می گوید: تا وقتی جان در بدن دارد.
خوب، به زور ببریمش عقب
حاجی گفته هر کسی جسم زنده مرا ببرد پشت جبهه و مرا شرمنده امام کند، مدیون است... سر پل صراط، جلویش را میگیرم.
#شهید_ابراهیم_همت
رُوحی لَکَ الفِداء حُسَین؏:
■ انا لله وانا الیه راجعون
🥀 مادر گرامی #شهید_ابراهیم_همت به فرزند شهیدش پیوست....
✨به ستاره ها
به باران
برسان سلام ما را.....
ای مادر مهربان!
چه ساعت ها که از فراق فرزند عزیزت سوختی و دم برنیاوردی....
میهمانیِ امشب نزد جوان شهیدت #حاج_ابراهیم_همت این فاتح خیبر، گوارای وجودِ گرامیت باد....🌹
🌷 سلام ما را به شهید حاج همت برسان...
🔰کانال خبری
📻هیئت علمدارکربلا(ع)قم
🌼اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌼
•┈••✾🍃🇮🇷🍃✾••┈•
@alamdar_qom79
•┈••✾🍃🇮🇷🍃✾••┈•
✍🏼سختی هارا تحمل کنید...
🌹این انقلاب با نهایت اقتدار و توان به انقلاب جهانی امام زمان(عج) اتصال پیدا میکند...✨🕊💌
#شهید_ابراهیم_همت
#امام_زمان
#شهیدانه🕊
من متنفرم از انسان های سازشکار و بی تفاوت؛
متاسفانه جوانانی که شناخت
کافی از اسلام ندارند و نمیدانند
برای چه زندگی میکنند و چه هدفی دارند
و اصلا نمیداننداسلام
چه میگوید، بسیارند.
ای کاش به خود میآمدند.🥲
#شهدایی🌱
#شهید_ابراهیم_همت ✨
#شادی_روح_شهدا_صلوات 💔
❤️#قلب_زیبا313 🇵🇸 👇
•💌 https://eitaa.com/joinchat/580911108C9ac9a60e30