🌹#داستان_آموزنده
روزي امام علی علیهالسلام به مسجد رفتند. در مسجد شخصی ايستاده بود؛ حضرت دهنه اسب را به او سپرد تا به مسجد برود و برگردد.
هنگام خارج شدن از مسجد حضرت دو دينار در دست گرفت تا به عنوان مزد به آن مرد بدهد؛
اما وقتی برگشت، ديد آنمرد دهنه اسب را دزديده و رفته است!
حضرت دو دينار را به قنبر داد و فرمود: به بازار برو و يك دهنه اسب خريداری كن.
قنبر به بازار رفت، اتفاقاً به آن شخص دزد برخورد و ديد يك دهنه اسب در معرض فروش گذاشته است. قنبر فرمود: چند میفروشی؟
آن شخص گفت: دو دينار.
قنبر دو دنيار را داد و افسار را خريد.
وقتي برگشت حضرت فرمود: اين افسار دزديده شده است، به چند دينار خريدی؟ قنبر گفت: دو دينار.
حضرت فرمود: ببين كه اين شخص چگونه رزق حلال خود را كه برايش تعيين شده بود، حرام كرد!
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
ڪپیباذڪرصلواتبراےظهورقائم
╭─🌿✨🔥────•
│ 𝐉𝐨𝐢𝐧➴
╰➛@An_soie_marg
🌹#داستان_آموزنده
مرحوم حامد به نقل از شیخ رجبعلی خیاط میفرمود:
شخصی در مجالس سیدالشهدا علیهالسلام خدمت میکرد و زیر لب این شعر را می خواند: «حسین دارم چه غم دارم؟!»
شیخ رجبعلی با دیدن این شخص در دل میگوید : (خوش به حال این شخص) سید الشهدا به این شخص تفضل خواهد کرد و او را از همها و غمهای قیامت نجات خواهد داد.
پس از مدتی جناب شیخ رجبعلی شب در خواب دید که محشر به پا شده و امام حسین به حساب مردم رسیدگی میکند و آن شخص هم در ابتدای صف، نزدیک حضرت قرار دارد.
شیخ رجبعلی میگفت: در دل (خطاب به آن شخص) با خود گفتم: امروز روز توست؛ گوارایت باد!
ناگهان دیدم که امام حسین به فرشتهای امر فرمود که آن مرد را به انتهای صف بیندازد؛ در آن هنگام حضرت نگاهی به من کرد و با ناراحتی فرمود:
شیخ رجبعلی! ما رئیس دزدها نیستیم!
از سخن حضرت تعجب کردم و پس از بیداری جستجو کردم که شغل آن مرد چیست و فهمیدم که عامل توزیع شکر است و شکر را به جای این که با قیمت دولتی به مردم بدهد، آزاد می فروشد.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
ڪپیباذڪرصلواتبراےظهورقائم
╭─🌿✨🔥────•
│ 𝐉𝐨𝐢𝐧➴
╰➛@An_soie_marg
#داستان_آموزنده
✍(خزیمه ابرش) پادشاه عرب، بدون مشورتِ پادشاه روم که از دوستان صمیمیش بود کاری انجام نمیداد. او پیکی را به نزد دوست خود فرستاد و از او درباره فرزندانش مشورت و نظر خواست. او در نامهاش نوشت: من برای هر یک از دختران و پسران خویش مالی زیاد و ثروتی فراوان قرار دادم که بعد از من درمانده و مستمند نشوند. صلاح شما در این کار چیست؟
پادشاه روم جواب فرستاد که: ثروت، معشوق بیوفاست و دوام ندارد، بهترین خدمت به فرزندان این است که، آنان را از مکارم اخلاق و خویهای پسندیده برخوردار کنید، تا در دنیا سبب دوام دولت و در آخرت سبب غفران باشد.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
ڪپیباذڪرصلواتبراےظهورقائم
╭─🌿✨🔥────•
│ 𝐉𝐨𝐢𝐧➴
╰➛@An_soie_marg
🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂
#داستان_آموزنده
🔆قاتل شيطان كيست ؟
اسحاق بن عمّار گويد:
روزى محضر شريف امام جعفر صادق عليه السلام شرفياب شدم و پيرامون آيه شريفه قرآن : رَبّ فَأنْظِرْنى إلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ قالَ فَإنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرينَ إلى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ
سؤال كردم كه آخرين روز مهلت حيات شيطان چه زمانى است ؟
حضرت فرمود: آيا فكر مى كنى تا قيامت و صحراى محشر باشد؟!
خير چنين نيست ، بلكه منظور روز ظهور و قيام قائم آل محمّد صلوات اللّه عليهم مى باشد؛ چون امام زمان (عجّل الله تعالی شریف) را ظاهر گردد و قيام كند، وارد مسجد كوفه خواهد شد و شيطان در مقابل حضرت دو زانو مى نشيند و مى گويد: واى از اين روز كه چه روز سختى است .
پس از آن امام زمان عليه السلام او را به قتل مى رساند.
بنابراين مهلت شيطان تا آن روزى خواهد بود كه به دست پُر توان حضرت صاحب الزّمان (عجّل الله تعالی شریف) به هلاكت اءبدى خواهد رسيد.
📚تفسير عيّاشى : ج 2، ص 242، ح 14، بحارالا نوار: ج 63، ص 254، ح 116.
🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂
https://eitaa.com/joinchat/3604873549C365ac94956
🌤اللّٰهُمَــ ؏َجِـلْ لِوَلیــِـــڪَ الـْفَرَّجْ 🌤
🌹 #داستان_آموزنده
حفص بن عمر بجلی گوید: از وضع ناهنجار مالی و از هم پاشیدگی زندگیام به امام صادق علیه السلام شکایت کردم.
امام فرمود: هنگامی که به کوفه رفتی با فروش بالش زیر سرت هم که باشد به ده درهم غذائی آماده کن و تعدادی از برادرانت را به غذا دعوت کن و از ایشان بخواه تا درباره تو دعا کنند.
حفص گوید: به کوفه آمدم و هر چه تلاش کردم غذائی مهیا کنم میسر نشد تا بالاخره طبق دستور امام بالش زیر سرم را فروختم و با آماده ساختن غذا، تعدادی از برادران دینی خود را دعوت نموده و از ایشان خواستار دعا در حل مشکلات زندگیام شدم؛ آنها هم با صرف غذا دعا کردند.
به خدا قسم، جز مدت کوتاهی از این قضیه نگذشت که متوجه شدم کسی در خانه را می زند و چون در را باز کردم، دیدم شخصی که با او داد و ستد داشتم و از وی طلب کار بودم به سراغ من آمد.
با پرداخت مبلغ سنگینی که به گمانم ده هزار درهم بود، بدهی خود را با من تسويه و مصالحه کرد، و از آن پس پی در پی کار من به فراخی و گشایش نهاد و به رفع سختی و تنگدستی انجامید.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
ڪپیباذڪرصلواتبراےظهورقائم
╭─🌿✨🔥────•
│ 𝐉𝐨𝐢𝐧➴
╰➛@An_soie_marg
🌹#داستان_آموزنده
مرد ثروتمندی با لباسهای پاکیزه و تمیز خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و نشست.
بعد از او مرد فقیری با لباسهای کهنه و مندرس وارد شد و پهلوی همان ثروتمند نشست.
ثروتمند لباس آراسته خود را از کنار مستمند تازه وارد جمع کرد.
پیامبر فرمودند: ترسیدی لباست را کثیف نماید؟
عرض کرد: خیر.
پرسید: پس برای چه این عمل را انجام دادی؟
(با حال شرمندگی) گفت: مرا همنشینی(نفسی) است که هر کار خوب را در نظرم بد و هر کار بد را در نظرم خوب جلوه میدهد؛ (و ادامه داد):
یا رسول الله حاضرم نصف مال خود را برای کیفر عملم به او ببخشم.
پیامبر به فقیر فرمودند: آیا میپذیری؟
عرض کرد: نه یا رسول الله.
ثروتمند گفت: چرا؟
گفت: میترسم آنچه را از تکبر و خودپسندی تو را فرا گرفته، مرا هم فرا گیرد.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
ڪپیباذڪرصلواتبراےظهورقائم
╭─🌿✨🔥────•
│ 𝐉𝐨𝐢𝐧➴
╰➛@An_soie_marg
🌹#داستان_آموزنده
مرد عربى خدمت پيامبر (ص) آمد و گفت: علِّمنى ممّا علّمك اللّه؛ یعنی از آنچه خدا به تو آموخته به من بياموز.
پيامبر او را به يكى از يارانش سپرد تا آيات قرآن را به او تعليم دهد،
آن صحابی سوره «زلزال» را تا آخر به آن مرد تعليم داد.
هنگامی که به آیه «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّة خَيْراً يَرَه...» (یعنی «پس هر کس ذرهای کار خوب انجام دهد میبیند» رسیدند؛
تازه وارد به فکر فرو رفت و از معلم خود پرسید: آیا این جمله از جانب خداست؟!
معلم پاسخ داد: آری!
آن مرد ایستاد و گفت: همين آیه مرا كافى است! من درس خود را از این آیه فرا گرفتم؛ اکنون که خدا ریز و درشت کارهای ما را میداند و همه اعمال ما حساب دارد، تکلیفم روشن شد؛ این جمله برای زندگی من کافی است؛
او پس از این سخن خداحافظی کرد و از مسجد خارج شد.
صحابی نزد پیامبر بازگشت و با تعجب گفت: این شاگرد امروز خیلی کم حوصله بود و حتی نگذاشت من بیش از یک سوره کوچک برایش بخوانم و سخنی به این مضمون بر زبان آورد: «در خانه اگر کس است، یک حرف بس است!»
پيامبر اكرم(ص) فرمود: «او را به حال خود واگذاريد كه مرد فقيهى شد».
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
ڪپیباذڪرصلواتبراےظهورقائم
╭─🌿✨🔥────•
│ 𝐉𝐨𝐢𝐧➴
╰➛@An_soie_marg
1.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خستم از این قلب آلوده💔
#داستان_آموزنده
✍گویند :صاحب دلى ، براى اقامه نماز به
مسجدى رفت. نمازگزاران ، همه او را شناختند ؛
پس ، از او خواستند که پس از نماز ، بر منبر رود
و پند گوید.... پذیرفت ... نماز جماعت تمام شد.
چشم ها همه به سوى او بود مرد صاحب دل
برخاست و بر پله نخست منبر نشست.
بسم الله گفت و خدا و رسولش را ستود.
آن گاه خطاب به جماعت گفت :
✍مردم! هر کس از شما که مى داند امروز تا
شب خواهد زیست و نخواهد مرد ، برخیزد!
کسى برنخاست گفت :حالا هر کس از شما که
خود را آماده مرگ کرده است ، برخیزد !
باز کسى برنخاست.گفت : شگفتا از شما که به
ماندن اطمینان ندارید ؛ و براى رفتن نیز آماده
نیستید ‼️
🌹🌹🌹
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
ڪپیباذڪرصلواتبراےظهورقائم
╭─🌿✨🔥────•
│ 𝐉𝐨𝐢𝐧➴
╰➛@An_soie_marg
🌹#داستان_آموزنده
روزي امام علی علیهالسلام به مسجد رفتند. در مسجد شخصی ايستاده بود؛ حضرت دهنه اسب را به او سپرد تا به مسجد برود و برگردد.
هنگام خارج شدن از مسجد حضرت دو دينار در دست گرفت تا به عنوان مزد به آن مرد بدهد؛
اما وقتی برگشت، ديد آنمرد دهنه اسب را دزديده و رفته است!
حضرت دو دينار را به قنبر داد و فرمود: به بازار برو و يك دهنه اسب خريداری كن.
قنبر به بازار رفت، اتفاقاً به آن شخص دزد برخورد و ديد يك دهنه اسب در معرض فروش گذاشته است. قنبر فرمود: چند میفروشی؟
آن شخص گفت: دو دينار.
قنبر دو دنيار را داد و افسار را خريد.
وقتي برگشت حضرت فرمود: اين افسار دزديده شده است، به چند دينار خريدی؟ قنبر گفت: دو دينار.
حضرت فرمود: ببين كه اين شخص چگونه رزق حلال خود را كه برايش تعيين شده بود، حرام كرد!
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
ڪپیباذڪرصلواتبراےظهورقائم
╭─🌿✨🔥────•
│ 𝐉𝐨𝐢𝐧➴
╰➛@An_soie_marg
🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂
#داستان_آموزنده
🔆قاتل شيطان كيست ؟
اسحاق بن عمّار گويد:
روزى محضر شريف امام جعفر صادق عليه السلام شرفياب شدم و پيرامون آيه شريفه قرآن : رَبّ فَأنْظِرْنى إلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ قالَ فَإنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرينَ إلى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ
سؤال كردم كه آخرين روز مهلت حيات شيطان چه زمانى است ؟
حضرت فرمود: آيا فكر مى كنى تا قيامت و صحراى محشر باشد؟!
خير چنين نيست ، بلكه منظور روز ظهور و قيام قائم آل محمّد صلوات اللّه عليهم مى باشد؛ چون امام زمان (عجّل الله تعالی شریف) را ظاهر گردد و قيام كند، وارد مسجد كوفه خواهد شد و شيطان در مقابل حضرت دو زانو مى نشيند و مى گويد: واى از اين روز كه چه روز سختى است .
پس از آن امام زمان عليه السلام او را به قتل مى رساند.
بنابراين مهلت شيطان تا آن روزى خواهد بود كه به دست پُر توان حضرت صاحب الزّمان (عجّل الله تعالی شریف) به هلاكت اءبدى خواهد رسيد.
📚تفسير عيّاشى : ج 2، ص 242، ح 14، بحارالا نوار: ج 63، ص 254، ح 116.
🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂
https://eitaa.com/joinchat/3604873549C365ac94956
🌤اللّٰهُمَــ ؏َجِـلْ لِوَلیــِـــڪَ الـْفَرَّجْ 🌤
🌹#داستان_آموزنده
مرد ثروتمندی با لباسهای پاکیزه و تمیز خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و نشست.
بعد از او مرد فقیری با لباسهای کهنه و مندرس وارد شد و پهلوی همان ثروتمند نشست.
ثروتمند لباس آراسته خود را از کنار مستمند تازه وارد جمع کرد.
پیامبر فرمودند: ترسیدی لباست را کثیف نماید؟
عرض کرد: خیر.
پرسید: پس برای چه این عمل را انجام دادی؟
(با حال شرمندگی) گفت: مرا همنشینی(نفسی) است که هر کار خوب را در نظرم بد و هر کار بد را در نظرم خوب جلوه میدهد؛ (و ادامه داد):
یا رسول الله حاضرم نصف مال خود را برای کیفر عملم به او ببخشم.
پیامبر به فقیر فرمودند: آیا میپذیری؟
عرض کرد: نه یا رسول الله.
ثروتمند گفت: چرا؟
گفت: میترسم آنچه را از تکبر و خودپسندی تو را فرا گرفته، مرا هم فرا گیرد.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
ڪپیباذڪرصلواتبراےظهورقائم
╭─🌿✨🔥────•
│ 𝐉𝐨𝐢𝐧➴
╰➛@An_soie_marg
🌹#داستان_آموزنده
مرد ثروتمندی با لباسهای پاکیزه و تمیز خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و نشست.
بعد از او مرد فقیری با لباسهای کهنه و مندرس وارد شد و پهلوی همان ثروتمند نشست.
ثروتمند لباس آراسته خود را از کنار مستمند تازه وارد جمع کرد.
پیامبر فرمودند: ترسیدی لباست را کثیف نماید؟
عرض کرد: خیر.
پرسید: پس برای چه این عمل را انجام دادی؟
(با حال شرمندگی) گفت: مرا همنشینی(نفسی) است که هر کار خوب را در نظرم بد و هر کار بد را در نظرم خوب جلوه میدهد؛ (و ادامه داد):
یا رسول الله حاضرم نصف مال خود را برای کیفر عملم به او ببخشم.
پیامبر به فقیر فرمودند: آیا میپذیری؟
عرض کرد: نه یا رسول الله.
ثروتمند گفت: چرا؟
گفت: میترسم آنچه را از تکبر و خودپسندی تو را فرا گرفته، مرا هم فرا گیرد.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
ڪپیباذڪرصلواتبراےظهورقائم
╭─🌿✨🔥────•
│ 𝐉𝐨𝐢𝐧➴
╰➛@An_soie_marg