#گپ_روز
#موضوع_روز : از دستگاه امام هادی علیه السلام ارتزاق میکنیم.
✍️ همایش رونمایی کتاب «انقلاب ایران و آینده جهان» استاد بود!
و اولین قسمت برنامه، رونمایی از مستند «تاردید» .
• سالن مشغول تماشای مستند بود، که مهمانی آمد جلو و خواست خصوصی صحبت کند. با او به خارج تالار رفتم، دیدم چند نفر هستند و از یکی از بخشهای دولتی تشریف آورده اند.
• راهنماییشان کردم و جایی نشستیم و شروع کردند در مورد نحوه فعالیتمان سوال پرسیدند.
اینکه چه هدفی را دنبال میکنیم و شیوه فعالیتمان چیست و چگونه این مسیر را پیش می رویم!
• سوالهایشان که تمام شد داشتم عذرخواهی میکردم که اگر فرمایشی ندارند به داخل سالن برگردم، که سوال جدیدی مطرح کردند!
« تامین هزینه های شما از کجا صورت می گیرد؟ »
✘ کمی سکوت کردم و خاطره معجزات همه این سالها از جلوی چشمانم گذشت!
لبخند سرشار از شکری مرا احاطه کرد و گفتم: اگر بگویم از کجا باور می کنید؟
جواب ندادند.
ادامه دادم: از دستگاه امام هادی علیه السلام.
• پرسش در نگاهشان بیش از پیش هویدا شد. گفتم : من یقین دارم امام هادی علیه السلام قرنها پیش به ما هم فکر کرده است. حتی به تنهایی هایی که قرار بود در این عصر تحمل کنیم.
از سر تدبیر ایشان است که ما در «ملک ری» صاحب بالاترین نعمتی شدهایم که امدادهای مالی ساده ترین امدادهای اوست.
از ایده تا توان اجرا، تا رشد و قدرتگیری برای دفع موانع جنی و انسی ،تا نشاط و آرامشمان برای تحمل سختی ها، همه را فقط از سینهی کسی داریم که گفته اند زیارتش به قدر زیارت سیدالشهداء بلندت میکند!
※ حرم عبدالعظیم حسنی علیه السلام تنها جایی است که اگر از ما بگیری دیگر چیزی برای بقاء نداریم.
من معتقدم اعزام سیدالکریم به ری توسط امام هادی علیه السلام برای گسترش سازمان وکالتی ایشان و استمداد شیعیان برای ادامه مسیریست که امام، در آن عصر بذرش را بسیار مدبرانه کاشتند.
حالا این ماییم که بقدر نیازی که در درونمان ایجاد میکنیم توان بهره گیری از این منبع بی نهایت را خواهیم داشت.
• دعا کنید خدا به این خانه گداترمان کند، که بی نیازی مان از غیر، در احتیاج ما به این خانه است.
• نمیدانم بعد از اینکه من رفتم چه میانشان گذشت اما برای اینکه از عشقی حرف زده بودم که غیرتش هرگز ما را به غیر او نیازمند نکرد، با عزت و افتخار گام برمیداشتم .
@ostad_shojae | montazer.ir
#گپ_روز
#موضوع_روز : «آخرین آزمون خاموش کردن چراغهاست، درست زمانهای که ما در آن قرار گرفتهایم.»
✍️ آيا مردم پنداشتند همينكه بگويند ايمان آورديم ، رها مي شوند و مورد آزمايش قرار نمي گيرند؟
√ آخرین آزمون، کُشتن چراغ است!
• امام، همه ناز است، جز آنها که نیاز آورده اند را نمیخواهد!
جز بیخودانِ از خویش را نمیپذیرد.
میگوید بروید، همه برویدد. من بهتر از شما، اصحاب و خاندانی سراغ ندارم، اما بیعت را از همگان برداشتم... همه برای رفتن آزادید!
√ آخرین آزمون ، کشتن چراغ است!
میگوید: اینها جز من، با کسی کاری ندارند. شما از تاریکی استفاده کنید و بروید... این را به اصحاب و خاندانی میگوید که جز او چیزی ندارند.
جز او چیزی نیستند دیگر، به آنانکه از کثرت دنیا، به وحدتِ او رسیده اند!
√ آخرین آزمون، کشتن چراغ است!
این را به آنان میگوید که زیر چادر او، در دولت کریمهٔ چادر او نفس میکشند.
میبینید: در یک قدمی نور هنوز آزمون تمام نشده و هنوز ترسِ بیرون شدن از دولت کریمه هست.
√ آخرین آزمون، کشتن چراغ است!
برای آنان که در پرتوی نور امام جهان را میبینند، چراغ به چه کار میآید؟
عباس به چراغ محتاج نبود، برای او امام اصلِ نور بود، و روشنای چراغ سایهٔ کم جانی از امام بود!
علی اکبر به چراغ محتاج نبود، برای او امام اصل نور بود، و روشنای چراغ سایهٔ کم جانی از امام بود!
و قاسم و حبیب بن مظاهر و عبدالله بن جعفر و ....
• در آن چادر، حتی اگر بودند آنانی که هنوز برای دیدن محتاج چراغی بودند، دل دادن و پاک باختن را میدانستند! دل سپردن و سر سپردن را میدانستند! چشم بستن و با چشم دل دنبالهروی امام بودن را بلد بودند!
که بوی نور را، و بوی باران را... با چشم بسته هم میتوان شنید.
√ آخرین آزمون، کشتن چراغ است!
در این آزمون، اگر خُردهای از خودت را به همراه داشته باشی، در خاموشی چراغ، ممکن است سایهای شود و چشمانت را بپوشاند!
در این سایه اگر توان تاب آوردن داشتی و خطا نرفتی، این یک قدم را اگر با چشم بسته دل دادی و رفتی، دیگر به چراغ احتیاجی نداری و آنچه ورای نور است را خواهی دید.
• و در آن چادر کسی نبود که آزمون آخر را باخته باشد، کسی نبود که بوی بهشت را نشنیده باشد. اصلاً در آن چادر، در آن آخرین شب، دیگر کسی نمانده بود! همه یک نفر بودند، همه از خویش رها شده و با امام یکی شده بودند.
چیزی نداشتند جز او، کسی نبودند جز او، هیچ نبودند نور بودند همه!
✘ آخرین آزمون اما... هنوز ادامه دارد، در چادری دیگر!
و ما بازیگران نقش اولِ آنیم.
#گپ_روز
#موضوع_روز : سختترین نقشها را برداشت تا تو خجالتِ کسی را نکشی!
✍ عزیزجان زن باحیایی بود! خیلی باحیا.
آنقدر لطیف که تا وقتی سرِپا بود کمتر کارهایش را به کسی میسپرد. تا میتوانست همهی کارهایش را خودش انجام میداد و زحمت به بچهها نمیداد.
• کمی پیرتر که شد نیازش به بچهها هم بیشتر شد. دیگر بعضی خریدها و کارهایش را مجبور میشد به بچهها بسپرد.
همه بچهها ازدواج کرده بودند و زندگی مستقلی داشتند. اما او اغلبِ کارهایش را از میان بچههایش به یکی از پسرهایش میسپرد. او هر روز عصرها میآمد خانهی عزیزجان و کارهایش را سامان میداد و باهم چای و فَتیر میخوردند و نماز مغربش را که میخواند میرفت سر زندگی خودش.
• همیشه برایم جای سوال بود، با اینکه بیشترِ بچههای عزیزجان دور و برش هستند، چرا این پسرش به او بیشتر نزدیکتر است.
• تا اینکه یکروز عزیزجان بیآنکه بپرسم در میان گپ و گفتهای شیرینش جواب مرا هم داد :
«غلامرضا» تهتغاری ناخواستهی ما بود. وقتی فهمیدم باردارم کلی غصه خوردم اما الآن میفهمم او نعمت خاص خدا برای من بود.
میدانی ننه ؟ او یک جوری به من فکر میکند که کمتر اتفاق میافتد من به او بگویم چه کار رویِ زمین ماندهای دارم.... خودش جلو جلو حدس میزند و کارهایم را انجام میدهد.
اما بعضی وقتها که میخواهم به او چیزی بگویم: انگار همهی تنش گوش میشود تا حرفم از دهانم بیرون نیامده مسیرِ انجام آن را آسان کند و انجامش دهد.
او همیشه عصرها میآید مینشیند تا کار روی زمین مانده را بفهمد از میان حرفهایم! نه اینکه من به او بگویم چه کار دارم.
اینطور نیست که من کارهایم را فقط به او بگویم. او کارها را خودش مییابد و میخرد.
• بیست سال از اون روز گذشت!
سحر امروز گوشهی حرم نشسته بودم و با خودم میگفتم دوازده قرن است که تو به قدر ایجاد یک حکومت جهانی «غلامرضا» نداری!
• «غلامرضا»های تو چجوریاند؟ قطعاً ویژگی مشترکشان همین است که عزیزجان گفت: جلو جلو فکر میکنند که الآن چه کاری روی زمین است و چه کاری میتواند برای یک جهان یتیمِ تو، موثرتر باشد و دست آنها را در دست تو بگذارد.
√ «غلامرضا»های تو همانهاییاند که همیشه سهم سختترین کارها را سریعتر برمیدارند که تو خجالت کسی را نکشی!
√ اینگونه میشود که میشوند محل امن و اعتماد تو .... و روزیِشان از همه بیشتر میشود.
✘ شبهای قدر هم که روزیها تقسیم میشوند؛ «غلامرضا»ها قبلاً سهمشان را بردهاند و بالاترین و سختترین نقشها را گرفتهاند.
کاش من هم یک «غلامرضا» بودم برای پدر دولتِ صالحانِ زمین ...
@ostad_shojae
#گپ_روز
#موضوع_روز : «باکلاس در این مراسم شرکت کنید!»
✍ بینالطلوعینِ امروز، در اینستاگرام گلایههای دکتر عباس موزون را در یک لایو سحرگاهی میدیدم که از ناشناخته ماندن قیمتِ برنامه «زندگی پس از زندگی» صحبت میکردند در تغییر ارکانِ تمدن جهان. میگفتند این تجربهها میتواند بسیاری از بخشهای زندگی را ارتقاء بخشد مثل هنر، مثل پزشکی، مثل قوانین اجتماعی، مثل ....
و هنوز نه تنها جایگاه حقیقیاش شناخته نشده که سرشاز از قضاوتهای غیرمنصفانه است.
※ آنقدر دردشان ملموس بود که سلول به سلولِ جانم تیر کشید.
چقدر دقیق بود این گلایهها!
• با خودم گفتم:
نه صرفاُ برنامهی «زندگی پس از زندگی» که اساساً هر کجا که انسان «قدر» خویش را میفهمد از همان نقطه به خودش و به آنچه در پیرامونش میگذرد قیمتی نگاه میکند، و قیمتی استفاده میکند!
اساساً هر کفرانِ (قدرناشناسیِ) نعمتی، مالِ نافهمیِ انسان است. و نافهمی یا کمفهمیِ قیمت یا قدر چیزی باعث میشود که به آن کوچک نگاه میکند و قادر به بهرهگیری از آن نیست!
• قطعاً همینطور است: خبرهایی که تجربهگران از جهان پس از دنیا میدهند میتواند به ارتقاء تمام مدیریتها و سبک زندگیها و رفتارها بینجامد، چرا که از جهانی خبر میدهد که مقصدِ حرکت انسان در این دنیاست و هر چه انسان جغرافیای مقصدش را بیشتر بشناسد مسیرش را درستتر و دقیقتر و متناسب با این مقصد تنظیم میکند.
✘ مهجور ماندن أنبیاء و امامان معصوم علیهمالسلام علّتی جز این دارد آیا؟
وقتی شیعه «قدر» خود را بعنوان یک «انسان» نشناخت: دیگر امام به کارش نمیآمد.
چون قدّ و اندام بدون امام میتوانست بزرگ شود، بدون امام میتوانست ازدواج کند، بدون امام میتوانست شغل داشته باشد و به زندگی اجتماعی برسد... درست مثل حیوانات!
ولی او نمیدانست که باید «باطن سازی» کند نه اندام سازی! اندام سازی مال وقتی بود که در رحم مادرش بود.
• چه کسانی از یک نعمت بیشترین بهره را میبرند؟
آنان که قدر نعمتشان را آنگونه که هست میشناسند!
√ شبهای قدر هم کسانی بیشترین بهره را میبرند که «قدر شناسی» بلد شده اند!
قدرشناسی از چه کسی؟
از «خودِ واقعیِ شان»
نه این خانم و آقا که زندگی طبیعی دارد، بلکه که همان خودِ بی نهایتی که در درونشان امانت گذاشته خدا ....
• «شبهای قدر» شبِ آدمهای قدرشناس است!
آنان که قدر خود را شناختهاند و دیگر ارزان فروشی نمیکنند!
آدمهای وزین ... آدمهای باکلاس!! که دغدغهها و آرزوهای واقعیِ قلبشان هم باکلاس است!
※ و شب قدر ... شب اجابت همین قلبهای با کلاس است!
@ostad_shojae | montazer.ir
💬 #گپ_روز
موضوع روز: «همه گپ روزها موضوع روز ندارند که»!
✍ افطاری دعوتمان کردند منزلشان!
سابقهی رفاقتمان، برمیگردد به جایی که لیلهالقدری بیآنکه همدیگر را بشناسیم، هر کدام جداگانه یک حقیقت مشترک را شناختیم و تصمیممان برای زندگیمان عوض شد.
• هر کدام جداگانه طلب کردیم راهی بسمتِ «یاریِ امام» که تمام حقیقت رمضان بود برایمان باز شود.
• در جاهای مختلفی از جهان دعا کردیم و مسیر زندگیمان تغییر کرد و امروز اینجا کنار هم، مثلاً در نبردی نرم حضور داریم.
میگویم مثلاً چون واقعاً «مثلاً» است و حقیقت هدایت و جریانسازی و ابزار آن در دست خداست و تو فقط با اختیار انتخاب میکنی که در این مسیر باشی نه در جای دیگری.
• مهمانی نورانی و سبکی بود. از آیندهی جهان یک عالمه حرف زدیم آنهم اندازه فهم خودمان... و باز تجدید عهدی که گهگاهی باهم میکنیم اتفاق افتاد!
که با تمام سختیها و موانع، ما میخواهیم که بمانیم، و برای این ماندن باید زحمت بکشیم. زحمت نه در جهان بیرون، بلکه در جهان درون!
✘ چون دیگر فهمیدیم استقامتِ در این داستان، فقط به یک عامل بستگی دارد و آنهم یک جانِ پرورش یافته و قدرتمند و رهاست.
• بچهها که هر کدام از خاطرات رسیدنشان به این تشکیلات حرف میزدند.
با خودم فکر میکردم حرف زدن ما درباره مسیر یک عشق مشترک با این وسعتِ فهم محدود اینقدر شیرین است، روزی که بفهمی انتخاب شدی برای بودن در کنارش، آنهم بی قید و شرط... حالت چگونه میشود؟
• موقع خداحافظی، آقای خانه رفت داخل اتاق مطالعهای که سرشار از انرژی و نور بود و با یک کیف برگشت!
به همه یک اسکناس صد تومانی داد!
ولی به کوچکترین فرد جمع نه ... در حالیکه معمولاً از کوچکترین عضو عیدی دادن آغاز میشود!
هر چه این عیدی ها را به تعداد بیشتری هدیه میداد، چشمان پسر بیشتر رنگ انتظار میگرفت.
تا جایی که کیف پولش را بست و مکثی کرد، انگار دیگر اسکناسی نمانده باشد در کیفش!
بعد با لبخند مرموزی از مشتش یک انگشتر عقیق که نام مبارک حضرت رقیه سلامالله علیها روی آن حکاکی شده بود درآورد، گرفت روبروی پسر!
چشمانش از دیدن این انگشتر و به ویژه نام حکاکی شده روی آن که تمام عشقش بود برق میزد!
همسرم که تمام مدت حواسش به انتظار چشمان او بود گفت:
همیشه جایزههای خیلی خاص را میگذارند آخر سر و در شرایط ویژهتری میدهند، تحمل هیچ تأخیری به ضررت تمام نمیشود.
• حرفش آنقدر حکیمانه بود که مرا در مشت خود گرفت و رها نکرد!
امروز در قنوت نماز عید فطر با خودم فکر میکردم ؛ خدا از «خَیر َما سألکَ بِه عِبادک الصّالحون» چه قدرش را روزی هر کدام از ما میکند؟
• و تازه اینجا بود که فهمیدم این بالاترین خیری که بندگان #صالح خدا درخواست میکنند، تعبیر همان آیه از قرآن است که : «و لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر أن الارض یرثها عبادی #الصالحون »
بندگان #صالح وارثان زمینند و قطع کنندگان ریشهی کفر و ظلم!
بندگان صالح یاوران #اباصالحالمهدی علیهالسلام اند و جز ماندن برای امر اصلاح زمین از خدا چیزی نمیخواهند. همین همهی طلب جانشان است.
همین بالاترین تقدیر جذب شدهی شب قدرشان است.
• نماز که تمام شد روی یک بلندی ایستادم، و جمعیتی را با لذت تماشا کردم که نقشآفرینان تمدن صالحانند و شاید با تأخیر این عیدی بزرگ خدا را دریافت کنند اما همان تنها عیدیِ عظیم خدا بنامشان ثبت شده که خدا بالاتر از آن ندارد که برایشان کنار بگذارد.
√ خداوندا در این روز ما را از یاریدهندگان امامی قرار بده که تمام عالَم را برای لحظهی غلبهی تمام حق بر تمام تاریکی بدستان او آفریدهای.
@ostad_shojae
#گپ_روز : هنوز ما فقط حضرت زهرا سلاماللهعلیها را صاحب عزا میدانیم!
#موضوع_روز : آفتهای عزاداری
• این روزها چقدر حرف، برای زدن هست، نمیدانم چقدرشان را میشود گفت!
این روزها هجوم میآورند تمام حرفهایی که باید وسط مجالس عزاداری، علِت اصلی همه گریهها باشند!
• داشتم با خودم فکر میکردم :
همین الآن وسط تمام هیئتها و مجالس عزاداری، که بندِ محکم زمینند به آسمان و هر سال قلبهای مردهی زیادی را احیاء میکنند:
هزار نیّت و دعا و حاجت، از قلبهای ما میگذرد!
حق داریم ...
کسی را جز این خاندان نداریم، که دست یاری دراز کنیم!
یکی زیر مشکلات زندگی کمرش خم شده، و قرضها که روی قرض تلنبار شده، آرامشش را گرفته!
یکی از سقوط اخلاقی نوجوان و جوانش هراسان است و نور امید و هدایت میخواهد!
یکی بیمار دارد و زیر فشارهای مریضداری برای شفای بیمارش دعا میکند!
• داشتم با خودم فکر میکردم:
۱۴ قرن است ما مفتخریم به عزاء.
عزایی که آب حیات است در رگهای انسانیِ ما.
عزایی که انسانیت را زنده نگه داشته!
ولی نتوانسته این درک را همهگیر کند، که هر چه میکِشیم از همین عاشوراست که قرنهاست برایش رخت عزا به تن میکنیم.
• هنوز فقط حضرت زهرا سلاماللهعلیها را صاحب عزا میدانیم؛ در حالی که صاحب عزای اصلی خودِ ماییم!
که امروز مجبوریم بنشینیم و برای چیزهایی نگران باشیم که اگر دنیا صاحب داشت، اگر مسیر درست را طی میکرد، این مشکلات نبود که گلوی ما را سفت بگیرد و بفشارد.
جهان در تمدن خویش به فنا رسیده است و نیاز به تمدنی دارد که صفر و صدش درست چیده شده باشد !
همان تمدنی که امام حسین علیهالسلام حذف شد، تا این تمدن جهان را نگیرد!
تمدنی که انسان را میبیند، نه این زن و مرد را،
و صفر و صدش را بر مبنای نگاه خدا به این انسان میچیند.
• وسط هیئتها نشستهایم، و نمیدانیم اگر تمدن حاکم بر جهان، تمدن امام معصوم میبود قطعا صفر و صدش معصومانه چیده میشد، یعنی همانطور که خدا میخواست، و اینگونه فقر در تمام ابعادش ما را به ستوه نمیآورد:
ـ فقر در اقتصاد
ـ فقر در فرهنگ و اخلاق
ـ فقر در سلامت
ـ فقر در ....
ما به فقر رسیدیم، چون منبع این تمدن را داشتیم و نفهمیدیم چگونه باید دنیایمان را بر اساس آن اداره کنیم.
• این تمدن، در جهان، بزودی براحتی فراگیر میشود زیرا :
ـ تمدن جهان به نهایت سقوطش رسیده،
ـ و خستگی بشر برای درک یک زندگی آرام، آخرین روزهای بلوغ خود را طی میکند!
✘ کاش هیئتها همه میدانستند:
یک هیئت، آنجا گلِ آخر را میزند که عزادارانش به این اداراک برسند اگر همین الآن دغدغهی نام و نان و سلامتی و ... دارند یعنی صاحب عزا آنهایند!
و باید برای تمدنی انسانی، که دغدغهها هم در آن انسانیاند، تلاش کنند.
برای حاکم کردن آخرین متخصص معصوم که صفر و صد تمدنش را معصومانه ببندد تا «عدالت» ساده ترین خروجی این تمدن باشد.
※ مبانی انسانشناسی در تمدن نوین الهی
@ostad_shojae