#آمدم_بی_حوصله
در میان مشت این دنیا گرفتار آمدم
متهم بر محور گفتار و کردار آمدم
معترف هستم مدارا در وجودم مرده است
معترف هستم بدون حوصله بار آمدم
ایها الناس از من دیوانه گیرید فاصله
آن قدر دیوانه هستم که ستمکار آمدم
نفس من درحیطه تمکین اعصابم نیست
از سبکباران جدا افتاده سربار آمدم
با خودم دائم به جنگم با خودم اندر ستیز
با تمام دور و بر با قصد پیکار آمدم
درس اخلاقم دهید ای صاحبان معرفت
در پی خُلق بدم بر چوبه دار آمدم
من مریضم کو طبیبی که مداوایم کند
بر در کل اطبّا زار و بیمار آمدم
مرحمی خواهم کند درمان ریش اندرون
زخمی پیکار خود با زخم بسیار آمدم
بی سر و سامانم از اهل خرابات شما
از غریبی ها پس از تاراج تاتار آمدم
غرق زهرم پادزهری خواهم از خوبانتان
از میان سرزمین عقرب و مار آمدم
من ملک بودم که در دست فلک افتاده ام
در میان قلعه ی زندان و دیوار آمدم
آمدم دنبال خود بلکه بیابم خویش را
کرده ام گم آن خودم را که اسفبار آمدم
طائر شوریده را حصر قفس مرگ آور است
در چمن وقت سحر با ناله اینبار آمدم
#شوریده_ملحمدری
#شعر